دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
20 مرداد 1400 - 10:25

عبرت‌های ۸ ساله برای دولت جدید

خروجی عملکرد دولت هشت‌ساله روحانی پیش روی همه ماست و فارغ از هر نظرسنجی و آماری، می‌توان درباره آن قضاوت داشت؛ از اوضاع اقتصادی و معیشت مردم، وضعیت سرمایه اجتماعی، آسیب‌های اجتماعی و دغدغه‌های فرهنگی گرفته تا ده‌ها مورد دیگر که از هر شهروندی در هر کجای ایران بپرسی، شاید به این جواب مشترک برسی: «اوضاع اصلا خوب نیست...»
کد خبر : 600267
روحانی و رئیسی



به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، دولت‌ها می‌آیند و می‌روند و مجموعه کنش‌ها و عملکردهای هشت ساله آنها از وعده‌های محقق نشده، تصمیمات نابجا و رفتارهای ناصواب گرفته تا اقدامات مثبت و عملکردهای خاطره سازشان، همه و همه می‌شود یک پرونده قطور عبرت آموز برای بعدی‌ها که اگر به آن اعتنا شود و سرلوحه تصمیمات و اقدامات شان قرار گیرد، چه بسا کژکارکردی‌ها و سوءرفتارها اصلاح و نتیجتا سوءتفاهم بین دولت و ملت به کمترین حد خود تنزل پیدا کند. اما اینجا ایران است! تاریخ پر فراز نشیب این سرزمین پر است از تکرار تجربه‌های تلخ. گویی حافظه تاریخی ما مردم برای ثبت عبرت‌ها و پرهیز از تکرار آن خوب عمل نمی‌کند.


صدها مقطع تاریخی و نقطه عطف را می‌توان در پیشینه سیاسی و اجتماعی برشمرد که صرفا به‌خاطر فراموشی گذشته‌ها و گذشتگان، محکوم به تکرار آنها شده‌ایم. راه دوری نرویم؛ همین تجربه ۴۰ساله بعد از انقلاب اسلامی را مرور کنیم؛ قریب هشت دولت روی کار آمده‌اند و هر کدام چشم بر تجربه‌های گران قبل از خود بسته‌اند و باز تکرار تجربه. باز از فاصله نزدیک‌تر موضوع را ببینیم؛ هشت سال اخیر دولت روحانی با یک بسته پر و پیمان از تجربه‌ها و درس‌های عبرت آموز در پیش روی ماست. این «ما» که می‌گوییم هم مردم مدنظر است هم دولت جدید و هم مفهوم کلان حکمرانی.


نویسنده این گزارش اگر جای رئیس جمهور جدید بود، حتما تیم خبره و کارشناسی را مامور می‌کرد تا در اسرع وقت در گپ وگفت با صاحب‌نظران و اندیشمندان و حتی کارگزاران دولت قبل و دولت‌های قبل، فهرستی از تجربه‌ها و درس‌های ذی‌قیمت و عبرت ساز را احصا کرده تا لااقل بخشی از مسیر آینده از همین تجربه‌ها ترسیم شود. گزارشی که می‌خوانید، مروری دارد بر درس‌ها و عبرت‌های دولت‌های یازدهم و دوازدهم، از حیث شیوه حکمرانی و رفتار با مردم و همه خلأهای هشت‌ساله‌ای که دولت را از منظر کارکردی با چالش مواجه کرده بود که می‌تواند برای دولت جناب رئیسی راهگشا و گره‌گشا باشد.


یک نگاه کلی؛ اوضاع خوب نیست!


خروجی عملکرد دولت هشت‌ساله روحانی پیش روی همه ماست و فارغ از هر نظرسنجی و آماری، می‌توان درباره آن قضاوت داشت؛ از اوضاع اقتصادی و معیشت مردم، وضعیت سرمایه اجتماعی، آسیب‌های اجتماعی و دغدغه‌های فرهنگی گرفته تا ده‌ها مورد دیگر که از هر شهروندی در هر کجای ایران بپرسی، شاید به این جواب مشترک برسی: «اوضاع اصلا خوب نیست...»


