روایت مقتل های معتبر از شب عاشورا
به گزارش خبرنگار حوزه معارف اسلامی گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، در گستره تاریخ هیچ روزی همچون روز عاشورا نخواهد آمد و هیچ غمی به سنگینی و مصیبت شهادت حضرت سیدالشهدا(ع) رخ نخواهد داد. حادثهای بزرگ که نینوا را برای همیشه تاریخ به آوردگاه تقابل حق و باطل و عشق و نفرت تبدیل کرد.
این مصیبت آن قدر سنگین است که هیچ قلم و زبانی را یارای توصیف و گفتن از آن نیست. آنچه در این چهارده قرن شنیده و گفتهایم، تنها گوشهای از رنجی است که بر اهلبیت پیامبر(ص) وارد شده و پر کاهی است از کوه مصیبت بزرگ امام حسین (ع) و خاندان پاک و اصحاب بزرگوار ایشان.
در روايت شيخ مفيد و سيد بن طاووس وقایع شب عاشورا به نقل از حضرت زین العابدین (ع) به شرح ذیل روایت شده است:
هنگامي که شب عاشورا نزديک شد، آن حضرت اصحاب کرام خود را جمع فرمود، حضرت سيد الساجدين علی بن الحسين عليهماالسلام میفرمايد:
من بيمار بودم، لکن خود را به آنان نزديک نمودم، تا بشنوم که آن درمانده وادی بلا و سردار اهل ابتلا با اصحاب خود چگونه سلوک میفرمايد؟!
شنيدم که پدر بزرگوارم افتتاح سخن را به حمد و ثنا الهی و ملک معبود فرمود و طريق شکرگزاری حی ودود پيمود و فرمود:
أما بعد؛ فاني لا أعلم أصحابنا أوفي و لا خيرا من أصحابي، و لا أهل بيت أبر و أوصل من أهل بيتي؛ فجزاکم الله (تعالي عني) خيرا؛
به راستی که من اصحابی را بهتر و باوفاتر از اصحاب خود نمیدانم و اهل بيتی نيکوتر و صله کنندهتر از اهل بيت خود نمیدانم، پس خدای متعال شما را (از جانب من) جزای خير دهد.
آگاه باشيد که يک روز ديگر زياده از عمر ما نمانده. من امشب شما را مرخص کردم و بيعت خود را از گردن شما برداشتم بر شما حرجینيست، اينک ظلمت شب عالم را فراگرفته، آن را غنيمت دانسته هر يک به طرفی برويد.
و ليأخذ کل رجل منکم بيد رجل من أهل بيتي و تفرقوا في سواد هذا الليل، و ذرونی و هؤلاء القوم، فانهم لا يريدون غيری؛
و هر يک از شما دست يکی از اهل بيت مظلوم مرا بگيريد و در اين ظلمت شب برويد و مرا بگذاريد با اين گروه ستمکاری که آنان همه به جهت کشتن من جمع شدند، چرا که آنان غير از مرا نمیخواهند.
شب عاشورا و اعلام وفاداری بنی هاشم برای ياری امام حسين(ع)
در اين هنگام برادران، فرزندان، برادرزادگانش و اولاد عبدالله بن جعفر - که خواهرزاده آن حضرت بودند - زبان معذرت گشودند. جناب عباس عليه السلام به سخن درآمده و ديگران از او متابعت کردند، عرض کردند:
لم نفعل ذلک؟ لنبقي بعدک؟ لا أرانا الله ذلک أبدا؛
دست از ياري تو برداريم که بعد از تو زنده باشيم، خدا هرگز نخواهد که بعد از تو زنده باشيم، زندگي دنيا بي تو به کار نمي آيد.
آن حضرت فرمود:
يا بني عقيل! حسبکم من القتل بمسلم، فاذهبوا أنتم فقد أذنت لکم؛
ای اولاد عقيل! شهادت مسلم براي شما بس است، برگرديد، من شما را اذن میدهم، برويد.
آنان جواب گفتند (و به روايت ابن بابويه، عبدالله بن مسلم) در جواب گفت :
آيا مردم چه مي گويند که ما بزرگ و آقاي خود و بني عم خود را که بهترين بني اعمام اند، تنها واگذاريم و حتي تيري با ايشان نيندازيم و شمشير و نيزه بکار نبريم و ندانيم چه بر سر ايشان آمد. به خدا! هرگز چنين نکنيم. و لکن جان، مال و عيال خود را فداي تو خواهيم کرد، تا هر چه بر سر تو آيد بر سر ما نيز آيد؛ «فقبح الله العيش بعدک».
بررسی میدان جنگ
در صفحه 219 مقتل «عبدالرزاق المقرم» آمده است:
در نیمههای شب عاشورا، امام حسین(ع)، برای بررسی تپهها و گردنههای اطراف، تنها از خیمه خارج شد؛ نافع بن هلال متوجه شد و آهسته به دنبال ایشان به راه افتاد.
امام(ع) متوجه حضور نافع شد و پرسید: «چرا از خیمه بیرون آمدی؟»
نافع گفت: «ای فرزند رسول خدا(ص)! خروج شما از خیمهگاه به طرف این سپاه طغیانگر، مرا به وحشت انداخته است.»
امام(ع) فرمود: «من از خیمه بیرون آمدم تا پیش از حمله فردا، از این پستی و بلندیها بازدید کنم.»
