هدف آمریکا از گسیل نیرو به افغانستان نفوذ در ائتلاف ایران، روسیه و چین بود/ قدرتهای رو به افول انتحاری عمل میکنند
گروه جهان خبرگزاری آنا - مجتبی اسماعیلی، با وجود ادعاهای طالبان درباره حفظ امنیت افغانستان پس از در دست گرفتن قدرت، نقاط مختلف این کشور همچنان صحنه آشوب و ناآرامی است. روز جمعه بود که مسجدی در شهرستان اسپین غر استان ننگرهار افغانستان منفجر شد که در این حادثه حدود ۲۰ نفر شهید و زخمی شدند. در این انفجار نمازگزاران اهل سنت هدف قرار گرفتند و تاکنون هیچ گروهی مسئولیت انفجار را بر عهده نگرفته، اما در این منطقه از افغانستان داعش تحرکات خود را آغاز کرده است. پیشتر نیز در دو انفجار در نماز جمعه که نمازگزاران اهل تشیع هدف قرار گرفته بودند، صدها نفر شهید و زخمی شدند و مسئولیت هر دو انفجار را داعش بر عهده گرفت.
این انفجارها و تحرکات خشونتآمیز در حالی انجام میشود که مردم و کشورهای منطقه ازجمله روسیه بازپروری و استقرار داعش در افغانستان را پروژه جدید آمریکا در منطقه پس از پایان اشغالگری میدانند. یکی از اقداماتی که آمریکاییها برای حفظ جایگاه هژمونی خود در دنیا انجام میدادند، مقابله با خیزش دولت-ملتهایی بود که در مقابل نظم لیبرالی خاص آمریکاییها برای حکومت بر دنیا قرار میگرفتند. آمریکاییها همواره در مقابل دولت-ملتها و کشورهایی که در مقابل این نظم میایستادند یا انتقاد داشتند، به شدیدترین شکل ممکن برخورد میکردند.
یکی از برنامههایی که آمریکا برای جلوگیری از قدرتطلبی چین داشت، خروج غیرمسئولانه از افغانستان بود
در این میان یکی از کشورهایی که آمریکا نتوانست با حربههای مختلف، ابتدا با دادن امتیاز، بعدها با تطمیع و سپس با فشار و این اواخر با تهدید نظامی جلوی پیشرفت و قدرتگیری آن بایستد، چین بود.
نفوذ آمریکا در مثلث روسیه، چین و ایران
آمریکا سال ۲۰۰۱ با حضور در افغانستان نقطهای را انتخاب کرد که مثلث روسیه، چین و ایران، سه کشور و سه قدرتی که در عمل مقابل هژمونی آمریکا ایستادهاند، قرار دارند. هرکدام با گفتمان خاص خود، اما دارای نقطه اشتراکی که همان مقابله با نفوذ آمریکا بود. افغانستان در مرکز این سه ضلع انتخاب میشود. سال ۲۰۱۶ روزنامه نیویورکتایمز گزارشی را منتشر و در انتهای آن اعلام میکند تنها هدف آمریکا از رفتن به افغانستان، گسترش ناامنی به همسایگان بود. امروز هم مشاهده می شود وقتی جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا بر سر کار آمد، با خروج غیرمسئولانه از افغانستان زمینه تثبیت نظام و گفتمانی که ریشه در افراطگرایی دارد، فراهم میکند تا بتواند آن را به همسایگان گسترش دهد.
با خلأ امنیتی که ناشی از خروج غیرمسئولانه آمریکا در افغانستان است، مشاهده می شود طالبان در کمترین زمان ممکن کل جغرافیای افغانستان را میگیرد، این موضوع باعث ایجاد فضای ناامنی برای همسایگان میشود.
مهدی خورسند، کارشناس امور بینالملل دراینباره در گفتوگو با خبرنگار حوزه آسیای گروه جهان خبرگزاری آنا گفت: معتقدم یکی از برنامههایی که آمریکا برای جلوگیری از قدرتطلبی چین داشت، خروج غیرمسئولانه از افغانستان بود. این روند با برنامهریزی قبلی انجام شد. در این برنامه که آمریکا طراحی کرده، با خروج خود زمینه گسترش ناامنی به آسیای مرکزی را فراهم میکند و باعث ایجاد خلأ امنیتی میشود.
