دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
21 دی 1399 - 00:02
شیوه‌های اجرای پروژه خاورمیانه بزرگ؛

ثبات‌زدایی پیش‌نیاز حتمی حضور آمریکا در منطقه است/ ردپای پدرخوانده انقلاب‌های مخملی در غرب آسیا

سیاست آمریکا در بی‌ثبات‌ کردن غرب آسیا با شیوه‌های متعدد و سپس ادامه حضور در منطقه برای به‌ظاهر برقراری ثبات، بخش‌های به ظاهر پراکنده یک پازل تحت عنوان خاورمیانه بزرگ هستند.
کد خبر : 555342
3022529.jpg

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری آنا، بیانات روز جمعه آیت‌الله سید علی خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی در خصوص شیوه‌های مختلفی که آمریکا در دهه‌های اخیر برای ادامه سلطه یا تحت سلطه درآوردن کشورهای منطقه غرب آسیا بکار گرفته، ضروری ساخته که نگاهی داشته باشیم به توطئه‌های روی میز مقامات کاخ سفید در همین راستا.


مقام معظم رهبری در بخشی از بیانات خود اظهار داشتند: آمریکایی‌ها تا هنگامی‌که بر منطقه سلطه نیابند، منافع خود را در ایجاد بی‌ثباتی در ایران، عراق، سوریه، لبنان و دیگر کشورهای منطقه جستجو می‌کنند که این هدف را گاهی با کارهایی شبیه فتنه ۸۸ در ایران و گاهی با تشکیل داعش پیگیر می‌شوند.


بیانات مقام معظم رهبری را اگر بخواهیم با استناد بر شواهد تاریخی بررسی کنیم بهترین نمونه، کند و کاوی در "پروژه خاورمیانه بزرگ" است که دقیقاً روشن می‌سازد آمریکا بهترین راهکار پیشبرد طرح خود را در بی‌ثبات کردن منطقه می‌بیند.


تا سال 2025 آمریکا و اروپا سه‌چهارم انرژی خود را از غرب آسیا تأمین خواهند کرد


گفته‌شده است که پروژه خاورمیانه بزرگ منطقه‌ای به مساحت سرزمین‌های حدفاصل شمال آفریقا تا مغولستان را در برمی‌گیرد اما منطقه حدفاصل دریای خزر تا خلیج‌فارس به دلیل برخورداری از منابع عظیم انرژی بیشتر مورد تمرکز هستند.


خط لوله


پروژه خاورمیانه بزرگ که بخشی از یک طرح عظیم تحت عنوان «طرحی برای یک قرن جدید آمریکایی» است یک برنامه بلندمدت ساختار قدرت در آمریکا است که مقامات این کشور را ملزم می‌کند با گسترش نیروهای مسلح آمریکا به منابع عظیم انرژی در منطقه ثروتمند غرب آسیا دست یابند.


از این رو، بهترین راه برای اینکه بتوان به این منابع دست یافت بی‌ثبات کردن منطقه از طریق تغییر رژیم و یا کوچک‌سازی کشورهای بزرگ است. با تکه‌تکه کردن کشورهایی مانند ایران و ترکیه که از ترکیب قومیتی متنوع برخوردار هستند، واشنگتن می‌تواند نقشه خاورمیانه را تغییر دهد. به این مفهوم که با حمایت از تمایلات جدایی‌طلبانه، قومیتی یا مذهبی و درخواست استقلال یا خودمختاری و ایجاد کشورهای بیشتر اما کوچک‌تر و نامتحدتر بتواند بین کشورهای جدید دشمنی و رقابت ایجاد کند. وقتی‌که یک منطقه بی‌ثبات با درگیری‌های مداوم بین دولت‌های جدید نتواند مشکلات خود را حل کند اینجا است که آمریکا با یک ارتش قوی به بهانه استقرار ثبات وارد منطقه می‌شود.


وقتی به آمار تولید و مصرف انرژی در آمریکا مراجعه می‌کنیم می‌بینیم که تا سال 2025 این کشور باید 70 درصد انرژی خود را از خارج مخصوصاً از منطقه غرب آسیا تأمین کند و همین مسئله است که حاکمان آمریکا را بر آن داشته تا بر اجرای پروژه خاورمیانه بزرگ تمرکز جدی‌تری داشته باشند.




بیشتر بخوانید:


پروژه خاورمیانه بزرگ با هدف حاکمیت صهیونیست‌ها بر منطقه کلید خورده است




با توجه به اینکه کشورهای منطقه غرب آسیا از منظر زبان، نژاد، دین، مذهب و سابقه تاریخی باهم متفاوت هستند شیوه این بی‌ثبات‌سازی هم حتماً متفاوت خواهد بود. به عبارتی همه این کشورها را نمی‌توان با یک چوب زد و برای هر کشوری باید نسخه مربوط به همان کشور را پیچید.


باید توجه داشت که کشورهای این منطقه در زمان یکسان یا با شدت مشابه مورد هجوم برنامه بی‌ثبات‌سازی آمریکا قرار نمی‌گیرند. کشورهای عربی که غالباً پس از جنگ جهانی اول زیر سلطه مستقیم و سپس غیرمستقیم انگلیس و آمریکا بوده‌اند نسبت به ایران و ترکیه از توان کمتری برای رویارویی با توطئه‌های بی‌ثبات‌کننده برخوردار هستند. از بین ایران و ترکیه هم ایران بیشتر مورد آماج توطئه قرار دارد زیرا هم صاحب منابع فراوان انرژی است و هم همیشه نقش راهبردی در منطقه داشته و به اصطلاح تسلیم کردن یا حداقل همسو ساختن جمهوری اسلامی، از نظر یانکی‌ها به مفهوم فتح بدون خونریزی دیگر ملل منطقه است.


پروژه خاورمیانه بزرگ را کارشناسان بزرگ اقتصادی، تحلیلگران برجسته نفتی، آشنایان به فرهنگ و ترکیب جمعیتی منطقه، کهنه سربازان جبهه جاسوسی و سیاستمداران حرفه‌ای آمریکایی طراحی کرده‌اند؛ بنابراین اگر ملتی بخواهد در تقابل با این پروژه سربلند بیرون آید باید مسلح به همین تسلیحات شود.


نان اروپا در آشوب‌های غرب آسیا


باید توجه داشته باشیم که آمریکا در این راه اروپا را همراه دارد زیرا تا سال 2025 اروپا هم 68 درصد انرژی خود را باید از خارج تأمین کند. افرادی چون دونالد رامسفلد، پل ولفویتز، دیک چنی، ریچارد پرل، که همگی شاگردان مکتب بروس جکسون سرمایه‌دار و سیاست گذار آمریکایی به شمار می‌روند در طراحی پروژه خاورمیانه بزرگ نقش داشته‌اند. آمریکا حتی این طرح را در سال 2004 به گروه هشت کشور صنعتی جهان ارائه کرد و خواستار حمایت آن‌ها از آن شد.


رالف پترس یکی از استراتژیستهای معروف نظامی وابسته به نئوکان‌های آمریکا در مقاله‌ای در یک مجله نظامی آشکارا می‌نویسد: برای گسترش دموکراسی و از میان بردن ریشه‌های تروریسم باید مرزهای خاورمیانه بار دیگر تعیین شود.


شایان‌ذکر است که بنیاد پژوهش‌های سیاسی «امریکن اینترپرایز» که دیک چنی یکی از شناخته‌شده‌ترین چهره‌های وابسته به آن است، از عمده‌ترین نهادهای تحقیقاتی است که با پروژه خاورمیانه بزرگ همکاری داشته و تمرکز آن بر منطقه قفقاز و ساختار قومیتی آن است.


افراد کارکشته‌ای همچون پل ولوفویتز (معاون وقت پنتاگون) مایکل لدین (تئوریسین و مشاور خارجی در دولت‌های امریکا با گرایش‌های شدید ضد ایرانی)، جیمز وولسی (رئیس اسبق سیا) و بسیاری دیگر از سیاست‌گذاران آمریکایی در این بنیاد فعالیت کرده و سیاست‌های خاورمیانه‌ای دولت‌های آمریکا را طرح‌ریزی کرده‌اند.


این پروژه همان‌طور که اشاره شد بسیار جدی پیگیری می‌شود و برای هجمه تبلیغاتی هم از رسانه‌هایی همچون فاکس نیوز، نشنال رویو، نیو پابلیک، ویکلی استاندارد و چندین هفته‌نامه و فصل‌نامه و موسسه تحقیقاتی همسوی دیگر برای نیل به اهدافش سود برده است.


حال که به جدیت آمریکایی‌ها برای اجرای پروژه خاورمیانه بزرگ روی کاغذ و در مرحله تحقیق، برنامه‌ریزی و پروپاگاندا پی برده‌ایم بهتر است نمونه‌هایی نیز از عملی کردن این پروژه بیان شود.


ایران در صدر لیست هجمه آمریکا قرار دارد/ نامه‌نگاری با فتنه‌گران


از ایران شروع می‌کنیم. در جریان اتفاقات پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 بود که «مایکل لدین» از حامیان کودتای مخملی، مشاور سابق شورای امنیت ملی آمریکا، عضو برجسته مؤسسه «امریکن اینترپرایز» و دستیار ویژه «دونالد رامسفلد» وزیر دفاع اسبق آمریکا و «دیک چنی» معاون جرج بوش در یادداشتی در نشریه «فوربس» نوشت: سناتور «چاک شومر» نقش مستقیمی در نامه‌نگاری محرمانه بین دولت اوباما و سران آشوب علیه دولت ایران در سال 1388 و در پی انتخابات ریاست جمهوری داشته است.



مایکل لدین، از حامیان کودتای مخملی، مشاور سابق شورای امنیت ملی آمریکا


وی در ادامه نوشت: از شومر خواسته شد از طرف دولت واشنگتن این پیام را به رهبران سبزها منتقل کند: سبزها باید بدانند که این سؤالات از جانب وزیر خارجه (آمریکا) ارسال شده است. سؤالات این‌هاست: ما باید چه کاری انجام دهیم؟ چه کاری نباید انجام دهیم؟ پاسخ این پیام در یک یادداشت 8 صفحه‌ای در تاریخ 30 نوامبر 2009 (9 آذر 88) دریافت شد. نویسندگان محتاط بوده‌اند و متن، امضا نشده و من دلایل روشنی دارم که چند نفر در تهران روی آن کار کرده‌اند.


در راستای عملی ساختن پروژه خاورمیانه بزرگ و از بین بردن ثبات و امنیت در منطقه، بروس جکسون و جرج سوروس دو تن از سیاست‌گذاران و سرمایه‌داران بزرگ آمریکایی متخصص در براه انداختن انقلاب‌های رنگی و مخملی در آسیا و شرق اروپا نیز در مورد کشورهایی چون ایران و ترکیه مدل تنش‌های قومی را بررسی کرده‌اند.


بروس جکسون، معمار آشوب‌های عراق


نقش بروس جکسون در براه انداختن جنگ اخیر عراق نیز چیزی نبوده که بتوان به‌سرعت از کنار آن گذشت. جکسون با همراه ساختن برخی کشورهای اروپای شرقی با ایالات‌متحده و گرفتن موافقت 10 کشور اروپایی، جبهه ائتلافی امریکا در حمله به عراق را تکمیل کرد. نکته حائز اهمیت دیگر در مورد جکسون سهامداری و سمت وی در کمپانی تولید تسلیحات لاکهید – مارتین است.


جرج سوروس (سرمایه‌دار یهودی-مجاری) نیز از دیگر چهره‌های آمریکایی این طیف به شمار می‌رود که به‌خوبی در این پروژه به کار گرفته شده است. در حال حاضر بنیاد سوروس یکی از بزرگ‌ترین نهادهای غیرسیاسی است که جنبش‌های قومی و تجزیه‌طلبانه را در ترکیه و ایران کانالیزه کرده و از این حرکت‌ها حمایت مالی، سیاسی می‌کند.


در عراق شاهد بودیم که تشکیل و تجهیز گروه تروریستی داعش با استفاده از تعصبات مذهبی تا چه حد توانست کل منطقه را به‌سوی بی‌ثباتی بکشاند، دولت مرکزی در بغداد را برای چند سال در فشار قرار دهد تا زمینه را برای تبدیل عراق به سه منطقه و یک دولت فدرال فراهم کند.


در سوریه، کشاندن اعتراضات مردمی به جنگ داخلی و تبدیل این کشور به بهشت گروه‌های تروریستی در همین راستا انجام شد. سوریه از سال 2011 تابه‌حال هنوز درگیر جنگی ناخواسته است.


در یمن کار به‌ مرحله‌ای رسید که ائتلافی به رهبری سعودی‌ها که متحد اصلی آمریکا در منطقه هستند تشکیل شد و یمن را از سال 2015 در جنگی پنج‌ساله درگیر کرد.


در لبنان شیوه کار بی‌ثبات‌سازی متفاوت است. توطئه در این کشور از بر سرکار آمدن یک دولت متحد و قوی جلوگیری می‌کند تا مردم این کشور به بالاترین درجه بی‌اعتمادی به سیاستمداران خود برسند و جنبش حزب‌الله را که در جنگ 33 روزه و پس‌ازآن مقابل هجوم رژیم صهیونیستی علیه این کشور جنگیده را عامل مشکلات کشور نشان می‌دهند.


در افغانستان که سال‌هاست با جنگ و خونریزی دست‌به‌گریبان است هر تلاشی برای استقرار ثبات به‌گونه‌ای ترتیب داده می‌شود که حتماً آمریکایی‌ها باید در مذاکرات بر سر آن حضورداشته باشند. این همان سرنوشت نهایی تمامی مللی است که در دام توطئه آمریکا گرفتار شوند. در ابتدا منطقه بی‌ثبات می‌شود و سپس برای برقراری ثبات سراغ ابرقدرت می‌روند؛ همان ابرقدرتی که بانی این بی‌ثباتی است.


به نظر می‌رسد زمان آن رسیده باشد که کشورهای منطقه برای رفع اختلافات و تنش از نگاه به بیرون پرهیز کرده و در جبهه‌ای متحد اقدام به خنثی‌سازی توطئه خاورمیانه بزرگ کنند.


انتهای پیام/4155/


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب