تبعیت از ولایت فقیه توصیه همیشگی شهید حیدری بود/ جانباز دفاع مقدسی که شهید مدافع حرم شد
به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت گروه فرهنگ وهنر خبرگزاری آنا، هفته دفاع مقدس که میشود باز هم یاد شهدا دلها را معطر کرده و غم نبودنشان، خاطر جاماندگان را میآزارد. شاید تنها وعده تسلیبخش این غم، وعده شفاعت آنها باشد؛ اما چند سالی است که درِ باغ شهادت از سمت حرم حضرت زینب(س) باز شده است. دفاع از حرم اهلبیت(ع) زمینهای شد تا عاشقان حماسهساز شهید کربلا نشان دهند که ایثار، تاریخ مصرف ندارد. دفاع مقدس هشت ساله که خود در تداوم عاشورای 61 هجری بود، در قالب شهدای مدافع حرم متبلور شده است. در این میان، خدمت در هر دو جبهه جنگ تحمیلی و جنگ تکفیری، توفیقی است که نصیب خوبان و برگزیدگان از جمع عشاق میشود.
یکی از این جرعه نوشان شهادت که پس از فیض جانبازی در دفاع مقدس، در جریان دفاع از حرم به کاروان شهدای کربلا پیوست، سردار شهید حاج اسماعیل حیدری است. خانم زهرا غلامی همسر این شهید بزرگوار در گفتگو با خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری آنا، به بیان گوشههایی از خاطرات و سیره این شهید عزیز پرداخته است که در ادامه آن را میخوانید:
اعزام به جبهه در نوجوانی
شهید اسماعیل حیدری در اسفندماه 1347 در خانوادهای مذهبی در شهرستان آمل به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در همان شهر به پایان برد. در 15 سالگی و وقتی کلاس سوم راهنمایی بود، از آنجایی که خیلی به جبهه رفتن علاقه داشت، مادرشان شرط موافقت با این کار را کسب نمرات ممتاز و معدل 20 قرار داد. شهید حیدری هم موفق شد این شرط را اجرا کرده و به جبهه اعزام شود. بعد از 17 ماه حضور در جبهه و شرکت در چندین عملیات، در جریان عملیات کربلای4 زخمی شد. در همان عملیات، چند نفر از دوستانشان هم به شهادت رسیدند.
پس از این که به خاطر مجروحیت از ناحیه پا، تحت عمل جراحی قرار گرفت، خیلی زود و با عصا دوباره به جبهه برگشت. در عملیات کربلای5 و چند عملیات بعد از آن هم حاضر بود. بیشتر در جزیره مجنون و هفت تپه مستقر بود. در کردستان همرزم شهید سید شفیع شفیعی بودند که ایشان هم در سال 95 در سوریه به شهادت رسید.
ازدواج ، ورود به سپاه و ادامه تحصیل
شهید حیدری در سال 66 برای خدمت سربازی وارد سپاه شد و بلافاصله هم برای ازدواج اقدام کرد. پدرشان به خواستگاری من آمد. البته خودشان هم قبلاً من را در یک جمع خانوادگی دیده بود. هر دو خانواده ساکن آمل بودیم. وقتی اولین لباس سربازیاش را پوشید، سر سفره عقد نشسته بودیم. شهید حیدری 19 ساله بود و من هم کلاس سوم راهنمایی بودم. در همان آمل هم زندگی مشترکمان را شروع کردیم. در سال 69 اولین فرزندمان حسین به دنیا آمد. پس از حسین آقا هم صاحب دو دختر به نامهای فاطمه خانم و زینب خانم شدیم.
بعد از سه یا چهار ماه به جبهه اعزام شد. اولین بار سه ماه و بار دوم 6 ماه در هفت تپه مستقر بود. همزمان با کار نظامی، در دوره شبانه هم ثبت نام کرده و تحصیلاتش را ادامه داد
پس از پایان جنگ، همزمان با فعالیت در سپاه، دیپلم گرفتند و در سال 73 در رشته علوم اجتماعی دانشگاه گیلان، قبول شد. ضمن این که به صورت پاره وقت در تعزیرات شهری گیلان هم کار میکرد. به درس علاقه زیادی داشت و با وجود این که در دو جا کار میکرد و دو فرزند هم داشتیم با رتبه خوبی فارغالتحصیل شد. دوست نداشتند یک جا بنشینند و فعالیت نداشته باشند.
با تمام جراحاتی که داشت و خستگی روزانه، همیشه با کار خود را سرحال نگه میداشت. اگر چند روز در خانه میماند، میگفت حالم بد شده است. میگفت تنها کاری که به من نیرو میدهد، آموزش بچههای رزمنده یا سرباز سپاه است. همکاران شهید حیدری میگویند همیشه بهترین دورههای آموزش سربازان را ایشان داشت. در نظرسنجیهای پایان دوره، بالاترین رتبه اخلاقی و آموزشی را کسب میکردند. به مسائل معنوی سربازان حساس بودند. رسمی که همیشه داشت این بود که در پایان دوره آموزشی، سربازان را محضر آیتالله حسنزاده آملی میبرد و علاوه بر نماز جماعت از بیانات و راهنماییهای ایشان هم برخوردار میشدند.
در مدت سه سال و نیم دوران تحصیل در رشت در یک اتاق مستأجر بودیم و فقط سال آخر به ما خوابگاه دادند، بهطوری که حتی ظرفها را هم در حیاط میشستیم. واقعاً دوره خیلی سختی بود در آمل هم مستأجر بودیم. ولی خدا را شکر زندگی خیلی عاشقانه و با محبتی داشتیم.
بعد از پایان تحصیل به تهران منتقل شد، اما من با دو فرزندم در آمل ماندیم. ایشان هم آخر هفتهها بین تهران و آمل در رفت و آمد بود. در نهایت در سال 79 خانه سازمانی به ما تعلق گرفت و ساکن تهران شدیم.
هوای دفاع از حرم اهلبیت(ع)
پاییز 91 و با اوجگیری نا آرامیها در سوریه، همیشه با هیجان خاصی به من میگفت: مگر ما اجازه میدهیم کسی به حرم حضرت زینب(س) نزدیک شود؟ چند مرحله به سوریه رفت. هر بار 40 روز یا یک ماه یا بیست روز میماندند. آخرین بار هم سه ماه کامل در سوریه بود و پس از بازگشت، بعد از 17 روز راهی سوریه شد. در نهایت بعد از حدود یک و نیم ماه در 28 مرداد سال 92 به شهادت رسیدند.
قرار بود که بعد از پایان ماه رمضان همان سال با هم به سوریه برویم. من یک مقدار به خاطر نگرانی و دلهرهای که به خاطر بچهها داشتم گفتم شما چند وقت نبودید، این دفعه را شما بیایید، بعداً انشاءالله با هم میرویم. ایشان هم گفت من راضی نیستم، الان دلم یکجوری است که دلم نمیخواهد شما بیایید. چون توی حلب فرمانده بود، مرخصی نیروهای خودش را در این شهر صادر کرد و آنها به دمشق رفتند. شهید حیدری قرار بود با پرواز بعدی بیاید که قسمت نشد و به شهادت رسید.
شهادت و ولایت؛ 2 اصل زندگی شهید حیدری
همواره دغدغهاش این بود که ما بعد از شهدا چهکار کردهایم؟ فردای قیامت که شهدا ما را دیدند، از خجالت سرمان را پایین نیندازیم. دفاع از ولایت و این که برای اسلام و جامعه اسلامی نیروی خوب تربیت کند. برایش اهمیت زیادی داشت.
وقتی که وارد تهران شدیم، ایشان در دانشگاه امام حسین(ع) در رشته مدیریت استراتژیک و مقطع کارشناسی ارشد ادامه تحصیل دادند. فکر می کنم در سال 83 بود که فارغ التحصیل شدند و عنوان پایاننامه ایشان هم «اتحاد مسلمین در خاورمیانه» بود، از همان موقع و سالها پیش از اتفاقات سوریه و ظهور گروههای تندرو در منطقه برایش دغدغه بود.
وقتی دید که منطقه ناامن شده و در سوریه جنگ داخلی رخ داده، خیلی نگران شد. یک مربی ماهر در زمنیه تیراندازی و شناخت اسلحه بود، از آن طرف یک وظیفه دینی برای خودش میدید که چرا این آدمکشها اینجور سر مسلمانان را می برند و ما اینجا ساکت نشستهایم؟ اینها خیلی برایش مهم بود. روزی که خواست به سوریه برود، گفت که فردای قیامت پیش حضرت زهرا(س) چه بگویم؟ اگر حضرت زهرا(س) بگوید فرزندم را تنها گذاشتید چه جوابی بدهم؟! هدفش هم کمک به مسلمانان بود و هم اطاعت از ولایت.
میگفت من یک مربی تیراندازیام، نمیتوانم بنشینم در خانه و ببینم که حرم حضرت زینب(س) هدف تروریستهاست. این برایش خیلی مهم بود.
واقعاً به خانواده عشق می ورزید، بارها دیدم که تولد بچهها یادش بود. هیچ وقت به آنها قول بیجا نمیداد، همیشه میگفت توکل به خدا. علاقه شدیدی به دخترانش داشت. هر جا میرفت حتماً برایشان هدیه میگرفت. من بیشترین هدیههایی که در زندگیام دارم از طرف ایشان است. یک خانواده شاد و پر مهر و محبت بودیم و حتی نماز جماعت را هم دوست داشت در خانه با هم بخوانیم.
شهید حیدری روی تبعیت از ولی فقیه تأکید زیادی داشت. میگفت در جنگ، شهدا از ولی فقیه تبعیت میکردند امروز هم ما موظفیم که از مقام معظم رهبری اطاعت کنیم و پیرو ایشان باشیم. بعد از بحث ولایت، روی ضرورت شناخت راه شهدا تأکید داشتند. میگفت اسم هر شهیدی را در هر کوچه زدهاند، کمترین کار این است که برویم وصیتنامه این شهدا را بخوانیم.
انتهای پیام/4072/
انتهای پیام/