رئیسی با کلیدواژه دولت مردمی توانست نظر رأی دهندگان را جلب کند و برنده شود اما خودش هم می‌داند دولت مردمی باید دولت همه جمهور باشد و لااقل در فضای فعلی، بخشی از جمهور به دلایل عملکردی دلخور و ناراحت است و این اولین چالش رئیس جمهور جدید است که باید آن بخش «جمهور دلخور» را پای کار بیاورد. راهش این است که دلایل دلخوری برطرف شود. رئیسی باید به گزاره‌هایی که محبوبیت و مقبولیت روحانی را در طول سه سال تک‌رقمی کرد، توجه کند. مثلا در همین سویه دلتا و کرونازدگی کشور، بی‌خیالی دولت،مردم را تا حد زیادی کلافه کرده بود.


تماشا کردن میدان در زمانه کرونا، فاصله داشتن از دردهای مهم زندگی مردم، مدیران اشرافی و بعضا دور از سبک زندگی عامه مردم، شرطی کردن اقتصاد کشور، حلقه بسته مدیران و جولان چهره‌های تکراری در کابینه و خیلی چیزهای دیگر مردم را در این سال‌ها از دولت امید مأیوس کرد. سیدابراهیم رئیسی باید از دولت یازدهم و دوازدهم و شخص روحانی درس بگیرد. این درس‌ها و عبرت‌ها لااقل در همین ماه‌های ابتدایی شروع به کار دولت جدید که قرار است تصویرش در ذهن مردم و جامعه شکل بگیرد و تثبیت شود، بدجور به کارش می‌آید.


حرمت مردم را حفظ کنید


دولت جناب روحانی در این سال‌ها، با آن‌که در لفظ و زبان از لزوم رعایت شأن و منزلت مردم می‌گفت اما در عمل و رفتار، آداب مردم‌داری را پاس نداشت. دولت روحانی حتی در تصمیمات حمایتی‌اش به گونه‌ای عمل کرد که صدای اعتراض مردم بلند شد، چه برسد به تصمیمات سخت و تلخ. ماجرای توزیع سبد کالا را یادتان هست!؟ ماجرای بنزین چطور؟ حرف‌های رئیس جمهور و ماجرای «صبح جمعه» را چه؟ صف‌های واکسیناسیون سالمندان و... در دولت یازدهم و دوازدهم با مردم حرف زده نشد. در این سال‌های پر بحران دولت می‌توانست در فضایی صمیمی و به‌دور از تکلف با مردم هم صحبت شود و مشکلاتش را بگوید، محدودیت هایش را بشمرد، مردم را در جریان دشمنی‌های دشمنان قرار دهد و از ملت کمک بگیرد.


تجربه تاریخی نشان می‌دهد این مردم اگر منزلت و احترامشان حفظ شود و مسؤولان را در موضع صداقت و اخلاص درک کنند، پای کار هر سختی و فشاری می‌آیند اما دولتمردان هشت سال گذشته از این فرصت استفاده نکردند و تهدید را بر تهدید اضافه کردند. دولت روحانی در مقاطعی در حق مردم هم خطا کرد و گاهی هم جفا.


خطا داشتن امری اجتناب ناپذیر است و جفا کردن ممکن اما رفتار دولتمردان در پذیرش خطا و برخورد با جفا کاملا مورد نقد است. رویه دولت یازدهم و دوازدهم در پذیرش اشتباه و برخورد با خطاهای خود، فاجعه بار بود. واژه عذرخواهی از دایره واژگان و ادبیات دولت جناب روحانی کاملا خارج بود و هیچ سابقه‌ای از استفاده از این کلیدواژه بعضا گره‌گشا در بیان و زبان دولتمردان در هشت‌سال گذشته دیده نشد.
عبرت اول و مهم‌ترین درسی که دولت و رئیس جمهور جدید می‌تواند از دولت قبل بگیرد این است؛


آقای رئیسی! با مردم حرف بزن؛ گاهی هم عذرخواهی کن...


لطفا تکرار نکنید!


چهار دهه از انقلاب اسلامی ایران و تشکیل نظام جمهوری اسلامی گذشته و ما شاهد تغییرات اساسی در فرم و محتوای این جمهوری نوپا بوده ایم. آنچه در این ۴۰ سال در جمهوری اسلامی تغییر نکرده و ثابت قدم و استوار به راه خود ادامه می‌دهد، حضور چهره‌های تکراری در مسؤولیت‌های اجرایی کشور است که با
رفت و آمد دولت‌ها گاهی کمتر دیده می‌شوند و گاهی بیشتر اما اصل حضورشان هیچ‌وقت منتفی نشده است. در دولت جناب روحانی به نسبت دولت قبلی اش، چهره‌ها تکراری‌تر شدند و به‌تبع آن سیاست‌ها و اقدامات هم تکرار شد.


حرف نو، شیوه نو، اتفاق نو، لزوما با چهره‌های نو و چرخش و گردش مدیران محقق می‌شود. کسی منکر خدمت و تلاش مدیران با سابقه نیست اما باید اجازه داد فضای مدیریتی کشور تنفس کند و با این دم و بازدم است که حیات مدیریتی کشور تداوم می‌یابد و ایده‌ها و خلاقیت‌ها بروز پیدا می‌کند. در هشت سال گذشته، جز در موارد خاص و استثنا، رویه بر تکرار چهره‌های امتحان پس داده بوده و شاید بتوان گفت یکی از دلایل ناکارآمدی ها، همین تجربه تکراری بوده است.
عبرت دوم؛ تکرار چهره‌ها و مدیران، یعنی تکرار تجربه‌ها و آزمایش آزموده ها


آقای رئیسی! لطفا شما تکرار نکنید!


منتقد، دشمنت نیست!


ما آدم‌های رسانه‌ای و خبرنگاران به نقد زنده ایم. برای ما تجربه نقد و بازخورد گرفتن از آن مثل تجربه جوشکاری برای آهنگر است، همان‌قدر ملموس و عینی. وقتی از کسی نقد می‌نویسیم و او را به چالش می‌کشیم، تاثیر واکنش فرد نقد شونده بر خودمان را با همه وجود لمس می‌کنیم. نقدشونده می‌تواند با رفتار و واکنشش، نقد بعدی ما را تنظیم و اصلاح کند، می‌تواند به سمت ملایم شدن سوق دهد یا به سمت تند شدن.


در هشت سال اخیر، جناب روحانی در تنظیم رفتار منتقدانش کاملا ناکام عمل کرد. فاصله‌گذاری با منتقدان آن‌هم با تعابیر بعضا زشت و ناصواب که حتما در خاطره مخاطبان ثبت و ضبط شده، فضایی هیجانی، صفر وصدی و تقابلی بین او و جبهه منتقدان ایجاد کرد.


عباراتی که منتقدان دولت از جناب روحانی در این سال‌ها شنیدند بی‌سابقه است؛ کم سواد، بی‌قانون، بی‌دین، حسود، افراطی، کاسب تحریم، بی‌شناسنامه، بروید به جهنم، دنیا ندیده، مستضعف فکری، بیکار، متوهم، دین‌نشناس، تخریبگر، منتقدان فاسد، عقب‌مانده، مخلوقات ترسو، لرزان، تازه به دوران رسیده، هراسان، عصر حجری، هوچی باز، تازه انقلابی شده و... اینها صفت‌هایی است که رئیس جمهور کشور، پیش و پس نام منتقدان خود قرار داده است.


اصلا قشنگ نیست. روحانی می‌توانست با ایجاد ساز و کاری، روابطی صمیمی و مستمر با منتقدان خود برقرار کند، حرف‌ها را بشنود و پاسخ‌های خود را بگوید... اصل هم صحبتی و ایجاد صمیمیت ۵۰ درصد مشکلات را برای دولت حل می‌کرد. کاری که نه روحانی به آن توجه کرد، نه خیل مشاورانش. عبرت سوم؛ ایجاد صمیمیت و کم کردن فاصله با منتقدان و مخالفان به‌ویژه در بستر رسانه، برخی موانع جدی در حوزه افکار عمومی را از سر راه دولت برمی‌دارد.


آقای رئیسی! با منتقدان و مخالفانت حرف بزن، حتی بیشتر از دوستانت.


وضعیت «بی‌دولتی»، هرگز!


در هشت‌سال گذشته، بارها در مقاطع حساس و بحرانی، بزرگ‌ترین غایب صحنه دولت بوده است. عبارت «وضعیت بی‌دولتی» را حتما شنیده‌اید. در مواقع بحران، از سیل و زلزله و آبگرفتگی تا کرونا و متعلقاتش همیشه جای یک مسؤول وسط میدان که تصمیماتش گره از کار خلق‌ا... باز کند، حس شده. گاهی کار خاصی هم نمی‌شود کرد، اما رئیس‌جمهور مملکت، وزیر دولت، استاندار، فرماندار یا هر مسؤول اجرایی دیگری می‌تواند با حاضر شدن در وسط میدان به مردم این اطمینان خاطر را بدهد که «خیالتان راحت! همه چیز تحت کنترل است!» اما این چند سال مردم ما وسط همه بحران‌ها، یک بحران بزرگ‌تر را با همه وجود لمس کردند؛ بحران «بی‌دولتی».


