دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
25 مرداد 1400 - 12:24
آنا گزارش می‌دهد؛

محنت اهل حرم به روایت صباحی بیدگلی/ این رفته سر به نیزه اعدا، حسین توست!

صباحی بیگدلی در مرثیه‌سرایی مهارت داشت و ترکیب‌بندی در رثای حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به تقلید از محتشم کاشانی سروده که از استادی وی در این زمینه حکایت دارد.
کد خبر : 601263
عزاداری شب ششم ماه محرم در میدان منیریه



به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات و کتاب گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، «سرگذشت» عنوان برنامه‌ای تلویزیونی است که از اول محرم به مدت ۱۲ شب، ساعت ۲۲ از شبکه چهار سیما پخش می‌شود. در این برنامه ساعد باقری، شاعر و منتقد ادبی هر شب یک ترکیب‌بند عاشورایی را تفسیر و تشریح می‌کند.


باقری در ادامه توضیح ترکیب بند صباحی بیگدلی گفت: تمامی شاعران آیینی، خاصه ترکیب‌بند سرایان در پی ادای دینی به محتشم هستند. صباحی در بند هشتم ترکیب بند خود به استقبال بند نهم ترکیب بند محتشم ، به مطلع زیر رفته است که شاهد همین ادعاست:


این کشته‌ فتاده به هامون حسین توست


وین صید دست و پا زده در خون حسین توست


وی درباره بیت سوم همین بند افزود: در این بیت دوباره شاهد تصویرگری شگفت انگیز صباحی هستیم. شاعر در این بیت پرهای انتهایی تیرها را وسیله پرواز و معراج حضرت اباعبدالله الحسین به عرش می‌داند. گویی هر عضوی با پری به سوی بهشت بال گشوده است:


این پرگشاده مرغ همایون به سوی خلد


کش پر ز تیر، رسته بر اعضا، حسین توست


وی در ادامه گفت: شاعر در بیت بعد مصیبت را آنقدر سنگین می‌داند که می گوید این داغ، غم سر بریده شدن مظلومانه یحیی (ع) و جوشیدن خونش را از یاد ما برده است:


این سربریده از ستم زال روزگار


کز یاد برده ماتم یحیی، حسین توست


این منتقد راجع به بیت ترکیب مابین بندهای هشتم و نهم گفت:


اندک چو کرد دل تهی از شکوه با رسول


گیسو گشود و دید سوی مرقد بتول


ترکیب «دید سوی مرقد بتول» که ممکن است جلب توجه کند، ساخت و بافت زبان کهن ماست. او ادامه داد: در زبان فارسی امروز «به چیزی نگریستن» یا «به سوی چیزی نگاه کردن» متداول است؛ اما «دیدن به سوی چیزی» هر چند امروزه متروک شده، در ساختار کلاسیک زبان فارسی بوده است.


باقری در باب بند نهم گفت: این بند هم استقبال از بند دهم ترکیب بند محتشم کاشانی به مطلع زیر است:


کای مونس شکسته دلان حال ما ببین


ما را غریب و بی‌کس و بی‌آشنا ببین


ساعد باقری در ادامه به تبیین نکته ای لغوی پرداخت و گفت:


در شهر کوفه ناله کنان نوحه گر شدند


سرهای سروران همه بر نیزه و سنان


کلمه «سنان» در اینجا و به معنای نیزه، به کسر سین صحیح است. وی افزود: با توجه به نام «سنان بن انس» از اشقیای کربلا، که حرف سین در آن مفتوح است، لازم است مکسور بودن کلمه مذکور در اینجا حتما رعایت شود.


این شاعر پیشکسوت در توضیح ابیاتی که توصیف‌گر مجلس یزید است چنین گفت:


دادند بر یزید چو عرض سر سران


پرسید از این میانه حسین علی کدام؟


بردند پیش او سر سالار دهر را


می زد به چوب بر لبش و می کشید جام


گفتا یکی ز محفلیان شرمی ای یزید


می زد همیشه بوسه برین لب، شه انام


آنکه در بیت اخیر به عنوان «محفلی» از وی یاد شده، چنانکه در متون کهن و مقاتل نقل شده، گویا «زید این ارقم» صحابه پیامبر اسلام (ص) است که این گونه زبان به اعتراض باز کرد: «هی! دور دار آن قضیب را از آن لبان که به خدا سوگند که دیدم پیامبر را که لبان بر آن لبان نهاده بود». وی در ادامه اظهار شگفتی کرد و گفت: عجبا اینکه اصحاب رسول الله (ص) زنده اند و نه تنها در مجلس فتح یزید شرکت کرده اند بلکه نسبت به ظلمی که بر خاندان حضرت رسالت پناه (ص) می رود متعرض نمی شوند.


کفری چنین و لاف مسلمانی ای یزید؟!


ننگش ز تو یهودی و نصرانی ای یزید


باقری همچنین بیت بالا که از بیت های ترکیب بین دو بند است را دارای تلمیح دانسته و گفت: در آن مجلس ننگین شام یک سفیر نصرانی یزید را مورد عتاب قرار داد و گفت ما سم خری را که عیسی (ع) بر آن سوار بوده را در جعبه مرصعی خوشبوی کرده، نگهداری می کنیم و هر ساله به زیارتش می رویم، حال شما شرم ندارید که با نبیره پیغامبر خود چنین می کنید؟


ماجرای فوق بیت ذیل از سوگنامه کسایی، در رثای سید الشهدا را فرا یاد نگارنده آورد:


مؤمن درم پذیرد تا شمع دین بمیرد


ترسا به زر بگیرد سمّ خر مسیحا


باقری به عنوان آخرین نکته گفت: صباحی بیدگلی از جمله شاعرانی است که ترکیب بند را همچون قصیده به دعا ختم می کند و ترکیب بند ها از این حیث نیز با هم قابل مقایسه اند:


در موقف حساب، صباحی چو پا نهاد


جایش به سایه عَلَم بوتراب باد


کامیدوار نیست به نیروی طاعتی


دارد ز اهل بیت، امید شفاعتی


محنت اهل حرم به روایت صباحی بیدگلی/ این رفته سر به نیزه اعدا، حسین توست!


متن هفت بند دوم ترکیب بند صباحی بیدگلی



چون راهشان به معرکه کربلا فتاد


گردون به فکر سوزش روز جزا فتاد


اجزای چرخ منتظم از یکدگر گسیخت


اعضای خاک متصل از هم جدا فتاد


تابان به نیزه رفت سر سروران ز پیش


جمازه های پردگیان از قفا فتاد


از تندباد حادثه دیدند هر طرف


سروی به سر درآمد و نخلی ز پا فتاد


مانده به هر طرف نگران چشم حسرتی


در جستجوی کشته خود تا کجا فتاد


ناگه نگاه پردگی حجله بتول


بر پاره تن علی مرتضی فتاد


بیخود ، کشید ناله هذا اخی چنان


کز ناله اش به گنبد گردون صدا فتاد


پس کرد رو به یثرب و از دل کشید آه


نالان به گریه گفت ببین یا محمداه:


این رفته سر به نیزه اعدا، حسین توست


وین مانده بر زمین تن تنها، حسین توست


این آهوی حرم که تن پاره پاره اش


در خون کشیده دامن صحرا، حسین توست


این پرگشاده مرغ همایون به سوی خلد


کش پر ز تیر، رسته بر اعضا ، حسین توست


این سربریده از ستم زال روزگار


کز یاد برده ماتم یحیی، حسین توست


این مهر منکسف که غبار مصیبتش


تاریک کرده چشم مسیحا، حسین توست


این ماه منخسف که بر او، ز اشک اهل بیت


گویی گسسته عقد ثریا، حسین توست


این لاله گون عمامه که در خلد بهر او


معجر کبود ساخته زهرا، حسین توست


اندک چو کرد دل تهی از شکوه با رسول


گیسو گشود و دید سوی مرقد بتول:


کای بانوی بهشت، بیا حال ما ببین


ما را به صد هزار بلا مبتلا ببین


در انتظار وعده محشر چه مانده ای؟


بگذر به ما و شور قیامت به پا ببین


بنگر به حال زار جوانان هاشمی


مردانشان شهید و زنان در عزا ببین


آن گلبنی که از دم روح الامین شکفت


خشک از سموم بادیه کربلا ببین


آن سینه ای که مخزن علم رسول بود


از شست کین نشانه تیر جفا ببین


آن گردنی که داشت حمایل ز دست تو


چون بسملش بریده تیغ جفا ببین


با این جفا نیند پشیمان، وفا نگر


با این خطا زنند دم از دین، حیا ببین


محنت اهل حرم به روایت صباحی بیدگلی/ این رفته سر به نیزه اعدا، حسین توست!


لَختی چو داد شرح غم دل به مادرش


آورد رو به پیکر پاک برادرش:


ای جان پاک، بی تو مرا جان به تن دریغ


از تیغ ظلم، کشته تو و زنده من دریغ


عریان چراست این تن بی سر، مگر بُوَد


بر کشتگان آل پیمبر کفن دریغ؟


شیر خدا به خواب خوش و کرد گرگ چرخ


رنگین به خون یوسف من پیرهن دریغ


خشک از سموم حادثه گلزار اهل بیت


خرم ز سبزه دامن ریع و دمن دریغ


آل نبی غریب و به دست ستم اسیر


آل زیاد کامروا در وطن دریغ


کرد آفتاب یثرب و بطحا غروب و تافت


شعری ز شام باز و سهیل از یمن دریغ


غلطان ز تیغ ظلم، سلیمان به خاک و خون


وز خون او حنا به کف اهرمن دریغ


گفتم ز صد یکی به تو حالِ دلِ خراب


تا حشر ماند بر دل من حسرت جواب


چون بی کسان آل نبی دربدر شدند


در شهر کوفه ناله کنان نوحه گر شدند


سرهای سروران همه بر نیزه و سنان


در پیش روی اهل حرم جلوه گر شدند


از ناله های پردگیان ، ساکنان شهر


جمع از پی نظاره به هر رهگذر شدند


بی شرم امتی که نترسیده از خدا


بر عترت پیمبر خود پرده در شدند


ز اندیشه نظاره بیگانه، پرده پوش


از پاره معجری به سر یکدگر شدند


دست از جفا نداشته بر زخم اهل بیت


هر دم نمک فشان به جفای دگر شدند


خود بانی مخالفت و آل مصطفی


در پیش تیر طعنه ایشان سپر شدند


چندی به کوفه داشت فلک،تلخکامشان


آنگه ز کوفه برد به خواری به شامشان


شد تازه چون مصیبتشان از ورود شام


از شهر شام خاست عیان رستخیز عام


ناکرده فرق آل نبی را ز مشرکان


افتاده اهل شهر در اندیشه های خام


داد این نشان به پردگیی، کاین مرا کنیز


کرد آن طمع به تاجوری، کاین مرا غلام


گفت این به طعنه کاین اسرا را وطن چه شهر؟


گفت آن به خنده سید این قوم را چه نام؟


دادند بر یزید چو عرض سر سران


پرسید از این میانه حسین علی کدام؟


بردند پیش او سر سالار دهر را


می زد به چوب بر لبش و می کشید جام


گفتا یکی ز محفلیان شرمی ای یزید


می زد همیشه بوسه برین لب، شه انام


کفری چنین و لاف مسلمانی ای یزید؟!


ننگش ز تو یهودی و نصرانی ای یزید


ترسم دمی که پرسش این ماجرا شود


دامان رحمت از کف مردم رها شود


ترسم که در شفاعت امت به روز حشر


خاموش ازین گناه، لب انبیا شود


ترسم کزین جفا نتواند جفاکشی


در معرض شکایت اهل جفا شود


آه از دمی که سرور لب تشنگان حسین


سرگرم شکوه با سر از تن جدا شود


فریاد ازان زمان که ز بیداد کوفیان


هنگام دادخواهی خیرالنسا شود


باشد که را ز داور محشر امید عفو


چون دادخواه، شافع روز جزا شود


مشکل که تر شود لبی از بحر مغفرت


گرنه شفیع، تشنه لب کربلا شود


کی باشد اینکه گرم شود گیر و دار حشر؟


تا داد اهل بیت دهد کردگار حشر


یارب بنای عالم از این پس خراب باد


افلاک را درنگ و زمین را شتاب باد


تا روز دادخواهی آل نبی شود


از پیش چشم، مرتفع این نه حجاب باد


آلوده شد جهان همه از لوث این گناه


دامان خاک، شسته ز طوفان آب باد


برکام اهل بیت نگشتند یک زمان


در مهد چرخ، چشم کواکب به خواب باد


لب تشنه شد شهید، جگر گوشه رسول


هرجا که چشمه ایست به عالم، سراب باد


از نوک نیزه تافت سر آفتاب دین


در پرده کسوف، نهان آفتاب باد


آن کو دلش به حسرت آل نبی نسوخت


مرغ دلش بر آتش حسرت کباب باد


در موقف حساب، صباحی چو پا نهاد


جایش به سایه عَلَم بوتراب باد


کامیدوار نیست به نیروی طاعتی


دارد ز اهل بیت، امید شفاعتی



هر یک از شاعران آیینی مخصوصا در سرایش ترکیب بند، یکی از وجوه کربلا و واقعه عاشورا مورد توجه ویژه خود قرار می دهد. صباحی بیدگلی چنانکه گذشت بیشتر به وقایع پس از عاشورا، خاصه بزم شادی و سرور یزید و حضور اهل بیت در کاخ وی پرداخته است. در این میان تلمیح این شاعر به ماجرای اعتراض زید ابن ارقم و سفیر نصرانی مضمونیست که کمتر شاعری آن را سروده است.


انتهای پیام/۴۱۰۴/



انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب