کدام جذابیت؟
گروه فرهنگ خبرگزاری آنا؛ گفتاری از سیدمرتضی آوینی: بحث بر سر جذابیت در هنر و تبلیغات است. گرایشهایی در وجود بشر هست، جاذبههای فطری در وجود بشر را متناسب با ابعاد وجودی بشر، تقسیم میکنیم به جاذبههای حیوانی و جاذبههای روحانی و فطری. چون بحث بر سر این است که بشر ترکیبی است که دو بُعد وجودی دارد. دو بُعد ظاهراً مقابل و متضاد با هم،اما در اصل نه متضاد و مقابل هم. یعنی بعدهای روحانی و حیوانی وجود بشر با هم تضاد ندارد بلکه دو مرتبه از یک وجودند.
این تفکر که قایل به ثنویت روح و جسم و بعدهای حیوانی و روحانی وجود بشر است، یک تفکر غربی است. بعدهای روحانی و حیوانی وجود بشر، دو بعد و مرتبه از یک وجودند. متناسب با ویژگیهای وجودی انسان، جاذبهها به این دو بخش روحانی و حیوانی تقسیم میشوند. چون از یک سو در وجود بشر قوایی غریزی موجود است که آنطور که علمای اخلاق گفتهاند، به قوای شهویه و غضبیه تقسیم میشود.
حکمت وجود لذت
خلقت این قوا در وجود بشر از حکمت متعالی تبعیت میکرده و پروردگار متعال قوای شهویه را به دلیل تأمین و استمرار بقای بشر در کره زمین، در وجود او قرار داده است. متناسب با این حکمت که در خلقت و آفرینش قوا در وجود بشر هست، خداوند در این جاذبهها، لذتهایی هم قرار داده است.
یعنی غذا خوردن، خود به خود برای بشر لذتبخش هم هست. پروردگار لذتی هم در غذا قرار داده که اگر این لذتها نبود، بشر جذب خوردن غذا با جمع شدن با جنس مخالف نمیشد و استمرار وجود و بقای او بر کره زمین به خطر میافتاد.
پس حکمت وجود لذتها در دنیا همین است. حکمت خلقت لذتها همین است. منتها تصور این لذتها، باعث به وجود آمدن جاذبههایی در وجود بشر میشوند. این گرایشها باید در کنترل و نظارت عقل انسان باشد. یعنی اگر این جاذبههای درونی و وجودی بشر از کنترل عقل او خارج شوند، آن وقت انسان را از موجودیت انسانی خود خارج میکند.
اگر انسان حاکمیت عقل را در وجود خود از دست بدهد، به سمت حیوانیت سیر میکند، چون انسان در غریزهها و قوای شهویه و غضبیه با حیوان شریک است. هر قدر از حاکمیت عقل در وجودش خارج شود و به سمت ویژگیهای حیوانی سیر کند، به حیوانها نزدیکتر میشود. تا آنجا که در قرآن هست: «اولئک کالانعام بل هم اضل» همین معنا را دارد. تعبیر «بل هم اضل» قرآن خیلی تند و دردناک است. «بل هم اضل» یعنی پستتر از حیوانها و انعام و آدم تفسیر این آیهها را در جامعههای انسانی میبیند. همین چیزهایی که درباره بیماری همجنسبازی در غرب میشنویم، تفسیر عینی همین آیههایی است که قرآن در اینباره فرموده، «بل هم اضل»، جداً از حیوانها پستترند. یعنی هیچ حیوانی به این پستی نیست.
متناسب با این بُعدهای وجودی، جاذبههای مختلفی هم در وجود بشر موجود است. به طبع، همانطور که جاذبههایی متناسب با قوای شهویه و غضبیه در وجود بشر هست، جاذبههای متعالی هم متناسب با ویژگیهای روحانی و فطری در وجودش هست. مثلاً جاذبهای که ایثار و فداکاری برای مؤمنان دارد، از این نوع است. فداکاری یا از خودگذشتگی - که معنایش در خود کلمه مفروض است - یعنی گذشتن از خویشتن. گذشتن از خویش، کار مشکلی است.
چه جور جاذبهای باید باشد که انسان را به این سمت بکشاند که انسان برای رسیدن به هدف، از خودش بگذرد؟ جاذبه باید خیلی شدید باشد.
چه چیزی باعث میشود انسان برای رسیدن به هدف، از خودش بگذرد؟ مشخص است اینجور انگیزهها و جاذبههای روحانی هم در وجود بشر هست.
ما از چه جذابیتی حرف میزنیم؟
با توجه به مقدمهای که گفتم، وقتی ما درباره جذابیت بحث میکنیم، منظور چیست؟
وقتی از جذابیت در هنر بحث میشود، منظور چیست؟ وقتی میگویند یک اثر هنری یا تبلیغات باید جذاب باشد، منظور چیست؟
آیا هر جور جذابیتی مورد نظر است؟
آیا از هر وسیلهای میشود استفاده کرد که مردم را به یک اثر هنری یا یک کار تبلیغی جذب کنیم؟
با توجه به این مقدمه میشود جاذبهها را به جاذبههای کاذب و حقیقی تقسیم کرد و تعریف جاذبه حقیقی هم این است که همسو با تکامل معنوی انسان است. اگر جاذبهای با تکامل معنوی انسان همسو نباشد، جاذبه کاذب است. بنابراین وقتی از جذابیت در هنر بحث میکنیم، منظور جذابیتهای حقیقی است، نه جذابیتهای کاذب. جذابیتهای کاذب، یعنی جذابیتهایی که با استفاده از گرایشهای حیوانی و غریزی انسان، خارج از حاکمیت عقل او، میخواهد انسان را سمت چیزی جذب کند. یعنی جاذبههایی را بر انسان تحمیل میکند و از گرایشهایی در وجود انسان برای جذب او استفاده میکند که همسو با تکامل معنوی بشر نیست. فرض کنید از تحریک قوای شهویه بشر برای جذب استفاده میکند. مثلاً یکی از رکنهای سینما و تبلیغات غرب، مسئلههای جنسی و قوای شهویه بشر است.
کار هنرمند مسلمان
آیا هنرمند یا مبلغ مسلمان میتواند و اجازه دارد برای جذب بشر، از جاذبههای کاذب استفاده کند یا نه؟ هنرمند مسلمان نمیتواند از هر جور جاذبهای برای جذب مردم استفاده کند. محدودیتهایی در کار هنرمند مسلمان هست که با احکام و قانونهای شرع متناسب است.
یعنی چه؟ مثلاً ما میدانیم انسان میتواند روش عمل خود را متناسب با هدفهایش تنظیم کند. این یک اصل است. یعنی فرض کنید اگر هدف یک کوهنورد در رسیدن به قلهای است که ۳ هزار متر از سطح دریا فاصله دارد، متناسب با توانش یک روش برای رسیدن به قله انتخاب میکند که ضمن اینکه خسته نشود، از تواناییهایش حداکثر استفاده را کند تا در اسرع وقت به آن قله برسد. یعنی هدف را در نظر میگیرد و متناسب با آن هدف و تواناییهای خودش، محاسبه میکند و برای رسیدن به هدف، روشی انتخاب میکند که در کوتاهترین وقت و با کمترین خستگی به قله کوه برسد. این مثال خیلی خوبی است.
راه و رسم جذابیت
حالا درباره کار ما چطور؟ فرض کنید در کار تبلیغاتی هدف شما این است که مردم را به اثر هنریتان جذب کنید. این یک هدف است. تواناییهایی هم دارید و میخواهید متناسب با امکانات خودتان روش کار را تنظیم کنید.
چهطور میشود مردم را جذب اثر هنری و کار تبلیغی کرد؟
آیا عمل به هر روشی که به شما جواب داد، مجاز است؟ در زمان شاه، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، در تبلیغات تلویزیون وقتی میخواستند مثلاً ماشین رختشویی را تبلیغ کنند، از رکنهای اساسی تبلیغ، زنی بود که باید جاذبهها و گرایشهای وجودی مردم را متوجه ماشین رختشویی میکرد. هدف این بود. برای اینکه ماشین رختشویی به فروش برود، از زنی استفاده میکردند و در واقع اصل، آن زن بود و ماشین رختشویی کارهای نبود.
آن زن مردم را به خودش جذب میکرد و بعد میخواست آن جاذبهها را به ماشین رختشویی انتقال بدهد که بیایید ماشین رختشویی بخرید. ولی محمل و محور اساسی، خود زنک بود که او هم از ویژگیهای وجودی انسان استفاده میکرد.
معلوم است انسان به جنس مخالف گرایش دارد و برای بشر جاذبه دارد. کسی نمیتواند بگوید این چیزها برای من جاذبه ندارد. منتها آیا استفاده از این جاذبهها و گرایشهای وجودی درست است؟
این، اصل مسئله درباره جذابیت است. معمولاً به ما ایراد میگیرند که برنامههای شما یا فیلمهایی که میسازید، جذابیت ندارد. این جذابیتی که میگویند، چهجور جذابیتی است؟
جذابیت فطرت
البته اگر حقیقت هنر در کار و اثری متحقق شود، خود به خود جذاب هم هست. چون جاذبههای فطری هم داریم. اگر مخاطب آمادگی داشته باشد، جاذبههای فطری و روحانی هم رد وجود او کارگر است. به عنوان مثال چه کسی بسیجیها را طرف جبهه میکشد؟
آنجا که خون و خطر و مرگ و اینجور چیزهاست، چه چیزی بسیجیها را طرف جبهه میکشد؟
آن جاذبهها هم در کار است. مسلماً اگر حقیقت هنر متحقق شود، جذاب هم هست و جاذبه فطری و روحانی دارد. منتها این جاذبهها در وجود چه کسانی مؤثر است؟
مسئله اینجاست. حماسههایی را که در جبهه هست و پخش میکنید، برای چه کسانی مؤثر است؟
اینجور چیزها برای چه کسانی جاذبه دارد؟
معلوم است. برای کسانی که فطرتشان کور نشده و هنوز آماده پذیرش است. کسانی که هنوز چراغ عقلشان بهطور کامل خاموش نشده است. جبهه در چنین کسی ایجاد جاذبه میکند نه برای همه. بنابراین باید پرسید منظور از جذابیت چیست؟
آیا جاذبههایی که میگویند، جاذبههای عامی است که استثنایی ندارد؟
یعنی وقتی از این روشها استفاده کردید، همه را جذب میکند؟
یا نه، آن هم فقط گروهی را جذب میکند؟
ما ملت گریهایم؟
معمولاً طبع آدمیزاد با گناه بیشتر جور است. ظاهراً در تجربهای که تا حالا نشان داده، گناه بیشتر برای بشر جذابیت دارد و کارهایش با آن متناسب است تا ثواب و کار خیر و از خودگذشتگی و نماز و این چیزها. اینها برای بشر سخت است. در قرآن درباره نماز میگوید «فانها لکبیرة الّا علی الخاشعین» جز بر خاشعان، نماز سنگین است. اما اگر انسان به خشوع رسید، نماز نهتنها برایش سنگین نیست، بلکه لذتبخش است و جاذبه دارد.
مثلاً برای دعای کمیل، مردم هر طور هست خودشان را میرسانند و در خیابانهای دور و بر مهدیه مینشینند و در تاریکی دعای کمیل میخوانند. خودشان را میرسانند که دعای کمیل بخوانند و گریه کنند. تصوری که باعث میشود این جاذبه در وجود بشر ایجاد شود، چه تصوری است؟ تصور گریه است. میرود آنجا گریه میکند. منتها چه گریهای؟ گریهای که از فقر و احتیاج انسان در پیشگاه خداوند غنی نتیجه میشود. گریه انسانی که وقتی به فقر ذاتی خود متوجه میشود، اشکش درمیآید. برای کسی که به معاد معتقد است و معتقد است روحش بعد از مرگ جاودانه زندگی خواهد کرد، مسلماً این گریه جذاب است. اصلاً تصور این گریه او را به دعای کمیل جذب میکند.
اما تصور گریه، کدام آدم طاغوتی را جذب میکند؟ به ما ایراد میگیرند و میگویند شما ملت گریهاید. میگویند همهاش غم و غصه که نمیشود. آنها که نمیفهمند و شعورشان نمیرسد درد ما چیست، چون ظاهر مطلب را میبینند، تصور دیگری دارند. فکر میکنند چیزهایی برای ما لذتبخش است که ما را به امیال حیوانی وجودمان نزدیک میکند. حالا که اینطور نیست. آن چیزی برای مؤمنان جاذبه دارد و لذتبخش است که آنهارا به ویژگیهای روحی انسان نزدیکتر میکند و به قرب خدا میرساند.
منشأ جذابیت
مطلب ظاهراً ساده است، منتها لازم است خیلی روی آن تأکید شود. از یک طرف وقتی میگویند باید کار هنری جذاب باشد و جذابیت داشته باشد، میپرسیم کدام جذابیت؟
منظور جاذبههای حقیقی است، یا جاذبههای کاذب؟
راه شناختن آن هم بسیار ساده است. جاذبه حقیقی، جاذبهای است که با فطرت متعالی و تکامل معنوی بشر همسو باشد. مثل جاذبهای که انسان نسبت به از خودگذشتگی دارد. جاذبهای که انسانها را سمت جبهه میکشاند، چهطور جاذبهای است؟
جاذبهای است که همسو با تکامل معنوی و فطرت متعالی بشر است. جاذبه کاذب مقابل این است. جاذبههای غریزی و حیوانی بشر که البته از حاکمیت عقل خارج است. اینها هم جاذبههای لازمی است، چون اگر نبود، حضرت پروردگار در وجود انسان قرار نمیداد. لذتی که در غذا خوردن یا جمع شدن با جنس مخالف هست و باعث میشود انسان سمت خوردن غذا یا جمع شدن با جنس مخالف برود، تصور این لذت است. این مسئله مهمی است. حتی از نظر اینکه ببینیم اصلاً جاذبهها از کجا در وجود بشر ایجاد میشود، مسئله مهمی است.
تصور جذابیت
همیشه تصورلذت است که برای انسان جاذبه ایجاد میکند. حتی جاذبه معنوی هم از تصور لذت ایجاد میشود و حکمت اینکه پروردگار لذت را در وجود انسان قرار داده، برای بقای زندگی بشر و استمرار نسل او لازم است. درباره معنویتها هم همینطور است. اصلاً تصور لذتهای معنوی و روحانی است که جاذبه معنوی در وجود بشر ایجاد میکند.
در علم اخلاق، اصلی هست که در قرآن هم نمونههایش را میبینهید؛ پروردگار متعال میخواهد انسان را با تصور بهشت به جاده هدایت بکشد.
آن چهار نهر بهشت، آب غیر عاصم و شیر و عسل مصفا و شراب - با لفظ خمر - «لذتاً للشاربین» یعنی برای کسانی که میخورند، لذتبخش است. از این تعبیرها در سوره واقعه و سورههای دیگر که درباره بهشت در آنها بحث شده، زیاد هست. پروردگار متعال میخواهد انسان را با این تصور سمت هدایت بکشد. این حکایت از آن است که انسان اصلاً متناسب با ویژگیهای فطریاش به چیزی جذب میشود و اصلاً آنچه او را جذب میکند، لذت است. یعنی تصور لذت، باعث جذب او میشود.
عکس آن هم هست درباره اولین قولی که از شیطان نقل شده که میخواهد حضرت آدم - علیهالسلام - را اغوا کند، میگوید «هل ادلک علی شجره الخلد و ملاک لایبلی؟»
با توجه به ویژگیهای فطری حضرت آدم، سعی میکند او را گول بزند و اغوا کند. میگوید تو را به درخت جاودانگی و سلطنت لایزال و قدرت نامحدود و تمامناشدنی هدایت کنم؟
تصور جاودانگی برای حضرت آدم لذتبخش است و باعث ایجاد جاذبه در وجود او میشود. آن جاذبهای که به عصیان حضرت آدم منتهی میشود، همین جاذبه است. جاذبهای که در اثر تصور جاودانگی و قدرت و سلطنت نامحدود برای او پیش میآید. هم از آن جانب اینطور است، هم از این جانب. یعنی جاذبههای معنوی هم به همین شکلند.
بنابراین باید پرسید کدام جذابیت؟ جذابیت معنوی و حقیقی مورد نظر است، یا جذابیت کاذب؟ متناسب با همین مشخص میشود هنرمند یا مبلغ نمیتواند از جاذبههای کاذب برای جذب مردم استفاده کند. نمیشود از تصویرهای قبیحه در فیلم استفاده کرد. هنرمند مسلمان، نسبت به هنرمند غربی این محدودیت را دارد. آدم همیشه روش کار را با هدف، امکانات و تواناییها تنظیم میکند.
هدف و وسیله در هنر
هنرمند غربی که ماکیاولیست است، معتقد است که هدف، وسیله را توجیه میکند و روش کار را هم به انسان میدهد. یعنی متناسب با هدف و با توجه به امکانات و تواناییهایش، یک روش را انتخاب میکند. این روش هر چه میخواهد باشد. حتی اگر این باشد که از جاذبههای جنسی در فیلم استفاده کند، این کار را میکند.
مشخص است وقتی از جاذبههای جنسی استفاده کنید، مردم بیشتری را جذب میکنید و گیشهتان بیشتر کار میکند و فیلم بیشتر فروش میرود.
خب معلوم است که فروش «شهر موشهان زیاد است. دلیلش هم معلوم است. در بحث اکثریت که علامه طباطبایی در جلد هفتم ترجمه تفسیر المیزان میگوید، آمده: «بل جاءهم بالحق اکثرهم للحق کارهون»* معمولاً اکثریت مردم، نسبت به حق کراهت دارند.
دلیلش مشخص است. فطرتها پوشیده و کور شده. به دلیل اینکه جاذبههای حیوانی وجودشان را خارج از حاکمیت عقل به کار میبندند. این جاذبههای حیوانی باعث میشود بُعد حیوانی وجود انسان نسبت به عقل او رشد بیشتری کند و روی عقل را بپوشاند و اکثریت مردم نسبت به حق کراهت داشته باشند.
آیا معیار گیشه است؟
معیار، رأی اکثریت است که نسبت به فیلم یا اثر هنری داده میشود یا چیز دیگری است؟
یا معیار جاذبههای حقیقی است؟
کدام یک معیار است؟
مشخص میشود هنرمند یا مبلغ از چه جاذبههایی باید استفاده کند که مردم را به کار خود جذب کند. از چه جاذبههایی باید استفاده کرد؟
جاذبههایی که همسو با تکامل معنوی و فطرت متعالی بشر است. هنرمند مسلمان به هیچوجه اجازه ندارد از جاذبههای کاذب استفاده کند.
جذابیت قدرت
این جاذبههای کاذب، البته در بُعدهای مختلفی بروز میکند. مثلاً فیلمهای بروسلی یا جیمز باند، یکجور استفاده از جذابیتهای کاذبی است که در وجود بشر و در اغوای شیطان هست.
میگوید: «هل أدلک علی شجره الخلد و ملک لایبلی»، قدرت برای آدم جذابیت دارد. منتها باید این جذابیت را با عقل کنترل کرد. آنوقت دیگر مزاحم انسان نیست. ولی اگر با عقل کنترل نشود، انسان را سمت قدرت میکشاند.
از همین نکته استفاده میکردند و فیلمهایی مثل بروسلی فروش میرفت. یعنی با استفاده از ویژگیهایی که فطری و ذاتیه بشر است، منتها بدون حاکمیت عقل.
یا مثلاً فیلمهای پورنوگرافیک برای عدهای جاذبه دارد. ولی برای چه کسی؟
برای مؤمنان هم اگر آن را ببینند،جاذبه دارد، ولی چه جاذبهای؟
آیا اصلاً مؤمن خودش را به دست این جاذبهها میسپارد یا نه؟
جنبههای حیوانی انسان
وقتی آدم مؤمنی در خیابان راه میرود و معاذالله چشمش به آدم بیحجاب میافتد، سعی میکند سرش را پایین بیندازد و نگاه نکند. چون چیزی که جلو چشم آدم است، غیر از بعد حیوانی وجود، چیز دیگری نیست. یعنی کسی که سعی میکند خودش را از این راه عرضه کند، حیوان است. بعد انسانی وجود انسان، چیز دیگری است و این چیزها برای او بهانه و وسیلههایی در خدمت استمرار نسل بشر است و دلیلهای دیگری که دارد.
نکاح امر واجبی است. عارفان بزرگ هم زن میگرفتند و بچهدار میشدند. بُعد نامشروع این چیزها برای کسانی که خودشان را ساختهاند، جاذبه ندارد.
یعنی اصلاً در وجود آنها جاذبه ایجاد نمیکند. برایشان جز حالت تهوع و ناراحتی چیز دیگری ندارد. بعد حیوانی وجود انسان، به اندازه تماشای صحنه جفتگیری در حیوان چندشآور است.
جمع شدن دو جنس مخالف، اگر خارج از احکام شرع باشد و به دلیل هدف مؤمن نباشد، خارج از حاکمیت عقل و مثل جمع شدن دو حیوان است. همانقدر هم مشمئزکننده است.
خوردن غذا هم همینطور است. اگر خوردن غذا برای رسیدن به هدف متعالی مؤمن نباشد، همانقدر مشمئزکننده است.
حضرت رسول(ص) وقتی برای قضای حاجت میرفت، پایین پیراهنش را روی سرش میانداخت. پرسیدند، گفت از خجالت آن دو فرشته است که خداوند بر من مأمور کرده. یعنی قضای حاجت برای بشر شرم دارد. اما غربیها مستراح را داخل اتاق آوردهاند. میگویید چرا؟ میگویند این یک چیز طبیعی است. کجایش طبیعی است؟ این برای بشر شرم دارد، بشری که روحش منتسب به پروردگار است؛ «و نفخت فیه من روحی». نزول شأن است که برای قضای حاجت برود.
منتها باید به هدف خلقت مراجعه کرد که هدف از این ترکیب عجیب و شگفجتانگیز بعدهای حیوانی و روحانی وجود بشر چه بوده؟ و با توجه به آن هدفها فهمید چرا این ترکیب انجام گرفته. اگر اینها از حاکمیت عقل و محدوده شرع خارج باشد، برای انسان غیر از شناعت اشمئزاز چیز دیگری ندارد.
تفریح محتواست؟
منظور این است که هنرمند مسلمان نمیتواند در کارش از این جاذبهها استفاده کند. سینمای غرب راههای مختلفی دارد. گاهی از گرایش انسان به خندیدن و تفریح استفاده میکند؛ صرف تفریح. إنشاءالله درباره تفریح بحث میکنیم که اصلاً تفریح چیست و میشود برای مردم ایجاد تفریح کرد؟باید این کار را کرد یا نه؟
تفریح به عنوان محتوا میتواند مطرح باشد یا فقط به عنوان قالب مطرح است؟
مأیوس نشوید
در هنر و تبلیغات غرب، به این برمیخورید که فقط به قصد ایجاد تفریح، برنامه یا فیلمی را ساختهاند. اثری فقط به قصد ایجاد تفریح ارائه میشود. این کار درست است؟ درست نیست. این کار از دید قرآن درست نیست. قرآن میفرماید: «لکیلاتاسوا علی مافاتکم و لاتفرحوا بما أتاکم». اصلاً میخواهد بُعدهای وجود بشر را در تعادل نگه دارد.
میگوید برای چیزی که از دست دادید، مأیوس نشوید و برای چیزی که به شما عطا شده خوشحال نشوید. ببینید چهطور میخواهد بشر را در این صراط مستقیم که نه شرقی است و نه غربی، نه صراط افراط است و نه تفریط، در این بهشت اعتدال حفظ کند؟
اعتدال چیست؟
علامه طباطبایی - رحمتالله علیه - در تفسیر آیههایی که در سوره طه درباره هبوط آدم از بهشت آمده - آن بهشت را بهشت اعتدال میداند. البته این تنها تفسیر آیه نیست. یکی از تفسیرهایی که ایشان گفته، این است که این، بهشته اعتدال و طریق وسطا است.
هدف از نزول کتاب و تشریع احکام شرعی، این است که انسان را در این صراط مستقیم و بهشت اعتدال نگه دارد و نگذارد از راه اعتدال خارج شود و جانب افراط یا تفریط را بگیرد. جانب افراط در این مسئله این است که فقط به گرایشهای حیوانی بپردازد که میشود: «اولئک کالانعام بل هم اضل»، یا اصلاً به گرایشهای حیوانی وجودش کاری نداشته باشد که تفریط به حساب میآید و آن هم منع شده است. تمام سعی بر این است که در این جاده اعتدال، بین این دو بُعد حفظ شود و اصلاً تکامل بشر در همین صراط مستقیم اعتدال است.
هیجانزده نشوید
جاذبههایی که از طرف ما میتواند در کار مطرح شود، فقط جاذبههای حقیقی است. مثلاً هنرمند مسلمان نباید در فیلمی که میسازد، هیجان کاذب ایجاد کند.
هر یک از این معناها یک بُعد حقیقی هم دارد. یعنی هیجان کاذب، یک نمونه حقیقی هم دارد و اگر خلقت آن ضرورتی نداشت، پروردگار آن را اصلاً خلق نمیکرد. اینکه احساس و پدیدهای مثل هیجان در وجود بشر هست و از او ساطع میشود، به این دلیل است که وجود آن ضرورتی هداشته است. هر یک از این معناها بُعد حقیقی هم دارد. آنها از هیجان کاذب استفاده میکنند، ولی در برابر این هیجان کاذب، یک هیجان حقیقی هم موجود است.
روش تبلیغی صدر اسلام
مثلاً در جنگهای صدر اسلام، از سرودهای حماسی استفاده میشد. عدهای را همراه میبردند که سرودهای هیجانانگیز و حماسی میخواندند و در وجود رزمندههای اسلام هیجان ایجاد میکردند؛ هیجان حقیقی برای برخورد با دشمن. برای اینکه بماند و تبلیغ مسموم دشمن روی او تأثیر نگذارد و از جنگ خسته نشود و جا نزند. شبیه کاری که بچههای سپاه میکنند.
ماشین تبلیغ راه میاندازند و بلندگویی روی آن نصب میکنند و همراه بچههای رزمنده جلو میروند. این عین همان کار است. یعنی همان است، منتها صورت جدیدی پیدا کرده است. این کار مجاز است؟ مسلم است که مجاز است. یعنی هر چه با فطرت متعالی و تکامل معنوی بشر همسو باشد، مجاز است.
در عملیات طریق القدس، یکی از ماشینهای تبلیغ، نوار سرودی را گذاشته بود که میخواند: «الله، الله، الله، لا اله الا الله، ایران ایران ایران، رگبار مسلسلها» که ریتم خیلی تندی دارد. باید دقت کرد برای ایجاد هیجان حقیقی، سرودهای حماسی انتخاب شود. به هر حال ظاهر این تبلیغ هم مهم است و از هر سرودی نمیشود استفاده کرد.
راه تشخیص آن هم همین است. راه دیگری ندارد. مقدمه بحث موسیقی همین است. موسیقی راه تشخیصی ندارد که ببینید مشروع است یا نه، غیر از اینکه در وجود بشر امتحان شود و آن را آزمایش کند، راه دیگری ندارد. چون ویژگیهای موسیقی که ایجاد تخدیر و تطریب نکند، از کجا میشود فهمید؟
از احساسی که بعد از شنیدن موسیقی در وجود انسان برانگیخته میشود. از اینجا میشود فهمید این موسیقی مجاز هست یا نیست و هیچ راه دیگری ندارد. اگر شما این موسیقی را برای مرجع تقلید هم بگذارید که بفهمد قابل پخش هست یا نیست، او هم از همین راه میفهمد. راه دیگری ندارد. اگر موسیقی را میشنود، احساس حقیقی را در وجود او برانگیخته میکند، قابل قبول است و اگر احساس کاذب است، قابل قبول نیست.
انسان گول میخورد
انسان گول شیطان را هم میخورد. در موضوع موسیقی، بحث از این میشود که انسان گول هم میخورد. به هر حال هر یک از ما در سطحی، از شیطان پیروی میکند. حتماً شنیدهاید که کسی شیطان را با آن طنابها خواب دید. پرسید این طناب کیست؟ گفته بود شیخ مرتضی انصاری، پرسیده چهطور؟ شیطان گفته او را چند لحظه دنبال خودم کشیدم. پرسیده طناب من کجاست؟ گفته تو به طناب احتیاج نداری، خودت میآیی.
بعد، از شیخ مرتضی انصاری پرسیده جریان چه بوده؟ شیخ گفته یک روز که از نظر معاش خیلی در مضیقه بودم، فکر کردم مقدار کمی از اموالی که پیشم هست، بردارم و غذایی تهیه کنم. با این نیت که بعد سر جایش بگذارم.
پول را برداشتم و میرفتم که غذا تهیه کنم. وسط راه به خودم نهیب زدم که ای داد بیداد، برگشتم و پول را سر جایش گذاشتم. میگوید به همین اندازه شیطان او را دنبال خودش میکشد. به هر حال هر یک از ما در سطحی از شیطان پیروی میکنیم. دلیلش هم مشخص است و میشود بحث کرد چرا این اتفاق میافتد.
معیار چیست؟
اگر میبینیم موسیقی گوش میکنیم و در ما ایجاد تطریب و تخدیر نمیکند، نباید آن را اصل مطلق تلقی کنیم و معیار مطلقی برای آن در نظر بگیریم. انسان گول میخورد و هر یک از ما در سطحی اشتباه میکنیم.
مرزهای شرعی برای احکام، از مباح و مکروه و مستحب و واجب و حرام هست. بعضی کارها مباح است. مثلاً تخمه خوردن برای ما مباح است. نگفتهاند حرام یا مکروه است. اگرچه کار لغو، مکروه است و لازم است انسان آن را ترک کند. ولی درباره اینکه انسان تشخیص بدهد لغو است یا نه، قولها و توجیهها متفاوت است. حالا تخمه خوردن برای ما مباح است و حرام نیست. اما برای حضرت امام چهطور؟ تخمه خوردن برای او مباح است؟
کارهایی برای ما مباح است، ولی با شأن ولایت حضرت امام تناسب ندارد. مثل بستنی خوردن در خیابان. ممکن است برای ما مباح باشد، ولی اگر مرجع تقلیدی آن را انجام دهد، نمیشود پشت سر او نماز خواند.
حد مسئله کجاست؟
هر کس نباید احساس خودش را معیار مطلق بگیرد و درباره همه چیز قضاوت کند. حدودی دارد که گفتهاند، اما اگر میبینید درباره موسیقی توفیقی نداشته و در تلویزیون هم نتوانستهاند جلو آن را بگیرند، موسیقی جا افتاده و پذیرفته شده، به این دلیل است که حد موسیقی، حد محسوسی نیست.
دور کسی خط میکشید و میگویید حق ندارد از این خط پا جلوتر بگذارد. این حد مشخصی است. ولی برای موسیقی نمیشود این کار را کرد و گفت اگر از این حد بیرون رفت، حرام است. اینطور نیست. اشکالی هم که بوده و باعث شده جمهوری اسلامی درباره جلوگیری از موسیقی در تلویزیون توفیقی نداشته باشد، همین است. قابل تشخیص نیست آن حد کجاست. ولی راه دیگری هم نیست جز اینکه آدم از روی خودش بفهمد تأثیر موسیقی روی انسان چیست.
مردم را نترسانید
بحث ما این بود که جذابیت در هنر چیست؟
و هنرمند مسلمان چه محدودیتهایی درباره استفاده از روشهای مختلف دارد؟ بهطور خلاصه، از هر روشی نمیتواند استفاده کند. درست است که انسان روش خود را با توجه به هدف و امکاناتی که دارد، انتخاب میکند ولی اینجا حدود دیگری هم از جانب شرع بر این روشها بار میشود. حدودی که از جانب شرع، بار میشود، گفته شده و معلوم است. مثلاً نمیشود بیخود یک نفر را ترساند. ترساندن مردم مجاز نیست و میشود فهمید در شرع، این کارها تا چه حدی مجاز است. در اسلام، انذار داریم. از اصلیترین وظیفههای پیامبران ترساندن مردم است. اما ترساندن از چه چیزی؟
آیا میتواند مردم را از یک غول بترساند که با حقههای سینمایی ساخته میشود یا نه؟
ترساندن از چه چیزی؟ از معاد و عاقبتی که در انتظار انسان است و روشهای آن هم مشخص است. روشهای مشخصی که شرع اجازه داده است. همین، محدوده هنرمند مسلمان هم هست.
کار هنرمند مسلمان
رسالتی که میشود برای هنرمند مسلمان اثبات کرد، همان است که برای انبای الهی اثبات میشود. یعنی نه فقط پیامها ثابت است، بلکه درباره موارد دیگر هم، همان رسالتهای پیامبران، بهطور عام بر عهده انسانهای دیگر اثبات میشود.
یعنی محدودهای که هنرمند مسلمان میتواند در آن عمل کند، همان محدوده انبیاست. گذشته از اینکه پیام او هم همان پیام است. پیام تبلیغ در عالم، نمیتواند چیزی جز پیام انبیا باشد. همان پیام است که باید تبلیغ شود. البته متناسب با مقتضیات زمان و مخاطب، تفاوتهایی ایجاد میکند. ولی هدف، روش کار انسان را توجیه نمیکند، برای این هدف که انسان باید مخاطب را جذب اثر هنری کند، کافی نیست که از هر جاذبهای استفاده کند.
محدودیت هنرمند مسلمان
هنرمند مسلمان محدودیتهایی دارد که باید رعایت کند. این محدودیت در تقسیم جاذبهها به جاذبه حقیقی و کاذب، مشخص میشود. تفصیل این بحث و روش ورود به جزئیات را باید در عمل فهمید و به آن در نقد هنر و تبلیغات غرب توجه کرد. مثلاً در سینما روشهای مختلفی برای جذب مردم به سینما وجود دارد؛ هیجانهای کاذب، مسئله جنسی، پورنوگرافی، ترس و خیلی چیزهای دیگر. باید اینها را نقد کنیم و بگوییم آیا در هنر اسلامی میشود از این جذابیتها استفاده کرد یا نه؟ آیا کار ما میتواند از این جذابیتها داشته باشد یا نه؟
انتهای پیام/۴۱۰۴/
انتهای پیام/