وی افزود: آنها آسیای مرکزی را بهعنوان نقطهای مهم انتخاب کردند، زیرا تمام خطوط لوله گاز و نفت چینیها در غرب این کشور که برای ادامه توسعه و رشد چین و رسیدن به جایگاه هژمونی و ابرقدرتی مورد نیاز است، در این منطقه قرار دارد و امنیت آن خواست پکن است. آسیای مرکزی زمینه ورود تروریسم را به ایران فراهم و کشورمان را دغدغهمند میکند. علاوه بر این، آسیای مرکزی خارجِ نزدیک روسیه است. خارج نزدیک روسیه یعنی لایه نخست همسایگی مسکو که بهشدت روی این موضوع حساس هستند.
بیشتر بخوانید:
قطر حافظ منافع آمریکا در افغانستان میشود
به گزارش آنا، چینیها با ابتکارات و بازیگری فعالتر خود در افغانستان از کشور ناظر بر تحولات، به مداخلهگر سازنده در افغانستان تبدیل شدهاند. امروز چینیها با توجه به همکاریهای گذشته با طالبان و حمایت از گفتمان طالبان در داشتن امارت، در مقابل ولایت که مدنظر داعش است، میخواهند ایدئولوژی خود را به کشورهای حوزه آسیای مرکزی، چین، روسیه و ایران صادر کنند و فضا را به کنترل خود درآورند. تجربه ثابت کرده افغانستان باتلاق ابرقدرتها بوده و افول هژمونی بریتانیا در قرن نوزدهم و افول آمریکا در قرن بیستم و بیست و یکم در افغانستان نمونه بارز آن است.
آمریکاییها بر مبنای نظریههای بینالملل ازجمله نظریه جابهجایی قدرت و نظراتی که بسیاری از اندیشمندان روابط بینالملل در زمینه جابهجایی قدرت مطرح کردهاند، اعتقاد دارند جابهجایی قدرت حتمی است. با توجه به این روند، بسیاری از بزرگان در زمینه از بین رفتن هژمونیها و خیزش هژمونیهای جدید صحبت میکنند. طبق نظریههای موجود، اگر نظریه پال کندی را که در کتابش درباره جابهجایی قدرت صحبت کرده بهعنوان چارچوب نظری محوری قرار دهیم و با وام گرفتن از نظریاتی مانند نظریههای ثبات هژمونیک گیلپینگ تلاش کنیم به مؤلفههایی دست یابیم که این مؤلفهها بیانگر آن باشند که آمریکا در حال افول است (که این افول لزوماً به معنی از هم پاشیدن نیست)، معنی کاهش قدرت در مقابل قدرتگیری رقیبش که چین باشد، میدهد.
یکی دیگر از دیدگاههای مطرح نظریه ثبات هژمونیک گیلپینگ است که تأکید میکند هژمون در حال افول در آخرین گامها دست به هر اقدامی میزند تا جایگاه خود را حفظ کند و از دست ندهد که یکی از آخرین اقدامات این است که قدرت برتر وقتی جایگاهش در حال از دست دادن است، دست به جنگ و انتحار میزند تا بتواند جایگاهش را حفظ کند. کسینجر معتقد است آمریکا و چین در آخرین نقطه به تله تسبیب میرسند و جنگی شکل خواهد گرفت که قربانیانی به میزان جنگ جهانی اول خواهد داشت.
بسیاری از نهادهای بینالمللی پولی و مالی دنیا معتقدند آمریکا در سال ۲۰۳۰ جایگاه ابرقدرتی اقتصادی خود را از دست میدهد
در ادامه تاریخچه افول آمریکا دو دوره وجود دارد؛ آمریکاییها از دوره افول نخست رد شدند، اما افول دوم با توجه به شاخصههایی که وجود دارد، امکانش وجود ندارد. بعد از جنگ دوم جهانی آمریکاییها با ایجاد نهادگرایی بینالمللی تلاش کردند ایدئولوژی خود یعنی نظام لیبرال دموکراسی مورد خواستشان را بهوسیله نهادهای بینالمللی مانند صندوق جهانی پول و ... صادر کنند. نکتهای که وجود داشت، این بود که تلاش کردند خیلی از کشورها ازجمله کشورهای غرب اروپا و ژاپن را به دلیل ترس از توسعه نفوذ شوروی و نظام کمونیستی، بعد از جنگ جهانی دوم توانمند کنند.
این کشورها به توسعه اقتصادی دست یافتند و این موضوع باعث شد تعرفههای گمرکی صفر یا خیلی پایین واشنگتن برای آنها به نظام اقتصادی آمریکا ضربه وارد کند و ایالات متحده در آستانه افول قرار بگیرد و در این حالت یا باید آمریکا از بین میرفت یا شوروی. شوروی از بین میرود و آمریکا خودش را بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی احیا میکند در عمل بسیاری از تئوریسینها به این باور رسیده بودند که دیگر هیچ کشوری نمیتواند روی دست آمریکا بزند. در اینجا نظریه فوکویوما مبتنی بر پایان تاریخ مطرح میشود.
افول ابرقدرتی آمریکا در سال ۲۰۳۰
خورسند میگوید: در ابتدای قرن ۲۱ بحرانهای مالی در آمریکا و اروپا وجود داشته و سپس با بحران کرونا زمینه افول آمریکا تشدید میشود. بسیاری از نهادهای بینالمللی پولی و مالی دنیا معتقدند آمریکا در سال ۲۰۳۰ جایگاه ابرقدرتی اقتصادی خود را از دست میدهد و حتی از جایگاه نخست به جایگاه سوم تنزل خواهد یافت و هند رتبه دوم را خواهد گرفت. یکی از عوامل مؤثر بر تقویت آشفتگیها در توزیع قدرت جهانی و آنارشی در روابط بینالملل که این آنارشی زمینه افول هژمونی آمریکا را فراهم کرده، کم شدن فاصله توزیع قدرت مالی در دنیاست و شاهد کاهش فاصله توانمندی اقتصادی کشورها در دنیا هستیم.
وی عنوان کرد: رقابت ژئوپلیتیکی میان قدرتهای در حال ظهور افزایش یافته است. امروزه در مناطق مختلف دنیا نظریههای توسعه مناطق یا منطقهگرایی حرف نخست را میزند و خیلی از کشورها توانستهاند با تکیه بر منطقهگرایی قدرت بگیرند. در جنوب شرق آسیا که یکی از کهنترین یا دیرپاترین منطقهگراییها وجود دارد، شاهد خیزش سازمان همکاریهای اقتصادی آ سه آن، چین یا بسیاری از کشورهای بزرگ دیگر دنیا مانند سنگاپور هستیم. حتی چینیها با منطقهگرایی توانستند هژمونی خود را رشد و به خیزش خود در دنیا ادامه دهند.
به گزارش آنا، در زمینه خیزشها یا بیداری سیاسی، بسیاری از ملتهای دنیا دیگر نظام و نظم لیبرالی مورد خواست آمریکا را نمیپذیرند و بحث تغییرات جمعیتی زمینه افول اقتصادی ایالات متحده و خیزش اقتصادی برخی دیگر از کشورها شده است. اقدامات چین در این زمینه را میتوان در دو دسته اقدامات اقتصادی و نظامی تحلیل کرد. چینیها با ابر پروژه «یک کمربند - یک راه» و پیمانهای پولی دوجانبه با روسیه و پیمانهای پولی منطقهای با کشورهای مختلف دنیا و حذف دلار از مبادلات بینالمللی اقدامات خوبی را رقم زدهاند. سازمان همکاری شانگهای، بانک سرمایهگذاری زیرساختی آسیا در مقابل سیاست هند و پاسیفیک آمریکا باعث شده است چینیها معاهده «مشارکت اقتصادی جامع منطقهای» (RCEP) را رقم بزنند؛ این معاهده توافقنامهای میان ۱۰ کشور حوزه آ. سه. آن، استرالیا، چین، ژاپن، نیوزیلند و کره جنوبی است که همپیمان آمریکا هستند.
چندی پیش که معاهده آکوست میان آمریکا، استرالیا و انگلستان منعقد شد، مشاهده شد این کشورها در مقام همپیمان اصلی چینیها در پیمان بزرگ منطقهای درآمدند، زیرا ۳۰ درصد حجم تجارت دنیا و ۳۰ درصد جمعیت دنیا در این پیمان قرار دارد. در حوزه نظامی نیز رقابت نظامی چین گریزپا و تازهنفس در مقابل آمریکای کهنه نفس وجود دارد. آمریکاییها طبق نظریههای مذکور دست به هر اقدامی میزنند تا بتوانند جلوی خیزش چین را بگیرند. یکی از اقداماتی که آمریکاییها انجام دادند، ناامن کردن افغانستان است.
انتهای پیام/۴۰۳۳/
انتهای پیام/