کربلا در شعر صائب؛ موتیفهای عاشورایی در ابیات غیرآیینی
گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، سید مسعود هاشمی ـ هیچ واقعهای در طول تاریخ به اندازه حادثه عاشورا بر مردم ایران تأثیر نگذاشته است و تصویر این تأثیر در آینه زندگی ایرانیان نمایان است. یکی از وجوه لاینفک زندگی، دست کم در مرز پرگهر، هنر است. شهادت امام حسین علیه السلام در تمامی ساحات هنری ورود کرده و برای تکتک آنها مضامین جدید و مفاهیم نو به ارمغان آورده است.
شعر یکی از هنرهای محبوب و ریشهدار ایران است که از گهواره تا گور همگان را همراهی میکند. از عصر صفویه با تشکیل یک سلسله شیعه عارف مسلک و بیتوجهی شاهان آن به مدایح متملقانه از یک سو و تشویق شعرا (با اهدای صلات) به مدح آلالله از سوی دیگر، شعر مذهبی وارد مرحله تازهای از حیات خود شد، رنگ دیگری گرفته و آبی زیر پوستش دوید.
صائب تبریزی بیتردید بزرگترین شاعر عصر صفویه است که بهندرت میتوان نکته و یا نقطهای یافت که در زندگی مردمان آن روزگار ساری و جاری بوده و شعر صائب به آن نپرداخته باشد. چنانکه گفته شد یکی از مراسم مذهبی در ایران، از همان ابتدای شهادت سیدالشهدا علیهالسلام عزاداری ماه محرم است و با تعریفی که از صائب گفته شد، بیتردید می توان ردپای این عزاداری را در شعر او سراغ گرفت. آنچه نگارنده را به نگاشتن این سطور تشویق و ترغیب کرد، استفاده صائب تبریزی از کلمه کربلا و مضامین پیرامون آن در اشعار عاشقانه، عارفانه و تعلیمی خود بود.
ذیلاً چند شاهد مثال از آنچه گفته ارائه و به کیفیت استعمال آن پرداخته میشود:
الف) دردمندی و دردآشنایی:
۱) غوطه زد در خون خود دردی که پا در وی نهاد
سینه ما دردمندان کربلای دردهاست
۲) در غبار خاطر ما، نالههای خونچکان
همچو بوی خون به خاک کربلا پیچیده است
۳) هر لخت دل شهیدی است دست از حیات شسته
دامان اشکریزان صحرای کربلایی است
۴) بوی خون میآید از فریاد دردآلود من
چون غباری کز زمین کربلا گردد بلند
شاعر در این ابیات به دل خون و ضمیر دردآلود خود اشاره کرده است. دشت پرخونی که وقتی درد وارد آن می شود در خون غوطهور میشود. خاطر آشفتهای که نالههایی سخت غمگین، چنان آن را فرا گرفته که بوی خون خاک کربلا را. دل پارهپارهای که به صورت قطرات خون از چشم جاری میشود و دامن لباس وی را همچون دامن صحرای کربلا گلگون میکند؛ یا المی که از فریاد عاجزانه بیچارهای بر میخیزد، مانند شمیم خونی که در خاک کربلا مستتر است.
ب) وصف معشوق و کوی عشق:
۱) جامه گلگونی که میخواهم ز تیغش جان برم
هر کف خاکی ز کویش کربلای دیگرست
۲) ز شوق کوی تو خونش به جوش میآید
اگر شهید تو در خاک کربلا خفته است
۳) گردی است خط یار که چون خاک کربلا
در منزلت به خون دو عالم برابرست
موضوع ابیات فوق، وصف معشوق و خلقیات اوست. معشوق در شعر فارسی، بی رحم و مروت است و از کشتن عاشق نیز پروایی ندارد. با توجه به این صفت، شاعر میتواند بین رفتار معشوق و خاک خونین صحرای کربلا پل بزند و ارتباط برقرار کند. در بیت اول چون معشوق کشته فراوان است هر وجب از کوی او جداگانه به کربلا تشبیه شده و حتی نسبت به آن برتری نیز یافته است. ناگفته نماند که «گلگون» که صفت لباس نگار است با «کربلا» مرتبط است. در بیت بعد این برتری آشکارتر هم شده و شاعر میگوید خون شهید عشقی که در کربلای معلی با آن فضایل مدفون است، از آرزوی کوی این دلبر غلیان می کند. در بیت آخر هم موی صورت یار از نظر ارزندگی معنوی با خاک کربلا برابر دانسته شده است؛ که هر دو با نفوس دو دنیا هم ارز هستند.
ج) گلایه از معشوق:
۱) مروت است که در عهد آن لب میگون
فضای سینه من دشت کربلا باشد؟
۲) ز حال تشنه لبان خنجر تو را چه خبر؟
فرات را ز شهیدان کربلا چه خبر؟
بیت اول یادآور بیت سایر و مشهور عماد خراسانی است که میگوید:
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
در بیت مورد نظر ارتباط لب با کربلا، که ارتباط آب و خشکی است از طرفی و رابطه گلگون و کربلا که رابطه سرخی و خون است جالب توجه است. در بیت بعد نیز بین تشنه و خنجر و فرات مراعات نظیر برقرار است. خنجر و شهید نیز مرتبطند. همچنین ابیات زیر از سعدی را به ذهن متبادر می کند:
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازنای سالی
...
سَلِ المَصانعَ رَکباً تَهیمُ فی الفَلَواتِ
تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی؟
د) والا همتی:
آب مروت از قدح هیچ کس مجوی
خود را حسین و روی زمین کربلاشناس
با تشبیه مروت به آب، راه برای ورود موتیفهای عاشورایی به بیت هموار شده است. مصراع دوم تمثیل بسیار زیبایی دارد که با تلمیح به واقعه کربلا پندی را گوشزد می کند.
هـ) عرفان و معرفت:
۱) ز لالهزار شهادت گلی بچین صائب
به بوی خون مشو از خاک کربلا قانع
۲) میی چون خون شهیدان به من کرامت کن
که از خمار چو صحرای کربلاست دلم
ابیات فوق از بهترین نمونههای عرفانی است که با تمسک به کلید واژههای کربلایی ساخته شده است. شاعر هشدار میدهد و میگوید همانطور که از خاک کربلا باید چیزی بیشتر از استشمام بوی خون، یعنی شفای جسم و جان خواست؛ از گلزار شهادت نیز نباید به تماشا قانع شد و باید با چیدن گل (به فیض شهادت رسیدن) تمتع بیشتری از آن برداشت. در بیت دوم می به خون شهید تشبیه شده که دو دلیل دارد: اولا پاککنندگی آن که شوینده گناهان است؛ ثانیا گرانبهایی آن. تشبیه مصراع دوم نیز روشن است. زمین کربلا، سوخته و تفتیده است و شاعر دل خود را به آن تشبیه کرده است.
و) تظلم آوردن:
آب میبندد به روی تشنگان کربلا
هرکه دارد جام می را در خمار از من دریغ
مانند بیت سوم بخش ب، این بیت هم می تواند ظاهربینان را بیازارد و ایجاد شبهه کند، اما اگر نگاه تمثیلی و ادبی داشته باشیم در مییابیم که در پشت این مثال مطلق دادخواهی نهفته است. خماری برابر تشنگی، و آب برابر شراب قرار داده شده است. قصد شاعر از محدود کردن «تشنگان» به «تشنگان کربلا» نشان دادن عمق قبح کار بوده است.
شعر سبک هندی پیرامون لغات و شکل می گرفته و به اصطلاح امروزی، چپنویسی میشده است. به همین خاطر اگر «کربلا» در قافیه قرار بگیرد، باقی کلماتی که در آن دایره معنایی میگنجند استخدام میشوند برای معنایی که حتما هم عاشورایی و مذهبی نیست. این موضوع به صائب تبریزی و سبک هندی محدود نمیشود لیکن در آن دوره رونق بیشتری داشته است. شاعر جوان معاصر محمدعلی کردی همچنین در بیت عاشقانه زیر کلید واژههایی آیینی را به خدمت گرفته که شاهدی برای ادعای ماست:
حسرتم روز وصل هم باقیست
زائران بقیع را مانم
انتهای پیام/۴۱۰۴/پ
انتهای پیام/