دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

آزار و اذیت دانش‌آموز ١٢ ساله توسط راننده مدرسه

راننده سرویس مدرسه‌ای در جنوب تهران به اتهام آزار و اذیت دانش‌آموزی ١٢ ساله در شعبه هشتم دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد. او پیش از این با صدور حکم اعدام در دادگاه بدوی در یک قدمی چوبه‌دار قرار گرفته اما با رد این حکم در دیوان عالی کشور از مرگ رهایی یافته بود.
کد خبر : 55534

به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا به نقل از اعتماد، رسیدگی به این پرونده از ٢٨ دی پارسال آغاز شد. در این روز مردی همراه پسر ١٢ ساله‌اش به یکی از کلانتری‌های جنوب تهران مراجعه و از تجاوز راننده سرویس به پسرش پرده برداشت. او به کارآگاهان گفت «راننده سرویس مدرسه پسرم، او را به زور به خانه‌اش برده و پس از نشان دادن فیلم غیراخلاقی، مورد آزار و اذیت قرار داده است.»



با ثبت شکایت مرد جوان پرونده‌ای با موضوع «آزار و اذیت» تشکیل شد تا تیمی از کارآگاهان به مدرسه مراجعه و راننده سرویس را دستگیر کنند. همزمان ماموران پزشکی قانونی نیز آزمایشات لازم روی کودک ١٢ ساله انجام دادند و موفق به کسب مدارکی در تایید وقوع جرم «آزار و اذیت» شدند. با این همه، متهم در بازجویی‌ها اتهام تجاوز را انکار کرد اما مدارک پلیسی و تاییدیه پزشکی قانونی باعث شد تا کیفرخواستی با موضوع «آزار و اذیت» برای او تشکیل و برای رسیدگی به شعبه ٧٥ دادگاه کیفری استان تهران ارسال شود. قضات این شعبه پس از چهار جلسه رسیدگی، اتهام تجاوز را ثابت شده تلقی و برای متهم حکم اعدام صادر کردند اما دیوان عالی کشور این رای را رد کرد تا پرونده برای رسیدگی مجدد در اختیار شعبه هشتم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی اصغرزاده قرار گیرد.
در آغاز رسیدگی به پرونده در این شعبه، نماینده دادستان از روی کیفرخواست خواند. در آن آمده بود: «متهم پس از دستگیری در ٢٨ دی ٩٣ به ربودن حمید ١٢ ساله و نشان دادن فیلم غیراخلاقی به او اعتراف کرده اما همچنان به عدم تجاوز به او اصرار دارد. این در حالی است که تحقیقات پلیسی به عمل آمده از حمید و گزارشات پزشکی قانونی بر وقوع جرم تاکید دارد.»


پس از قرائت کیفرخواست، نوبت به شاکی رسید. مرد جوان که گریه امانش را بریده بود، حرف‌هایش را با «آرزوی مرگ خود» آغاز کرد و گفت: «پس از این اتفاق، همیشه آرزوی مرگ خودم را کرده‌ام. این مرد – با دست متهم را نشان داد – راننده سرویس پسرم حمید بود و او را همراه دانش‌آموزان دیگر، از مدرسه به موسسه زبان می‌برد. روز حادثه او دنبال حمید نیامد، برای همین پسرم با بی‌آر‌‌تی به موسسه زبان رفت اما دیروقت به خانه برگشت. خیلی عصبانی شده بودم. وقتی علت را از او پرسیدم، بغضش ترکید و گفت راننده سرویس او را در راه موسسه تعقیب کرده، با ترفندهای مختلف به خانه‌اش برده و پس از نشان دادن فیلم غیراخلاقی، مورد آزار و اذیت قرار داده است. حمید از ترس به خود می‌لرزید. وقتی این حرف را زد، سریع به کلانتری رفتیم و شکایت کردیم. آنجا از حمید آزمایش گرفتند. وقتی حرف‌هایش تایید شد، ماموران به موسسه رفتند و متهم را دستگیر کردند.»
با ثبت حرف‌های شاکی، نوبت به متهم رسید. مردی ٥٠ ساله و کوتاه قامت، که دست راستش از مچ قطع شده و انگشتان دست چپش معلول بود. او در همان ابتدا، با چشمان از حدقه بیرون آمده، اتهام «آزار و اذیت حمید ١٢ ساله» را رد کرد و گفت: «نمی‌دانم اصرار شاکی برای اینکه بگوید به پسرش تجاوز شده، برای چیست. آن روز من حمید را در خیابان دیدم و سوارش کردم. در راه، به درخواست خودش، او را به خانه‌ام بردم تا به دستشویی برود اما وقتی بیرون آمد، از من خواست فیلم‌های زشت نشانش بدهم. من مخالفت کردم اما او روی زمین دراز کشید و خود را به خواب زد. با دیدن این رفتارها مجبور شدم به خواسته‌اش عمل کنم. پس از آن حمید به تنهایی بیرون رفت.»
حرف‌های متهم در تناقض با اعترافات او در بازجویی‌ها بود. قاضی اصغرزاده در واکنش به اعترافات او برگ‌های ١٦ و ١٧ پرونده قطورش را باز کرد و از روی آن خواند: «آن روز بچه به من گیر داد که به خانه‌ام بیاید و فیلم غیراخلاقی ببیند. من عصبانی شدم. گفتم اگر پدرت بفهمد، تنبیه‌ات می‌کند اما او اصرار کرد. مجبور شدم فیلم را نشانش بدهم. پس از آن با اصرار دوباره خودش، او را مورد آزار قرار دادم اما تجاوز نکردم.»
صدای گریه پدر حمید بلند شد و رییس دادگاه از بالای عینک به متهم نگاه کرد اما او بار دیگر اتهام تجاوز را رد کرد و گفت: «من این حرف‌ها را نزده‌ام. شاکی مطمئن باشد اگر آن روز حمید از خانه من، یکراست به خانه خودشان برگشته باشد، هیچ تجاوزی هم اتفاق نیفتاده.»


