غرور غریبانه ایرانی بر پرده سینما
گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا ـ شخصیت و زندگی غلامرضا تختی، کشتیگیر اسطورهای و نماد اخلاق در فرهنگ پهلوانی، نیمقرن پس از کوچ نابههنگام، غافلگیرکننده و البته جنجالی خود هنوز این ظرفیت و عمق را دارد که در مهمترین رویداد سینمایی کشور موج ایجاد کند. موجی که هم ناشی از محتوای فیلم و هم پیامد حواشی پخش آن بود.
روز اول سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر در سینمای اهالی رسانه با یک جابهجایی جنجالی همراه شد. جایی که تغییر نوبت نمایش فیلم «غلامرضا تختی» ساخته بهرام توکلی و جایگزینی «معکوس» اولین ساخته پولاد کیمیایی با اعتراض عوامل سازنده «معکوس» روبهرو شد. این اولین خبرسازی فیلم بهرام توکلی نبود. خبرسازی مهم این فیلم در بیخبری آن بود. سازندگان فیلم تختی ترجیح دادند در جریان تولید، کوچکترین خبری از چگونگی ساخت، روند داستان، ماهیت فیلم و تیم بازیگران آن به بیرون درز نکند و همین بیخبری بر اشتیاق تماشای آن میافزود. تنها آنچه در این مدت از ساخت این فیلم در محافل خبری و سینمایی مطرح شد، اخباری جسته و گریخته بود که شاید مهمترین آن استفاده از جلوه های ویژه و پیوستن و جدایی امیر جدیدی به این پروژه بهعنوان بازیگر نقش غلامرضا تختی و تولید و نمایش آن به صورت سیاه و سفید بود.
ارائه چهرهای حماسی و در عین حال واقعی از تختی، تأکید بر مردمی بودن وی و اشاره به مخالفت فکری و رفتاریاش با نظام پهلوی از نقاط برجسته فیلم است
شروع فیلم با صدای راوی و خواندن بخشهایی از وصیتنامه غلامرضا تختی همراه است. این وضعیت در کنار پخش فیلم به صورت سیاه و سفید و تصاویر نابازیگرانی با کمترین دیالوگ، صحنهپردازی در فضایی سرد و خنثی باعث میشود تا تماشاگران انتظار دیدن فیلمی مستندگونه را داشته باشند.
ورود تختی به اتاق معروف شماره 23 هتل آتلانتیک در روزی سرد و برفی مقدمهای برای به تصویر کشیدن یکی از مبهمترین وقایع تاریخ معاصر ایران یعنی مرگ غلامرضا تختی محسوب میشود. مخاطب منتظر است تا نگاه سازنده فیلم به این موضوع بنیادین را به تماشا بنشیند؛ این تعلیق البته با جامپ کاتهای بهموقع و انتقال به گفتگوی صمیمانه و به نوعی مادر و دختری دو زن خدمتکار در آشپزخانه هتل تقویت میشد. تا بدینجا توکلی همان روایت معروف و بارها شنیده شده از مرگ تختی را به تصویر کشیده بود که مهمترین آن آخرین تماس تختی با مدیریت هتل و درخواست یک لیوان آب بود. جایی که دختر خدمتکار برای مطرح کردن مشکل مالی خود با تختی دچار تردید شده و البته با تشویق خدمتکار مسن برای طرح این موضوع مواجه است.
البته کارگردان در اینجا اتفاقی تکراری در زندگی قهرمان، یعنی درددل و طرح مشکل تقاضای مردم عادی کوچه و خیابان با وی را روی شخصیت واقعی خدمتکار هتل نشانده است تا از همین فرصت کوتاه نیز برای معرفی شخصیت تختی از دریچه اندیشه و دوربین خود مدد بگیرد. دختر خدمتکار از طرح موضوع ناتوان است؛ خجالتزده و درمانده پس از تحویل لیوان آب، پشت در بسته اتاق تختی میماند. سکانسی که در ابتدای فیلم از زاویه دید تختی و داخل اتاق و در سکانسهای پایینی، از زاویه دید دختر خدمتکار و بیرون از اتاق و تنها با شنیدن صدای تشکر تختی ارائه میشود.
ورود تختی به هتل آتلانتیک مقدمهای برای یکی از مبهمترین وقایع تاریخ معاصر ایران است
تختی با خودنویسی که نامه آخر خود را با آن نوشته، محتویات لیوان را به هم میزند؛ تصویر، روی آب به تلاطمافتاده لیوان متمرکز شده و در یک فلاشبک به دوران کودکی پهلوان دلشکسته در خانیآباد دهه 20 میرود. هرچند تصویری که از این محله تهران در آن سالها ارائه میشود بیش از حد اغراق شده به نظر میآید چرا که خانیآباد با همه محرومیتها و فقر و فاقه ساکنانش بالاخره از محلات شناختهشده و قدیمی تهران بود و آن گونه که در این فیلم تصویر شده، بیغولهای بهغایت کثیف و متعفن با مردمان و کودکانی با ظاهری آلوده و «گداشکل» نبوده است.
این تصور اغراقآمیز در شخصیت و ظاهر پدر تختی هم دیده میشود. پدری که به خاطر مقروض شدن و ورشکستگی مالی مجبور به فروش مایملک خود شده است. آنچه از این شخصیت ارائه می شود (بهویژه در سکانس کودکی تختی و پیش از پیشرفت بیماری پدرش) پیرمردی ژولیده با لباسهای پاره، کثیف و تا اندازهای شیرینعقل است که در کوچههای خانیآباد مورد استهزا و تمسخر کودکان کوچه و بازار قرار میگیرد. هرچند توکلی و سعید ملکان (تهیهکننده) در نشست خبری پس از نمایش فیلم، بر پژوهش گسترده و مبتنی بر گفتهها و نوشتههای شخصی تختی برای ترسیم این فضا تأکید داشتند، اما بررسی روایتهای موازی از نزدیکان و منابعی که تهران آن روزگار را توصیف میکند، بر اغراق بیش از حد سازندگان در این سکانسها مهر تأیید میزند.
ادامه فیلم مبتنی بر سیر زمانی زندگی تختی است؛ از دوران سخت کار در میادین نفتی مسجدسلیمان تا حضور در باشگاه پولاد و تمرین زیر نظر زندهیاد عبدالحسین فعلی و شرکت در مسابقات انتخابی تیم ملی و قهرمانی جهان. اما اوج هنر سازندگان این فیلم در نمایش مسابقه فینال المپیک 1956 ملبورن رقم میخورد. جایی که با بهرهگیری درست از جلوههای ویژه و بازآفرینی تحسینآمیز این رقابت خاطرهانگیز و دیدنی، مخاطبان با هیجان و اشتیاق شاهد کسب مدال طلای المپیک توسط قهرمان محبوب خود میشوند و انگار نه انگار که بیش از 6 دهه از غلبه تختی بر حریف آمریکاییاش در این مسابقه گذشته است.
این سکانسها تا حد امکان به نمونه واقعی خود نزدیک شده و در عین حال تصاویر باکیفیت سینمایی به مخاطب ارائه میشود. روندی که در ادامه و در جریان استقبال مردمی از این قهرمانان در خیابانهای تهران اواخر دهه 30 ادامه پیدا میکند. استفاده از یک کشتیگیر برای ایفای نقش تختی در جوانی و فضاسازی درست از جمله نکات قابل توجه دیگری است که نظر منتقدان را در روز اول جشنواره به خود جلب کرده، اما شاید مهمترین نقدی که به این فیلم وارد است ضعف شدید دیالوگها باشد. ضعفی که باعث شده شاهد دیالوگهای تخت، پیشبینیپذیر و شعاری از زبان شخصیتها باشیم. در جایی دیگر و در سکانس درخشان و معروف ملاقات تختی و مرحوم آیتالله طالقانی (با بازی حمیدرضا آذرنگ) برای لحظاتی بین دو بازیگر سکوت حاکم شده و انگار دو شخصیت هیچ حرفی برای گفتن به هم نداشته یا برای شروع صحبت، تعارف میکنند! گویا کارگردان تنها خواسته با بازآفرینی یک عکس تاریخی (اهدای قرآن به تختی از جانب آیت الله طالقانی) ادای دینی نیز به این دو چهره محبوب داشته باشد.
در سکانسی دیگر، «لیلی» همسایه و همبازی دوران کودکی تختی، برای اینکه نظر قهرمان جهان و محبوب را به خود جلب کند میگوید: «مثلاً من چه جوریام؟ از من خوشت مییاد؟» در حالی که همین دیالوگها در آثار ماندگار سینما و تلویزیون حتی برای شخصیتهایی که از سطوح پایین اجتماع بوده و از عبارات ثقیل استفاده نمیکنند، در قالب واژگانی دلپذیر، جذاب و در عینحال همهفهم بیان شده است. توکلی در نشست خبری و در پاسخ به این انتقاد، فقط به این جمله بسنده کرد که این نظر هم قابل احترام است اما گفتن چنین جملهای از طرف شخصیت لیلی طبیعی بوده و بعید نیست. نمیتوان آن را نشانه سطح پایین بودن هوش و فهم او دانست.
کارگردان، روایت خودکشی تختی را میپذیرد و در همان ابتدای فیلم تکلیف خود و تماشاگر را با این موضوع روشن میکند
ارائه چهرهای حماسی و در عین حال واقعی از تختی، تأکید بر مردمی بودن وی و اشاره مستقیم به مخالفت فکری و رفتاریاش با نظام پهلوی و قرابت فکری او با مخالفان رژیم پهلوی و به ویژه آیتالله طالقانی و دکتر مصدق و نمایش چالش او با دوستان و اعضای خانواده به خاطر سبک زندگی و منش متفاوت از تفکر جامعه، از دیگر نقاط قوت فیلم است. هرچند گاه در مواردی شاهد زیادهروی هستیم که باعث میشود سایر زوایای زندگی این قهرمان محبوب تحتالشعاع قرار بگیرد؛ از جمله، نمونههای مشکلگشایی تختی برای مردم با شیوهها و دیالوگهای اخلاقی تکراری بیان شده است.
همانگونه که توکلی در نشست خبری فیلم اعلام کرده بود، وی عامدانه وارد مباحث مربوط به شیوه مرگ تختی نشده و تلاش میکند تا فقط راوی زندگی و زمانه وی باشد. کارگردان، روایت خودکشی تختی را میپذیرد و در همان ابتدای فیلم تکلیف خود و تماشاگر را با این موضوع روشن میکند تا تماشاگر در ادامه بتواند با فراغ خاطر تنها روی شخصیت وی تمرکز کند؛ با این حال در ترسیم روابط تختی با اطرافیان و روندی که منجر به انزوا و کنارهگیری او در اواخر عمر شده بود چندان موفق عمل نکرده و تنها بر محدودیتهایی که حکومت برای او ایجاد کرده است تأکید دارد.
در مجموع، «غلامرضا تختی» فیلمی قابل احترام و نمونهای برجسته در معرفی شخصیتهای محبوب تاریخ معاصر با زبانی گویا و نافذ است. روندی که نمونه مشابه آن اثری همچون «ایستاده در غبار» ساخته محمدرضا مهدویان بود. تماشای غلامرضا تختی بر پرده نقرهای حس غرور همراه با دلتنگی برای ارزشهای اخلاقی را در مخاطب زنده خواهد کرد.
انتهای پیام/4104/پ
انتهای پیام/