عبرت چهارم؛ دولت آمده وسط میدان باشد که اگر نباشد، نبودنش از بودنش بهتر است. دولت وسط میدان اگر کاری هم نتواند بکند، همین که کنار مردم است و دیده می‌شود، کار بزرگی کرده است.


آقای رئیسی! دولت وسط میدان، محبوب مردم است


مدیران خوب را تبعید کنید!


مدیر تراز انقلاب اسلامی می‌شود قاسم سلیمانی. برایش انجام وظیفه و تکلیف مهم است، چه کاخ‌سعدآباد تهران باشد، چه البوکمال سوریه و چه زمین آبگرفته خوزستان.


مدیران خوبی که می‌خواهند بحران‌های کشور را از راه دور کنترل کنند، وقت خودشان را تلف می‌کنند. مدیر جهادی انقلابی تراز انقلاب باید کفشش را ور بکشد و در موقعیت بحران حاضر شود. تمرکز مدیران خبره و نخبه در محدوده خیابان پاستور، مشکل خوزستان و سیستان و ایلام را حل نمی‌کند. توزیع مناسب و هوشمندانه مدیران نخبه، انقلابی، جهادی و پرکار در سراسر کشور به‌ویژه در مناطق بحران‌خیز، کارگشاست. آیا انتخاب یک مدیر درجه یک برای مثلا استانداری خوزستان بحران‌زده اهمیتش از انتخاب گزینه معاون اولی یا
وزیر کشور کمتر است؟


عبرت پنجم؛ نیروهای خوب را برای بحرانی‌ترین نقاط باید انتخاب کرد. مدیریت از راه دور امتحانش را پس داده و جواب نمی‌دهد.


آقای رئیسی! گزینه‌های خوبت را برای نقاط بحران کنار بگذار.


دعوا، فقط وقتتان را می‌گیرد!


هشت‌سال از عمر دولت روحانی گذشت و چه فرصت‌ها که در بستر نزاع بین دولت و دستگاه‌ها و نهادهای دیگر از دست رفت. فاز دولت از همان ابتدا بر جدل و واگرایی با بقیه دستگاه‌ها بود. بخشی از این استراتژی با هدف تاثیرگذاری بر فضای اجتماعی و بدنه هوادار دولت قابل تفسیر بوده و بخش دیگر به راه‌حل دولت برای گریز از مسؤولیت‌پذیری بر می‌گردد. البته شخصیت رئیس‌جمهور سابق نیز در این وضعیت بی‌تاثیر نبوده است.


از هر حیث، وجود تنش و نزاع و درگیری بین نهادهای عالی حاکمیت، کارکردها را ضعف کرده و خروجی آن نارضایتی و دلخوری مردم است. دولت سیزدهم می‌تواند از فرصت یکدستی ارکان حاکمیت در مقطع فعلی، بهترین بهره را ببرد و روابطش را با سایر قوا و نهادها بر پایه همدلی و همگرایی در جهت رفع مشکلات مردم تنظیم کند.


عبرت ششم؛ دعوای بین دستگاهی، نه برای دولت آبی گرم می‌کند، نه برای مردم نانی. همگرایی بین قوا و نهادها و دولت، مسیر حل بخش اعظمی از مشکلات را کوتاه‌تر می‌کند.


آقای رئیسی! قوای سه‌گانه، میثاق‌نامه خدمت به مردم بنویسند.


همه تخم‌مرغ‌هایت را در یک سبد نگذار!


اشتباه استراتژیک دولت روحانی به اذعان همه کارشناسان و صاحب‌نظران (حتی موافقان و حامیان دولت) این بود که می‌خواست با کلید سیاست خارجی، همه قفل‌های کشور را باز کند.


ایده برجام و رفع تحریم‌ها وقتی شکست خورد، عملا دولت جایگزین قابل اعتنایی برای این ایده نداشت و ترجیح داد چهارسال از وقت خود را بر سر احیای یک ایده از رده خارج صرف کند و به عبارتی، هم وقت خود را تلف کرد، هم سرمایه مالی و روانی مردم را.


دولت‌ها باید برای اداره کشور، ایده مشخصی داشته باشند و همه ظرفیت‌های خود را معطوف به نتیجه دادن آن ایده متمرکز کنند. اما امر سیاست، پیچیده و مرموز است. هر اتفاقی در هر زمانی امکان تحقق دارد. یک ایده هرچند تمیز و بکر و ایده‌آل، ممکن است با بن‌بست و مشکل مواجه شود. دولت هوشمند، دولتی است که اولا ایده‌اش قابلیت انعطاف بالا و ثانیا پلن بی(B )
و جایگزین قابل اعتنایی برای ایده اصلی داشته‌باشد.


عبرت هفتم؛ دولت روحانی پس از خروج آمریکا از برجام و ناکامی ایده نگاه به بیرون، اگر ایده جایگزینی برای اداره کشور داشت، قطعا این حال و روز دولت دوازدهم، کشور و مردم نبود.


آقای رئیسی! برای همه اهدافتان، ایده جایگزین داشته باشید.


این «بی فرهنگی» را پایان دهید!


عرصه فرهنگ، مظلوم‌ترین حوزه در جمهوری اسلامی ایران است. هیچ دولتی در ادوار مختلف این حوزه را متناسب با اهمیت و ضرورتش مورد توجه قرار
نداده است.


غفلت از فرهنگ، همیشه یک توجیه بزرگ داشته است؛ اقتصاد. به عبارتی همیشه «ضرورت فرهنگ»، فدای «فوریت اقتصاد» شده است. اما اگر فرهنگ در مسیر خودش مورد اعتنا قرار گیرد، مسیر اقتصاد هم هموارتر می‌شود. مقوله فرهنگ با همه عناصر و اجزایش از سینما و کتاب و رسانه و هنر گرفته تا فضای مجازی و اعتقادات و... مهم‌ترین تنظیم‌کننده افکار عمومی و فضای روانی جامعه است.


اشتباه دولت‌ها به‌ویژه دولت اخیر این بوده که از اهمیت عرصه فرهنگ و نقش آن در شکل‌دهی و تنظیم افکار عمومی غفلت کرده‌اند و به همین علت حتی به فرض موفقیت در عرصه‌های دیگر به‌ویژه اقتصاد، چون سکان افکار عمومی از دست رفته است، از موهبت‌های موفقیت دیگر عرصه‌ها هم بی‌بهره می‌مانند.
عبرت هشتم؛ فرهنگ و عناصر فرهنگی اگر از کنترل خارج شود، همه عرصه‌های دیگر هم برای دولت کارکردی نخواهند داشت. اگر اقتصاد هم می‌خواهی، فرهنگ را دریاب! آقای رئیسی! فرهنگ، فرهنگ، فرهنگ...


هم توده هم نخبه، هر دو برای ایران


دولت‌ها به اقتضای فضای گفتمانی و هویت سیاسی اجتماعی‌شان، معمولا یا نخبه‌گرا می‌شوند یا توده‌گرا. مثلا دولت احمدی‌نژاد به دلیل شعارهای عدالتخواهانه‌اش توانست لایه‌های فرودست و طبقات متوسط به پایین جامعه را با خود همراه کند و به همین علت بین دولت او و فضای نخبگانی فاصله ایجاد شد.


دولت روحانی هم به دلیل شعارهای اصلی‌اش که متمایل به طبقه متوسط به بالای جامعه بود و هم به دلیل تعلقات سیاسی دولت و هوادارانش، به سمت فضای نخبگانی متمایل شد و عملا در بیان و عمل شعارها و حرف‌هایش برای توده‌ها جذابیتی ایجاد نکرد.


این خلاها در دو دولت مورد مثال، چالش‌های فراونی برایشان ایجاد کرد. رهبر انقلاب در مراسم تنفیذ سیزدهمین دوره ریاست‌جمهوری، همین توصیه را به رئیس‌جمهور منتخب کردند و خواستار توجه همزمان و توامان به توده‌های مردم و نخبگان شدند. دولت جدید با توجه به ظرفیت‌هایی که دارد می‌تواند هم با نخبگان تعامل جدی و موثر برقرار کند و هم با حضور میان مردم و توده‌ها و اعمال سیاست‌های مردم‌محور فضای اجتماعی را همراه کند.


عبرت نهم؛ دولت نخبگانی بدون پشتوانه مردمی ناکام می‌شود؛ دولت مردمی هم بدون توجه به آرای نخبگان کامیاب نمی‌شود.
آقای رئیسی! لطفا خرق عادت کنید.


منبع: روزنامه جام‌جم


انتهای پیام/



انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب