گزیده احادیث درباره حضرت قاسم بن حسن در منابع تشیع
به گزارش خبرنگار حوزه معارف اسلامی گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، «قاسم» فرزند امام حسن مجتبی (ع) در سال 47 ه. ق در مدینه به دنیا آمد.
مادرش « نفیله» یا«رمله» یا «نجمه» بود. حضرت قاسم در دو سالگی پدرش بزرگوارش را از دست داد.
در دامان پرمهر و عموى گرامى خود، امام حسين (ع)، پرورش يافت؛ او در واقعه عاشورا به اتفاق مادر و ديگر برادران و خواهران خود حضور داشت.
شهادتی که شیرینتر از عسل بود
به نقلى در شب عاشورا، آنگاه كه امام حسين (علیهالسلام) خطبه خواند و به ياران خود فرمود: «فردا من و شما همه كشته خواهيم شد»، وى پنداشت اين افتخار از آنِ مردان و بزرگسالان است و شامل نوجوانان نمىشود. از اينرو پرسيد: «آيا من هم فردا كشته خواهم شد؟» امام (علیهالسلام) با مهربانى پرسيد: «فرزندم، مرگ در نزد تو چگونه است؟» عرض كرد «احلى من العسل» (شیرین تر از عسل)
حضرت فرمود: آرى به خدا سوگند، عمو به فدايت، تو از آنان هستى كه پس از گرفتارشدن به بلايى سخت كشته خواهى شد.
وی در میدان نبرد اين رجز را مىخواند:
انْ تَنْكُرونى فَأَنَا فَرْعُ الْحَسَنْ ••• سِبْطُ النَبىُّ المُصْطَفى وَالمؤتَمَنْ
هذا حُسينٌ كَالاسيرِ الْمُرتَهَنْ ••• بين أناسٍ لا سَقَوا صُوْبُ المَزَنْ
اگر مرا نمىشناسيد، من فرزند امام حسن نوه پیامبر برگزيده و امينم. اين حسين همانند اسیر و گروگان، گرفتار مردمى است كه باران رحمت بر آنها نبارد.«ابن اعثم» این رجز را به عبدالله بن حسن نسبت داده است.
به گزارش ابن شهرآشوب، قاسم در میدان جنگ، چنین رجز میخواند:
انی انا القاسُم من نسل علی نحن و بیت الله اولی بالنبی
من شمر ذی الجوشن او ابن الدعی
«من قاسم، از نسل علی هستم. به خانه خدا سوگند، ما از شمر بن ذی الجوشن یا ابن زیاد (حرامزاده) به پیامبر سزاوارتریم.
سرانجام وی پس از كشتن سى و پنج تن به درجه شهادت نايل آمد.
روایت تاریخ طبری از شهادت حضرت قاسم (ع)
تاریخ طبرى به نقل از حُمَید بن مسلم می نویسد : جوانى به سان پاره ماه، شمشیر به دست، به سوى ما آمد. او پیراهن و بالاپوش و كفش هایى داشت كه بند یك لِنگه اش پاره شده بود ، و از یاد نبرده ام كه لنگه چپ آن بود.
عمرو بن سعد بن نُفَیل اَزْدى به من گفت : به خدا سوگند، بر او حمله مىبرم.
به او گفتم : سبحان اللّه! و از آن، چه مى خواهى؟! كُشتن همین كسانى كه گرداگردِ آنها را گرفته اند، براى تو بس است.
گفت :به خدا سوگند به او حمله خواهم بُرد!
آن گاه، بر او حمله بُرد، و باز نگشت تا با شمشیر بر سرش زد. آن جوان، به صورت، بر زمین افتاد و فریاد برآورد : عموجان !...
غبار [ نبرد ] كه فرو نشست ، حسین علیه السلام بر بالاى سر جوان، ایستاده بود و او پاهایش را از درد، به زمین مى كشید. حسین علیه السلام فرمود : بُعداً لِقَومٍ قَتَلوكَ، ومَن خَصمُهُم یَومَ القِیامَةِ فیكَ جَدُّكَ!
«از رحمت خدا دور باد گروهى كه تو را كُشتند و كسانى كه طرفِ دعوایشان در روز قیامت، جدّ توست!»
سپس فرمود: ثُمَّ قالَ: عَزَّ وَاللّه ِ عَلى عَمِّكَ أن تَدعُوَهُ فَلا یُجیبَكَ ، أو یُجیبَكَ ثُمَّ لا یَنفَعَكَ! صَوتٌ وَاللّه ِ كَثُرَ واتِرُهُ و قَلَّ ناصِرُهُ.
«به خدا سوگند ، بر عمویت گران مى آید كه او را بخوانى و پاسخت را ندهد یا پاسخت را بدهد و سودى نداشته باشد؛ صدایى كه به خدا سوگند جنایتكاران و تجاوزگران بر آن ، فراوان و یاورانش اندك اند».
سپس او را بُرد و گویى مى بینم كه پاهاى آن جوان، بر زمین كشیده مى شود و حسین علیه السلام، سینه اش را بر سینه خود، نهاده است.
با خود گفتم: با او چه مى كند؟ او را آورد و كنار فرزند شهیدش على اكبر و كشتگان گِرد او كه از خاندانش بودند، گذاشت. نام آن جوان را پرسیدم. گفتند: قاسم بن حسن بن على بن ابى طالب است.
در «زیارت ناحیه» از این شهید دشت کربلا چنين ياد شده است:
«درود بر قاسم بن الحسن (عليهالسلام) كه شمشير بر فرقش وارد شد و زرهاش را به غارت بردند. هنگامى كه عمويش حسين را صدا زد، حسين مانند باز شكارى خود را به قاسم رسانيد، مشاهده كرد قاسم در حال جان دادن پاها را بر زمين مىسايد. فرمود: از رحمت خدا دور باد آن مردمى كه تو را كشتند و در قيامت جد و پدرت دادخواه آنان باد! سپس فرمود: بر عمويت دشوار است كه او را بخوانى و نتواند تو را پاسخ دهد و يا پاسخ دهد و تو در خون خود غلتان باشى و سود نداشته باشد! به خدا قسم امروز روزى است كه دشمنان -عمويت- بسيار و يارانش اندكند، خدا ما را با شما محشور كند در روزى كه شما را با هم محشور مىگرداند و مرا در جايگاه شما قرار دهد. خدا عمر بن سعد بن -عروة بن- نفيل ازدى، قاتلت، را لعنت كند و او را در آتش جهنم وارد نمايد، و عذابى دردناک برايش مهيا نمای».
انتهای پیام/4104/
انتهای پیام/