این روزها سرگرم بازبینی تولیدات سینمایی کشور هستم، تلخترین و شادترین صحنهها، همیشه جاییست که پای یک کودک، مستقیم و غیر مستقیم، به میان میآید. حتی در ارزیابی فیلمهای موفق ایرانی، رویکرد منتقدان جشنوارههای داخلی و خارجی، به نحوه تلقی و نگرش پدید آورندگان به موضوع کودک است. نمونههای آن را در "خانه دوست کجاست"، "رنگ خدا"، "بچههای آسمان" و ... شاهد بودیم.
اینها همگی در دنیای خیالین سینما بوده است، اما اگر در صحنه واقعی، جفایی به کودکان صورت گیرد، طبیعتا تاثیر و تلخی آن هیچگاه از کامها زدوده نخواهد شد. دو-سه روز پیش، جامعه جهانی به تصادف شاهد یکی از تلخ کامیهای دردناک روزگار عسرت انسان و انسانیت بود و در آن جنازه کودک سه سالهای که کفشهایی مشکی بر پا و لباسی به رنگ قرمز در تن داشت، در ساحل دریای شوم و شور مدیترانه امروز پیدا شد و شاید نشانهای نمادین از سیاه دلی جنگ افروزان و سرخ گونگی خون مظلومان بود، که صدها نفر آنها بی آن که سلاحی در دست گرفته و خونی ریخته باشند در همین دریای مدیترانه برای همیشه ناپدید شدند. پاسدار حضور معنادار عکاسی باشیم که هیچ راهی جز بیان واقعی این شقاوت فاجعه بار نیافت؛ که اگر او نبود هیچ نشان و نشانهای در هیچ کجای عالم از کودک خردسالی نمیماند که برادر پنج سالهاش نیز، حتی در غربت و تلاطم امواج سیاه مرگ، او را تنها نگذاشت.
ستایشگر فضای رسانههایی باشیم که این بیداد را فریاد کردند و جریانی جهانی از لطف و انسانیت در برابر ظلم و شقاوت ساختند و اشک بریزیم بر سرنوشت کسانی که قربانی نظام های متحجر و جریانهای زیادهطلب و تمامیت خواه سیاسی و مثلا دینی شدهاند که راه زندگی عادی را بر مردم بسته و زمینهساز مرگهای مظلومانه و خاموش در گوشه و کنار عالم گردیدهاند. بیشک این روند باطل در همین جا متوقف نخواهد ماند و اگر برای پایان بخشیدن به آن فکری نشود، حتی ریشه به اصطلاح فاتحان امروزین را برخواهد کرد.
دور و دیر نیست که سوگمندانه شاهد تکرار این رویدادها در گوشهای دیگر از همین جهان کمیت زده باشیم و صورت دیگری از برآمدن ایدئولوژیهای خشونتطلب و خلقالساعه را در همین کشورهای پشتیبان تروریسیم امروز ببینیم. این را تاریخ میگوید.
*عضو کمیسیون فرهنگی شورای شهر تهران
انتهای پیام/