بچههایی که بعضیهایشان بعد از قسمت آخر اولین سریالی که در آن بازی کردند و درخشیدند، فراموش شدند و بعضیها هم تقدیر برایشان، ماندن و باز هم جلوی دوربین رفتن را رقم زده است. در پرونده امروز، با دو نفر از آنها گپ زدیم و از اوضاع و احوال این روزهایشان پرسیدیم.
با گذشت روزگار، بچههای بازیگر حالا بزرگ شدهاند اما سرنوشت برای هرکدامشان به شکلی متفاوت رقم خورده است. با ما همراه باشید. یک سکانس از سرنوشت ستارههای کوچک و معروف فیلم و سریالهای محبوب سالهای پیش را با هم در ادامه این مطلب، مرور خواهیم کرد.
الان طراح لباس هستم اما مدل نه! بازیگر نقش سهیل در سریال «تولدی دیگر» در گفتوگو با ما درباره روزهای بعد از معروف شدن میگوید داستان «تولدی دیگر» را همهمان به یاد داریم.
سه کودکی که مادرشان را در یک تصادف از دست دادهاند و پدر به دلیل مشغله زیادش پرستاری را به خانه میآورد تا از بچهها نگهداری کند اما بچهها هربار بلایی را سر پرستار میآورند و فقط مادرشان را میخواهند و ... .
«مهران ضیغمی» همان پسربچهای است که در نقش سهیل بازی میکرد و حالا هم یک بازیگر تحصیل کرده است و هم یک طراح لباس حرفهای. او در گفتو گو با ما درباره آن نقش خاص و به یادماندنی میگوید: تولدی دیگر، سومین کار بازیگری من بود.
اولین باری که جلوی دوربین رفتم، سال ۷۶ و برای بازی در سریال «پشت دیوار شب» بود که رامبد جوان هم در آن بازی میکرد. رامبد که نویسنده سریال «تولدی دیگر» هم بود به دلیل رابطه همکاری و دوستیمان در سریال «پشت دیوار شب» به من پیشنهاد داد تا در «تولدی دیگر» هم بازی کنم.
هیچوقت به نقطه اوج بازیگریام برنگشتم
«ضیغمی» درباره اوضاعش بعد از درخشش در سریال «تولدی دیگر» هم میگوید: «بعد از این سریال خیلی پرکار شدم. یادم است که تا پنج شش سال بعد از این سریال، یکسره سرکار بودم. من آن موقع به شدت عاشق فوتبال بودم و در اولین تجربه بازیگری به عنوان دستمزد گفتم که فلان مارک توپ فوتبال را میخواهم و برایم خریدند، ولی در سریال «تولدی دیگر» هشت ماه کار کردم و حدود ۴۰۰ هزارتومان گرفتم که پول خوبی بود.
پدر و مادرم برایم ذخیره کردند و در جوانی برای شروع شغل طراحی لباس از آن استفاده کردم. وقتی به سن بلوغ رسیدم ترجیح دادم کمی آموزش ببینم.
به سمت تئاتر آمدم و بعد هم کنکور دادم و در رشته کارگردانی هنر قبول شدم. آن زمان کارهای کمتری را قبول کردم، چون دوست داشتم دوباره با توشه پری برگردم و خودم را نشان بدهم، اما دیگر هیچوقت به آن نقطه اوج برنگشتم.
خودم را مدل نمیدانم
ادامه صحبتمان به شغل دیگر و البته محبوب آقای بازیگر میرسد. طراحی و گاهی هم مدلینگ لباس. ضیغمی میگوید: طراحی لباس را از پدرم یاد گرفتم. او سالها خیاط و دانش آموخته طراحی لباس بوده است و من کار او را یاد گرفتم و الان شغل اولم همین طراحی لباس است. البته چند جا نوشتهاند که من مدلینگ لباس هستم ولی اصلا خودم را مدل نمیدانم.
کارم طراحی لباس است اما به خاطر شغلم در بعضی موارد عکاسی کردم که همگی یا برای مجموعه خودم یا برای دوستانم بوده است. مثلا شما نمیتوانید «بهرام رادان» را مدل بدانید ولی او به خاطر سابقه هنریاش تا حالا مدل برند چرم هم بوده و من هم چنین شرایطی دارم. هرچند که تا حالا برای مدل بودنم پولی از کسی نگرفتم.
بعضی مردم میگویند که چهرهات آشناست اما ...
از مهران ضیغمی میپرسم بعد از چند سال کم کاری آیا هنوز هم مردم تو را میشناسند؟ او برای پاسخ دادن به این سوال، آدمها را به سه دسته تقسیم میکند: بعضیها اصلا من را نمیشناسند. بعضی اما کامل میشناسند که بازیگر هستم و چه فیلمهایی بازی کردهام. عده زیادی هم چهرهام برایشان آشناست ولی نمیدانند کجا من را دیدهاند. برای همین سوالات بامزهای می کنند.
مثلا خانهتان کجاست؟ کدام مدرسه درس خواندید؟ من هم خیلی وقتها خودم را کامل معرفی نمیکنم و در جوابشان میگویم شاید قبلا همدیگر را دیدهایم. دوست دارم این علامت سوال توی ذهنشان بماند تا اگر روزی دوباره در فیلم و سریالی بازی کردم یادشان بیاید که من همان کسی هستم که نمیشناختند.
از بازیگری فاصله گرفتم تا دکتر شوم
بازیگر نقش مهشید در سریال «دردسر والدین» در آستانه دانش آموختگی در رشته داروسازی است
باید خوش شانس باشید که بدون هیچ تجربهای جلوی دوربین بروید و همان اول با بازیگری مثل «مهران مدیری» همبازی شوید. «روژان آریامنش» از این هم خوش شانستر بوده است. او بعد از کار در «دردسر والدین» با کارگردانهایی مثل سعید سهیلی، داوود میرباقری و ... همکاری داشته است.
آریامنش همان دختربچه ای است که با هنرنمایی در نقش مهشید در سریال «دردسر والدین» معروف شد و بعد از آن در چند کار دیگر مثل «خوش رکاب»، «معصومیت از دست رفته»، «مختارنامه» و ... هم دیده شد. وی در گفتوگو با زندگی سلام درباره ماجرای ورودش به دنیای بازیگری میگوید: پنج ساله بودم و مادرم آن موقع نمایندگی بیمه داشت و مسعود نوابی، کارگردان سریال، همسایه ما بود. یک روز که اتفاقی او برای بیمه خودروی همسرش به دفتر مادرم رفت، من هم در ماشین نشسته بودم. او من را دید و دعوتم کرد که بروم و تست بدهم. از آنجا استارت فعالیتهای هنریام زده شد.
آن زمان، فضای تلویزیون با الان فرق میکرد؛ شبکههای اجتماعی نبود و مردم خیلی تلویزیون تماشا می کردند. به محض اینکه دو سه قسمت از «دردسر والدین» روی آنتن رفت، تلفنها به من و خانوادهام شروع شد. کارگردانهای زیادی دعوتم کردند تا در فیلم و سریالشان بازی کنم.
درسم همیشه برایم اولویت داشت
این بازیگر صحبتهایش را اینطور ادامه میدهد: زمان گذشت و هنگامی که به ۱۸ سالگی رسیدم، داستان کنکور و امتحانات نهایی به میان آمد و کمکم از بازیگری فاصله گرفتم. درسم همیشه برایم اولویت داشت و در دانشگاه، داروسازی قبول شدم و چهار سال به کشور قبرس رفتم.
در این چهار سال، باز هم چند پیشنهاد داشتم، اما هیچکدام از آن فیلمها، چیزی نبود که دلم میخواست. دوست داشتم همانطور که بعد از سالها، «دردسر والدین» در یاد مردم مانده است دوباره با یک فیلم یا سریال جاندار، کارم را در بازیگری شروع کنم.
کرونا به نفع من شده است!
از او میپرسم الان چقدر از مردم تو را میشناسند که پاسخ میدهد: از بچگی و بعد از پخش دردسر والدین، همه من را از روی موهایم میشناختند. چندسال بعد که بزرگتر شدم، روسری سرم میکردم ولی باز هم مردم، من را با همان موهای فرفری میشناختند.
در یک مقطع زمانی شرایطم جوری بود که حس کردم اگر بتوانم به جز هنر، کار دیگری داشته باشم دیگر مجبور نیستم برای درآمد، هر نقشی را قبول کنم. چند سالی را خارج از کشور و در حال تحصیل بودم.
حالا هم بعد از چهارسال به ایران آمدم و اتفاقا کرونا هم به نفعم شد تا بتوانم زندگیام را سر و سامان بدهم. از انتخاب رشتهام هم راضیام چون داروسازی اینجوری نیست که هربار، یک مرحله جدید داشته باشد. یک فرایند شش ساله پزشکی است و من الان آخر این پروسه هستم.
کلی برنامه دارم برای داروسازی اما قرار نیست تحصیلات با کار هنریام تداخل داشته باشد. اینها مکمل یکدیگر است.
بقیه ستارههای نوجوان کجا هستند؟
معمولا در هر دورهای تعدادی کودک و نوجوان وارد عرصه بازیگری میشوند و بعد از این که طعم شهرت و محبوبیت را چشیدند ناگهان به سمت و سویی دیگر میروند. در این پرونده مجال گفت وگو با همه بازیگران نوجوان فیلم و سریالهای خاطره انگیز را نداشتیم ولی به طور خلاصه از اوضاع و احوال این روزهای آنها نوشتیم.
درسا در بزنگاه
حدود ۱۰ سال پیش سریالی به نام «بزنگاه» از رضا عطاران روی آنتن رفت که حسابی معروف شد. آن موقع دختر بچهای چهارساله در نقش «درسا» بازی میکرد که با شیرین کاریهایش آن قدر دیده شد که نامش سر زبانها افتاد. «نیکی نصیریان» بعد از سریال «بزنگاه» ناگهان غیب شد و سال گذشته با سریال «بانوی عمارت» به تلویزیون برگشت.
نصیریان حالا در تماس تلفنی کوتاهی به خبرنگار مامی گوید: «این روزها چند پیشنهاد بازیگری داشتهام، اما فیلم نامه هایش را نپسندیدم. الان در کنار ورزش و موسیقی برای کنکور آماده میشوم. سال آخر رشته تجربی هستم و میخواهم همین رشته را ادامه بدهم.»
مجید در قصههای مجید
«قصههای مجید» را با بیبی خوش اخلاقش میشناسیم و مجید، همان پسربچهای که با لهجهای غلیظ روبهروی آینه میایستاد و از آرزوهایش میگفت. بیبی در قصههای مجید حدود هشت سالی است که از بین ما رفته، اما مجید میان ماست هرچند کم حاشیه و کم کار.
در طول ۱۰ سال گذشته او فقط یک نقش کوتاه در پاستاریونی و سه چهار سریال دیگر داشته که معروف نشده است. باقربیگی سال ۹۲ در انتخابات شورای شهر اصفهان شرکت کرد و با بیش از ۶۶ هزار رای مردمی به عنوان نفر دوم راهی شورای شهر اصفهان شد. بازیگر قصههای مجید که حالا ۴۳ سال دارد، در رشته مهندسی کشاورزی تحصیل کرده و هم اکنون، کارمند شهرداری است.
مجید دلبندم
سپهر آزادی، بازیگری را با بازی در فیلم «درخت گلابی» داریوش مهرجویی در هفت سالگی آغاز کرد اما در سریال «خانه سبز» شناخته شد و سال بعد از آن در سریال «دنیای شیرین» در نقش پسر دوست داشتنی و کوچک خانواده بازی کرد و با بازی در مجموعه طنز «سیب خنده» و «مجید دلبندم» طرفداران بسیاری پیدا کرد.
وی فرزند فریال بهزاد، کارگردان و غلامرضا آزادی فیلم بردار است. در واقع او یکی از بازیگرانی است که بهواسطه خانواده هنرمندش وارد عرصه بازیگری شد.
اما به این رشته به شکل حرفهای ادامه نداد و ترجیح داد به دنبال تحصیلات باشد. آخرین باری که مقابل دوربین رفت، سال ۸۳ در فیلم «پل سیزدهم» به کارگردانی فرهاد قریب بود. وی سالهاست که خارج از ایران سکونت دارد.
منبع: روزنامه خراسان
انتهای پیام/