این حرف متهم، پدر شاکی را به اعتراض وا داشت. او از جایش بلند شد و افشاگرانه گفت: «آقای قاضی، متهم یک پسر ١٢ ساله دارد که با حمید همکلاسی است. من چند دانش‌آموز دیگر همین مدرسه را می‌شناسم که به پدر و مادرشان گفته‌اند، متهم پیش از این چند بار آنها را با وعده‌های مختلف، به خانه‌اش برده و فیلم غیر‌اخلاقی نشان‌شان داده است.» لحظه‌ای نگاه متهم و شاکی در هم افتاد. صدای‌شان بلند شده بود تا نهیب رییس دادگاه، آنها را در سکوت فرو برد. فضای دادگاه برای آخرین دفاع متهم مهیا شده بود. مرد ٥٠ ساله گفت: «من اتهام آزار و اذیت را قبول ندارم. در این حادثه، تنها اشتباهم نشان دادن فیلم به حمید بود. از شاکی می‌خواهم من را ببخشد اما اگر ثابت شود که من آن کار را با بچه او کرده‌ام، آن‌وقت خودم طناب‌دار را در گردنم می‌اندازم.»
رییس دادگاه از منشی جلسه خواست تا جمله پایانی متهم را در صورتجلسه ثبت کند. او و دو قاضی مستشار شعبه هشتم، در روزهای آینده حکم پرونده را صادر و به شاکی ابلاغ خواهند کرد. همان مردی که وقتی از جلسه بیرون رفت، چشم در چشم متهم انداخت و با غضب، چند بار یک جمله را تکرار کرد: «من درباره تو با خدا معامله کرده‌ام».


پدر حمید: مردن برایم عروسی است


پدر هرگز روزی که سیلی محکمی به پسر ١٢ ساله‌اش زد تا علت تاخیرش در آمدن به خانه را بفهمد، فراموش نخواهد کرد. آن روز جمله‌های پاره پاره حمید، زندگی را روی سر او آوار کرد: «آن روز وقتی حمید، چند ساعت دیرتر از همیشه به خانه آمد، دو سیلی زیر گوشش زدم، نمی‌دانستم چه بلایی سر بچه‌ام و خانواده‌ام آمده. چهره‌اش زرد بود و مدام گریه می‌کرد. وقتی گفت راننده سرویس به او تجاوز کرده، نمی‌دانستم باید چه کار کنم.» کمتر از یک‌ سال از آن روز می‌گذرد و حمید در این مدت بارها سر از مطب‌های روانپزشکان درآورده است. پدرش می‌گوید او مثل سایر بچه‌ها درس می‌خواند و بازی می‌کند اما هنوز روز حادثه را از یاد نبرده و حساس شده است «حمید حساس شده، آن روز کذایی برای همیشه در ذهنش باقی مانده. ما هم در خانه باید مراعات کنیم. زندگی برای‌مان جهنم شده.» او از روند رسیدگی به پرونده راضی نیست: «در این یک سال، رسیدگی به پرونده یک‌بار به صدور حکم اعدام منجر شد اما در دیوان عالی رد شد. الان امیدوارم پرونده به نتیجه‌ای برسد که حقی از کسی ضایع نشود.» پدر حمید می‌خواهد از مدیران مدرسه شکایت کند. او از والدین هم می‌خواهد تا درباره راننده‌های سرویس مدرسه‌های فرزندان‌شان تحقیق کنند و نسبت به آن حساس باشند: «من نمی‌دانم مدیران آن مدرسه چگونه یک آدم با شرایط متهم را استخدام کرده بودند. من از آنها هم شکایت می‌کنم. خانواده‌ها هم باید به این موضوع حساس باشند. وضعیت من را که ببینند همه‌چیز مشخص می‌شود. من مردن برایم عروسی است.»



انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب