ارائه راهکاری پیشنهادی جهت عوامل مؤثر در گرایش کودکان به کار در خیابان//////
گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، خانهگریزی یا فرار کودکان و نوجوانان از خانواده، بهعنوان یک پدیده اجتماعی و جهانی، پژوهشها و مطالعات متعددی را به خود اختصاص داده است. عوامل مؤثر در این پدیده از چنان تنوع و گستردگی برخوردار هستند که ارائه هرگونه برنامه جامع برای پیشگیری و یا پایش این پدیده را بدون انجام مطالعات میان رشتهای عملاً غیرممکن ساختهاند.
کودکی یکی از دوران پر اهميت زندگی آدمی است که به اعتقاد بسياری از محققان زيربنای ساير مراحل زندگی نيز است. با توجه به رشد شهرنشينی و تغيير ساخت زندگی خانوادگی، افزايش روزافزون طلاق، مهاجرت زاغهنشينی، بيکاری اضمحلال ارزشها و اخلاقيات، عدم سياستگذاری درست در مورد جمعيت و... شاهد بروز پديده کودکان کار و خيابان هستیم. دادههای اين یادداشت به روش کيفی و از تکنيک مصاحبه با کودکان خيابانی و كار حاصل شده است.
طبق تعریف یونسیف، واژه کودکان خیابانی به تمامی کودکانی اطلاق میشود که زیر 18 سال داشته باشند و در خیابانها از طریق گدایی، بزهکاری و اشتغال در مشاغل کاذب فصلی ادامه زندگی میدهند. بسیاری از آنان بیپناه محسوب میشوند، یعنی خانهای برای سکونت ندارند.
در بیشتر نقاط جهان، کودکان و نوجوانان اکثریت جامعه را تشکیل میدهند. با این حال هیچ تضمینی در جهت رعایت حقوق آنها توسط مقامات مسئول و یا حتی اولیای آنها وجود ندارد. تعداد بیشماری از کودکان قربانی سوء استفاده جنسی، بیتوجهی و بهرهکشی هستند و به جنبههای مختلف این پدیده تاکنون در هیچ منطقهای از جهان توجه کافی مبذول نشده است. با افزایش جمعیت کودکان و نوجوانان و گسترش شهرنشینی، مشکلات کودکان نیز افزایش مییابد. سیل مهاجرت به مناطق شهری، حاشیهنشینی را در شهرهای بزرگ گسترش میدهد و این مسئله عواقب وخیمی از جمله فقر، کمبود امکانات آموزشی، بهداشتی، اجتماعی و نیز از همگسیختگی خانواده را در پی دارد. (ریزنی، 1992 ص 44 )
مسائل کودکان و نوجوانان بهخصوص در دهه پایانی قرن بیستم از جهاتی اهمیت فراوانی یافته است. از یک سو این دو دهه فرصتی بود جهت پرداختن به مسائل کودکان و نوجوانان در سطح جهانی، ملی و تدوین بسیاری از اعلامیهها، بیانیهها و پیماننامهها که از جمله میتوان به پیماننامه حقوق کودک (سال 1989 میلادی) که حداقل مقررات مربوطه جهت اداره تشکیلات قضایی نوجوانان مصوب مجمع عمومی سازمان ملل متحد (1990) است، مقررات سازمان ملل برای حمایت از نوجوانان محروم از آزادی مطلوب (1995)، پیماننامه علیه شکنجه و سایر رفتارها یا تنبیهات بیرحمانه، غیرانسانی و تحقیرآمیز و برنامه بینالمللی کودکان (1991) اشاره کرد.
از سویی دیگر تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در این دو دهه کشورهای جهان را با دگرگونی فراوان مواجه ساخته است. کشورهای در حال توسعه درحالیکه با رشد فزاینده جمعیت روبهرو بودند، در پیچوخم رسیدن به توسعه در سطوح مختلف اجتماعی، به دلیل ساختار اقتصادی نامطمئن و عدم لایهبندی صحیح در سطوح مختلف جامعه، مشکلات فراوانی را تجربه کردهاند.
برای کشورهای در حال توسعه و نیز کشورهایی که قبلاً دارای برنامهریزی متمرکز بودند، وضع به شدت وخیم شد و تعدیل وحشتناکی صورت گرفت. رشد اقتصادی از جهات گوناگون میتواند به سود کودکان تمام شود بهصورتیکه برای والدین اشتغال و درآمد تولید کند. در واقع خطر استثمار را میکاهد و به تأمین خدمات اساسی و بهبود آنها منجر میشود. اما الگوی اقتصادی جهان در دهه 1990 میلادی به گونهای بود که کودکان بیشترین نیاز را به استفاده از رفاه داشتند. بحرانهای اقتصادی دهههای اخیر به کاهش درآمد دولتهای در حال توسعه منجر شد و سبب کاهش بودجه اجتماعی، بیکاری و آوارگی افراد بیشماری شد. همه این موارد بیشترین تأثیر را روی زندگی قشرهای آسیبپذیر جامعه از جمله زنان، کودکان و سالمندان بر جای گذاشت.
تبیین مشکلات کودکان کار در خیابان
زندگی در خیابان مشکلاتی برای کودکان ایجاد میکند که از جمله میتوان به سوء تغذیه، محرومیت از ویتامینها و مواد مغذی، بیماریهای گوارشی و واگیردار و همچنین مشکلات رفتاری و اخلاقی مانند یادگیری فرهنگ خشن خیابانی و رقابتهای تحقیرآمیز، سوء استفاده جنسی و... اشاره کرد. همچنین آموزش این کودکان نیز با مشکلاتی نظیر ترک تحصیل و خیابانگردی مواجه است. بهعنوان مثال 80 درصد کودکان بنگلادشی، 31 درصد کودکان مکزیکی و 33 درصد کودکان پاکستانی در دورههای ابتدایی ترک تحصیل کردهاند. (آرزومندی، 1381 ص 9)
در یک اقتصاد 30 تریلیون دلاری جهانی اینکه حدود 40 درصد کودکان کشورهای در حال توسعه (نزدیک به 600 میلیون نفر) مجبور به تلاش برای زندگی بخور و نمیر بوده و برای خوراک و آموزش خود کمتر از یک دلار در روز درآمد داشته باشند غیرقابل قبول است. حتی در غنیترین کشورهای جهان از هر 6 کودک، یک کودک زیر خط فقر ملی زندگی میکند. (مرکز اطلاعات سازمان ملل، 1380 به نقل از آرزومندی 1381)
وضعیت نامطمئن اقتصادی از توانایی والدین جهت تأمین شرایط مناسب رشد کامل کودکان میکاهد، ثبات خانواده را به خطر انداخته و موجب از همگسیختگی پیوندهای عاطفی خانوادگی میگردد. تعداد کودکان تک والد یا کودکانی که در شرایط دشواری زندگی مینمایند در حال افزایش است. به دنبال تحولات و تغییرات اجتماعی، اقتصادی، موج مهاجرت مردم از روستاها و شهرهای کوچک به حاشیهی شهرها افزایش یافته است
مهاجران حاشیهنشین در شهرهای بزرگ مستقر میشوند و عواقبی چون کمبود امکانات بهداشتی،آموزشی، از همگسیختگی خانوادگی، بیکاری، اعتیاد و فعالیتهای خلاف قانون را برای آنها در پی دارد ( قادری، 1395). تلاش این افراد حاشیهنشین برای تأمین نیازها، به ویژه نیازهای مادی خود و خانوادههایشان موجب رانده شدن کودکان از خانه و حضور آنان در خیابان را فراهم میآورد. بازماندن خانواده از انجام کارکردهای اساسی نظیر آموزش قواعد و هنجارهای اجتماعی، حمایت عاطفی، تأمین اقتصادی و.... کودکان را دچار مشکلات جدی مینماید.
محیط خانوادگی پرفشار و آزار و اذیت کودکان در خانه موجب بروز انواع بیماریهای جسمی و روانی در بین کودکان میگردد و رفتار آنان را مختل میسازد. در این صورت کودک آمادگی کمتری برای یادگیری دارد. در نتیجه از تطبیق با مدرسه ناتوان شده و دچار افت تحصیلی و نهایتاً ترک تحصیل میگردد. بدیهی است چنین کودکانی آمادگی کمتری برای همنوایی با قواعد و هنجارهای اجتماعی داشته و برای انجام فعالیتهای غیرقانونی مستعد میشوند.
علاوه بر این میلیونها کودک و نوجوان ممکن است بر اثر نیازهای اقتصادی، مسائل خانوادگی و یا ترکیبی از این دو به ناچار زندگی خودرا در خیابان سپری کنند. آنها دائماً در حال فرار از خشونتهای خانوادگی و شهری نابسامان هستند. برای بعضی از آنها زندگی در خیایان به معنای کمک به تأمین معاش خانواده بوده و برای عدهی دیگری سرگرمی میباشد. در کشورهای در حال توسعه تعداد کودکانی که خانه و سرپناهی دارند اما در خیابان های شهر مشغول به کار و بازی هستند بیشتر از کودکان بیخانمان است. در این کشورها تعداد کودکانی که در خیابانها کار نموده اغلب ده برابر بیشتر از کودکان بیخانمان هستند.
آژانس بین المللی کودکان (1988) شرایط اجتماعی، اقتصادی و فیزیکی این کودکان را بسیار متفاوت توصیف نموده و آن را پر از پیچیدگی و ابهام ایجاد میکند. این موقعیت که تمایلات و تواناییهای کودکان و نوجوانان حین رشد بسیار متغیر بوده تحلیل زندگی آنها را مشکلتر میسازد. بالاخره این پیچیدگی با جهانی بودن ماهیت مباحث درباره ی کودکان به حاشیه رانده شده همراه شده و شرایط را برای آنان در آمریکای جنوبی، آمریکای لاتین و آسیای جنوبی دائماً با یکدیگر مقایسه مینماید.
افراد فقیر همیشه برای بقا در حال مبارزه هستند و تأمین غذا، آب کافی و مراقبت بهداشتی اولیه چالشی روزانه است. بدیهی است که در چنین شرایطی خانوادههای کودکان شرایط مشکل آفرینی را تجربه مینمایند. بزرگسالان نمیتوانستند به کودکان بی توجه باشند و غذای مناسب، امنیت فیزیکی و انگیزهی پیشرفت را برای آنان فراهم کنند. بیشتر این کودکان مجبور میشوند که خواهران و برادران کوچکتر خود را بزرگ کنند و درآمدی برای خانواده به دست آورند. فشار برای کسب درآمد کودکان را به خیابان(فروشندگی، گدایی، دزدی، فحشا و...) سوق داده و آنها را در معرض خطرات و مشکلات متعددی قرار میدهد.
بر طبق گزارش یونیسف (1987) کودکان خیابانی با واقعیت تلخ جدایی از خانواده روبرو بوده و در خطر از دست دادن امکانات اصلی همچون بهداشت و آموزش میباشند. این کودکان که معمولاً در سنین 15-8 سال قرار دارند در خیابان گرسنه و رنجور بوده و مشغول به کار میباشند. گاهاً به دلیل مبادرت به انجام اعمال غیرقانونی نظیر دزدی، ولگردی و جیب بری توسط پلیس دستگیر میشوند.
یکی از پیامدهای حضور مداوم این کودکان در خیابان این است که احتمال مرگ طی یک دورهی 4 ساله برای آنها حدود 50 درصد میباشد. به این معنا که کودکی 8 ساله که در خیابان به سر میبرد قبل از رسیدن به 12 سالگی به احتمال 50 درصد در معرض خطر مرگ قرار دارد. افزایش کودکان خیابانی و تأثیراتی که این پدیده در بروز ناهنجاریهای اجتماعی داشته قابل تأمل است. افزایش بزهکاری در بین کودکان و نوجوانان، رشد تصاعدی سرقت بین کودکان و نوجوانان، افزایش مشاغل کاذب، تضعیف پایههای اخلاقی جامعه در نتیجه سوء استفادههای نامشروع از این کودکان سبب شده است تا بررسی ویژگیهای زمینهساز این کودکان اهمیت ویژهای داشته باشند.
بنابراین چنانچه مشکلات این دسته از کودکان حل نشود باعث بروز انواع مشکلات و آسیبهای اجتماعی خواهد شد که سبب از دست رفتن بسیاری از منابع مادی و انسانی خواهد گردید. لذا لازم است که دولت با همکاری جامعه با سازماندهی این کودکان، آموزش، تعلیم و بازگرداندن این گروه از کودکان زمینهساز بازگشت آنها را به خانوادههایشان فراهم سازد.
روش تحقيق
چارچوب نظري با استفاده از مطالعه تطبيقي نمونه اي موفق در ساير كشورها طراحي شده است. اين چارچوب بر پايه الگوي جامع مديريت استراتژيك طراحي شده و شامل سه مرحله اصلي سياست گذاري، اجرا و نظارت و كنترل مي باشد كه مأموريت و وظايف هر يك از سازمان ها در هر يك از اين مراحل مشخص شده است. براي اعتبار بخشي به يافته ها از نظرات جامعه صاحب نظران شامل مديران، كارشناسان و مددكاران اجتماعي در سازمان هاي مددكاري اجتماعي و سامان دهي كودكان كار و خيابان بوده اند و به روش تصادفي انتخاب شده اند استفاده شده است.
در فاز اول كه هدف آن شناسايي راهكارها بوده است، با استفاده از روش نمونه گيري قضاوتي انتخاب شد و در فاز دوم که هدف از آن تأييد راهكارها بوده از روش نمونه گيري تصادفي استفاده شده و انتخاب شدند. سؤال اصلي كه اين مقاله به دنبال آن است عبارت است از: وضعيت مطلوب در رابطه با مديريت ساماندهي كودكان كار و خيابان در سازمان هاي مرتبط چگونه بايد باشد؟ با در نظر گرفتن سؤال اصلي، مي توان اين فرضيه اصلي را مطرح نمود که مدل مديريتي موجود در سازمان هاي دولتي و غيردولتي، جهت ساماندهي كودكان كار و خيابان موفق نبوده است. بر اين اساس تغيير ساختارهاي سازمان دهي و حاکميت تفکر ماتريسي مي تواند در بهبود و حل و فصل مسائل کودکان کار و خيابان مفيد واقع شود.
نتیجه گیری
یکی از مسائل اجتماعی که به دنبال گسترش شهرنشینی پدید آمد موضوع کودکان خیابانی بود. کودکان خیابانی به عنوان یک واقعیت تلخ در بسیاری از کشورهای جهان بخصوص کشورهای جهان سوم افزایش یافته است و این موضوع سبب افزایش بزهکاری، جنایت و سوء استفاده از این کودکان در کارهایی چون تجارت مواد مخدر، بزهکاری و غیره گردید. پیشگیری از شیوع کودکان خیابانی نیازمند حمایت دولت در همهی عرصههاست. نتایج این تحقیق نشان داد که 56 درصد کودکان در خیابان پسر و 44 درصد دختر میباشند.
اکثر آنها باوالدین شان زندگی میکنند و 68 درصد توسط والدینشان مورد آزار و اذیت قرار نگرفته بودند و فقط 32 درصد توسط والدین مورد آزار و اذیت قرار گرفته که عمدتاً از نوع جسمی و روانی بود. همچنین 2 درصد کودکان خیابانی به مصرف مواد مخدر پرداخته و بیم آن میرود که در آیندهی نزدیک شاهد افزایش آن باشیم. اکثر کودکان خیابانی دارای درآمد بسیار پائین بوده و معمولاً از ساعت 7 صبح تا 10 شب کار میکردند. با توجه به یافتههای تحلیلی این پژوهش رابطهی معنیداری بین مشکلات اقتصادی با گرایش کودکان به کار در خیابان وجود دارد. در حالیکه چنین رابطهی بین نابسامانی خانواده با گرایش کودکان به کار در خیابان نیست. لذا عوامل اقتصادی نقش موثرتری در حضور کودکان کار در خیابان دارند.
* انسیه مقدسی، دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی شخصیت دانشگاه آزاد اسلامی
انتهای پیام/4118/
انتهای پیام/