دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
نگاه آنا به فیلم‌های جشنواره فجر/ 10

این خودِ خودِ سینماست

داستانی نقلی در روایتی خطی و بازنمایی شده از چند کارکتری که اگر بگوییم محشرند، اغراق نیست. پیمان معادی گویی اینجا بازیگر نیست بلکه خود «قادر» است؛ قادر کرد ایرانی که همه‌چیزش را زیر آوار می‌بیند، دست و پا می‌زند و در این تقلا که چه‌ها نمی‌کند.
کد خبر : 470136
13980823000437_Test_PhotoN.jpg

گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا- محسن غلامی (قلعه سیدی): اینکه می‌گویند هنر باید رسالت داشته باشد، حرف بی‌ربطی نیست. وجه سرگرمی و تجاری‌ بودنش را باید اینقدر با خط رسانه‌ای آن درگیر کرد، که با مخاطب خاص و عامش حرف بزند، خاصه اگر حرف درونش اینقدر بزرگ باشد که یک طراحی پرمدعا را هم بطلبد.


سینمای ایران نه اینکه با موضوعات ملی و میهنی قهر باشد اما حداقل به ظاهر، جرات رفتن به سمت آنها را ندارد؛ لابد می‌ترسند سوژه را از بیخ خراب کنند و شاید هم مزاحمت‌ها و گیردادن‌های پشت ماجرا نگذارد که هرکسی برحسب تعهد و شاید هم علاقه سراغ تصویرسازی از آن برود.


فیلم‌هایی همچون «درخت گردو» صدالبته برای این نوع سینما که همه‌جوره اضلاعش تکمیل باشد، یک فرزند خلف است؛ از فیلمسازی جوان که انگار سرش درد می‌کند برای دم زدن از قصه‌های زیرتیغ و البته از جنس زیرخاکی. زیرخاکی نه اینکه هیچ‌کسی از ماجرای سردشت خبر نداشته باشد؛ نه اتفاقا اما نمی‌شود و نمی‌توان آن را به این راحتی‌ها ساخت، آن هم در یک قصه جذاب، متحول و با یک طراحی فرمیک از تکنیک.


قصه‌ای که ما همه از اصل آن باخبریم؛ روایتی از بمباران این شهر در جنگ تحمیلی و تلفاتی که هنوز هم آثارش بر سر این دیار باقی است اما جنس سینما خاصه سینمای مهدویان متفاوت است. این تفاوت به عینه در «درخت گردو»ی او به مخاطب چشمک می‌زند، اینقدر جذاب و پرکشش دنبال می‌شود که مخاطبش را دگرگون می‌کند.


اینجا طراحی صحنه و روایت است که حرف اول را می‌زند؛ داستانی نقلی در روایتی خطی و بازنمایی شده از چند کارکتری که اگر بگوییم محشرند، اغراق نیست. پیمان معادی گویی اینجا بازیگر نیست بلکه خود «قادر» است؛ قادر کُرد ایرانی که همه‌چیزش را زیر آوار می‌بیند، دست و پا می‌زند و در این تقلا که چه‌ها نمی‌کند.


یک بازی ناب که بواقع نمی‌شود گفت فقط بازی است چون خودش را درون کارکتری ما به ازای واقعی می‌بیند، او را به شکل ضجه‌واری بیرون می‌کشد و توی چشم مخاطبش می‌زند. بازی او دوست‌داشتنی است مثل بچه‌های ریز و درشتی که اسباب دست فیلمساز است، در یک لوکیشن‌بندی‌های تر و تمیز که جان می‌دهد به قصه‌اش. حالا ممکن است برخی بازی مهران مدیری را دوست نداشته باشند که این حرف دیگری است اما حرف فیلم و خروجی نهایی «درخت گردو» اینقدر بزرگ و خوش‌سیما هست که این ریزه‌کاری‌های بد هم نادیده گرفته شود.


بالاخره برخی وصله‌پینه‌های کاری محمدحسین مهدویان تکراری است از قاب دوربین تا رنگ و حتی مستندوار روایت کردنش اما اینها نیز ادوات سینمایی اوست که نمی‌‌توان اینها را حاکی از ضعف دانست؛ لااقل در این فیلم هم بجا هستند و لازمه قصه. همه‌جوره نیز بر فیلم سوار می‌شود و بیش از روایت فیلم خودنمایی نمی‌کند.


روایتی در پرش زمانی مختلف تا قاب‌های منحصر «درخت گردو» با آن فینال ماجرا، همگی خوب کنار هم نشسته‌اند و اینقدر با مخاطبش نزدیکی و قرابت دارد که حتی جان او را می‌گیرد و مدام درگیر و لحظه به لحظه، آواری بر سر او خراب می‌کند. تا ته ماجرا او را هم ول نمی‌کند و چقدر این لحظات نابند و خوشایند.


مخاطب مگر از این سینما چه می‌خواهد؟ یک فیلم پر و پا قرص که اگر سوژه‌ای این چنین را محل پرداخت داستانی قرار می‌دهد، پرکشش، جذاب و با سیمای بصری منحصر، خروجی دهد. «درخت گردو» فیلم پرمدعایی خواهد بود و این ادعا هم توهم سینمایی نیست. نمایی از سردشت دیروز تا امروز و چهره‌ای عریان از حال و هوای چند دهه بر مردم کرد و البته ایرانی. همچنان که «درخت گردو» با همه ریز و درشت‌های نقادانه‌ای که بجایش وارد است، اما خودش را محصور و محبوس در زمان نمی‌کند، تک پلان‌هایی از سرزمین ایرانی همین امروز دارد که یک دنیا حرف است از کولبرها، از سیمای پرنشاط جوان ایرانی تا انتظارهای برآورده نشده.


«درخت گردو» خود سینماست؛ از طراحی در قصه‌اش گرفته تا سکانس‌بندی‌های بصری و طراحی‌هایی عجیب صحنه در دوربین زنده هادی بهروز و حرف‌هایی که می‌زند آنهم برای مخاطبی که تشنه اینهاست. حرف هم اگر می‌زنیم لااقل خوب بزنیم مثل محمدحسین مهدویان.


انتهای پیام /4143/


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب