سالک: برخی جوانان با ورود رانتی به قدرت تجربه منفی بر جای گذاشتهاند/ اسلامی: دولت سایه در ایران موضوع ترسناکی است
گروه سیاسی- مهدی روزبهانی: نسل اولیهای انقلاب از سن بازنشستگی عبور کردهاند و نسل جوان در صف انتظار ورود به عرصه مدیریت و فعالیت هستند. در این بین انتظار زیادی از احزاب به عنوان باشگاه تمرین و تربیت نسل جدید برای مدیریت کشور در این زمینه وجود دارد. اما طی سه دهه اخیر اما و اگرهایی برای فعالیت جوانان در احزاب وجود داشته است. برخی معتقدند در احزاب نیز سابقون روی خوشی به ورود نسل جدید نمیدهند. اما به هرحال آنچه که در وضعیت سیاسی ما نمایان است تحرک بیش از گذشته جوانان برای نقش آفرینی در عرصه سیاست است. به منظور بررسی مشکلات و موانع فعالیت جوانان در احزاب و صحنه سیاسی کشور، در محل خبرگزاری آنا میزگردی را با موضوع «نسبت جوانان و احزاب» برگزار کردیم. محمدمهدی اسلامی عضو شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی و همچنین سجاد سالک عضو شورای مرکزی حزب ندای ایرانیان دو جوان فعال حزبی، میهمان ما در این نسشت بودهاند که در این خصوص با ما هم سخن شدند.
در ادامه مشروح مطالب مطرح شده در این نشست را میخوانید.
چرا بعد از گذشت سه دهه از انقلاب، امروز حضور جوانان در عرصه سیاست و صحنه مدیریت کشور پررنگ نیست؟
محمدمهدی اسلامی عضو شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی: به نظرم قبل از اینکه ببینیم چرا این اتفاق افتاده است باید در مورد اینکه انتظار ما از یک حزب چیست به یک جمعبندی برسیم. ما در حزب مؤتلفه سه انتظار از حزب مؤتلفه را جمعبندی کردهایم. اولا که گمان ما بر این است که حزب باید برنامهای برای اداره کشور ارائه دهد. دوم اینکه باید کادرسازی کند و نیروی اجرای آن برنامه را هم تهیه کند. سوم اینکه باید کانالی بین بدنه مردم و آن برنامهریزها و کسانی که حرف دارند برقرار کند که هم از بدنه احزاب به مرکزیت حزب و هم از مرکزیت به بدنه منتقل شوند و تعامل دو طرفهای برای هم افزایی برقرار شود.
این تعریف جدیدی نیست. در حزب جمهوری اسلامی همین رویکرد وجود داشت. ولی یک مقدار متفاوت از تعریفهای دیگری است که برای حزب تعریف میشود. مثلا ممکن است برای برخی معنی حزب، تصاحب قدرت باشد و کسی که برای تصاحب قدرت کار میکند ممکن است که با برخی قسمتها وجوه اشتراکی داشته باشد. ولی هدف ما این نیست. در این کارکردی که ما از حزب تعریف میکنیم به نظرمان میرسد که نیازمند نوعی تعامل نسلها هستیم. طبیعتا برای برنامهریزی اداره کشور، افراد صاحب تجربه و سابقه وزارت و نمایندگی، افراد مفید و موثری هستند و نباید این انتظار وجود داشته باشد که اینها از میدان حذف شوند. اما از آن طرف طبیعتا فکر و حرف نو میتواند به حزب برای اینکه به برنامه بهتری نسبت به گذشته برسد، کمک کند و از این جا است که نیاز به حضور جوان حس میشود یا همچنین بحث کادر سازی که معنای آن حضور جوان و ارتقا هست.
متأسفانه در شرایط فعلی کشور حزب به معنای واقعیاش خیلی کمتر از ادعاها است. ادعاهای ما که یک عدد عجیب و غریبی است. تعداد اعضای خانه احزاب خیلی تعداد غیر باوری است. احزابی که کادر سازی کنند خیلی محدودند و از همین جهت حضور جوانان کم است. تقریبا کارکرد حزب در کشور ما منحصر شده به تصاحب قدرت و باندی شدن؛ به استثنای معدود احزابی که کار میکنند.
حزب مؤتلفه در سال 42 تأسیس شد. اغلب موسسین این حزب در آن زمان حدود 30 سال سن داشتند. یعنی اغلب متولدین سال 1310 یا 1311 بودند. ولی از همان ابتدای تأسیس نگاه کادر سازی وجود داشت. به همین خاطر افرادی مثل شهید بخارایی که نوزده سال سن داشت و یا اندرزگو و آقای بادامچیان که بعدا آمدند، جذب شدند و تعلیم دیدند و خیلی از آنها نیروی پیشروی حزب در دورههای بعد بودند. الان مؤتلفه را خیلی بیشتر به بادامچیان میشناسند تا به برخی از چهرههای موسس اولیه حزب که هنوز هم در قید حیات هستند. بعد از پیروزی انقلاب حزب مؤتلفه با حزب جمهوری اسلامی همکاری کرد و در داخل حزب جمهوری اسلامی قرار گرفت. در سال 65 که حزب جمهوری رو به افول رفت، امام خمینی(ره) یک راهنمایی دقیق کردند و گفتند که مرکزیت خود را سه گروه پنج نفره شامل پنج نفر از سابقون، پنج نفر از مدیران و پنج نفر از جوانان قرار دهید. افرادی که به عنوان جوانان در دوره جدید موتلفه ورود کردند، الان که سی سال از آن زمان گذشته شده، بعضی از آنها مدیران میانی یا حتی بعضی از آن ها عضو هیئت نظارت ما شدهاند. آقای امانی که الان دبیر اجرایی حزب است، متولد سال 39 است. در آن مقطع زمانی، جوان محسوب میشده و ایشان الان عضو هیئت نظارت حزب است. یعنی بالاترین رکن حزبی ما و به عنوان یک فرد مورد اعتماد کل بدنه این رویکرد ادامه داشت و مثلا خود بنده از 13 سالگی وارد بخش نوجوانان حزب شدم و بعد از 18 سالگی که عضویت رسمی را پذیرفتم، کم کم در مراحل مختلف حزبی رشد کردم و الان دو دوره است که عضو شورای مرکزی هستم. طی این مراحل نشان میدهد که مؤتلفه نگاه کادرسازی داشته است. حالا برخی احزاب دیگر مثل حزب اسلامی کار هستند که یک نگاه کادر سازی داشتهاند و امیدواریم که این نگاه اصلاح شود و در این صورت آن دغدغه شما برای حضور جوانان هم به صورت خود به خود درست میشود.