پس از انجام بازرسی، حضرت(ع) در راه بازگشت به نافع فرمود: «آیا نمیخواهی در این شب تار از بین این دو کوه بگذری و جان خودت را نجات دهی؟»
نافع خود را به روی قدمهای امام(ع) انداخته، گفت: «شمشیری دارم که به هزار درهم میارزد و اسبی دارم که به همین اندازه میارزد، پس به آن خدایی که به حضور در رکاب شما، بر من منت نهاد سوگند، تا هنگامی که شمشیرم به کار آید هرگز از شما جدا نمیشوم.»
همچنین در ادامه این مقتل و همچنین « الدمعه الساکبه» محمد باقر بهبهانی می خوانیم:
پس از آن گفتگو امام(ع) به اردوگاه برگشت و وارد خیمه خواهرش زینب(س) شد. نافع بن هلال در بیرون خیمه منتظر امام(ع) نشسته بود که شنید حضرت زینب(س) به امام(ع) عرض کرد:
«آیا شما یارانتان را آزمودهاید؟ از این نگرانم که آنان نیز به ما پشت کنند و در هنگامه درگیری شما را تسلیم دشمن کنند.»
امام(ع) در پاسخ فرمود:
«به خدا سوگند، اینها را امتحان کردهام و آنان را مردانی یافتم که سینه سپر کردهاند، به گونهای که مرگ را به گوشه چشمانشان مینگرند و به مرگ در راه من همچون شیرخواره به سینه مادرش انس دارند.»
نافع هنگامی که احساس کرد اهل بیت امام حسین(ع) نگران وفاداری و استقامت اصحاب هستند، نزد حبیب بن مظاهر رفته و با مشورت او، تصمیم گرفتند با همراهی بقیه اصحاب به امام(ع) و اهل بیت ایشان اطمینان دهند که تا آخرین قطره خون از ایشان دفاع خواهند کرد.
حبیب بن مظاهر یاران امام(ع) را ندا داد تا جمع شوند. سپس به بنیهاشم گفت: به خیمههای خویش باز گردند؛ بعد رو به اصحاب کرد و آنچه را از نافع شنیده بود، بازگو کرد. همگی گفتند: «به آن خدایی که بر ما منت نهاد که در این جایگاه قرار بگیریم، اگر منتظر فرمان حسین(ع) نبودیم، اکنون با شتاب بر آنان حمله میکردیم تا جان خویش را پاک و چشم را روشن سازیم».
حبیب به همراه اصحاب با شمشیرهای کشیده و یک صدا به نزدیک حرم اهل بیت(ع) رفتند و گفتند: «ای حریم رسول خدا(ص)! این شمشیرهای جوانان و جوانمردان شماست که به غلاف نخواهد رفت تا این که گردن بدخواهان شما را بزند. این نیزههای پسران شماست، سوگند یاد کردهاند که آن را تنها در سینه کسانی که از دعوتتان سر بر تافتهاند فرو برند.»
شب عاشقی و مناجات با پروردگار
در تاریخ طبری آمده است که عصر تاسوعا، عمر بن سعد به لشکریان خود فرمان حمله داد. وقتی امام(ع) از نیت دشمن آگاه شد، به برادرش عباس (ع) فرمود:
«اگر میتوانی آنها را راضی کن که جنگ را تا فردا به تأخیر اندازند و امشب را به ما مهلت دهند تا با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم. خدا میداند که من نماز و تلاوت قرآن را بسیار دوست میدارم.»
در چند منبع و از جمله «الارشاد» شیخ مفید نقل شده است که امام و یارانش در طول آن شب به نماز و دعا و استغفار مشغول بودند.
شيخ مفيد همچنین روایت کرده است:
از سيدالساجدين عليه السلام روایت شده است که حضرت امام حسين عليه السلام در آن شب امر فرمود خيمه هاي حرم محترم را نزديک يکديگر زدند، طناب هاي آنها را از يکديگر بيرون برند تا راه تردد مسدود گردد و بر دور آنها خندقی حفر نموده تا از هيزم پر کنند.
و به فرزند مظلومش علی اکبر عليه السلام امر فرمود که با جمعي به سوی فرات رفته مشکی چند آب بياورند.
آن والا مقام با بيست سوار و بيست پياده به سوی فرات رفتند و با نهايت خوف، چند مشکی آب آوردند.
حضرت فرمود: از اين آب بياشاميد که آخرين توشه شماست و غسل کنيد و جامههای خود را بشوييد که کفن شما خواهد بود.
آه! آه! چه گويم؟ آن جامه هايي که پوشيده بودند و به جاي کفن هاي خود اختيار فرموده بودند؛ در روز عاشورا با اين که از چوب و نی و شمشير و ناوک تير، پاره پاره شده و به خون و خاک آغشته شده بودند، آنها را نيز از آن شهيدان مضايقه کردند و از بدن پاره پاره ي ايشان کندند و آن ابدان لطيفه و اجساد شريفه را عريان و برهنه بر روي خاک انداختند، تا از شدت حرارت آفتاب پژمرده گرديدند.
بأبي الجسوم العاريات علي الثري
ما سترها الا مثار غبار
پدر و مادرم به فداي آن بدن هاي برهنه ای باد که بر زمين افتاده بودند و براي آنها جز غبار و خاک، ساتري نبود.
بأبي الجسوم الضايعات وحيدة
ما انسها الا وحوش قفار
پدر و مادرم به فداي آن بدن هاي شريفه اي که آنها را ضايع کرده و تنها گذارده بودند و انيسی برای آنان جز وحشيان صحرا نبود.
انتهای پیام/4104/
انتهای پیام/