اگر بهشت رفتم، منتظرت میمانم
به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، از کتاب «دقایقی به روایت همسر»، همسر سردار شهید اسماعیل دقایقی اینگونه از شهید میگوید: شهید اسماعیل دقایقی سال 1333 در بهبهان به دنیا آمد. بسیار باهوش و بازیگوش بود. در 14 سالگی در هنرستان فنی و حرفهای اهواز قبول شد. خانوادهاش بعدها به آغاجاری آمدند، ما هم در آن سالها ساکن آغاجاری بودیم.
همسر شهید در ادامه میگوید: تابستانها تدریس خصوصی ریاضی و فیزیک داشت و از این راه کسب درآمد میکرد. در هنرستان فعالیتهای سیاسی خود را آغاز کرد. در 18 سالگی توسط ساواک دستگیر و از ادامه تحصیل در هنرستان باز ماند. خارج از هنرستان دیپلم گرفت و سال 1353 در رشته مهندسی آبیاری دانشگاه چمران اهواز (دانشگاه جندیشاپور سابق) قبول شد. زندان رفتن، شهید دقایقی را هوشیارتر و انقلابیتر کرد.
وی یادآور میشود: عملیات «کربلای 5» یکی از سختترین عملیاتهای دوران دفاع مقدس بود که نوزدهم دیماه 1365 آغاز و تا پایان همان سال ادامه داشت. در جریان این عملیات بیش از 7500 تن از رزمندگان وطن به شهادت رسیدند. شهید «اسماعیل دقایقی» یکی از شهدای گرانقدر «کربلای 5» است که بیست و هشتم دیماه 1365 به شهادت رسید.
همسر شهید اسماعیل دقایقی در ادامه میگوید: شهید دقایقی هنگام شهادت، فرماندهی تیپ «بدر» را برعهده داشت؛ این تیپ شامل نیروهای مجاهد و اسیر عراقی بود که تمایل به نبرد با رژیم بعث عراق را داشتند. «حشد الشعبی» ادامه تیپ بدر است که بسیاری از فرماندهان آن در میدان نبرد با داعش به شهادت رسیدند. بسیاری از شاهدان عینی میگویند: شهید دقایقی برای مجاهدان عراقی به اندازهای حرمت دارد که در خانه خود عکس ایشان را در کنار عکس امام خمینی (ره) و شهید صدر گذاشتهاند.
خانم همراهی همسر شهید اسماعیل دقایقی از شهیدش با عنوان «علمدار احرار بدر» یاد میکند و درباره انتخاب این عنوان میگوید: چند سال پیش در یک همایش ملی در اهواز از ما پرسیدند که چه اسمی برای شهید دقایقی بگذاریم. من «علمدار احرار بدر» را پیشنهاد دادم.
این همسر شهید، روز آخر زندگی با شهید دقایقی را اینگونه روایت میکند: شهید دقایقی قرار بود در زمان عملیات کربلای 4 در یک عملیات پارتیزانی شرکت کند که برنامه تغییر کرد و بعد از آن در کربلای 5 حضور داشت. چند روز قبل از شهادت ایشان، من تهران بودم و زمان امتحاناتم بودم. گفت: با بچهها اهواز بروم. شب پیش ما آمد و صبح ساعت 6 از ما خداحافظی کرد و ساعت 11 به شهات رسید. آن روزها اهواز زیر موشک باران شدید عراق بود. آن شب به شهید گفتم؛ دعا کن یک موشک به خانه ما اصابت کند تا حالا که بعد از مدتها 4 نفری کنار هم هستیم، با هم شهید شویم.
خانم همراهی، پاسخ شهید را اینگونه بیان میکند: ایشان گفت؛ دلتان میآید من بعد از این همه مدت جنگیدن در جبهه در خانه شهید شوم؟ جواب دادم؛ من به خودم اعتماد ندارم این که بعد از شما چگونه زندگی کنم. ایشان گفت؛ منتظرت میمانم. بعد از این که ایشان رفت، ما هم از اهواز راهی آغاجاری شدم. ایشان با موتور برای شناسایی میرود که بر اثر اصابت بمب خوشهای مجروح میشود. ایشان را داخل سنگر میبرند که آنجا شهید میشود.
همسر شهید دقایقی یادآوری میشود: شهید دقایقی سه سال پیش از شهادت وصیتنامهاش را مینویسد. زمانی که وصیت نامه ایشان به دست ما رسید، همان جملهای را که شب از قبل شهادت گفته بود را خطاب به من نوشته بود؛ اگر بهشت رفتم، منتظرت میمانم.
انتهای پیام/4100/ 4122/
انتهای پیام/