اینجا شده زمین ز گل عرش لالهگون
به گزارش خبرنگار گروه استانهای خبرگزاری آنا از کاشان، حجتالاسلام والمسلمین ماشاالله صدیقی مدیر فرهنگی و اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کاشان به مناسبت دومین جمعه مهر سالروز شهادت مظلومانه حضرت سلطانعلیبنامام محمد باقر علیه السلام ترکیببندی سروده است که از نظر مخاطبان میگذرد.
باز این چه شورش است که در دشت ماتم است
قلب تمام عالم هستی پر از غم است
دل را چه میشود که شده بیخبر زخود
گویا دوباره جلوه ماه محرم است
فریاد قدسیان ز دل عرش میرسد
در سوگ آن که زینت اولاد آدم است
از فتنه بهپاشده از ظلم مشرکین
اهل سما و خلد برین غرق ماتم است
اینجا شده زمین ز گل عرش لالهگون
خون جگر روان زدو دیده دمادم است
بوی خدا چرا ندهد این دیار عشق
جایی که خود نماد رخ عرش اعظم است
آیینه دار باقر و عطر محمد است
روح خدا و تاج سر اهل عالم است
صبح قیامت است که برپاشده چنین
گشته روان زعرش خدا بر زمین امین
بند دوم
سرو به خون نشسته طوفان اردهال
گشته رها به گوشه میدان اردهال
بر غربتش چو دیده بگرید به صد فغان
خون میشود روان به گلستان اردهال
بوی گلاب و مشک و عبیر و خدا دهد
آن غنچه شکفته به بستان اردهال
چون تشنگی عنان و توانش زکف گرفت
جان برلب آمد از شه شیران اردهال
سیراب و مست باده و مغرور، خصم دون
خاتم به لب نهاده سلیمان اردهال
از سوز تشنگی شده گلهای غرقه خون
پژمرده در کنار بیابان اردهال
خیل ملک زعرش برین پرنموده است
صحن و سرا و روضه رضوان اردهال
از عطر لالههای فتاده در این زمین
پیچیده بوی سیب به ایوان اردهال
آن دم که اشک غم زِدو چشمش روان نمود
خون بر دل شکسته پیر وجوان نمود
بند سوم
باید که جام عالم هستی نگون شود
زین داغ چشم اهل ولا غرق خون شود
باید زمین به لرزه درآید ز روی خشم
خورشید سر برهنه ز مشرق برون شود
باید که شیعه از غم این جور بیمثال
آهی کشد روانه دشت جنون شود
باید که روی خصم نگون بخت تیره روز
از ظلم خود به آل علی قیرگون شود
باید که آسمان جهان بار غم کشد
وقتی که عشق از سر زین سرنگون شود
وقتی به خون نشست گل عشق هل اتی
شور و فغان برآمد از آل مصطفی
بند چهارم
روز ازل که گوهر جان را صلا زدند
مستان عشق نغمه قالوا بلی زدند
جام بلا که بر همه تقسیم مینمود
اول به نام سلسله انبیا زدند
چون نوبت وصی رسول خدا رسید
تیغ ستم به فرق علی از جفا زدند
شد فاطمه شهیده عترت به پشت در
زان آتشی که بر در بیت خدا زدند
خون میچکید از در و دیوار شهر عشق
از زخم کین که بر جگر مجتبی زدند
محراب قتلگه همه فریاد و ناله شد
از ضربتی که بر سر شه از قفا زدند
آن خیمهای که بود در آن نور هل اتی
آتش زخصم در سفر کربلا زدند
شد آسمان کرببلا تیره و سیاه
زان سر که از جفا به سر نیزهها زدند
زآن پس دگر حریم ولایت به غم نشست
از آتشی که بر حرم کبریا زدند
چون شد اسیر قوم دغا آل مرتضی
زنجیر کین به گردن شاه ولا زدند
باقر که بود نو گل باغ محمدی
او را برای نهضت دیگر صلا زدند
تا او برای اهل ولا آورد علی
روزی که بر جریده ی عالم قضا زدند
دیگر چه گویمت که دل از غم کباب شد
خورشید جان زظلم و ستم در حجاب شد
انتهای پیام/۴۰۶۲/
انتهای پیام/