هنرمندان باید با گروههای متخصص کسبوکار و مدیریت پیوند بخورند
به گزارش خبرنگار حوزه هنرهای تجسمی گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، بحث درآمدزایی از فعالیتهای هنری و برنامهریزیهای خرد و کلان در این زمینه یکی از مباحث مهمی است که هم در حوزه اقتصاد و هم در حوزه فرهنگ مورد توجه سیاستگذاران و کارگزاران قرار دارد. توجه به صنایع فرهنگی در پرتو مربعی با چهار ضلع هنر، فرهنگ، صنعت و اقتصاد میتواند راه را برای کارآفرینی و بهبود وضعیت کیفی رشتههای مختلف هنری فراهم سازد. پیش از این نیز در گفتگوهایی با برخی هنرمندان، بحث اقتصاد هنر و ضرورتها و چالشهای پیش روی آن را مورد بررسی قرار دادهایم. این بار به سراغ یکی از صاحبنظران حوزه اقتصاد هنر و کسبوکارهای جدید رفتهایم تا ابعاد علمی این موضوع را نیز بررسی کنیم.
مینا مهرنوش عضو هیئت علمی دانشگاه تهران است که در کارنامه کاریاش سمتهایی همچون مدیرکل برنامهریزی تجاری و اطلاعرسانی سازمان توسعه تجارت وزارت صنعت، معدن و تجارت، ریاست پارک علم و فناوری دانشگاه تهران شعبه پردیس فارابی، مشاور اقتصادی معاون پژوهشی دانشگاه تهران و مدیر بهینهسازی آموزش و پژوهش، مرکز آموزش صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران دیده میشود. وی همچنین صاحب امتیاز و مدیرمسئول روزنامه کسبوکار نیز هست. در ادامه گفتگوی خبرنگار خبرگزاری آنا با مینا مهرنوش را از نظر میگذرانید:
همچنان که این موضوع (اقتصاد هنر) در مفهوم کلی اقتصاد وجود دارد، ما همواره میزان معتنابهی از مصارف را داریم که بایستی منابعمان را بهطور بهینه به آنها تخصیص دهیم، این تعریف اقتصاد است؛ یعنی چگونگی تخصیص بهینه منابع به مصارف.
عرضه و تقاضا در بازار هنر
اقتصاد هنر هم همین مفهوم را دربر میگیرد. یعنی اینکه چگونه منابعی را که در حوزه هنر داریم به مصارفی که در حوزه هنر داریم تخصیص دهیم، به بهترین نحو و بهینهترین راه. که برای چنین تخصیصی، ذینفعان متفاوتی را در جامعه داریم. این ذینفعان در مفهوم کلی مصرفکنندگان هنر همه انسانها هستند. یعنی چیز جالبی که در هنر داریم این است که هنر جزئی از تقاضای وجودی همه انسانهاست چون خداوند در طبع ما زیباییدوستی و هنر را نهاده است. پس همه ما هنر را دوست داریم، اما نکته مؤثر این است که چه زمانی حاضریم برای هنر و داشتن آن هنر، «دست به جیب» شویم، این اصطلاح دست به جیب را شما داشته باش، به آن میگویند «تقاضای مؤثر». یعنی زمانی که یک فرد مایل و قادر به خرید آن هنر باشد. این قسمت تقاضایش است.
بخش عمده عرضه هنر در بحث استعداد است و بخشی از آن هم اکتسابی است. یعنی تولیدکنندگان و عرضهکنندگان هنر افرادی هستند که یا خداوند به آنها یک استعداد هنری داده یا اینکه اکتساب کردهاند یا اینکه مجموعهای از هر دوی اینهاست، یعنی افراد هنرمندی که از طریق آموزش و از لحاظ اکتسابی توانستهاند هنرشان را پرورش دهند که اینها هم دارند هنرشان را تولید میکنند.
مقام معظم رهبری فرمودند امسال سال رونق تولید است؛ رونق هم از بازار میآید!
حالا چه زمانی اقتصاد هنر شکوفا میشود؟ وقتی که عرضه و تقاضا همدیگر را در جایی ملاقات کنند. آنجا اسمش کجاست؟ بازار. بازار را چه کسی ایجاد میکند؟ سیاستگذار و حکومت. یعنی کار دولت و ذینفعی که سیاستگذار است این است که بازار هنر را ایجاد کند. پس دولت اصلاً لازم نیست که مرتب بیاید حمایت کند، این کار را کند، آن کار را کند، بهترین کار این است که بازار هنر را ایجاد کند. محلی که، «محل» منظورمان از نظر مکانی نیست، جایگاهی که تولیدکنندگان، عرضهکنندگان و تقاضاکنندگان هنر بتوانند با همدیگر ارتباط مؤثر برقرار کنند و بابتش وجه پرداخت کنند. این جایگاه، جایگاه سیاستگذاران است.
پس ما برای اینکه بتوانیم ارکان اقتصاد هنر را بهدرستی بررسی کنیم، سه نقش اصلی میبینیم؛ تقاضاکنندگان، عرضهکنندگان و سیاستگذاران که بازار را ایجاد میکنند و برای هر کدام از اینها یک سری وظایفی ایجاد میشود. آنگاه بازار هنر به تعادل خواهد رسید و یک تعادل پایدار در آن ایجاد خواهد شد، اگر اینها وظایفشان را بهدرستی انجام دهند.
ما در تقاضای هنر، مشکل عمدهای در کشورمان نداریم. کما اینکه شما میبینید که بسیاری از افراد دارند از هنرهای خارجی استفاده میکنند. یعنی حاضرند پول بدهند فیلم خارجی ببینند، حاضرند پول بدهند موسیقی خارجی گوش کنند، حاضرند پول بدهند فرش خارجی با طرح خارجی بخرند، حاضرند پول بدهند تابلوی خارجی بخرند، حاضرند پول بدهند نقاشی خارجی ببینند. یعنی پس تقاضاکننده به اندازه کافی وجود دارند.
اما چرا عرضهکنندگانمان نمیتوانند بیایند درون این بازار و بفروشند؟ اولاً که یک تناقضی در ذات هنر است که افرادی که هنرمندند، تاجر نیستند! و اصلاً خود هنر با کسبوکار و پول و نظایر آن تناقض دارد. ذهنیت و استعدادهای آدمها، کسبوکاری نیست. پس یا این دوستان باید در شرکتها، کمپانیها و بنگاههای اقتصادی حضور پیدا کنند یا اینکه کار هنریشان را بدهند به دست واسطهای که زبان بازار را متوجه شود و بتواند هنرشان را در بازار ترجمه کند. متأسفانه هنرمندان ما میخواهند خودشان رأساً کسبوکار داشته باشند، خب نمیشود! تخصص شما نیست!
در تقاضای هنر، مشکل عمدهای در کشور نداریم
وظیفه دولت در تجاریسازی هنر
حالا میرسیم به ضلع سوم! پس اینکه این بستر را چه کسی باید آماده کند؟ دولت! که باید بیاید شرکتهایی را که کارشان بحث مدیریت کسبوکارهای هنری، بازاریابی، فروش، مسائل حقوقی و قانونی، منابع انسانی در حوزه هنر را رونق بدهد. یعنی بگوید اگر در کشور ما شرکتی نبود که تا حالا کار بازاریابی فروش را در حوزه هنری انجام بدهد، بیاید. کما اینکه الان میبینید که دولت در یک بخش کوچکش آمده یک سری میگوید سایت بزنید، آثار هنری بگذارید داخلش، میناکاری بفروشید، خاتم بفروشید در آن.
پس الان در کشور ما مهمترین وظیفه سیاستگذار این است که برود به سمت «توانمندسازها» و شرکتهایی که در حوزه کسبوکار هنر کار میکنند. یعنی اگر قرار است دولت سوبسیدی به هنر بدهد، نرود به تولیدکننده فرش بدهد، بیاید به فروشنده فرش بدهد، بیاید به بازاریاب بینالمللی فرش بدهد. متأسفانه دولت ما، دولت تولیدمحور است، بازارمحور نیست و درکی از بازار ندارد. فکر میکند همه یارانه را باید بدهد که تولید انجام شود. در حالی که تولید موقعی رونق میگیرد که شما بتوانید بازارش را رونق بدهید.
مقام معظم رهبری گفتهاند امسال سال رونق تولید است. این کلمه «رونق تولید»، رونق از کجا میآید؟ رونق از بازار میآید! خیلی فرمایش درستی است. رونقی که کلمه بازار داخلش نهفته است، یعنی شما اول بازارش را تأمین کن تا تولید ایجاد شود و رونق بگیرد و باعث میشود که تولیدکننده هنری ما هم توانمند شود.
این مشکل را فقط در هنر نداریم و در باقی صنایعمان هم این مشکل را داریم، بایستی کانال توزیعش، بازارش، شرکتهایی که در حوزه بازرگانیاش کار میکنند تقویت شوند تا بحث اقتصاد هنر تقویت شود.
ضرورت تشکیل تیمهای تخصصی کسبوکار برای آثار هنری
همانطور که گفتم ذات هنر با ذات کسبوکار مغایرت دارد؛ بنابراین توصیهام این است که افراد هنرمند باید تیمهایی را که تخصص کسبوکار، تخصص مدیریت دارند، تخصص بازاریابی و فروش دارند، پیدا کنند، با اینها بیزینسپلنهایی را تعریف کنند که در بازار وجود دارد.
من در سازمان میراث، گردشگری و صنایع دستی و در جمع هنرمندان و تاجران فرش صحبت میکردم. گفتم شما باید به بازار توجه کنید، به سیگنال بازار توجه کنید. نسل جوان من گل و بتهجقه دوست ندارد، فرهنگش این نیست. یا باید شما یا دستاندرکاران هنر ما بیایند روی مذاق هنری ما کار کنند، همان طور که آقا هم میگویند روی مهندسی فرهنگیمان کار کنند، یا نه، اگر شما میخواهید اقتصاد را رونق دهید، ببینید الان مذاق مصرفکننده ما چیست، بر اساس آن طرح بزنید. شما نمیتوانید طرح گل و بتهجقه بزنید درحالیکه مردم اصلاً دوست ندارند چنین فرشی بیندازند کف اتاقشان.
هنرمندان باید با گروههای متخصص کسبوکار و مدیریت پبوند بخورند
هنرمند میرود اثر هنری خودش را با توجه به روح خودش، با توجه به شرایط فکری خودش تولید میکند، بعد میرود درون بازار میخواهد یکی از روح و فکر ایشان خوشش بیاید، طبیعتاً مشخص است که نمیتواند بفروشد. چون با اصول مارکتینگ و بازاریابی مغایرت دارد. بازاریابی میگوید شما برو ببین داخل بازار، درون روح و فکر افراد جامعه چیست، آن را دربیاور، بر اساس آن تولید کن، بعد آن موقع درجا از شما میخرند!
هنرمند این را نمیپذیرد. میگوید من برای خودم یک چارچوبی دارم، میگوید آنچه که دلم میخواهد! وقتی شما برای دلت تولید میکنید، بحث اقتصاد هنر دیگر نداریم! شما باید برای بازار تولید کنید.
حالا بعضیها میآیند میگویند پس تکلیف ارزشهای ما چه میشود؟! تکلیف ارزشها را ما اینجا نباید مشخص کنیم. جایگاهی که داریم فرهنگسازی میکنیم در جامعهمان باید این کار را کنیم. یعنی شما از طریق اقتصاد هنر نمیتوانید زورکی یک چیزی تولید کنید به مردم بگویید بخر! شما باید بروید و بازار را نگاه کنید. این فرمول اقتصاد هنر است.
اما، این باز وظیفه حاکمیت و دولت است که بگوید خب، حالا من نقش فرهنگسازی دارم. بهجای اینکه مردم بروند فرش تایتانیک بخرند، من باید در جامعه شخصیت فرهنگی ایجاد کنم که مردم دنبال هنرپیشههای فیلم تایتانیک روی تابلوفرشهای خانهشان نگردند! من شخصیتهایم را باید تقویت کنم. ما متأسفانه این کار را نکردیم. اینجا ما مشکل داریم. اگر میخواهیم جایی صحبت از ارزش کنیم، هنرمند ما باید برود ارزشهای درستی را که در جامعهمان ایجاد شده پیدا کند، روی آنها شروع کند و کار هنریاش را ارائه کند.
یعنی ما باید به ضمیر ناخودآگاه جمعی ایرانیها توجه داشته باشیم. ببینیم چه میپسندند، چه دوست دارند، با چه کیف میکنند، بعد برویم تولید کنیم؛ وگرنه اقتصاد هنر ضربه میخورد و کسبوکار هنری اگر بازارمحور شروع نکند، مطمئناً شکست میخورد.
اهمیت فرصتهای بازار هنر
حالا باید ببینیم چه فرصتهایی در بازار کسبوکار وجود دارد، مردم الان چه دوست دارند. ببینید مثلاً امسال رنگ سال میشود نارنجی. شما میخواهید تابلو تولید کنید، همه تابلوهایتان آبی است. یک نفر دیگر میآید شروع میکند روی تابلوهای نارنجی کار میکند. کدامش بیشتر میفروشد؟ طبیعتاً آن که نارنجی است؛ برای اینکه مردمشان دارند مبلمانشان را ست میکنند با رنگ نارنجی، دنبال تابلوی نارنجی هستند. حالا میشود شما بگویید نه! مردم حالیشان نیست، باید از رنگ آبی خوششان بیاید! زور که نیست، رنگ سال است. رنگ سال را چه کسی میگذارد؟ یک شرکت است در دنیا که با اعلام یک رنگ در سال، کلی چیز میفروشد. میرود قرارداد میبندد با 100 شرکت، میگوید تولید کنید از قبل، من اعلام میکنم، بریزید درون بازار ملت بخرند، به همین سادگی!
دولت باید در جامعه شخصیت فرهنگی ایجاد کند تا مردم هنرپیشههای فیلم تایتانیک را روی تابلوفرشهای خانهشان نگذارند!
حالا مگر هنرمند تخصصش است که این فرصتها را بشناسد؟ باید صاحبان کسبوکار، کسانی که بازاریابی فروش بلدند، کسانی که فرصتشناسی در حوزه کارآفرینی را میشناسند بیایند کمکش، تیم شوند، شرکت شوند. یا شما میبینید که میگویند عمده پول دست واسطههای فرش است. برای اینکه شما با واسطه کار کردید، خودت نرفتید شرکت ایجاد کنید. اما اگر میرفتید یک شرکت به کمک کسانی که مارکتینگ میدانند بزنید، آنوقت خودشان میشوند سهامدار آن شرکت و واسطه از بین میرود. آنموقع دیگر خون تولیدکننده درون شیشه نمیرود.
پس اشتباه خود تولیدکننده است، چون کار گروهی بلد نیستیم. منتظر است بنشیند، کار هنری تولید کند، خودش را راحت کند، بفروشد، به من چه که نخریدند، من شکمم سیر شود!
پس مهمترین توصیه من این است که بیزینسهایی را بر اساس فرصتهای بازار و با تیمهای متخصص در حوزه بازاریابی و فروش و کسبوکار راهاندازی کنند.
آینده اقتصاد هنر در کشور
من احساس میکنم که هر چه که مردم از لحاظ سطح دانش شرایط بهتری پیدا میکنند، فارغالتحصیلان دانشگاهی ما بیشتر میشود و هرم سواد جامعهمان توسعه پیدا میکنند، این باعث میشود که در آن سلسله نیازهای مازلو طبقه بالاتری را پیدا کند و به این فکر برسد که چیزهای مهمتری از سیر کردن شکم و حسهای اولیه انسانی هم وجود دارد و به هنر گرایش بیشتری پیدا کند.
نکته دوم این است که ما از نظر تاریخی در کشورمان در حوزه ادب و هنر، سابقه خیلی خوبی داریم و کهنالگوهای خیلی قوی از لحاظ بحثهای هنری در کشورمان شکل گرفته؛ بنابراین بافت و بستر لازم برای رونق اقتصاد هنر در آینده وجود دارد. ابزارهای نوینی که در حوزه کسبوکار وجود دارد، میتواند خیلی کمک کند به توسعه و ارتقای اقتصاد هنرمان.
اما من به نظرم یکی از چیزهایی که خیلی مهم است، این است که ما در آینده دو نوع تولید هنر داشته باشیم. یکی تولید برای داخل، دیگری تولید بینالمللی. یعنی ما باید یک سری هنرمندمان الان روی بازارهای بینالمللی کار کنند و اصلاً ببینند در حوزه بینالمللی چه چیزهایی لازم است تولید کنند. با توجه به کاهش ارزش پولی که ایران پیدا کرده، من نظرم این است که یکی از فرصتهای بسیار خوب در دنیا الان برای ما صادرات هنر است. برای اینکه برای مردم دنیا بسیار ارزانقیمت تمام میشود و ما میتوانیم کارهای هنریمان را با قیمت بسیار خوبی در دنیا بفروشیم و ارزش را وارد کشورمان کنیم.
فیلمی که اینجا ما داریم با یک میلیارد تومان تولید میکنیم، اگر خارجیها بخواهند در کشورشان تولید کنند باید با 5 میلیارد تومان پول ما تولید کنند؛ بنابراین همین الان میتوانیم بیاییم و بسیاری از فیلمها را در کشورمان تولید کنیم. الان موقع شکوفایی اقتصاد بینالملل هنر است.
بنابراین بهنظرم در حوزه اقتصاد هنر اگر بتوانیم در حوزه بینالمللی کار کنیم که فکر میکنم به همین سمت هم خواهیم رفت، و در حوزه داخلی هم مدلهای کسبوکار هنر را نوآوری کنیم داخلش، فکر میکنم که آینده خوبی را برای کشور و اقتصاد هنر در کشورمان متصور باشیم.
رابطه هنرمندان و دولت برای بهبود اقتصاد هنر
مهمترین بحثی که در حوزه دولت وجود دارد، این است که سیاستگذاریهایش را باید تغییر بدهد و بهجای اینکه مرتباً روی اقتصاد سرمایهای و اقتصاد سرمایهبر تأکید بکند، بیاید روی اقتصاد هنر که یک اقتصاد کاربر است برنامهریزی کند و من فکر میکنم یکی از بهترین بازارها، بازار بینالمللی است. ضمن اینکه الان ببینید یکمقدار در حوزه موسیقی رونق پیدا شده در سطح کشور و یک مقدار ابزارهایش را فراهم کردند، شما ببینید چه میزان تراکنش مالی در این حوزه دارد چرخش میکند و چقدر این حوزه توانسته درآمدزا شود.
ما ظرفیتهای بسیار خوبی در بحث حوزه اقتصاد هنر داریم که دولت میتواند به دو بخش داخلی و خارجی تقسیمش کند، مؤلفههایش را شناسایی کند و مهمترین وظیفهاش بازارسازی است، یعنی بازار ارتباط برقرار کردن بین عرضهکنندگان و تقاضاکنندگان هنر را باید فراهم کند و یارانههایش را اینجا بدهد نه به تولید هنر. یعنی بگوید من نمایشگاه در اختیارتان میگذارم، کالایتان را بردارید بیاورید نشان بدهید؛ من کمکتان میکنم هر کسی که رفت صادرات هنر کرد، به او پول میدهم برای خرج سفرش، وام میدهم برای اینکه شما بروید در خارج از کشور نمایشگاه بزنید.
