روایت صباحی بیدگلی از عاشورا و وقایع پس از آن چگونه بود؟/ لبتشنه غرق خون شد و آبش کسی نداد...
به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات و کتاب گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، «سرگذشت» عنوان برنامهای تلویزیونی است که از اول محرم به مدت ۱۲ شب، ساعت ۲۲ از شبکه چهار سیما پخش میشود. در این برنامه ساعد باقری، شاعر و منتقد ادبی هر شب یک ترکیببند عاشورایی را تفسیر و تشریح میکند.
باقری در ابتدای این قسمت از برنامه سرگذشت گفت: هرگاه سخن از ترکیببندهای عاشورایی به میان میآید در کنار نام محتشم که در اوج قرار دارد، دو اسم دیگر نیز دیده میشود: صباحی بیدگلی با ۱۴ بند و نیر تبریزی با ۲۸ بندش. صباحی تصویرپردازیهای فوقالعادهای دارد و نیر افزون بر جنبههای عاطفی و حماسی، به جنبههای عرفانی ماجرای کربلا نیز پرداخته است.
صباحی بیدگلی که بود؟
حاج سلیمان صباحی بیدگلی از شاعران سده دوازدهم و اوایل سده سیزدهم هجری است که در آران و بیدگل دیده به جهان گشود. وی از سخنوران صاحبنام دوره بازگشت است که در سرودههایش «صباحی» تخلص میکرد. صباحی تحصیلات مقدماتی را در زادگاه خود فراگرفت. در دوره جوانی بر زبان عرب و علوم ادبی و احادیث و اخبار و نجوم و ریاضی وقوف کامل یافت. صباحی با امرای زندیه از جمله محمدجعفر خان زند و علیمرادخان زند و آقا سلیم آرانی ارتباط داشته و آنان را مدح کرده است. بعد از زندیان ستایشگر آغا محمدخان قاجار، فتحعلی شاه، عبدالرزاق کاشانی، استاد و ممدوح ملکالشعرا فتحعلی خان صبای کاشانی نیز بوده است. سبک شعری صباحی شیوه شاعران عراقی است و با هاتف اصفهانی، شهاب ترشیزی و آذر بیگدلی معاصر و معاشر بوده است.
دیوانش شامل قصاید، غزلیات، رباعیات، مراثی و ترکیببند است. او در مرثیهسرایی بسیار مهارت داشت و در رثای حضرت اباعبدالله الحسین (ع)، ترکیببندی به تقلید از محتشم کاشانی سروده که از استادی وی در این زمینه حکایت میکند و بر تمام ترکیببندهایی که بعد از محتشم ساخته شده، مزیت و برتری دارد. سرانجام صباحی به سال ۱۲۰۷ ه.ق در محل زندگی خویش دار فانی را وداع گفت و در گورستان عمومی امامزاده حسین (ع) به خاک سپرده شد.
ساعد باقری پیش از ورود به ترکیببند صباحی بهعنوان مقدمه گفت: تفاوت اکثر ترکیببندهای عاشورایی با یکدیگر در استقبال از ماه محرم و توصیف حال و هوای روزهای آغازین آن است. وی افزود: صباحی بیدگلی از جمله شاعرانی است که به وقایع پس از عاشورا توجه بیشتری کرده است.
وی به تشریح ابیات بند اول پرداخت و گفت: صباحی در دو بیت اول بند اول دست به تصویرپردازیهای زیبایی میزند که بهنوعی حکم براعت استهلال را دارد:
افتاد شامگه به کنار افق نگون
خور، چون سر بریده ازین تشت واژگون
افکند چرخ، مغفر زرین و از شفق
در خون کشید دامن خفتان نیلگون
تصویرسازی و تشبیهات جذاب در شعر صباحی
باقری افزود: خورشید سرخ دم غروب به سر بریدهای تشبیه شده است و آسمان به طشت وارونهای که آن سر بریده از آن بیرون افتاده است. در بیت دوم مجدداً خورشید به کلاهخودی طلایی تشبیه شده است که چرخ آن را از سر برداشته و آسمان به جوشنی نیلگون تشبیه شده که خونآلود است.
کند امهات اربعه ز آبای سبعه دل
گفتی خلل فتاد به ترکیب کاف و نون
منظور از امهات اربعه (چهار مادر) آب، باد، آتش و باد است و آبای سبعه (هفت پدر) هفت آسمان یا هفت سیاره است. «کاف و نون» نیز به آیه ۸۲ سوره مبارکه یس اشاره دارد: «چون به چیزی اراده فرماید کارش این بس که میگوید باش پس [بیدرنگ] موجود میشود». خلل افتادن به کاف و نون نیز یعنی شکاف افتادن در آفرینش.
این منتقد ادبی در ادامه سه بیت با سه تصویر مختلف را واکاوی کرد که هر سه به موضوع عزای جانگداز سیدالشهدا (ع) دلالت داشتند.
گفتم محرم است و نمود از شفق هلال
چون ناخنی که غمزده آلایدش به خون
یا گوشوارهای که سپهرش ز گوش عرش
هرساله در عزای شه دین کند برون
یا ساغری است پیش لب آورده آفتاب
بر یاد شاه تشنهلبان کرده سرنگون
باقری تصریح کرد: این ابیات سه تصویر میدهند؛ اول هلال ماه به ناخنی تشبیه شده که عزاداری با خراشیدن روی خود به خون میآلایدش، دوم گوشوارهای که آسمان هر سال در عزای امام حسین (ع) از گوش درش میآورد و سوم ساغری که آفتاب پیش لب آورده اما به یاد لبتشنه سیدالشهدا آن را سرنگون کرده است.
یثرب به باد رفت، به تعمیر خاک شام
بطحا خراب شد، به تمنای ملک ری
این منتقد ادبی با خواندن بیت بالا از بند سوم ترکیببند صباحی بیدگلی گفت: این بیت دارای تلمیح گویاست. این بیت از دو نگاه و رویارویی حکایت میکند. از قرار گرفتن مدنیت در برابر تحجر و مقابله اهورا و اهریمن میگوید.
همچنین این بیت یادآور بیت مشهور محتشم کاشانی نیز هست:
کام یزید دادهای از کشتن حسین
بنگر که را به قتل که دلشاد کردهای
هفت بند اول ترکیببند صباحی بیدگلی
باقری در انتهای برنامه گفت: بهمنظور توجه دقیقتر به ظرایف این شعر بلند، هفت بند دوم آن در برنامه بعد مورد مداقه قرار میگیرد تا حق مطلب ادا شود.
افتاد شامگه به کنار افق نگون
خور، چون سر بریده ازین تشت واژگون
افکند چرخ، مغفر زرین و از شفق
در خون کشید دامن خفتان نیلگون
اجزای روزگار ز بس دید انقلاب
گردید چرخ، بیحرکت، خاک، بیسکون
کند امهات اربعه ز آبای سبعه دل
گفتی خلل فتاد به ترکیب کاف و نون
آماده قیامت موعود، هر کسی
کایزد وفا به وعده مگر میکند کنون
گفتم محرم است و نمود از شفق هلال
چون ناخنی که غمزده آلایدش به خون
یا گوشوارهای که سپهرش ز گوش عرش
هرساله در عزای شه دین کند برون
یا ساغری است پیش لب آورده آفتاب
بر یاد شاه تشنهلبان کرده سرنگون
جان امیر بدر و روان شه حنین
سالار سروران سر از تن جدا، حسین
افتاد رایت صف پیکار کربلا
لبتشنه صید وادی خونخوار کربلا
آن روز، روز آل نبی تیره شد که تافت
چون مهر، از سنان سر سردار کربلا
پژمرده غنچه لب گلگونش از عطش
وز خونش آب خورده خس و خار کربلا
لخت جگر، نواله طفلان بیپدر
وز آب دیده شربت بیمار کربلا
ماتم فکند رحل اقامت، دمی که خاست
بانگ رحیل قافلهسالار کربلا
شد کار این جهان ز وی آشفته، تا دگر
در کار آن جهان چه کند کار کربلا
گویم چه سرگذشت شهیدان که دست چرخ
از خون نوشته بر درودیوار کربلا
افسانهای که کس نتواند شنیدنش
یا رب بر اهلبیت چه آمد ز دیدنش؟
چون شد بساط آل نبی در زمانه طی
آمد بهار گلشن دین را زمان دی
یثرب به باد رفت، به تعمیر خاک شام
بطحا خراب شد، به تمنای ملک ری
نه مانده غیر او، کسی از یاوران قوم
نه زنده غیر او کسی از همرهان حی
سرگشته بانوان حرم گرد شاه دین
چون دختران نعش به پیرامن جدی
آمد به سوی مقتل و بر هر که میگذشت
میشست ز آب دیده غبار از عذار وی
بنهاد رو، به روی برادر، که یا اخا
در بر کشید تنگ پسر را که یا بُنَی!
غمگین مباش، آمدمت اینک از قفا
دل شاد دار، میرسمت این زمان ز پی
آمد به سوی معرکه آنگه زبان گشاد
گفت این حدیث و خون دل از آسمان گشاد:
منسوخ شد مگر به جهان ملت نبی؟
یا در جهان نماند کس از امت نبی؟
ما را کشند و یاد کنند از نبی، مگر
از امت نبی نبود عترت نبی؟
حق نبی چگونه فراموش شد چنین؟
نگذشته است آنقدر از رحلت نبی
اینک به خون آل نبی رنگ کردهاند
دستی که بود در گرو بیعت نبی
یارب تو آگهی که رعایت کسی نکرد
در حق اهلبیت نبی، حرمت نبی
این ظلم را جواب چه گویند روز حشر؟
بر کوفیان تمام بود حجت نبی
ما را چو نیست دست مکافات، داد ما
گیرد ز خصم، حکم حق و غیرت نبی
بس گفت این حدیث و جوابش کسی نداد
لبتشنه غرق خون شد و آبش کسی نداد
چون تشنگی عنان ز کف شاه دین گرفت
از پشت زین قرار به روی زمین گرفت
پس بیحیایی آه – که دستش بریده باد-
از دست داد دین و سر از شاه دین گرفت
داغ شهادت علی ایام تازه کرد
از نو جهان عزای رسول امین گرفت
بر طشت، مجتبی جگر پارهپاره ریخت
پهلوی حمزه چاک ز مضراب کین گرفت
هم پای پیل، خاک حرم را به باد داد
هم اهرمن ز دست سلیمان نگین گرفت
از خاک، خون ناحق یحیی گرفت جوش
عیسی ز دار، راه سپهر برین گرفت
گشتند انبیا همه گریان و بوالبشر
بر چشم تر، ز شرم نبی آستین گرفت
کردند پس به نیزه سری را که آفتاب
از شرم او نهفت رخ زرد در نقاب
شد بر سر سنان چو سر شاه تاجدار
افکند آسمان به زمین تاج زرنگار
افلاک را ز سیلی غم، شد کبود روی
آفاق را ز اشک شفق، سرخ شد کنار
از خیمهها ز آتش بیداد خصم رفت
چون از درون خیمگیان بر فلک شرار
عریان تن حسین و به تاراج داد چرخ
پیراهنی که فاطمهاش رِشت، پود و تار
نگرفت غیر بند گران دست او کسی
آن ناتوان کز آل عبا ماند یادگار
رخها به خون خضاب، عروسان اهلبیت
گشتند بی جهاز، به جمّازهها سوار
آن یک شکسته خار اسیریش، در جگر
وین یک نشسته گرد یتیمیش بر عذار
کردند رو به کوفه پس آنگه ز خیمهگاه
وین خیمه کبود، شد از آهشان سیاه
چون راهشان به معرکه کربلا فتاد
گردون به فکر سوزش روز جزا فتاد
اجزای چرخ منتظم از یکدگر گسیخت
اعضای خاک متصل از هم جدا فتاد
تابان به نیزه رفت سر سروران ز پیش
جمازه های پردگیان از قفا فتاد
از تندباد حادثه دیدند هر طرف
سروی به سر درآمد و نخلی ز پا فتاد
مانده به هر طرف نگران چشم حسرتی
در جستجوی کشته خود، تا کجا فتاد
ناگه نگاه پردگی حجله بتول
بر پاره تن علی مرتضی فتاد
بیخود، کشید ناله هذا اخی چنان
کز نالهاش بر گنبد گردون صدا فتاد
پس کرد رو به یثرب و از دل کشید آه
نالان به گریه گفت ببین یا محمداه:
این رفته سر به نیزه اعدا، حسین توست
وین مانده بر زمین تن تنها، حسین توست
این آهوی حرم که تن پارهپارهاش
در خون کشیده دامن صحرا، حسین توست
انتهای پیام/۴۱۰۴/پ
انتهای پیام/