پدیده یلدا و یحیی/ نگاهی به سریال «سرباز» از منظر پدیده زوجهای ناهمگون
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، انوشه میرمرعشی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: مجموعه داستانی «سرباز» که به نویسندگی و کارگردانی «هادی مقدمدوست» ساخته شده است؛ و پخش آن از اول ماه مبارک رمضان شروع شده، دیگر به قسمتهای پایانی خود نزدیک میشود. این مجموعه که داستان زوجی به نام یحیی «پزشک متعهد» و یلدا «دختر مسئولیتپذیر و خانهدار» از دو طبقه متفاوت را روایت میکند؛ این روزها با واکنش منتقدانی مواجه شده که معتقدند سریال در جذب مخاطب ناموفق بوده و داستان کشش همراه شدن مخاطب را ندارد.
اما اینکه حرف اصلی نویسنده و کارگردان سرباز چیست و اینکه چرا کمتر منتقدی به محتوای این مجموعه داستانی میپردازد، سؤالاتی است که سعی شده در این مطلب به آنها پاسخ داده شود.
انتخاب همسر «غیر همکفو و ناهمگون» از سوی برخی پسران به ظاهرسنتی و مذهبی امری عجیب است.
پسرانی که ترجیح میدهند با دخترانی ازدواج کنند که کفویت عقیدتی و فرهنگی با آنها ندارند اما از طبقه اجتماعی و اقتصادی بالاتری از آنها هستند و این مسئله امتیاز مهمی برای چنین پسرانی محسوب میشود.
در مقابل دخترانی که با خواستگارانی از طبقه فرهنگی و اقتصادی پایینتر از خود مواجه هستند، به این دلیل که خواستگاران هم کفوی برایشان نیامده، یا آمده اما خواستگار همکفو آنها را نپسندیده، به چنین وصلتی راضی میشوند.
البته نکته مهم در این نوع ازدواجها این است که بسیاری از این زوجین که معمولا در سن بالا هم ازدواج میکنند، میخواهند طرف مقابل را مانند خود کنند. اما برای رسیدن به هدف، دچار مشکلات شدید با همسر خود میشوند. تعدادی از آنها کارشان به طلاق میکشد- که قطعا بخشی از آمار طلاقهای موجود شامل همین دسته از زوجین میشود- تعدادی با وجود همان ناهمگونیها و اختلافها، و با دعواهای بیپایان به زندگی مشترک پرتنش خود ادامه میدهند. و تعداد کمی، با برطرف کردن اختلافها و کنار آمدن با یکدیگر، میتوانند در آرامش باهم زندگی کنند.
در واقع هادی مقدمدوست با در نظر گرفتن این مشکل فرهنگی و اجتماعی، سعی کرده در سریال «سرباز» این معضل فرهنگی و اجتماعی امروز جاری در زندگی بخشی از مردمان طبقه متوسط شهری را مورد بررسی قرار دهد.
اول تعریف درست صورت مسئله
هادی مقدمدوست در همان قسمت اول سریالش و از زبان راوی داستان «ناصر طهماسب» خیال مخاطب را راحت میکند که در این داستان «یحیی و یلدا» به هم میرسند و زندگی مشترک را شروع میکنند، اما کل ماجرای این سریال «یکی شدن» و کنار آمدن این زوج ناهمگون با هم است.
برای درک چگونگی یکی شدن این زوج ناهمگون، مقدم دوست در قسمت دوم سریال به تعریف صورت مسئله و زوایای مختلف مشکل میپردازد. در این قسمت صحنهای نشان داده میشود که یحیی و یلدا در جلسه خواستگاری برای صحبت کردن به خانه گلنگی میروند و مشغول صحبت میشوند. یحیی به یلدا دفترچه قدیمی نشان میدهد که در آن نوشته شده پدرش رعیتزادهای روستایی بوده و توضیح میدهد که پدرش با تلاش و پشتکار و سخت کوشی درس خوانده، و معلمی ساده در همان روستا شده و بعدها به تهران مهاجرت کرده است. یحیی در آن گفتوگو بر ساده و معمولی بودن خود و خانوادهاش تاکید میکند.
اتفاقا در مقابل یلدا که به وضوح سطح زندگی و درآمد خانوادهاش بالاتر از خانواده یحیی است، در همان جلسه به عیان– نه به کنایه- اعلام میکند که خانه برایش خیلی مهم است. اصلا نمیخواهد مستاجر باشد و در یک خانه نقلی هم نمیتواند زندگی کند. این در حالی است که یحیی خانه و زندگی یلدا را دیده و میداند که خانواده یلدا علاوهبر یک آپارتمان شیک که در آن زندگی میکنند، یک خانه کلنگی بزرگ دارند. مادر یلدا در کار خرید و فروش سکه و ارز است و در کل خانواده یلدا جزء طبقه مرفه هستند.
و تمام ماجرای مجموعه داستانی «سرباز» باز کردن همین گره پیچیده هست. یعنی ازدواج دو جوان از دو طبقه اقتصادی و فرهنگی متفاوت که هر دو توقع دارند دیگری، خودش را با او تطبیق دهد.
نقش خانواده در یکی شدن زوجین ناهمگون
در یکی از قسمتها مادر یحیی وقتی به مرور خاطراتش میپردازد به یاد میآورد، که دختر دیگری را برای یحیی پسندیده بوده است؛ دختری مانند عروس اولش«اعظم»، اما یحیی «یلدا» را انتخاب کرده بوده. مادر در اولین مواجهه با یلدا و خانوادهاش، از یلدا بدش نمیآید اما اصلا خانواده یلدا را نمیپسندد.
مادر یحیی البته کمکم و با گذر زمان و پیدا کردن شناخت بیشتر از یلدا، «مسئولیتپذیری در قبال برادرزادهاش دریا»، «زن زندگی بودن» و «تلاشهایش را برای شروع زندگی» تقدیس میکند. و گرچه با برخی از مسائل خانوادگی یلدا همچون گسسته بودن روابط خواهر- برادری، پولکی بودن مادر یلدا و... کنار نمیآید، اما برای کم شدن اختلافات پسر و عروسش وارد میدان میشود و با کمک برادر، عروس دیگرش «اعظم» و حتی «دریا و نوههایش» سعی میکند راهی برای «یکی شدن» آنها پیدا کند.
و همه اینها یعنی تاکید بر نقش پررنگ خانواده در کم کردن تعارضات فرهنگی و فکری میان زوجین ناهمگون. البته مقدم دوست با هنرمندی به مخاطب پیام میدهد تنها زمانی خانواده و اطرافیان میتوانند برای کم کردن اختلاف زوجین ناهمگون قدمی بردارند که دارای انسجام و همگونی عقیده باشند.
چرا که در سریال برعکس خانواده یحیی از طرف خانواده یلدا تلاش و کوششی برای کم کردن اختلاف دختر و دامادشان دیده نمیشود. این عدم تحرک هم به دلیل منفعتطلبی و منیتهای افراد خانواده هست و هم به دلیل ناتوانی شخصیتی. زیرا در چند قسمت از سریال از زبان یلدا و مادرش بیان میشود که چون یلدا در سن بالا توانسته شوهر پیدا کند و اینکه «مینا» خواهر یلدا به خاطر نداشتن خواستگار مناسب دچار افسردگی شدید شده و زندگی مشترک «بهرام» برادر یلدا به شکست و طلاق منجر شده، پس حفظ زندگی مشترک یلدا مهم است. اما این مهم بودن فقط در حد حرف باقی میماند و به هیچ واکنش عملی از طرف افراد خانواده یلدا منجر نمیشود.
یحیی و نمازهای آخر وقتش!
یکی از دغدغههای مهم هادی مقدمدوست که برای آن فیلم سینمایی «سر به مهر» را ساخت؛ مسئله «نماز» خواندن است.
در سریال «سرباز» نماز یک بخش مهم از زندگی است. در دفعه اولی که شهاب و یحیی قبل از سربازی رفتن در تاکسی نشستهاند و ناگهان یحیی یادش میآید که نماز مغرب و عشایش را نخوانده و به دنبال جستوجوی نیمهشب شرعی در گوشیاش هست، شهاب خطاب به یحیی، ابتدا ساعت دقیق نیمه شب شرعی را متذکر میشود و بعد با تعجب اظهار میکند که فکر میکرده یحیی که فرد مذهبی تری نسبت به اوست قاعدتا نباید نمازش اینقدر دیر بشود...
البته کارگردان وقتی برای بار دوم در شهر محل سربازی یحیی و شهاب به دیر شدن وقت نماز این دو نفراشاره میکند، مشغول دادن پیام به مخاطب است تا علت العلل رفتارهای متکبرانه و غیرمسئولانه یحیی را درک کند.
در واقع مقدم دوست کاملا موحدانه و از روی اعتقاد به مخاطب پیام میدهد که ریشه خیلی از رفتارهای غیرمسئولانه، منفعتطلبیها و راحتطلبیهای یحیی- نقدی که حتی مادر یحیی آن را در مورد پسرش وارد میداند- همین بیمبالاتی یحیی در ادای فریضه نماز است.
اعظم و مجتبای همیشه در صحنه
البته از نگاه نویسنده و کارگردان سریال سرباز، خانواده آرمانی و موفق داستان خانواده «اعظم و مجتبی» است.
اعظم زنی مومن و چادری، خانهدار اما فعال در عرصه اجتماع است. اعظم به همراه خانم مقدسی یک خیریه را اداره میکنند و برای تامین پول برق یک خانواده فقیر و هزینه درمان بیماری که پول بیمارستان ندارد، تلاش میکنند. آنها به کودکان یتیم رسیدگی میکنند و دنبال ساخت درمانگاه برای مردم یک روستا هستند.
مجتبی هم مردی خانواده دوست، تلاشگر و مسئولیتپذیر است.
اعظم و مجتبی همیشه و همهجا دغدغه سایر اعضای خانواده خود و خانواده همسر خود را دارند. برای حل مشکلات فعالانه وارد عمل میشوند و ایثارگرانه رفتار میکنند.
رابطه فرزندان اعظم و مجتبی رابطهای عاطفی و حمایتگرایانه است. در تمام صحنههایی که «کیمیا» و «محمدطاهر» حضور دارند، کیمیا با محبت تمام به محمدطاهر و نیازهایش توجه میکند. همیشه حواسش به محمدطاهر هست و در اوج درس خواندن هم با حوصله جواب سؤالهای او را میدهد. در مقابل هم محمدطاهر همین رابطه عاطفی و حتی وابستگی را به خواهر بزرگترش دارد و به حرفهایش گوش میدهد.
حالا میتوان این رابطه خواهر- برادری را با رابطه خواهر و برادری «بهرام-یلدا و مینا» مقایسه کرد. این خواهر و برادرها در عین حال که همدیگر را دوست دارند، اما دلسوزی برای هم ندارند و کاملا سودجویانه و در موقع نیاز به سراغ هم میروند...
ربازی فرصتی برای خودسازی
یحیای سریال «سرباز» عاشق حرفه پزشکی است. او برای حل مشکل ترس از سربازی رفتن پسردائی خود «شهاب» حاضر شده به سربازی برود، اما بعد از پخش مصاحبهاش از سیما و مراسم تقدیر از پژوهشهایی که در رشته پزشکی انجام داده، دچار غرور میشود و تصور میکند به خاطر برتریهای علمی و موقعیتی که دارد باید دائما مورد احترام دیگران باشد و همه به او بله بگویند و گوش به فرمانش باشند. نقطه ضعف شخصیتی که مادر و یلدا به خوبی از آن آگاهند و برای رفعش تلاش میکنند اما توانایی لازم را برای برطرف کردن آن ندارند.
البته از نگاه مقدمدوست ماهیت «سربازی» و مواجه شدن فرد با شرایط سخت و به ویژه قرار گرفتن در یک موقعیت دینی خاص (راهپیمائی اربعین) زمینه اصلاح این خصیصه بد یحیی را فراهم میکند.
در واقع مقدمدوست سربازی را نه یک دوره وقت تلف کن برای پسرها، که فرصتی برای خدمت به مردم و وطن و مهمتر از آن فرصتی برای خودسازی میداند.
در واقع فرصت «سربازی» باعث میشود که اعتماد به نفس شهاب بالا برود و به درک تواناییهای حرفهای خود برسد. همچنین باعث انگیزه پیدا کردن علیرضا برای کار و تلاش میشود. و حتی باعث همراهی فرزاد فلکی با دوستانی خوب و سالم و به قول خودش «آدم حسابی» میشود...
کارشناسان محتواگریز!
متاسفانه از آنجا که الگوی ذهنی بسیاری از مخاطبان، منتقدان و حتی کارشناسان رسانه برای پسندیدن یا توجه به یک مجموعه داستانی، سریالهای خارجی است؛ «سرباز» برایشان سریال جذابی نیست. ریتم کُند، محتوا محور بودنِ دیالوگها و عدم جذابیتهای عوامانه در سریال از عمده دلایل استقبال نشدن از این مجموعه داستانی است.
چنانچه سالها پیش بسیاری از مخاطبان و منتقدان همین رویکرد را نسبت به مجموعه داستانی «تفنگ سر پر» امرالله احمدجو داشتند و با مقایسه آن با کار قبلی جناب احمدجو یعنی «روزی روزگاری»، تفنگ سرپر را کاری ناموفق خواندند. در واقع به این دلیل که ریتم کار کند بوده و جذابیت روزی روزگاری را نداشته، مسئله ذهنی نویسنده و کارگردان «تفنگ سرپر» درباره رویارویی حق و باطل، هزینه دادن برای دفاع از حق و حقیقت در برابر دشمنان حق، و پاسخهای شگفت انگیز او به شبهات مربوط به این مسئله، دیده نشد.
ظاهرا باید برای خیلی از منتقدین و کارشناسان فرهنگ این جمله معروف معلمان ریاضی سالهای مدرسه شان را یادآوری کرد که برای پیدا کردن راهحل مسئله باید صورت مسئله خوب فهمیده شود! یعنی تا منتقدان و کارشناسان فرهنگی درک نکنند که صورت مسئلهای با عنوان «تعارضات جدی زندگی زوجهای ناهمگون» وجود دارد، هیچ وقت سریالسازی برای حل این مسئله بغرنج برایشان اهمیت پیدا نخواهد کرد.
زیرا وقتی معضل فرهنگی خوب شناخته نشود و علتهای آن با صبر مورد بررسی قرار نگیرد، رفع آن هم ممکن نمیشود. پس حالا که نویسنده و کارگردان «سرباز» با صبر و حوصله یک معضل فرهنگی را واکاوی کرده و برای آن راهحل ارائه کرده، حداقل منتقدان و کارشناسان فرهنگی باید با صبر و حوصله نتیجه بارشهای فکری او را دنبال کنند...
****
و در آخر به نوبه خود از نویسنده و کارگردان مجموعه داستانی «سرباز» که وجود یک مشکل بزرگ فرهنگی در خانوادههای متوسط شهری را درک کرده، جلوتر از بسیاری از فعالان پر مدعای عرصه فرهنگ! به دنبال دادن هشدار برای وجود این معضل به مخاطب بوده و مهمتر از آن، به ارائه راهکار برای رفعش پرداخته، تقدیر و تشکر میکنم.
انتهای پیام/
انتهای پیام/