دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
28 مرداد 1399 - 12:27
در گفتگوی تفصیلی آنا با آزاده دفاع مقدس تشریح شد؛

«تلخ و شیرین از اسارت»؛ روایتی از شهادت رزمندگان با لب تشنه/ از ماجرای کارت زرد تا رستگاری در وقت عطش

آزاده هشت سال دفاع مقدس با اشاره به«تلخ و شیرین» دوران اسارت گفت: فرمانده رژیم بعث عراق شیلنگ آب را باز می‌کرد، بدون اینکه قطره‌ای آب به اسرا و رزمندگان بدهد با همان آب اسرا را شهید می‌کرد.
کد خبر : 508720
photo5897525899329385916.jpg

گروه استان‌های خبرگزاری آنا ـ حسین بوذری؛ «بازگشت پرستوها»، «بازگشت کبوتران زخمی»، «بازگشت خسته وطن» و ...؛ بیش از 30 سال است که همه‌ساله سالگرد بازگشت آزادگان سرافراز به ایران اسلامی گرامی داشته می‌شود؛ مجاهدانی که به قول امام خمینی(ره) ما را چه رسد که با این قلم‌های شکسته و بیان‌های نارسا در وصف اسرا که سلامت خویش را از دست داده‌اند، مطلبی بنویسیم یا سخنی بگوییم. زبان و بیان عاجز از ترسیم مقام بلندپایه عزیزانی است که برای اعتلای کلمه حق و دفاع از اسلام و کشور اسلامی جانبازی کرده‌اند.


26 مرداد روز تحقق وعده الهی بود و و در این روز سال‌های نگرانی و شوق دیدار پدران، مادران و همسران  به پایان رسید و وعده الهی تحقق یافت؛ «و بشر الصابرین».


آزادگان سرافراز فرهنگ ایثار و شهادت را از مولایشان امام حسین(ع) و یاران باوفای ایشان آموخته بودند و علاوه بر جهاد در میدان عمل در دوران اسارت نیز با حفظ دین و شجاعت مثال‌زدنی به دشمن فهماندند که به جد پیرو راه امام زمانشان هستند و در مقابل وحشیگری و آزار و اذیت رژیم بعثی سر خم فرود نخواهند آورد و چه زیبا این امر محقق شد.



آزادگان شهدای زنده‌ای بودند که به خدا پیوسته بودند؛ هرچند جسمشان در دنیا بود، اما روح و روان خود را به خدا باخته بودند.


آزادگان، صبورتر از سنگ صبور و راضی‌ترین کسان به قضای الهی بودند. اینان سینه‌هایی فراخ‌تر از اقیانوس داشتند که از همه جا و همه‌کس بریده و به خدا پیوسته بودند، آزاده نامیده شدند؛ زیرا از قید نفس و نفسانیات رهایی یافته بودند.


نخستین واکنش آزادگان بعد از ورود به ایران اسلامی


نخستین واکنش رزمندگان بوسه بر خاک ایران و ریختن اشک شوق بود. زیارت مرقد مطهر امام خمینى(ره) و بیعت با خلف ایشان یعنی آیت‌‏الله خامنه‌اى از نخستین برنامه‌‏ها و اقدامات مشترک آزادگان سرافراز ایرانى بود.


مقام معظم رهبرى درباره آزادگان فرموده‌‏اند: «یکى از چیزهایى که شما را، دل‌هایتان را زنده نگه می‌داشت، پرامید نگه می‏‌داشت، یاد آن چهره و روحیه پرصلابت امام عزیزمان بود. آن ‏بزرگوار هم خیلى به یاد اسرا بودند. حال پدرى را که فرزندانش به این شکل از او دور شده باشند، راحت می‌شود فهمید....»


خبرنگار آنا به مناسبت 26 مرداد سالروز بازگشت آزادگان سرافراز به ایران اسلامی با عبدالعلی قلمی بادی دانشجوی رشته حقوق خصوصی دانشگاه آزاد اسلامی نطنز  از اسرایی که چند سال در بند رژیم صدام بود، گفتگویی انجام داده است تا دوباره حال و هوای آن روزها برای مخاطبان آنا تداعی شود.



مشروح گفتگوی آنا با قلمی‌‌بادی در پی می‌آید:


آنا: در آغاز گفتگو 26 مرداد (سالگرد بازگشت آزادگان به میهن اسلامی) را به شما تبریک می‌گوییم. ابتدا بگویید چگونه اسیر شدید؟


قلمی‌بادی: بنده مسئول عقیدتی سیاسی گردان خودمان بودم، ساعت 4:30 صبح که از خواب بیدار شدم و با پخش اذان به طرف مسجد گردان رفتم، ناگهان هواپیماهای عراقی شروع به بمباران شیمیایی کردند که حتی یک نفر هم نمی‌توانست از سنگر خارج شود؛ ضلع جنوبی محل استقرار ما گردان 16 زرهی قزوین بود. بر اثر تک دشمن از پشت ورود کرده و منطقه را محاصره کردند و بعد از 24 ساعت مبارزه هیچ مهماتی به ما نرسید و عراق نیز مرتباً با بمب و خمپاره شیمیایی عرصه را تنگ‌تر کرد تا اینکه ما را به اسارت درآوردند و 21 تیر 1367 به اسارت نیروهای بعثی عراق درآمدیم.


آنا: بعد از اسارت چه اتفاقی برای شما افتاد و اسرا را کجا بردند؟


قلمی‌بادی: بعد از اسارت ما را چشم و دست بسته به بغداد منتقل و در آنجا با پرتاب سنگ از ما پذیرایی کردند؛ سپس به منطقه تکریت زادگاه صدام ملعون بردند و در اردوگاه 12 که اسرای فاو و شلمچه هم بودند؛ آنجا زیرزمین و انبار مهمات و فاقد هرگونه امکانات بهداشتی و حداقلی بود. آنجا ما ستاره‌های آسمان را برای نخستین بار بعد از آزادی در ایران مشاهده کردیم.



هر اسیری بیش از 40 سانتی‌متر عرض و 3 متر طول برای مکانی برای استراحت خود نداشت و فاقد امکانات سرمایشی، گرمایشی و بهداشتی بود. در طول مدت اسارت یک بار دوش حمام گرم گرفتم که آن‌هم در حد 2 دقیقه بود. اردوگاه در شهر تکریت قرار داشت و کلاً منطقه استراتژیک و نظامی عراق بود و سیم‌های خاردار را به برق وصل کرده بودند.


آنا: اگر خاطره‌ای از دوران اسارت در بند رژیم بعثی عراق دارید. می‌شنویم.


قلمی‌بادی: اسرا را به محض دستگیری به زندانی در تکریت برده و آنجا جمع کردند و ما بیش از 24 ساعت بود که هیچ آب و غذایی نخورده بودیم. سطل‌هایی پر از آب گذاشته بودند و می‌گفتند هرکس تشنه است آب بخورد و دور تا دور سطل آب نیروهای بعثی با باتوم و چوب ایستاده بودند.


نیروهای بعثی در حین آب خوردن با چوب و باتوم بچه‌ها را شکنجه می‌کردند و حتی فرمانده آنان بعضی از اسرا را نزدیک تانکر آب می‌برد و شیلنگ آب را در دهان آنان می‌گذاشت و آب را باز می‌کرد تا بچه‌ها شهید می‌شدند، چند نفر از رزمندگان به این صورت شهید شدند.


حال و هوای آزادگان بعد از آزادی از اسارت


سپس اعلام کردند که اسرا برای ناهار به صف شوند؛ یادم هست از در بزرگی خارج شدیم، لباس‌های ما را بیرون آوردند و به مدت نیم ساعت چند نفر از ما را با چوب و باتوم شکنجه کردند و اسرا زخمی شدند و ناهاری در کار نبود.


اسرا در حین ورود به زندان گفتند که به جای چلوکباب چلوباتوم می‌دهند و دیگر کسی برای خوردن ناهار مراجعه نکرد.


نیروهای بعثی عراق مرتباً اسرای ایرانی را به اتاق شکنجه می‌بردند و می‌زدند و این جنابت آنان تا پایان مدت اسارت ادامه داشت و از هیچ خیانت و ظلمی دریغ نمی‌کردند.


آنا: چگونه مطلع شدید که مقرر شده در آینده نزدیک آزاد شده و به وطن بازگردید.


قلمی‌بادی: بعد از پذیرش قطعنامه ساعت 4 صبح سه نفر خارجی پشت پنجره آمدند؛ یک خانم از کشور سوئیس، یک مرد از  آلمان و یک سرهنگ عراقی بودند که چون من به زبان عربی مسلط بودم برای ترجمه رفتم. به من گفتند که شما آزاد می‌شوید و ساعت 10 صبح اتوبوس‌ها برای انتقال شما به اینجا می‌آیند.



ما مفقودالأثر بودیم و هیچ نشانی از اسارت ما در صلیب سرخ نبود؛ یک سری کارت‌های زردرنگ برای تکمیل اطلاعات فردی اسرا به من دادند.


