کرونا و تهنشستهای ذهن جمعی دردسرآفرین
گروه اجتماعی خبرگزاری آنا؛ زندگی انسان را سه کنش میسازد. بینش(جهانبینی)، گرایش(حب و بغض) و رفتار. بر خلاف آنچه تصور میشود این سه مقوله تنها سازنده زندگی فردی نیست بلکه در بالاترین سطح، اجتماع نیز ساخته بینش جمعی، گرایش جمعی و رفتار جمعی است.
اینکه این سه مقوله در فرد یا گروههای خرد و میانه و یا در سطح کلان چگونه ساخته میشود موضوعی مفصل است اما به اختصار میتوان گفت: پنج عامل ناخودآگاه، سنت (گذشته و حال)، احساس، ارزش و هدف ایجاد کننده این سه مقوله مذکور میباشند که برخلاف تصور اینها نیز علاوه بر حالت فردی، حالت جمعی نیز دارند و در روابطی دیالکتیکی وضعیت فعلی جامعه را شکل میدهند.
سنتها، تاریخ، قهرمانان، اقتصاد، سیاست، ادبیات و ... همه در شکل دهی به بینش و گرایش و رفتار یک ملت دخیل هستند و هر آن به شکلی نو آنها را بازتولید میکنند. لذا همه اینها از سرزمینی به سرزمینی دیگر متفاوت است و میتوانند هم زمینهساز پیشرفت باشند و هم پسرفت.
عکسالعمل بسیاری از مردم در برابر خبر کرونا و جو روانی نامطلوبی که در جامعه ایجاد شد نیز قسمتی برآمده از همین نشستهای ذهن جمعی است که پرداختن به همه آنها مفصل است و بنده در اینجا تنها به چهار مورد به صورت گذرا اشاره میکنم:
عدم باور به خویشتن و تواناییهای خود:
ما را چه شده است که با وجود اینکه یکی از بهترین وضعیتها را از نظر پزشک، بیمارستان، دانش پزشکی، تولید دارو و تجهیزات پزشکی و ... در جهان داریم و بسیاری، از کشورهای دیگر به کشور ما میآیند برای معالجه و درمان و حتی گذراندن دورههای بازآموزی و .... . باز در برابر ورود یک ویروس که یک امر بهداشتی و درمانی است آنچنان خودباختهایم که گمان میکنیم همه چیز از دست خواهد رفت و در ایران اتفاقی خواهد افتاد که در کل جهان بینظیر است و انبوهی از مردم ایران خواهند مرد و والسلام.
چرا ما باور نمیکنیم که با همه ضعفهایی که داریم در بسیاری از آمارهای جهانی در موضوعات مختلف اقتصادی، فرهنگی، علمی و .... جزو کشورهای برتر جهان هستیم که قسمت عمدهای از کشورهای جهان خواب نزدیک شدن به ما را هم نمیبینند. چرا ما معمولاً فکر میکنیم از بین دویست و اندی کشور جهان افغانستان آخر لیست است و ایران یکی مانده به آخر؟ در حالی که سالهایی طولانی است که ما تقریبا جزو دهک اول اقتصادهای بزرگ جهان هستیم و از پیشتازان در تولید علم و ...
بزرگ انگاری آنچه در خارج از ایران است و تحقیر خود:
بله در درون ما همچنان مرغ همسایه غاز است. حتی در مقایسه با کشورهای پیرامون درب و داغون خودمان که میدانیم در بسیاری از شاخصهای اساسی با ما قابل مقایسه هم نیستند، ما اگر پایش بیفتد هیچ فرصتی را برای مقایسه و تحقیر خودمان از دست نمیدهیم، چه برسد به اروپا و آمریکا و چین که اگر در آنجا صدها هزار نفر بر اثر بیماری (مثلا آنفولانزا) بمیرند و سیل و آتش سوزی و .... آنها را با بحرانهای بسیار بزرگتر از ما رو به رو سازد. جواب نشر خبر کوچکی از آن سریع با پوزخند و کنایه: بابا توخوبی!! رو به رو میشود.
ما را چه شده است که از تعظیم خودمان بدمان میآید و از تحقیر کیفور میشویم؟
بی اعتمادی به حاکمیت:
در چنین شرایطی که علی القاعده می پذیریم، تصمیمات لزوماً باید با شناخت دقیق و علمی و بر اساس مصلحت جمعی گرفته شود تا با فشارهای غیر معقول رسانهای و افکار عمومی، آنچنان عرصه را بر حاکمیت تنگ میکنیم که قدرت رفتار عاقلانه از او سلب می شود.
مثلاً آنچنان مطالبه تعطیلی مدارس و دانشگاهها و رستورانها و سینماها و جشنها و ..... را دامن می زنیم که او نتواند رفتار منطقی کند در حالی که وضعیت باید بهصورت اساسی و علمی نگریسته شود و سوی دیگر این تعطیلیها که مشکلات جبرانناپذیر برای میلیونها نفر است نیز مدنظر باشد.
چرا ما به حاکمیت اطمینان نداریم و چرا او را نه تنها دلسوز خود نمیدانیم بلکه حتی در جایگاه دشمن مینگریم و قصد داریم به هر نحوی جای او تصمیم بگیریم و نظرمان را با هر ابزاری تحمیل کنیم؟ ریشه این بیاعتمادی غیرمعقول چیست که به مصلحت سنجی او به عنوان یک امین اطمینان نمیکنیم؟
جدا دیدن حاکمیت از خودمان:
قابل درک است که برای کشوری که مهد یکی از تمدنهای نخستین جهان است با سابقهای چند هزار ساله از حکومت پادشاهی و بعضاً نظام ارباب رعیتی و خان و خانبازی در گوشه و کنارش توقع زیادی است که با گذشت چند دهه تمام نشستهای ذهنی خود را از دگرپنداری حاکمیت رها کند خصوصا اینکه برخی از رفتارهای دولتها در این چند دهه هم این نگاه را تا حدودی بازتولید کرده است.
اما واقعاً حاکمیت در ایران کیست؟ غیر از این است که در اقتصاد دولتی و نفتی ایران و یک بروکراسی بزرگ دولتی با حدود 2 میلیون و 500 هزار کارمند دولت، جدا از شرکتهای خصولتی و جاهای دیگری که وابسته به بودجه و پول نفت میباشند چندان جدا دیدن دولت از مردم معنایی ندارد؟
در کشوری که غالب اعضای هیئت دولت و نمایندگان مجلس، اساتید دانشگاه و دانشآموختگان همین کشور هستند و احتمالاً هر یک از ما اگر خودمان عضوی از حاکمیت نباشیم اقوام و دور و نزدیکی در آن داریم و تقریباً هر ساله یک انتخابات برگزار کردهایم.
واقعاً این نالیدن از حاکمیت چیزی شبیه گلایه کردن از خودمان است با تمام نقاط قوت و ضعفی که در خودمان و اطرافیانمان میبینیم.
این دو انگاری نه تنها در مواجهه با حاکمیت بلکه در میان مردم هم دیده میشود و دیگری را جزو خودمان نمیبینیم. لذا نتیجهاش این میشود که می گوییم: اگر نزنی، میخوری و برآیندش خود و منافع خود را بر دیگران ترجیح دادن است.
لذا از ترس قحطی یا به طمع سود کشور و مردم را به قحطی و گرفتاری میاندازیم. ماجرای پوشک و طلا و دلار و ماسک و ... را ببینید.
قصد تعلیل و ریشهیابی ندارم اما ریشه بسیاری از عدم مواجهه درست ما با بحرانها و مشکلات در همین نشستهای ذهن جمعی است و تا جلوی بازتولید مجدد اینها را نگیریم و حتی عکسش را تولید نکنیم همچنان بسیاری از مشکلات ادامه خواهند داشت حتی در این تغییر هم نباید منتظر دولت باشیم که این هم ریشه در دوانگاری و اقتصاد نفتی و از بالا به پایین ما دارد بلکه باید از خودمان و اطرافیانمان شروع کنیم و البته به سراغ دولت هم برویم.
باور کنیم ما یک ملت قدرتمند هستیم با هزاران داشته فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و ... (و البته ضعفهایی) همه سوار یک کشتی که با هم پیش میرویم و با هم غرق میشویم و گاه من پارو میزنم و گاه دیگری اما هدف همه به مقصد رساندن کشتی هم است.
*سیدکمیل حسینی، جامعه شناس
انتهای پیام/4105
انتهای پیام/