دولت باید یارانه حوزه هنر را به سمت بازرگانی بینالمللی هدایت کند
من خودم زمانی که در سازمان توسعه تجارت بودم، دنبال این بودم که یکسری نمایشگاههای هنری در خارج از کشور بزنم که درآمد بسیار خوبی هم داشت، ولی متأسفانه مدیران دولتی خیلی استقبال نکردند. ما الان در حوزه هنری آثار بسیار خوبی داریم که من افرادی را میشناسم، مثلاً نقاشی میشناسم که در ایران دارد اثرش را یک میلیون تومان میفروشد، با یک نمایشگاه بسیار ساده و با همکاری سفیر ایران در انگلیس، همان نقاشی را در انگلیس 18 میلیون تومان فروخته است.
هنر ما در خارج از کشور هنرمان خریدار دارد. هنرهای بسیار خوبی داریم، بازار خیلی خوبی دارد که میتوانیم بفروشیم. باز هم توصیه میکنم که دولت یارانهای را که به حوزه هنر میدهد، ببرد به حوزه بازرگانی و علیالخصوص بازرگانی بینالمللی در حوزه هنر.
هنرمندان هم بهنظر من به این اصل باید توجه داشته باشند که ذات بیزینس جزء استعدادهای این عزیزان نیست. حتماً یا با شرکتهایی که در این زمینه دارند کار میکنند، قرارداد ببندند و میتوانند مدل اینکامشیر (سهم از درآمد) داشته باشند. میتوانند بگویند من آثار هنریام را میآورم، با شرکت شما انحصاری کار میکنم، بروید بازارش را پیدا کنید، من حاضرم بخشی از درآمدم را به شما بدهم و خیلی هم سر آن بخش از درآمدش چانه نزنند، با شرکتها نه دلالها. قراردادهای خیلی خوب حقوقی هم میتوانند بنویسند. یا در شرایط بهتر، خودشان با افرادی که ذیصلاح هستند در این حوزه، بازرگانی میدانند، تجارت را میفهمند، بیایند شرکتهایی را برای توسعه کسبوکار هنریشان ایجاد کنند و به محصولاتشان بهعنوان یک محصول کسبوکاری نگاه کنند؛ نه اینکه مثلاً من دارم یک سری تابلوی خوشنویسی تولید میکنم، خب من اینها را ببرم بچینم گوشه خیابان در اتوبان، ماشینها که رد میشوند از من پنجتا بخرند. طبیعتاً این اصلاً اشتباه است، کانال توزیعت اشتباه است، سطح کلاسش پایین است، یعنی اینقدر دارید اشتباه میکنید که حد ندارد. شما باید این را بهصورت یک بیزینس تعریف بکنید.
باید به این باور برسیم که هنرهای ما در خارج از کشور خریدار دارد
تجاریسازی هنر تخصص میخواهد! و این تخصص نزد هنرمندان نیست، نزد متخصصان کسبوکار است. پس هنرمندان ما باید یادشان باشد که ممکن است خیلی باهوش باشند، خیلی توانمند باشند؛ ولی تاجر نیستند، صاحب کسبوکار نیستند. بایستی گروه شوند یا از کسانی که متخصص هستند در این حوزه استفاده کنند.
متأسفانه ما ایرانیها عادت داریم که یکتنه همه کارهایمان را خودمان انجام دهیم و خیلی به تخصصها اعتقاد نداریم. لازم است هنرمندانمان توجه کنند، ببینند وقتی یک خواننده یا یک هنرپیشه تلویزیونی مدیر برنامه دارد یا یک شرکت اسپانسری دارد، چقدر رشد میکند! یک خواننده معمولی یا یک هنرپیشه معمولی که خودش کارهایش را انجام میدهد، چقدر رشد میکند؟
تازه این را هم به شما بگویم که شرکتهای ما در این حوزه هم خیلی شرکتهای قدری نیستند. باز هم حتی در شرکتها و کسبوکارهای هنری مثل همین مدیربرنامههایمان هم بسیار سنتی داریم کار میکنیم. یعنی شرکتهای حرفهای نداریم. باید شرکتهای حرفهای در این حوزه تشکیل شود. بحث ایجاد شرکتهای حرفهای هم همانطور که گفتم با دولت است.
انتهای پیام/4072/4104/پ
انتهای پیام/