آنا: محتوای این کارت‌ها چه بود و چه چیزی داخل آن نوشته شده بود؟


قلمی‌بادی: به عنوان مثال سؤالی که در این کارت زردرنگ خودنمایی می‌کرد اینکه آیا می‌خواهید به ایران برگردید یا خیر و در صورتی که نمی‌خواهید بازگردید دوست دارید به کدام کشور بروید که همه اسرا بدون استثنا اسم ایران اسلامی را در آن نوشتند.


اتوبوس‌ها آماده حرکت شدند و ما را به مرز خسروی منتقل کردند و طبق اعلام اعضای صلیب سرخ طی 10 ساعت راه تا مرز خسروی هیچ غذایی به اسرا داده نشد و فقط پنج عدد شکلات به ما دادند و بدون آب و غذا تا سر مرز ما را بردند و تحویل برادران سپاه و نیروی انتظامی دادند.


آنا: به عنوان یک آزاده وضعیت کنونی آزادگان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟


قلمی‌بادی: بیشتر آزادگان اکنون دچار بیماری بر اثر نبود تغذیه و بهداشت مناسب در دوران اسارت بیمار شده‌اند و مهم‌تر از آن فرزندانشان نیز بیکار هستند و این بزرگ‌ترین درد آنان است.


بیشتر آزادگان بازنشسته از حقوق و مزایای کمی برخوردارند و فرزندانشان در دانشگاه آزاد اسلامی و غیر از آن برای تحصیل دارای مشکلات عدیده‌ای هستند.


جانبازان آزاده‌ای هستند که در امر تهیه داروهای شیمیایی و داخلی دچار مشکل شده‌اند و باید به مشکلات آنان رسیدگی شود.


انتظاری که آزادگان سرافراز از مسئولان دارند


این را صادقانه می‌گویم؛ مظلوم‌تر از آزادگان وجود ندارد. برخی فقط با درصد جانباز شناخته می‌شوند، اما آزادگان علاوه بر جبهه‌ها و تیر و ترکش، شکنجه‌های قرون وسطایی را سپری کرده و هر روز شاهد مرگ و زندگی در اسارت بوده‌اند. آزادگان داغ دوری از وطن، خانواده و دوستان را تجربه کرده‌اند و علاوه بر آن ناراحتی روحی پیدا کرده‌اند.


آنا: به عنوان یک آزاده چه انتظاری از مسئولان دارید؟


قلمی‌بادی: بدون تعارف می‌گویم که برخی مسئولان در حق آزادگان سرافراز کم‌لطفی می‌کنند. بعضاً حتی حاضر به دادن یک پیام نیستند. به آنان که مراجعه می‌کنید به چشم یک زیاده‌خواه یا غیرانقلابی به تو نگاه می‌کنند.


اگر خدای ناکرده دوباره  و زمانی جنگی آغاز شد و ما نبودیم از قول ما به رزمندگان فردا بگویید در حین مبارزه با دشمن متجاوز بعد از جنگ هم باید بیندیشید و بجنگید، مبادا ارزش را در خاک‌ریزها جا بگذارید.


ارزش‌ها مثل امروز عوض می‌شوند و عوضی‌ها ارزشمند می‌شوند. می‌بینید که چگونه ما را غریبه می‌بینند. راست قامت می‌رفتیم و کمرخمیده برمی‌گشتیم. دسته دسته رفتیم و تک تک برگشتیم، بدون هیچ استقبال و جشن و سروری اما مردانه ایستادیم.


باور کنید ما هم دل داشتیم، اما با دل رفتیم و بی‌دل برگشتیم. با شور رفتیم و با شعور برگشتیم، اکنون پریشان هستیم به علت عملکرد و خیانت برخی مسئولان و دست‌اندازان بیت‌المال، اما پشیمان نیستیم. ما غارت را آموزش ندیده بودیم و غیرت را تجربه کردیم. این حرامیان یقه سفیدان قافله اختلاس از ما نیستند و آنان که پیراهن یوسف را دریدند از ما نیستند.


 و شعری خطاب به مسئولان:


سربازم و هرگز نکنم پشت به میدان


گر سر برود من نروم از سر پیمان


ای خاک مقدس که بود نام تو ایران


فاسد بود آن خون که به پای تو نریزد


به گزارش آنا، عبدالعلی قلمی‌بادی آزاده و جانباز 30 درصد، مدت اسارت نزدیک به 30 ماه، بازنشسته بانک صادرات ایران، دارای مدرک کارشناسی مدیریت دولتی و ‌اکنون مشغول به تحصیل در رشته حقوق خصوصی دانشگاه آزاد اسلامی نطنز است.


انتهای پیام/4078/4062/پ


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب