کرۀ شعر و ادبیات از آب کورنا
به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، محمدرضا وحیدزاده شاعر جوان کشور یادداشتی درباره کمکها و داشتههای شعر و ادبیات برای مردم در این روزهای قرنطینه خانگی در اختیار خبرگزاری آنا قرار داد که در ادامه میخوانید:
این روزها همهجا حرف از کروناست. رسانهها پیوسته اخبار کرونایی منتشر میکنند و موضوع گفتگوهای روزمرۀ مردم شده است کرونا. هر کدام از شبکههای اجتماعی را هم که باز میکنید، خبر و گزارش و طنز و تحلیل و توصیه و شایعه و دروغهایی درباره کروناست که میریزد روی صفحۀ نمایشگرها. به کرونا میشود از منظرهای مختلفی نگاه کرد، کمااینکه در این چند روز و با توجه به فراگیری این پدیده، بسیاری کوشیدهاند جنبههای علمی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و غیرۀ آن را مورد ارزیابی قرار دهند. اما در این روزهای خانهنشینی و عزلتگزینیِ مردم از ترس این بیماری منحوس، چه میتوان از شعر و ادبیات گفت؟ این دقیقاً همان سؤالی است که اخیراً و در یک جمع شاعرانۀ مجازی به خود مشغولم داشت.
به راستی در این روزهایی که بسیاری از ما ناگزیر از خانهنشینی و دوری از جمعیم و برای پایان آن هم زمان دقیقی نمیشناسیم، در این روزهای گوشهگیری و عزلتگزینی که گروهی را دیو بیکاری و بیثمری و گروهی را رخوت و فسردگی تهدید میکند، ما اهالی شعر و ادبیات چه برای گفتن داریم؟ واقعیت این است که شاید هیچگروهی چون ما دستمان برای این روزها و این شرایط پر نباشد؛ چرا که ما با چیزی در ارتباطیم که دیگران هرگز اینگونه از آن بهرهمند نیستند؛ دست کم به این گستره و با این سطح. ما با شعر و ادبیاتی در ارتباطیم که بیزمان است و بیمکان. امری که میتواند از محدودۀ خلوت و عزلت ما فراتر برود و ما را با خود مسافر عرصههایی دورتر و دیرتر کند. چیزی که مهمترین ویژگی آن را همانا باید مرز نداشتن و نامحدودبودنش بدانیم.
چندی پیش در پژوهشی با موضوع «تاریخ ادبیات» به گفتههایی دربارۀ شعر و ادبیات رسیدم که از همینمنظر بسیار میتواند جالب توجه باشد. در آن جستجوها و در بررسی تفاوتهای تاریخ ادبیات با تاریخ عمومی و ویژگیهای متمایز موضوع تاریخ ادبیات، به نقل قولهایی خواندنی از برخی منتقدان و پژوهشگران برخوردم. به عنوان مثال محمود فتوحی ادبیات را پدیدهای زنده دانسته بود که نمیتوان به راحتی در چارچوب خاصی محدودش کرد. «رنه ولک» هم ادبیات را امری گویا دانسته بود که پیوسته نسبتهای خویش را با جهان اطرافش بازتعریف میکند. آنها معقتد بودند که همین مسئله موانع بیشتری را پیش روی مؤلف تاریخ ادبی قرار میدهد و سبب میگردد ادبیات را امری پویا، متحرک، زایا و شونده بدانیم که هر آن در نسبتی جدید با مخاطبان خود قرار میگیرد؛ امری که گاهی به خموشی میگراید و گاهی پس از سالها سکوت، دوباره سر برمیآورد و در جلوهای نو، به همسخنی با مخاطبان خود مینشیند؛ چراکه ادبیات پدیدهای خشک و بیروح نیست که بتوان آن را چون شیئی ثابت در قفسهها و دستهبندیهای از پیش مشخصشده قرار داد و از نظم قرارگیری و ثبات استقرارش در جای خود اطمینان داشت.
بر همین اساس و به گمان من، این روزها برای اهالی شعر و ادبیات نه روزهای کسالت و خمودگی، که بالعکس میتواند روزهای پرکاری و پرباری باشد و فرصتهایی را برایشان به ارمغان آورد برای رسیدن به بیشترین بازدهیها. اینروزها، روزهای درنگ و تأنی و خواندن و نوشتن و خلق کردن است. روزهایی است که شاید بتواند از همۀ ایام سال برایمان برفایدهتر باشد؛ اگر قدر بدانیم و غنیمت بشماریمش. از این منظر، جا دارد سطرهای یکی از دستنوشتههای کافکا را که الهامبخشِ نویسندگان و هنرمندانِ بسیاری بوده، با ترجمۀ مجید کمالی دوباره با هم بخوانیم: «ضرورتی نیست که از خانه بیرون بروی. پشت میزت بمان و گوش فراده. حتی گوش نکن، تنها به انتظار بنشین. حتی منتظر هم نباش، سراسر خموش و تنها باش. عالم خود را تقدیمت میکند تا پرده از حجابش برداری، از این کار چه گریزش، برونخویش و شیدا، پیش رویت، دست و پایش را گم میکند».
انتهای پیام/4028/
انتهای پیام/