دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
04 آبان 1394 - 13:37
هادی حسینی‌نژاد

بحران نشر، اژدهای هفت‌سر یا حلقه‌های تودرتو؟

این‌روزها با هر کسی که هم‌کلام شوی و نظرش را بخواهی، یک چیز می‌گوید: «بحران نشر»! اما این بحران که تبدیل شده به اژدهایی هفت‌سر، از کجا آمده؟ از جان ما چه می‌خواهد و چطور می‌شود کلکش را کند؟
کد خبر : 45869

بحران، زاییده‌ عوامل مختلف است؛ آنچنان که نمی‌شود با تجویز دارویی ساده، انتظار التیامش را داشت. بحران نشر کتاب در کشور نیز از این قاعده مستثنا نیست. عوامل مختلفی دست‌اندرکارِ این بحران‌اند، مثل حلقه‌هایی تو در تو که تلاش برای باز کردن هر کدام از آن‌ها به تنهایی، نه تنها دردی را دوا نخواهد کرد، که چه بسا موجبات پیچیدگی زنجیره بحران را نیز بیشتر فراهم آورد.


حلقه اول: بحران مخاطب


جامعه‌ای که کتاب نمی‌خواند. دوست ندارد کتاب بخواند. یا بهانه‌هایی از این دست که: اصلا وقتش را ندارد. اینگونه است که رشد جمعیت کتاب‌خوان در کشور ما طی چند دهه‌ اخیر، برخلاف جریان رو به رشد جمعیت کل کشور، روندی سربه زیر و نزولی را طی می‌کند. البته در اینجا، صحبت از میانگین و به اصطلاح «سرانه» مطالعه است؛ وگرنه قطعا جمعیتِ باسواد کشور سال به سال افزایش پیدا کرده، تعداد عناوین و تیراژ کل کتاب‌ها نسبت به گذشته بیشتر شده، همینطور تعداد ناشران و نویسندگان و مترجمان و ... اما «متوسط‌»ها در مضیقه بوده‌اند. مثل متوسط تیراژ کتاب که از چند هزار نسخه در دو سه دهه قبل، امروز به هزار نسخه برای هر کتاب نزدیک شده و اگر نباشند کتاب‌های پرتیراژِ درسی، متوسط به زیر هزار سقوط خواهد کرد؛ همانطور که بسیاری از کتاب‌ها در حال حاضر با تیراژ‌های 200 تا 500 نسخه‌ای منتشر می‌شوند.


جامعه‌ای که کتاب نمی‌خواند. چرا؟ پیکان اتهام را می‌شود به هر سمت و سویی گرفت، مثلا سمتِ خانواده‌ها و والدین. ولی بی‌شک این بنیان‌های اجتماعی و سازوکارهای حکومتی‌اند که به دلیل تعریف مسئولیت، قطعا مقصران اصلی بحران مخاطب در کشورند. سوال: وزارت آموزش و پرورش که 12 سال از بهترین سال‌های عمر افراد جامعه را به دلیل ویژگی‌های آموزش‌پذیری انسان، مشغول به خود کرده، برای کتاب‌خوان شدن نسل دوم و سوم و چهارم انقلاب چه کرده‌ است؟ دانشگاه‌ها چطور؟ سایر وزارت‌خانه‌ها و سازمان‌های مرتبط با فرهنگ که سالانه میلیاردها میلیارد بودجه ملی در اختیار دارند چه؟


حلقه دوم: تورم


آنچه واضح و مبرهن است، تورم قابل توجهی‌ است که کتاب طی دهه‌های اخیر به خود دیده؛ آنچنانکه اگر قیمت متوسط کتاب در حال حاضر را با قیمت‌های اوایل انقلاب مقایسه کنیم، به ضریب 100 و بالاتر از آن می‌رسیم. مثلا اگر قیمت متوسط کتاب در نیمه نخست دهه 60، تنها 100 تومان بوده، امروز نزدیک به 13 هزار تومان است؛ یعنی 130 برابر! البته این تورم، در سایر بازارهای کشور نیز نمود داشته و به قولی، همه‌چیز در این کشور گران شده است. اما با توجه به چند برابر شدن قیمت کتاب طی سه چهار سال اخیر که تاب و توان جامعه کتاب‌خوان را شدیدا به چالش کشید، باید درنظر داشت که قشر کتاب‌خوان در جامعه ما، قشر میانه به پایین است. به عبارت دیگر طبقات میانی و رو به پایین جامعه به لحاظ دارایی و ثروت هستند که بیشتر اهل مطالعه‌اند، بنابراین افزایش قیمت کتاب، نتیجه‌ای جز کاهش توانایی خرید در این قشر به همراه نخواهد داشت، آنچنانکه نداشته است.


در نظر داشته باشید طبق اعلام مسئولان در سال گذشته، خراسان جنوبی با سرانه ماهانه حدود ۸۰ هزار تومانی برای یک خانواده ۳ نفره خوش اقبال‌ترین استان کشور در استفاده از تفریح و محصولات فرهنگی است؛ در مقابل هرمزگان با سرانه ماهانه ۱۱ هزار تومانی برای همین تعداد نفر؛ کم‌بضاعت‌ترین استان است. حالا این اعداد را مقایسه کنید با میانگین قیمت کتاب که 13 هزار تومان است. طبیعی است که با وجود فشارهای اقتصادی متعدد، خرید کتاب در سیاهه اولویت‌های خرید هر خانواده، روز به روز پایین‌تر و پایین‌تر خواهد رفت.


حلقه سوم: کتاب‌های بازاری


می‌دانیم که بدنه نشر کتاب نیز علاوه بر ماهیت فرهنگی‌اش، تابع تعریف بازار است و دست‌اندرکاران آن (از مولف گرفته تا کتاب‌فروش) همگی دغدغه‌ امرار معاش از این بازار را دارند. پس طبیعی است که این چرخه برای بقاء، خواسته یا ناخواسته به سمت جذب حداکثری مصرف‌کنندگان خود که همانا مخاطبان هستند، باشد. این توضیح موجه، نتیجه‌ای ندارد جز حرکت به سطح، تولید کتاب‌های کم‌مایه و جبران خسارت با تعدد عناوین. مولف، مترجم، ناشر، مرکز پخش و کتاب‌فروش، همه گرفتار این جریان محتوم هستند. غافل از آنکه جذب مخاطبِ عام با توفیقات محدودش، برابر است با طرد مخاطبان واقعی کتاب که از هجمه کتاب‌های کم‌مایه، دل‌زده می‌شوند. اینگونه می‌شود که تصویر موجود از چرخه نشر، تبدیل می‌شود به دریایی به عمق یک بند انگشت. آمارهایش دهان پر می‌کند اما در عمل، تاثیرگذاری‌اش در ارتقای سطح فرهنگ و دانش جامعه رو به سقوط و ابتذال دارد.


حلقه چهارم: جای خالی تبلیغ، ترویج، تشویق و...


اقتصاد ورشکسته‌ نشر، نمودهای روشنی در بازار کتاب داشته است که روشن‌ترینش بی‌فروغی کتاب‌فروشی‌ها، تهدید‌شان به تعطیلی و نتیجتا کاهش روزافزون ویترین کتاب در کشور است. از طرفی نمی‌توان از این اقتصاد ورشکسته انتظار پرداخت‌ هزینه‌های بالای تبلیغاتی داشت. هیچ آیین‌نامه‌ و مصوبه حکومتی نیز بودجه‌ای برای حمایت تبلیغی کتاب وجود ندارد. رسانه‌ و شبکه‌های ملی نیز تمایلی به حرکتی هدفمند و سازمان‌یافته در این راستا ندارند. می‌ماند بضاعت ناچیز مطبوعات و خبرگزاری‌ها و سایت‌های خبری که خودشان با مشکل بحران مخاطب مواجه بوده و دایره محدودی از مخاطبان را به خود اختصاص می‌دهند.


حلقه پنجم: شیوع ویروس شبکه‌های اجتماعی


ورود امکانات جدید، بدون فراهم آوردن بسترهای لازم همیشه فاجعه آفریده است. جامعه بیماری که در فرهنگ روزمره خود نیز دچار چالش است، به ناگاه با امکاناتی مواجه می‌شود به اسم شبکه‌های اجتماعی. تلگرام، اینستاگرام، واتساپ و ... و پوستن به این جریان پر سرعت برای جامعه کتاب نخوان، آخرین امیدها را برای کتاب‌خوان شدن به باد می‌دهد. حال آنکه این امکانات در کنار امکان نشر الکترونیک، می‌توانست در وضعیتی و شرایطی دیگر، خود پنجره‌ تازه‌ای باشد رو به افزایش سرانه مطالعه.


ناقوس ترحیم و گوش‌های ناشنوا


چنانچه گفته شده ما با یک زنجیره در تعریف بحران نشر مواجهیم و حلقه‌های نام‌برده، آنچنان در هم تنیده‌اند که باز کردن‌شان دور از ذهن می‌نماید؛ اژدهایی که شاید برای کشتنش به چند رستم نیاز داشته باشیم. اما دست بر قضا، همیتی نیز برای حل این بحران در بعد کلان و گسترده وجود ندارد. هر سازمان و نهادی، در لاک خود فرورفته و امورات می‌گذراند و در پایان هر سال، گزارش‌های مفصلی از آمار اقدامات و تصمیمات خود ارائه می‌کند؛ بی‌آنکه نهادی بالادست، تاثیرگذاری آن‌ها را بسنجد و بیلان روشنی از عملکرد سازمان‌ها و نهادهای دست‌اندرکار به دست دهد. هیچ رویه واحد و جریان متحدی نیز در کار نیست. هر سازمانی بر طبل خود می‌کوبد و تنها گوش می‌خراشد. و دریغ از بهبود، دریغ از درمان.


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب