باز باران...
به گزارش گروه استانهای خبرگزاری آنا، قطعه شعر سپید سیدرضا جزء مومنی با توجه به ریزش باران، جاریشدن سیل، اوضاع کشور و بهوجود آمدن اتفاقات اخیر به شرح زیر است:
دستها رو به خدا شد
آسمان خشمگین از درد
تندر دیوانه غران
مشت میزد ابرها را
باز باران، بیترانه، میزند
بر قلب مجروح
خانه ویران
کوچه زخمی
صبح وحشت
سیل یاغی
میزند سیلی به رخسار ضعفیان
آب رحمت
تاب و زحمت
میبرد تا کوی طغیان
این طرف هم مرد والی
بیتمنای اهالی
در کجا و ناکجا هست
آن یکی آن سوی آب است
این یکی در بین آبها
سال قبلی
سیل ماتم
بر دل برگ دلار شد
با تورمهای بیجا
قیمتهای کهکشانی
طمطراقهای زبانی
بیست و سیهای خموشی
سفرههای خالی از نان
جام درد اندر پی جام
سرنوشت پست برجام
اقتصاد خالی و پزهای عالی
ضربههای مهلک پول
نمرههای خوب دولت
با تقلبهای زیبا
نوزده و هفتاد و پنج شد
قصه جیبهای پاره
باز باران با ترانه
میزند بر هر کرانه
از مصیبت از کهولت
کاهلی در اهل دولت
داغدار است مام ملت
چه بهار مهربانی
جادهها مامور اعدام
میدهند دستور آتش
و پراید گوش به فرمان
میکشد دل را به آتش
سال خوبی گشته آغاز
مرغ شده هم قیمت غاز
آه باران
تو کجا بودی
که این طور
ما شدیم دربند ماتم
آه باران
هر سه رنگ پرچمم را تیره کردی
خشم خود را چیره کردی
آه باران
بینوایان را ندیدی؟
سوز و ساز قصهی نان را ندیدی
دل پریشان شد به اندوه
باز باران با ترانه
ظلم کرد بر اهل خانه
_______________
گفت باران:
مرد شاعر!
من همان صبح امیدم
با طراوت
بیهیاهو
ناز و مظلوم
دلربایم چون ترانه
چون غزل یا چون غزالم
مهربانم بی بهانه
مینوازم کوچهها را
میزنم شور و هیاهو
میشوم چونان پرستو
چشمتان دایم به من بود
روزتان همرنگ مهتاب
من نشستم روی چتری از عروسک
قصهها با من نوشتید
کم شدم...
ماتم گرفتید
آب را من مینویسم
خاک با من بارور شد
گل فروغ از من ستانده
لیک شرمسار شمایم...
راهتان کج راهه دارد!
بار کج منزل ندارد
شهرهاتان شهره ی شب
خانههاتان مست در تب
من همان فضل خدایم
که طلب کردید به اصرار
ناسزا هرگز نگویید
مینوازم قصهها را
با ترانه
زین کران تا بیکرانه
شستهام روی بهاران
غصه دارم،
درد دارند
درد دارند
مردم زیبای ایران...
باز باران....
*دکتری زبان و ادبیات فارسی و مدیر روابط عمومی دانشگاه آزاد اسلامی واحد دامغان
انتهای پیام/4062/
انتهای پیام/