سجاد سالک عضو شورای مرکزی حزب ندای ایرانیان: من میخواهم موضوع نقش آفرینی جوانان را از یک موضع بالاتری نگاه کنم و بگویم آیا کم کار بودن و کم توجهی به جوانان فقط مختص به احزاب است؟ من میخواهم چند مثال مطرح کنم و به این نتیجه برسم که ما باید یک مجموعه را باهم نگاه کنیم و بدانیم که در موضوع توجه به جوانان، کم توجهی احزاب یک استثنا تلقی میشود یا یک قاعدهای را در همه سطوح دیگر هم میبینیم.
نگاه دولت مردان به نقش آفرینی جوانان در دولت را نگاه کنید. آیا در دولت ما از مدیران جوان به خوبی بهره گرفتهاند که انتظار داشته باشیم جوانان در احزاب خیلی نقش آفرین باشند؟ آیا در محافل آکادمیک به اساتید جوان بهای لازم داده میشود یا همان پیرسالاری در بخشهای آکادمیک هم وجود دارد؟ آیا وقتی خود مردم تصمیم میگیرند دست به انتخاب بزنند و رأی بدهند در انتخابات به جوانان اعتماد میکنند یا چهرههای شناخته شده قدیمی را ترجیح میدهند؟ جواب این سوال در ترکیب همین دوره مجلس است که تعداد جوانان آن به اندازه انگشتان دو دست هم نمی رسد.
متأسفانه باید بگویم که خود جوانان هم خیلی نسبت به رشد و ترقی همنسلان خودشان نگاه مثبتی ندارند. هرگاه قرار بوده است یک فردی از جمع جوانان در یک مسئولیتی حضور پیدا کند، از جانب دوستان خودش یا با طعنه و یا با کارشکنی مواجه شده است. یعنی خود جوانان هم به جای اینکه به ارتقای همدیگر کمک کنند در واقع سد ایجاد میکنند و در نهایت سوال این است که اصحاب رسانه و خبرنگاران ما چقدر به نسل جدید فعالان سیاسی بها میدهند؟ وقتی که قرار است مصاحبه یا اظهار نظر گرفته شود، همچنان ترجیح بر این است که از نسل قدیم و پیشکسوتان سیاسی استفاده کنند. در نتیجه نباید انتظار خیلی زیادی داشته باشیم.
ما الان در حزب ندای ایرانیان افراد تحصیل کرده جوان زیادی داریم که از داخل یا خارج کشور فارغالتحصیل شدهاند و در حوزه تخصصی خودشان که لزوما سیاسی هم نبوده بلکه حوزههایی مثل آب یا محیط زیست است، صاحب ایده و نظر هستند. اما ما میدانیم که همچنان وقتی قرار است که خبرنگاران سراغ چهرهها بروند، جوانان اولین گزینههای هستند که کنار گذاشته میشوند و به استفاده از نظرات نسل جدیدی که تجربیات جهانی را می شناسند و حرفهایشان بر آمده از آموزه های روز دنیا است توجهی نمی شود. این هم همانطور که گفتم مختص به مباحث سیاسی نیست بلکه در حوزههای تخصصی هم این کم لطفی دیده می شود و به نظر من یک عارضه کلی در این زمینه وجود دارد. یعنی همچنان که در شورای مرکزی احزاب تمایلی وجود ندارد و یا اینکه کمتر رغبت دارند از جوانان در منصبهای مهم استفاده کنند؛ در کل کشور هم همین رویه است. اینگونه نیست که کل کشور مشتاق استفاده از جوانان باشند اما احزاب اشتیاقی نداشته باشند.
من معتقدم که در هر جمعی کلونیها و محفلهایی شکل میگیرد و طبیعی است افرادی که از قدیم با هم بودند محفل خود را با همدیگر خیلی مستحکمتر شکل دادهاند و ترجیحشان این است که همان محفل خودشان پابرجا بماند. یک ترس و نگرانی هست که مبادا رشته کار از دستمان خارج شود و این نگرانی هست که مبادا اگر با سیاست درهای باز جلو رویم، ایدهها و آرمانهای اولیه حزب برباد برود. میگویند مبادا جوانان بیایند و دچار ناپختگی شویم و ما را دچار تلاطم کنند. این نگرانیها و استرسها طبیعی است. من و آقای اسلامی هم که اینجا نشستهایم معلوم نیست بیست سال آینده نگاهمان همچنان استفاده از ظرفیتهای جدید حضور جوانان و بازکردن درها باشد. بالاخره ما در یک مسیری قرار گرفتهایم که ممکن است در این مسیر بیست سال آینده، چشم بازکنیم و ببینیم که ما هم دچار همان محافظه کاری و احتیاط و دلبستگی به جمع اولیه شدیم و ممکن است خیلی نگاه مثبتی به استفاده از ظرفیتهای جدید نداشته باشیم. بالاخره همه ما در یک جامعه زندگی میکنیم و عارضههای این جامعه با همه خوبی و بدیهایش ما را تحت تأثیر قرار میدهد و نمیتوانیم خارج از فضای واقعی زندگیمان چیز متفاوتی را انتظار داشته باشیم.
اسلامی: اجازه بدهید یک نقدی کنم. این فرمایش شما نیاز به یک حاشیه دارد. اینکه اگر در دولت و در مجلس جوانان نیستند و حتی اگر در رسانهها جوانان حضور ندارند، به نظر من یک بخشی از آن مربوط به عدم عملکرد درست در احزاب ماست. اگر احزاب نیروی مؤثری ساخته باشند و اگر دولت در سایهای تشکیل شده باشد و آنجا تجارب از دولت مردان قدیم به جوانان منتقل شده باشد، جوانان قابلیت استفاده پیدا میکنند. همین مجلس که مثال زدید. یکی از افرادی که گفتید به عنوان جوان در مجلس هست، به عنوان معاون سیاسی حزب مؤتلفه در یکی از استانهاست. این فرد در استان به عنوان معاون سیاسی حزب در استان مطرح شد و در رقابت با چهرهای بسیار پرنفوذ که چندین دوره نماینده بوده است، رقابت کرد و توانست رأی بیاورد و این دوره نماینده مجلس شود. این پشتوانه به خاطر این است که حزب توانسته در استان به جوانان بها دهد و کادرسازی کند. چند حزب در کشور یک چنین کاری کردند که ما چنین انتظاری داریم؟ حزب ندا حزبی است که تازه اول ورودش به عرصه سیاسی است. حزب مشارکت یک چنین زمینهای را چقدر فراهم کرد؟ اگر ما امروز شاهد حضور برخی از چهرههای جوان حزب مشارکت در حزب ندا هستیم به هرحال به خاطر همان مختصر میدانی است که به آنها داده شد. حزب کارگزاران چقدر میدان داده است؟ یا احزاب دیگر و احزاب غیر فعال مثل حزب توده چطور؟ به نظر من مشکل اصلی این است که کلا در طول سابقه تحزب در ایران در امر کادرسازی درست عمل نکردند. من به رسانهها ایراد نمیدانم، چون شهرت یکی از ارزشهای خبری است. طبیعی است که برای خبرنگار صحبت کردن با یک فردی که سوابقی مثل آقای بادامچیان دارد یا یک فردی مثل من که فوق سابقهاش روزنامهنگار است، تفاوت وجود دارد. به نظر من باید حق را به رسانهها و مردم داد، چون احزاب نتوانستند این وظیفه تاریخی خودشان را در زایش نیروهای جدید را ایجاد کنند.
در دو دهه ابتدایی انقلاب حضور جوانان در احزاب و فعالیتهای سیاسی نمود بیشتری نسبت به یک دهه اخیر دارد، علت این مسئله آیا نوع سیاستهای کلی حاکمیت است یا اینکه تغییر رویکردی در احزاب ایجاد شده است؟
سجاد سالک: در این نکته با آقای اسلامی هم نظر هستم که ما در حال حاظر حزب نداریم و این پیشفرض که احزاب نتوانستند تأثیرگذار باشند، فرض درستی است. اما آیا میتوانیم همه کاسه و کوزهها را سر احزاب خراب کنیم؟ واقعیت موجود این است که احزاب باید در کادرسازی تداوم یابند. واقعیت موجود این است که احزاب نتوانتسند نیروهای نسل جدید را پروش بدهند. اما آیا ما باید به این اکتفا کنیم؟ و با این احتمال که احزاب در ده سال آینده نتوانند در زمینه کادرسازی فعال باشند و نسل جدید را معرفی کنند، در را در عرصههای دیگر بر روی جوانان ببندیم؟ ما بالاخره در جامعهای زندگی می کنیم که نهادهای صنفی، تشکلها، سازمان ها و ادارات و حتی جنبشهای اجتماعی ما با استاندارهای دنیا و نقشی که در جوامع دیگر ایفا می کنند، متفاوت هست. با همین پیشفرض اگر عدم رغبت به بهره مندی از نیروی جوانان و بی توجهی به نسل جدید را طبیعی بدانیم، شاید دچار یک سیکلی بشویم که در نهایت مانع از رشد جوانان در عرصههای مختلف شویم.
پیشفرض من این است که ما در این جامعه زندگی میکنیم و همه چیزمان باید به همه چیزدیگرمان بیاید. نمیشود در جامعهای که خیلی از نقصها و کاستیها وجود دارد احزاب خیلی توانمند، پویا و پرتکاپو باشند و تمام ویژگیهای حزب مدرن را داشته باشند و اگر این اتفاق نیافتاده باشد، بیتوجهی به جوانان را هم کمی طبیعی بدانیم.
من اعتقادم بر این است که ما باید حتما با این نگاه به فضای جوانان نگاه کنیم که بالاخره احزاب ما شاید تا چند سال آینده هم توانایی کادرسازی نداشته باشند. آن وقت چه؟ این نقص است و حسن نیست، اما واقعیت موجود است. در این شرایط آیا این طبیعی است که دانشگاهها هم در را به روی اساتید جوان ببندند؟ و کرسیهای سنتی همچنان در اختیار نسل قدیم باشد؟ من خودم با این قضیه درگیر هستم و میدانم که چقدر اساتید نسل جدید به روزتر، مدرنتر و بسیار توانمندتر هستند و نسل اساتید بازنشستهای که همچنان بهکار گرفته میشوند، چقدر از مباحث روز و ابزارهای نوین به دور هستند. من نمیخواهم وارد مصادیق بشوم ولی این موضوع واقعا آزاردهنده است.
در کنار این قضیه میخواهم به خود جوانان هم تا حدی این ایراد را وارد بدانم. بالاخره جوانان گاه دچار بحثهای
حاشیهای میشوند. میخواهم بگویم که همه چیز تقصیر نسل قدیم یا فضای سیاسی نیست. من به وجود دلایل چندگانه معتقدم و تاکید دارم که به موضوع باید چند بعدی نگاه کنیم. بخشی مربوط به این است که بسترهای سیاسی-اجتماعی جامعه ما دچار یک نقصهایی هست. بخشی مربوط به این است که خود احزاب و نسل اول احزاب اجازه نمیدهند و جوانان هم بخش دیگری از تقصیر را برعهده دارند که گاها میبینیم درگیر حاشیههایی میشوند و در مباحث بهصورت عمیق و ریشهای ورود نمیکنند. حتی گاهی اوقات منتظر یک رانتی هم هستند. شاید بیشتر از آنکه چشم امید به تجربه و تخصص خود بدوزند، سعی میکنند که خودشان را به منابع قدرت وصل کنند. خودشان را به یک رانتهایی وصل کنند. در واقع میخواهند به نوعی میانبر بزنند. میانبر زدن هم در عرصه سیاست شاید موقتی و در کوتاه مدت جواب بدهد ولی در بلند مدت باعث ضربه به آن جمع و آن تشکلها خواهد شد.
من فکر میکنم که در موضوع نقش آفرینی جوانان باید به دنبال استفاده کاربردی از حضور جوانان باشیم. ما استفاده نهادی را مد نظر داریم، یعنی اساسا نفس حضور جوانان را ارزش میدانیم. اگر یک حزبی ده عضو جوان داشته باشد نفس این عضویت، ارزش دارد؟ یا نه ممکن است یک حزبی دو یا سه عضو جوان داشته باشد و جوانان بهشدت پخته و در رشته خودشان تأثیر گذار باشند؟ اینها نباید با هم قاطی شود. یعنی اگر کمیت هم بالا برود لزوما یک حسن نیست. همان نکتهای که آقای اسلامی گفتند. اگر کمیت هم افزایش نیابد، اما افراد بتوانند برخشند آن درخشش ولو با تعداد کم هم، من نقطه قوت میدانم. دو مثال در این رابطه مطرح کنم. کشور اتریش وزیر خارجهای 32 ساله دارد. این اتفاق در کشور ما یک رویا است. همچنین نخست وزیر کانادا 42 سال سن بیشتر ندارد. این اتفاقات در کشور ما محال است. در شورای مرکزی احزاب و یا در ارکان دیگر و در هر حوزهای نگاه میکنیم ما نمیتوانیم به آن وضعیت برسیم.
از طرف دیگر اگر بخواهیم منصفانه و واقع بینانه به موضوع نگاه کنیم باید بگوییم مدیران جوان هم در مواردی ضعف هایی از خود بروز داده اند. به عنوان نمونه گاهی اوقات ما یک مسئولیتهایی را به جوانانی واگذار کردیم و من متأسفم که بگویم که چون رشد جوانان پلهای، تدریجی و مستمر نبوده و گاه با استفاده از رانت و وصل شدن به آن منابع قدرتی که گفتم، بوده است، متأسفانه آن دست از جوانان یک تجربیات منفی از مدیریت خودشان بر جای گذاشتهاند که الان شاید تن خیلیها از اینکه بخواهند به جوانان اعتماد کنند، بلرزد.
من به شدت به رشد تدریجی و آرام اعتقاد دارم و هر وقت ما در تاریخ سیاسی و در مناصب مدیریتی شاهد رشدهای ناگهانی و جهشها بودیم، تبعات و پس لرزههایی با خودش به همراه آورده است که دامن نسل بعدی را گرفته و باعث شده که به جوانان به چشم افراد شاید بیلیاقت نگاه شود چون شاید برخی نمونههای قبلی که معمولا بیشتر هم به چشم می آیند نتوانستهاند که از اعتمادی که به آنها شده است و آزمون خودشان سر بلند بیرون بیایند.
نسل اول انقلاب را نباید با الان مقایسه کنید. نسل اول یک پوست اندازی بود که در آن مقطع یک نسل کلا کنار رفتند و یک نسل جدید روی کار آمدند. در آن مقطع همه از جمله فرمانده سپاه، نمایندگان مجلس و برخی وزرا (بعد از دولت موقت) بسیار جوان و گاه حتی زیر سی سال بودند. چون افراد قبلی حاضر در همه پستها کنار رفته بودند و ظرفیت ها خالی بود اما الان مهم است که در یک روند با ثبات و حساب شده، در به روی جوانان باز شود.
اسلامی: برداشت شخصی من این است که صورت مسئله قابل بحث است. در لحظه تأسیس همه به جوانان اقبال دارند اما بقای جوانان مورد بحث است. شما حزب مشارکت را که میفرمایید، حضور جوانان در آن در لحظه تأسیس بود. سازمان مجاهدین انقلاب هم همینطور.
سه نگرش در مورد احزاب وجود دارد. یکی نگرش چپ مارکسیستی سوسیالیستی است. مارکسیستها که خیلی هم در حزب آفرینی فعال بودند، ابتدا و انتهای چرخه نسل را متهم میکنند. در مورد کودکان که طبیعی هم هست میگویند که نمی توانند کاری انجام دهند و همچنین افراد میانسال و کهنسال را هم به نفهمیدن محکوم میکنند و میدان را از آن جوانان می دانند. نگاه کنید در مقطع پیروزی انقلاب چریکهای فدایی خلق، منافقین (سازمان مجاهدین خلق) و دیگرانی که بودند مخاطبشان فقط جوانان بودند و سعی میکردند، قسمتهای دیگر نسلی را نادیده بگیرند. شاید علت اصلی آن هم این بوده است که حرفهای تند و آشوبگرانهای داشتهاند و این حرفها مطلوب غیر جوان قرار نمیگرفته است. اگر کشور خودمان را استثنا کنید و سایر کشورها را نگاه کنید -چون درکشور ما شرایط بهگونهای بود که مارکسیستها هیچ وقت نتوانستند برای دراز مدت یک حزبی داشته باشند- میبینید که در اکثر کشورها که مارکسیستها یک حزبی را تأسیس میکنند و آن حزب طولانی میشود، همان مؤسسین تا آخر میمانند و نوعی از دیکتاتوری کم کم شکل میگیرد. حتی در ایران هم حزب توده تا آخر عمرش، همان مؤسسین اولیه تقریبا سرکار بودند یا منافقین(سازمان مجاهدین خلق) در اول انقلاب مخاطب شعارهایشان فقط جوانان بودند ولی الان با همه ادعاهایی که دارد و در خارج از کشور دارد فعالیت میکنند، نوعی از دیکتاتوری در بینشان شکل گرفته است. علت این است که نوعی از کلونی که ایشان اشاره کردند، شکل گرفته و بعد میخواهند با همان ادامه بدهند. اگر لحظه تأسیس را استثناء کنیم، نوع نگاهشان به نسلها، تک بعدی بوده است.
در حزبهای لیبرالیستی این شکلی نیست. معمولا منفعت حرف اول را میزند و اصالت با سرمایه، قدرت و منفعت است. طبیعی این است که باید به چرخه نسل اعتنا کنند اما از آنجایی که نگاهشان منفعت طلبانه است، معمولا ریزش جوانان در احزابی که نگاه لیبرالیستی دارند، جدی است. یعنی تا یک مسیری را با مؤسسین همراهی میکنند بعد این حس بد ابزار بودن که بهشان دست میدهد، معمولا ریزش میکنند. در کشور ما برخی از احزاب بودند که رسما پذیرفتند که نگاه ما متأثر از لیبرالیسم و مارکسیسم است. مثلا همه اعضای حزب کارگزاران این پذیرش را نداشتند ولی برخی از آنها این نگرش را قبول میکردند. آقای مرعشی در مصاحبهای اعلام کرد که ما لیبرال دموکرات هستیم.
برخی احزاب دیگر هم هستند که هنوز ته مایههای نگاه لیبرالی و مارکسیستی را دارند ولی پذیرش اعلام را ندارند. به نظر من اگر نگاه اسلامی به موضوع کنیم میبینیم که اسلام برای جوان یک جایگاه مشخصی را تعریف کرده است. در حلقه نسلی که اسلام تعریف کرده، میگوید که کودکان باید آزاد باشند و بازی کنند و بعد به نوجوانی که رسیدند مشاور شوند و بعد در جوانی امیر باشند و بعد به کهنسالی که میرسند باید به قدرت امیر اتکا کنند. اسلام امیری را برای جوان تعریف میکند. جدای از بحث اینکه اصالت بر شایستگی است، ولی به هرحال وقتی به سیره رسول اکرم و دیگر بزرگان دینی نگاه میکنیم، اعتنای به جوان در کنار سایر چرخههای نسلی وجود دارد و این گونه نیست که بگویم تک بعدی است و فقط به جوان نگاه شده است. اگر این نگاه اتفاق بیافتد به نظرم آن فضایی که شما میگویید و آنچه که ما مشکل داریم، پیش نمیآید.
من تکرار میکنم که حزب اصلا به آن معنا نداریم. چند حزب میخواهید نام ببرید که در دراز مدت فعالیت داشتهاند؟ حزبهایی که بودند در یک مقطعی تأسیس و بعد منحل شدند که در آن مقطع تأسیس جوانان میآیند ولی بعد از آن که کلونیهایی شکل میگیرد، تبدیل به دیکتاتوری میشود. اگر حزب ما نگاه اسلامی داشته باشد و یعنی تهمایه سوسیالیستی-مارکسیستی نداشته باشد و همچنین کادرسازی کند، این اتفاق نمیافتد. من میخواهم بگویم صورت مسئله شما یک گام عقبتر است ما حزب به آن صورت نداریم و حزبهای ما در دراز مدت نتوانستند فعالیت کنند. حزبهای ما باید تفکرات اسلامی داشته باشد و حزب باید کادر سازی کند.
یک گزاره هست که گفته می شود باسابقه تر ها نگران حضور و نقش آفرینی جوانان هستند و به همین خاطر روی خوشی به حضور جوانان در عرصه های مختلف نشان نمی دهند. نظرتان راجع به این مسئله چیست؟
اسلامی: من برداشت خودم را میگویم. شاید یک بخشی از تحفظ برای واگذاری کارها به جوانترها حاصل یادآوری مشکلاتی است که در ابتدای انقلاب بر اثر کارنابلدی بخشی از انقلابیون رخ داد که آن افراد آمادگی ورود به آن عرصه را نداشتند. یک ادبیات مأنوسی در رسانههای آن موقع وجود دارد مبنی بر اینکه «آقا انقلاب شده است و ما تازه آمدهایم سر کار و باید یاد بگیریم و آزمون و خطا کنیم» به نظرم نباید تجربه آن موقع را با الان مقایسه کرد. نیروها در آن زمان برای مبارزه آموزش دیده بودند. یعنی اگر حزب و سازمانی بود، آن تشکیلات برای مبارزه با شاه بود و نه برای اداره کشور. بعد از پیروزی انقلاب یک مسئله که بسیاری به آن اذعان داشتند این بود که ما نیروهای آموزش داده شده برای کشور نداشتیم. این مسئله در اغلب انقلابهای دنیا نیز بوده و از قضا شاید در انقلاب ما با حاشیه کمتری وجود داشته است به علت این که شاید خیلی از چهرههای حوزوی به وسط آمدند که در حوزه یک پشتوانه هزار ساله تئوریک در برخی مسائل داشتند. طبیعی است که وقتی از اقتصاد اسلامی بحث میشود، «اقتصادنای شهید
صدر» به درد اجرا نمیخورد ولی به درد کار آکادمیک میخورد و یک پشتوانه بود. از این جهت شاید از برخی انقلابهای دیگر جلوتر بودیم و بر همین مبنا انقلابهای دوم و سوم رخ نداد و انقلاب به ثبات رسید. اما این ترس باقی مانده از نسل اول، مانع سپردن کار به نسل بعدی است. اینکه آقای سالک گفتند نباید همه کاسهها را سر احزاب بشکنیم و این شرایط واقع گرایانه نیست، من اینگونه از فرمایش ایشان برداشت کردم. میخواهم بگویم که ما برای اصلاح، انتظارمان را باید به کدام سمت ببریم؟ من قبول دارم که وضع موجود این است که خوب هم نیست اما من پیشنهادم این است که اصلاح را باید از احزاب مطالبه کنیم. نتیجه مطالبه کردن از دولت این میشود که یک فردی جهشی در یک پست سازمانی قرار میگیرد و موفق هم عمل نمیکند. در دوره آقای احمدینژاد یک رویکرد مثبتی نسبت به جوانگرایی وجود داشت. من به صورت مطالعه موردی بعضی از اینها را بررسی کردم. افرادی موفق بودند که یک تجربه کار تشکیلاتی پیشین داشتند. یعنی فردی که در یک مجموعهای مشغول به کار بوده است و در آن مجموعه هم کار فرهنگی انجام میداده و بعد مشاور وزیر فرهنگ شده است به نسبت موفقتر بوده است نسبت به کسی که هیچ پیشینهای نداشته است و فقط فرد پر هیجان حاضر در ستاد انتخاباتی بوده است و او را به عنوان مدیر عامل یک سازمان بزرگ انتخاب کردهاند و بعد میبینیم که عملکرد خوبی هم نداشته است. من پیشنهادم این است که اصلاح را از احزاب مطالبه کنیم که آقایان احزاب شما باید به سمت کادر سازی بروید. دولت سایه در ایران موضوع ترسناکی است در حالی که اصلا طبیعت حزب این است.
سالک: برای چه کسی ترسناک است؟
اسلامی: برای همه، افکار عمومی و مردم و دولت به سایه حس منفی دارند.
سالک: احزاب مشکلی با این ندارند. ما خودمان بارها به این سمت پیش میرفتیم منتها در مشورتها اینقدر ترس و نگرانی از تشکیل دولت سایه دیدیم و آنقدر سوءتفاهم به وجود آمد. ما با برخی از شخصیتهای بزرگ هم صحبت کردیم اما دیدیم که زمینه اجتماعی آن وجود ندارد وگرنه احزاب مشکلی با تشکیل دولت سایه ندارند.
اسلامی: می خواهم بگویم فقط به حاکمیت، دولت و قدرت برنمیگردد. حتی در افکار عمومی ما نیز نسبت به دولت سایه، نگرش مثبتی وجود ندارد. رسانهها میتوانند در این قسمت به احزاب کمک کنند. ما باید نوعی از مطالبه تشکیل اتاقهای فکر، دولت سایه و کادر سازی را در احزاب جدی بگیریم تا بتوانیم با نسلی مواجه شویم که یک تجربه حداقلی داشته باشد و اگر جوانی در سن 28 سالگی نماینده مجلس شود، آنجا فقط چشمش به دست عضو ارشد فکری خود نباشد و فقط به دودو و چهار چهار نگاه کند. این دودو و چهارچهار در مجلس حاکی از این است که خیلی از نمانیدههای ما پشتوانه فکری ندارند. این به نظرم نیازمند یک جراحی در احزاب است.
یک نکته دیگر اینکه شما نسبت به صدق و کذب آن گزاره مطرح کردید، من این گزاره را درست میدانم. این نگرانی وجود دارد و حضور جوانان را مضر میدانند. چرا مضر میدانند؟ چون ما خودمان معمولا بر نقاط منفی بیشتر مانور میدهیم و معمولا صدای رسانههایی که منتقد هستند، بیشتر شنیده میشود. از این جهت نقاط ضعف جوانان بیشتر دیده شده است. اما به نظرم اینجا نقطه خلای وجود دارد. در مقایسه با اینکه مثلا یک وزیری که چند دوره هم وزیر بوده است و از زمان هاشمی تا الان وزیر بوده که سابقه کمی هم نیست، میبینیم که مواضع پارسال او با امسال همخوانی ندارد. این را مقایسه کنید با جوانی که خیلی آکادمیک و دستهبندی شده و دقیق به موضوعات نگاه میکند و برای کار خود نقشه راه دارد. به نظرم این قسمت اول یعنی همان سابقه چون که نیست نقاط ضعف جوانان برجسته شده است و رسانه چون به شهرت گرایش دارد و برخی از چهرههایی که مشهورترهستند، اینقدر مورد اقبال قرار گرفتهاند و در مقابل فقط نقاط منفی جوانترها دیده شده است. به نظرم یک بخشی از این مسئله مربوط به طبیعت رسانه است ولی اگر ما میخواهیم که اصلاح شود باید کمک کنند به احزاب و جوانگرایی در کشور که آن نقاط مثبت هم درکشور دیده شود.
سالک: من معتقدم که تجربه ابتدای انقلاب را نمیتوانیم با الان مقایسه کنیم. اتفاقی که در آن مقطع افتاد و شکل خاص تغیر نسل ناگهانی باعث شد که در یک فضایی قرار بگیریم که یک نسل جدیدی از مدیران بر سر کار آمدند و خیلی از مدیران قبلی هم به چشم اتهام به آنها نگاه شد و از تجربه بخشی از مدیران هم یا صرف نظر و یا تجربه آنها بسیار منفی، غلط و کاملا نامطلوب تلقی شد و به همین دلیل خیلی کارها اساسا از صفر شروع شد. قرار نیست که ما در این مقطع، بهدنبال این باشیم که انباشت تجربیات گذشته را کنار بگذاریم و بگوییم که نسل جدیدی آمدهاند، تحصیل کردهاند و باید بهکار گرفته شوند و از طرفی نمیگوییم که با همین رویه که داشتهایم به پیش برویم. بالاخره ما باید به یک همزیستی مسالمتآمیز و یک ارتباط مطلوب بین هر دو نسل مدیران قبلی و چهرهای جدید برسیم. این مطلوب نیست که بگوییم که یک فردی مثل آقای نعمتزاده به عنوان شاخصترین فردی که از نسل
مدیران قدیم است، کاملا خانه نشین شود و همچنین مطلوب نیست که بخواهیم که تمام صنعت و تجارت کشور را با همان تیم مدیریتی و همان فضای سابق حفظ کنیم. بالاخره ما میدانیم که آقای نعمتزاده و تیمش در سالهای گذشته و در انقلاب اسلامی، برایشان هزینه شده است تا به عنوان یک مدیر شناخته شوند. به ایشان و امثال ایشان فرصت داده شده و هزینهای شده که تجربهای کسب کنند و اشتباهاتی هم داشتهاند که خودشان بهتر از هر کسی نقاط ضعف و قوت خود و نظام مدیریتی و تصمیم گیری کشور را می شناسند. به نظرم خیلی مطلوب نیست که حالا بگوییم تشریف ببرید خانه یا پیشرکت خصوصی خودتان تا چهرههای جدیدی بیایند. ما همچنان باید از تجربه نسل قدیم استفاده کنیم. ما نیازمند اندکی اعتماد به نسل جدید جوانان هستیم. به نظر من عنصر مفقود این است که اعتماد وجود ندارد. برخی همچنان فکر میکنند فردی که چند دوره وزیر و نماینده بوده است احتمال اینکه از پسِ چم و خم کار برآید بیشتر است و معلوم نیست که یک چهره تازه نفس چه کارنامه ای از خود برجا بگذارد. ضمن اینکه باید درنظر داشته باشیم عموما اشتباه جوانان بیشتر به چشم میآید و بیشتر به عنوان یک فرد فاقد صلاحیت دیده میشوند اما افرادی که باسابقهتر هستند، با نگاه خطاپوش ناظران بیشتر مواجه می شوند. در نتیجه هنگام بروز اشتباه میگویند که طرف سابقه و تجربهای داشته است و حالا یک مورد خطا هم انجام داده است اما در مقابل، یک مورد خطای جوان برجستهتر میشود و این هم نکتهای است که ما نمیتوانیم از آن بگذریم.
فکر میکنم در سطح احزاب، مدیریت، آکادمیک و هم در سطح رسانهای باید اعتماد بیشتری داشته باشیم و فضای بیشتری فراهم کنیم و این شامل همه میشود.
من خودم در حزبی هستم که جوان است و میانگین سن اعضای شورای مرکزی آن حدود سی و پنج سال است و جوانان در ارکان مختلف حزب با شور و نشاط فعال هستند. ولی ما خودمان الان با نسل جدید دهه 70 مواجه هستیم که وارد حزب ما شدند و من میبینم که افراد 20 یا 19 ساله فعال و با انگیزه بوده و من بعضی از مواقع این نگرانی برایم شکل میگیرد مبادا ما هم که به نوعی نسل اول حزب محسوب میشویم، کمتر به نسل بعدی توجه کنیم و این گلایه شکل بگیرد که شما چرا به جوانان بها نمیدهید. یعنی ناخودآگاه، همه ما درگیر این قضیه هستیم و مرتب به خودمان در در شورای مرکزی تذکر میدهیم که کادرسازی و نسل جدیدتر را از یاد نبریم. از طرفی در نظر داشته باشید مسئولیت های مدیریتی در همه سطوح زیر ذره بین رسانه ها و جریانات سیاسی قرار دارد و گاهی یک اشتباه باعث می شود که همه چیز متلاشی شده و این موضوع باعث می شود در واگذاری مسئولیت به جوانان کمی احتیاط صورت بگیرد.
اگر همه ما قبول کنیم که یک پیر سالاری در کشور وجود دارد، در مرحله بعد بهتدریج و آهسته در همه سطوح باید کم کم شروع کنیم که به جوانان بیشتر میدان دهیم. الان افرادی داریم که به میانسالی نزدیک شده اند اما نتوانسته اند حداقل تجربه را در مناصب مدیریتی کسب کنند. در واقع مشکلی که با آن مواجه هستیم این است که تجربه به نسل جدید منتقل نشده است و نه دولت و نه نهادهای مختلف نتوانستند این کار را انجام دهند. اگر الان شروع کنیم و جوانان سی و هفت هشت ساله را هم وارد میدان کنیم، امکان بروز اشتباه وجود دارد. چون بهتدریج و از مقاطع پایین تر نتوانستند گام به گام مدارج ترقی را طی و تجربه کسب کنند. اینکه ما نتوانستیم مدیر پرورش بدهیم برای کل کشور و هر دولتی که بعدا بخواهد بیاید یک ضعف است. سرانجام اینکه من بهجد بر این اعتقادم که ما در تربیت مدیران تازه نفس و توانمند در حال حاضر با ضعف مواجه بودیم. افرادی هستند که استعداد و قابلیتی دارند اما قابلیت داشتن، با روی کرسی مدیریت موفق عمل کردن و درخشیدن متفاوت است. من نگران هستم که این اتفاق که احزاب هم درآن تأثیر دارند، به مرور در سالهای بعدی گریبان نظام مدیریتی ما را بگیرد و برای کل کشور تبعاتی داشته باشد.
آقای اسلامی ممکن است از تجربه خودتان در برخورد با جوانان در حزب مؤتلفه بگویید. چون مؤتلفه در بین اصولگرایان به حزبی پیر معروف است.
اسلامی: من گفتم که اتفاقا این گونه نیست و تنها حزبی که با اینقدر سابقه اینقدر جوان در آن حضور دارد، حزب مؤتلفه است. ممکن است به علت همان عنصر شهرت، رجوع رسانهها به چهرههای جوان ما کمتر باشد، اما یک چرخه نسل کاملی در شورای مرکزی ما از حداقل سنی که مورد انتظار است به بالا وجود دارد و این مسئله جدید هم نیست. یعنی آقای حامد وکیلی که 8 سال پیش عضو شورای مرکزی ما شد، اگر اشتباه نکنم در آن زمان 23 سال سن داشت و الان هم شورای مرکزی حزب از افرادی با سن 29 سال به بالا تا 80 سال عضو دارد و این یک چرخه نسلی کامل است. از نقاط قوت مؤتلفه این است که توانسته به صورت تدریجی این کار را انجام دهد.
به جای اصرار به جوان گرایی باید به شکلگیری چرخه صحیح گردش نخبگان و رشد تدریجی جوانان اصرار داشته باشیم. آن قسمت اولی که مارکسیستها خیلی روی آن با عناوینی همچون ماهی سیاه کوچولو تبلیغ کردند، آن موقع نگاه حذفی به نسل قبلی است. ما نباید به دنبال حذف نسل قبلی باشیم. اشکال دیگری که به اصرار به جوان گرایی وجود دارد این است که آنقدر در مقاطع انتخابات به صورت ابزاری استفاده شده است که نوعی گریزان شدن افکارعمومی حس میشود یعنی تا گفته میشود جوانگرایی میگویند که « دوباره شعار!» در حالی که اگر این رشد تدریجی رخ دهد، قطعا اثر مطلوبتری دارد. شما حساب کنید حزبی که سال 42 تأسیس شده است، الان 52 سال سن دارد. موسسین در آن زمان سی سال سن داشتهاند و الان باید 82 ساله باشند اما میانگین سن اعضای شورای مرکزی ما الان حدود سی سال کمتر از این عدد است و این نشان میدهد که مرتب ترمیم شده است. چندی پیش یک بحث درون حزبی داشتیم و من اعضای شورای مرکزی را به دهکهای سنی تقسیم کردم. دیدم که تقریبا متوازن هم توزیع شده است. یعنی هر دهک تعدادش با دهک دیگر مساوی است. این نقطه قوت مؤتلفه است. اگرچه پیشخوان ما را در بیرون پیر تلقی میشود و این طبیعی است چون حزب پیشرویی بوده است.
به نظرم یکی از مزایای اعتنا به حضور جوانان در عرصه سیاسی، کاهش تأثیر رسوبات گذشته بر منازعات حال است. یعنی وقتی که الان در مورد حزب ندا اسم آقای صادق خرازی را مطرح کنیم یک پیشینه متعددی از کشکمشهای سیاسی که ایشان با افراد، جناحهای مختلف در مقاطع مختلف داشته است مطرح میشود و حالا وقتی امروز در رابطه با برجام صحبت میکنند، فوری یک پیشذهنیتهایی که در مورد ایشان مطرح است به میان میآید که مثلا «این آقا در فرانسه فلان» ولی اگر آقای سالک یک بحث علمی در رابطه با برجام انجام دهد کسی نمیتواند بگوید که آقای سالک در گذشته چه بوده است. بهرحال استفاده از جوانان این اثر را دارد که منازعات حال به نوعی متأثر از کینههای گذشته نخواهد بود و بلکه متأثر از واقعیتهای امروز خواهد شد که به نظرم یکی از ضرورتهای میدان دادن به جوانان است.
آیا حزب ندا تحت تأثیر بی اعتمادی به جوانان شکل گرفت؟
سالک: نمی خواهم بگویم که حزب ندا تحت تأثیر بیاعتمادی شکل گرفت. نکتهای که میخواهم اشاره کنم این است که ما در گذشته و در احزاب شاهد این بودیم که نسبت به جوانان بیاعتمادی بود. یک مثال مشخص میزنم در یک مقطعی جوانان حزب مشارکت پیشنهاد دادند که سازمان جوانان در حزب مشارکت تأسیس شود. من احساس نمیکنم که اگر شاخه جوانان حزب، به سازمان جوانان تبدیل میشد، خیلی اتفاق ناگواری رخ میداد و حزب از هم میپاشید ولی بههرصورت درآن مقطع، به هر دلیلی حزب تصمیم گرفت که سازمان جوانان تشکیل نشود و با تشکیل سازمان جوانان در حزب مشارکت مخالفت شد. این عدم تشکیل و مخالفت را از یک طرف مبتنی بر بیاعتمادی میگذارم و فکر میکنم این بی اعتمادی در ضمیر پیشنهاد کنندگان تاثیر گذاشت. وقتی جوانان یک ایده و طرحی دارند که با آن مخالفتی میشود این ناخوداگاه در ذهنشان یک نگاه منفی به جا میگذارد و طبیعی است که ممکن است در ادامه عوارضی هم ایجاد کند. این یک مصداق مشخص بود و در سطوح دیگر هم همین است.
همین الان در ارکان تشکیلات سیاسی و اداری، وقتی یک شورایی شکل میگیرد چه اشکالی دارد که مسئولیت دبیری مجموعه به یک فرد جوان و پرانرژی که باید امور جاری را پیگیری کند واگذار شود. اعتماد در این سطح هم به سختی رخ میدهد. این مسئله در سطح نگاه افراد و برخوردها نیز متبلور است. افرادی که سن و سال و تجربه بیشتری دارند همین الان نوع نگاهشان با نسل پایین از موضع بالا است و رفتارها و برخوردی با طرف انجام میدهند که شاید شخصیت طرف مورد تعرض قرار بگیرد و من فکر میکنم که نگاهها باید عوض شود. تا لنز خود را تغییر ندهیم اتفاق مثبتی رخ نمی دهد.
من متأسف هستم که همین الان در جمعهای خودمان وقتی خبر می رسد یکی از جوانان به مسئولیتی رسیده است واکنش مثبتی وجود ندارد. شاید جالب نباشد اما اجازه دهید مشخصا اسم ببرم، در همین شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان بالاخره آقای دکترعارف، همت کردند و آقای سید مهدی نادمی را به عنوان یک جوان در شورای عالی سیاستگذاری معرفی کردند و متأسف هستم که در بین خود جوانان می شنوم که «فلانی که تا دیروز اینجا بود آنجا بود، فلان بود چرا معرفی شد؟»
یا وقتی که آقای حسین نقاشی به عنوان یک چهره فعال در مناظرهها و نشست های سیاسی حضور مییابد من از خود جوانان میشنوم که نسبت به حسین نقاشی موضع گرفته می شود. بخشی از این حسد است یا خودشان را شایسته تر می دانند و یا هر مسئلهای دیگر ولی واقعا این رفتارها درست نیست. در نهایت اینکه همه اینها در کنار هم جمع شده و منجر شده است به عارضهای که شما امروز برای آن چنین میزگردی برگزار کردهاید.
برنامه انتخاباتی احزاب شما برای کمک به حضور جوانان چیست؟
اسلامی: حزب مؤتلفه نزدیک به دو سال است که برای انتخابات مجلس کار خود را به صورت مدون پیش میبرد. دقیقا همین چرخه تکمیل نسل در شورای انتخابات ما هم هست. یعنی هم جوان و هم فرد میان سال مثل آقای بادامچیان حضور دارند. منتها جزئیات مباحث انتخاباتی را طبق یک قرار داخلی به خود کمیته انتخابات محول کردیم. من به عنوان مدیر مؤسسه مطبوعاتی «شما» که ارگان رسمی حزب است در مقاطع گذشته جزء سیاستهایمان میدان دادن به چهرههای متعدد از نسلهای مختلف و چرخه کامل نسلی بوده است. سعیمان بر این بوده است که جوانهایی که شناخته شده نیستند و حتی افراد میان سالی که شناخته شده نیستند را مطرح کنیم و امید داریم در مسیر وحدتی که اصولگرایان طی میکنند نه به صورت شعارزده این اعتنا را نشان بدهند. امید داریم که در آینده موفق باشند و همان طور که در ابتدای انقلاب این انتظار از افکار عمومی وجود داشت که آستانه تحمل را کمی بالا ببرند تا مدل حکومتی جدیدی شکل بگیرد، در حال حاضر نیز این انتظار هست که ، نه به آن شدت، اما حداقل آستانه تحمل را نسبت به نسل پیشین و نسبت به جوانان نشان بدهند تا نقاط قوت جوانها اثبات شود.
سالک: من در آخر میخواهم روی این تأکید کنم که عرصه انتخابات آتی مجلس یک آزمون بسیار مهم در زمینه بها دادن به زنان و جوانان برای احزاب و گروهها و جریاناتی است که قصد دارند لیستی را منتشر کنند. بالاخره این همه شعارها که در نقد دولت گفته میشود، کسانی که خودشان منتقد این قضیه هستند باید یک جایی که به عرصه عمل میرسد به گونهای دیگر عمل کنند.
ما در حزب ندا بیشتر از آنکه تأکید بر حضور افراد خود حزب در شورای سیاستگذاری داشته باشیم، بیشترین خواست ما از شورای سیاستگذاری این است که به جوانان بها دهند. به همین خاطر ما از حضور سید مهدی نادمی در این شورا حتما حمایت میکنیم و بسیار خوشحالیم جوانی که عضو ندای ایرانیان هم نیست در آن شورا حضور پیدا کرده است و حمایت میکنیم که جوانانی از احزاب دیگر اصلاحطلب هم نقش آفرین شوند. من معتقدم حضور پررنگ جوانان در لیست های انتخاباتی احزاب باعث می شود تا این لیست رنگ و روی شادابی داشته باشد و امید و انرژی مضاعفی به جمع های جوانان تزریق شود. ما از این موضع حمایت میکنیم و فکر میکنم افرادی که در آن شورا هستند ناگزیرند که به این الزامات تن بدهند و در برابر این آزمون، هم احزاب و هم مردم این عملکرد را خواهند دید و میسنجند و میبینند که به چه ترتیب عمل کردند.
ما در حزب ندا در قالب شورای ائتلاف اصلاحطلبان حرکت میکنیم. تصمیم در مورد کاندیداتوری من در انتخابات را حزب ندا اتخاذ میکند. در حال حاضر در تهران ده نفر به عنوان کاندیدای احتمالی در دست بررسی هستند. من رئیس کمیته دائمی انتخابات حزب ندا هستم و جزء آن ده نفر نیز هستم. اما اینکه حزب چند نفر و چه افرادی را به شورای عالی اصلاحطلبان معرفی میکند مشخص نیست و در جلسه شورای مرکزی حزب ندا، موضع انتخاباتی و تکلیف کاندیداهای حزب مشخص شده و همه افراد حزب متعهد به تمکین هستند و در صورتی که فردی معرفی نشود از کاندیداتوری انصراف خواهد داد.
انتهای پیام/