نقش عباس عبدی در قتل طلبه همدانی
گروه سیاسی خبرگزاری آنا، نوشته اخیر عباس عبدی که در آن گفته بود «قاتل واقعی طلبه همدانی، بخشی از جریان اصولگراست» در نگاه اول یک ترفند روزنامهنگارانه برای جلب مخاطب جلوه میکرد اما نوشته او مرا به یاد گزارش چند روز پیش بیبیسی انداخت که به بهانه بازگشت پیکر شهید مجید قربانخانی، او را نمایندهای از خردهفرهنگ لاتی دانست، توبه او را به رنگ تردید گزارش کرد و حتی در بخشی همچنان او را جزء اراذل و اوباش مینامد! و در گام بعد مدعی شد نمایندگان این خردهفرهنگ میان مدافعان حرم کم نیستند، سرتیپ همدانی را نیز دارای پیشینه لاتی و سازماندهنده آنها برای مقابله با فتنه 88 معرفی کرد. جمله آخر این گزارش این بود که «خردهفرهنگ لاتی با پیشینه کهن خود در فرهنگ ایرانی همیشه شمشیری دولبه بوده است.»
جمله آخر، همان منطق عباس عبدی در تحلیلش بوده است؛ «جماعت اوباش ابتدا خود را در قالب تجمعات بهظاهر دینی و مناسکی بازتولید کردند و سپس وارد ادبیات رسمی شد و بهطور رسمی قدر دیدند؛ اما امروز دیگر روی پای خود ایستادهاند»؛ با چنین مقدمهای ترور یک طلبه را حاصل آن روند و به تعبیر بیبیسی لبه دوم شمشیر دانسته بود.
یافتن اینکه این حجم همسویی میان برخی اصلاح طلبان و بیبیسی در مقاطع مختلف؛ ریشه در منابع اندیشهای یکسان دارد یا منابع پشتیبانی مشابه، امری است که نیازمند تفحصی جداگانه است. اما از منظر دیگر، تکرار این «دروغ بزرگ» با ادبیات مختلف از سوی آنها قابل توجه است.
نگاهی به تاریخ سیاسی سده اخیر، نشانگر دو نوع مواجهه کنشگران سیاسی با لاتها است. نوع اول، مشی علمایی بود که گوهر غیرت را در دل برخی از کسانی که آمادگی لازم را داشتند، جلا میدادند و آنها را از رذائل گذشته دور میکردند.
در جریان مدافعان انقلاب اسلامی ردپای چهرههای سرشناسی از کسانی که به تعبیر بیبیسی متعلق به خردهفرهنگ لاتی بودهاند، پیدا میشود. کسانی که حضور همه آنها پس از یک تحول ژرف در مبانی اندیشهای و رفتاری بوده است. مشهورترین آنها «طیب حاج رضایی» است که به قیمت جان خود، حاضر نشد از توبه خود دست بکشد و کوچکترین نسبت نادرستی را به مرجعیت بدهد. از این قافله در سالهای دفاع مقدس نامهای بسیاری را میتوان برشمرد: شاهرخ ضرغام، احمد بیابانی و شهدای بسیاری که نفس امام خمینی آنها را متحول ساخته بود. شاید تازهترین نام از این جرگه، مجید قربانخانی باشد. گروهی که نهتنها اقتدار خود را با ناامن کردن به رخ نکشیدند، که با تقدیم خون خود برای امنیت ما، اثبات کردند توبه آنها حقیقی است. برخلاف ادعای عباس عبدی انقلابیون و ارزشگرایان هرگز نگاه ابزاری به این گروه نداشتند.
اما رویکرد دیگر، میدان دادن به لاتها توسط انگلستان و متحدان آن در مقاطع حساس از ادوار مختلف سده گذشته بوده است. در این رویکرد، استفاده از لاتها همیشه استفادهای ابزاری برای رسیدن به هدف با باز گذاشتن دست آنها در ارتکاب هر عملی است.
رضاخان، قدارهکشی که به تعبیر عبدالله مستوفی در شوشکهکشی و تظاهر به بدمستی و قرق کردن چهارراههای سر محل، یکی از دو قزاقی بود که در تهران کسی حریف او نبود؛ مأمور به احیای منافع انگلستان در ایران پس از ناکامی قرارداد 1919 میشود؛ شعبان جعفری و دیگر همقماشهایش، اصلیترین بازیگران کودتای 28 مرداد 1332 - همان کودتایی که همین بیبیسی فرمان آغازش را اعلام کرد- بودند و ... این رویه تا دوره همکاری با اصلاحطلبان ادامه داشت. آنها برای فشار به حاکمیت اجازه گستاخی اغتشاشگران را در مقاطع مختلف به حدی دادند که اندیشکدههای آمریکایی و انگلیسی از آنها به عنوان فرصتی برای براندازی یاد کنند. از اغتشاشات تیرماه 1378 که با آتش زدن اتوبوسها، مغازهها، بانکها و ... نماد «فشار از پایین و چانهزنی از بالا» شد تا «فتنه تغلب» در سال 1388 که با شورش بر جمهوریت منجر به شهادت تعدادی از جوانان کشور شد.
شاید نتوان ترور روحانی همدانی را از این غائله استثنا کرد؛ که به اقرار رفقای قاتل در صفحات مجازیشان، شهادت او نیز حاصل اثر جنگ روانی رسانهای جریان غرب دوست بود.
با این حال اصلاحطلبان در این دو دهه همیشه ژست مظلوم گرفتند و با گرفتن انگشت اتهام چماقداری به سوی رقیب، خود را قربانی خشونت نشان دادند، اما خود برای بهرهگیری سیاسی دست آشوبگران را در مقاطع مختلف تاریخی باز گذاشتند و حتی آنها را «امت خداجو» نامیدند. یکی از بزرگترین نمادهای آنها برای این عملیات روانی، ترور حجاریان بود که حتی اگر همه سؤالهایی را که درباره «بازی ترور حجاریان» در رسانهها مطرح شد و بیپاسخ ماند هم نادیده بگیریم؛ رصد فعالیت انتخاباتی سعید عسگر در انتخابات بعدی نشان میدهد که او در ستاد کدام جریان حضور داشته است.
جالب اینجا است که حجاریان در 20 سال گذشته، خود اصلیترین تئوریپرداز وجاهت دادن به خشونت بوده است. او که روزگاری برای «فتح سنگر به سنگر» روی تحرکات خیابانی برای اعمال فشار از پایین حساب باز کرده بود؛ چندی قبل مجدداً به ترویج گریز از انتخابات به کف خیابان پرداخته و با بیان اینکه «تاکتیک اصلی اصلاحات، سازماندهی نیروها از پایین است. اساساً معتقدم فشار از پایین با انتخابات پدید نمیآید. پس باید گفت، پروژه اصلاحات به انتخابات گره نخورده است» بار دیگر توسل به «نافرمانی مدنی» از سوی اصلاحطلبان را تجویز کرده است. رویکردی که به نظر میرسد فتنه پیش از انتخابات 1398 را طراحی میکند.
با این حساب باید به عباس عبدی پیشنهاد داد که کمی دقیقتر نگاه کند؛ با کنار گذاشتن عینک تعصب، شاید خشونتهای امروز را حاصل میدان دادن به اغتشاشگران برای همان نظریاتی بیابد که روزگاری در کنار سعید حجاریان برای آنها تیتر یک انتخاب میکرد.
انتهای پیام/4071/پ
انتهای پیام/