دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
ربیعی:

رُل‌هایی که می‌گویم از یاد می‌برم/ لطفا به من نگویید استاد!

پرویز ربیعی از جمله گویندگان قدیمی حوزه دوبلاژ است که هنوز به فعالیت ادامه می‌دهد و سینه‌اش پر از خاطراتی از دهه ۴۰ تا امروز، درباره هنر دوبله و دست‌اندرکاران آن است.
کد خبر : 297570

به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا، پرویز ربیعی یکی از گویندگان پیشکسوت حوزه دوبلاژ کشور است که از دهه ۴۰ وارد کار گویندگی فیلم شده است. او از جمله گویندگانی است که به عنوان نسل قدیمی شناخته می‌شود و از شاگردان احمد رسول‌زاده یعنی یکی از نسل اولی‌های این پیشه است.


ربیعی طی بیش از چهار دهه حضورش در دوبله، نقش‌های زیادی را گفته که به دلیل تعدد و تنوع، بسیاری از آن‌ها را به خاطر ندارد. برخی از گویندگان هنر دوبله در ایران هستند که مانند سعید مظفری و پرویز ربیعی به قول خودشان عادت ندارند نقش را به خاطر بسپارند و خود را مریض رُل نمی‌کنند. ربیعی هم به غیر از تعدادی از نقش‌های بسیار مهم و ماندگار، گویندگی‌های دیگرش را چندان به خاطر نسپرده است. از جمله نقش‌هایی که ربیعی پیش از شروع گفتگو به آن‌ها اشاره می‌کند، گویندگی‌اش به جای استیو مک کوئین در «دزدی سنت لویی» یا گویندگی‌اش در دوبله فیلم «هفت دلاور» است که می‌گوید «تا اسمش را بیاورند سریع به یاد ایلای والاک می‌افتم. چون در این فیلم خیلی دوستش داشتم و بدمن خوبی بود. در "شکارچی تبهکاران" هم به جای او حرف زدم؛ همچنین در "بیلیارد باز" به جای جرج سی اسکات.»


گپ و گفت با این گوینده قدیمی باعث زنده شدن خاطرات زیادی از گویندگان قدیمی و جدید حوزه دوبلاژ ایران می‌شود. بازه زمانی این خاطرات از سال ۴۲ یعنی زمان ورود ربیعی به دوبله شروع شده و تا امروز ادامه پیدا می‌کند. ربیعی متولد سال ۱۳۱۸ است و از معدود گویندگان پیشکسوتی است که این روزها هنوز با قوت و توانایی گذشته به کارش ادامه می‌دهد. این گوینده را بیشتر به واسطه نقش‌های مکملی که گفته، می‌شناسند که در گفتگویمان با او به این مساله هم پرداختیم. بخش اول این گفتگو همچنین شامل سخنانی درباره تجربه ربیعی از حضور در رادیو و برنامه «صبح جمعه با شما» می‌شود.


در ادامه اولین قسمت از گفتگوی مشروح و دو قسمتی‌مان با پرویز ربیعی می‌آید که پیش از شروع و ورود به بحث، با ادای احترام او نسبت به استادش، احمد رسول‌زاده همراه بود.


پرویز ربیعی: اجازه بدهید پیش از شروع، ادای احترامی به استادم زنده‌یاد احمد رسول‌زاده داشته باشم که خیلی از چیزهایی که در این کار یاد گرفتم، از ایشان بود.


* آقای رسول‌زاده خیلی از گویندگان مطرحی را که امروز پیشکسوت این کار هستند، وارد فضای دوبله کردند. نمونه بارزش خسرو خسروشاهی است.


-بله، آقای رسول‌زاده نسبت به آقای خسروشاهی مقام استادی دارد. آقای خسروشاهی هم پس از ورودش به دوبله خیلی زود درخشید و یکی از گوینده‌های بسیار خوب جماعت دوبله شد. خدا آقای رسول‌زاده را رحمت کند. من وظیفه خودم می‌دانم در هر مناسبت یا گفتگویی که پیش آمده و می‌آید، از آقای رسول‌زاده یاد کنم زیرا ایشان یکی از اسطوره‌های مطلق این کار بودند. روی کلمه مطلق تاکید می‌کنم چون خیلی از افراد را داریم که در کار دوبله اسطوره هستند ولی بده‌بستان‌ها و چیزهایی که در طول کار از آقای رسول‌زاده دیدم باعث شد که به این دید برسم که ایشان واقعا به تعبیر شهید بهشتی یکی از راست‌قامتان (در حوزه دوبله) بودند که همه هم از صمیم قلب دوستشان داشتند و خیلی از گویندگان تراز اول را ایشان راه انداختند.


من وظیفه خودم می‌دانم در هر مناسبت یا گفتگویی که پیش آمده و می‌آید، از آقای رسول‌زاده یاد کنم زیرا ایشان یکی از اسطوره‌های مطلق این کار بودند* آقای رسول‌زاده نسل اولی بودند.


-بله. استودیویی به نام دماوند داشتیم که یکی از بهترین استودیوهای تاریخ دوبله ایران بود؛ یعنی در طول بیش از نیم‌قرنی که من در کار دوبله هستم. این استودیو از استودیوهای تاثیرگذار دوبله ایران بود که مدتی پس از انقلاب، صاحبش آن را فروخت و رفت. آقای رسول‌زاده یکی از پایه‌گذاران آن استودیو بود و در ساخت و سازش تاثیر داشت. چیزی که فراموش نمی‌کنم این است که صاحب استودیو بارها به آقای رسول‌زاده زنگ می‌زد که بیا فیلمی را ببین و آن را دوبله کن.


* آقای ربیعی ادای احترامی هم به بهرام زند داشته باشیم که به تازگی او را از دست دادیم. می‌دانم که از دوستان نزدیکِ هم و در واقع رفیق یکدیگر بودید.


-بله. متاسفانه وقتی خبر درگذشتش را شنیدم به قدری ناراحت و غمگین شدم که حد نداشت. روزی بود که برای گرفتن جواب آزمایش به بیمارستان رفته بودم. یکی از افرادی که در آن محیط بود از روی صدایم متوجه شد که من گوینده هستم و گفت تسلیت می‌گویم! من جا خوردم. گفتم چرا؟ گفت مگر خبر ندارید؟ گفتم چه چیزی را؟ گفت آقای زند امروز صبح فوت کرد! این جمله من را به هم ریخت و اشکم شروع به باریدن کرد. در دوران بیماری‌اش چند مرتبه‌ای به عیادتش رفتیم و او هم با روی باز از ما استقبال کرد و از دیدن بچه‌ها خوشحال بود.


* شما سال ۴۲ وارد کار دوبله شدید و آقای زند سال ۴۷ و ۴۸.


-بله. من چند سالی پیش‌تر از او آمدم. بگذارید یک نکته مهم را بگویم. از نظر من، همان‌طور که در سینما دوره طلایی داریم در دوبله هم دوره طلایی داشتیم. در تاریخ سینمای جهان، زمانی بود که هنرپیشه‌هایی چون آنتونی کویین، برت لنکستر، کلارک گیبل، کرک داگلاس، آلن دلون، چارلتون هستون و خیلی‌های دیگر حضور داشتند. این‌ها غول‌های سینما بودند. پس از آن‌ها سوپراستارهایی آمدند و خیلی هم شهرت پیدا کردند اما هیچ‌کدام نتوانستند جای آن‌ها را بگیرند. مثلا از آنتونی کویین فیلمی می‌دیدم به نام «انتقام». در یکی از صحنه‌های فیلم کویین صداهایی را از ضبط صوتی می‌شنید و چنان با صورت و رگ گردنش خشم را نشان می‌داد که شما می‌گفتید در تمام صورت بازیگر، انتقام دیده می‌شود. یعنی دیگر آنتونی کویین را نمی‌دیدید بلکه شخصیت فیلم را می‌دیدید که در پی انتقام بود. به نظر من وقتی هنرپیشه نقشی را بازی می‌کند باید در آن فرو برود و دیگر او را نبینید، بلکه نقش را ببینید. نمونه دیگرش همان فیلم محمدرسول‌الله(ص) بود که آنتونی کویین را در آن نمی‌دیدید، بلکه حمزه را می‌دیدید. اما حالا که سوپراستارهای جدید می‌آیند به محض دیدنشان می‌گویید فلان بازیگر است، یعنی نمی‌گویید فلان شخصیت است. دوبله ایران هم چنین وضعیتی دارد. یعنی یک دوره طلایی داشت و از بدو تاسیس تا اوایل دهه پنجاه، یک‌سری گوینده‌هایی وارد این کار شدند که تبدیل به غول‌های دوبله شدند و هنوز کسی نتوانسته جای آن‌ها را بگیرد. هنوز کسی نتوانسته جای جلیلوند، ناظریان، نوربخش...را بگیرد.


* ژاله کاظمی؟


-بله. او که جای خود دارد. آن گوینده‌ها واقعا چیز دیگری بودند. هنوز کسی نتوانسته جای آن‌ها را بگیرد. مرحوم مقبلی وقتی نقشی را می‌گفت با رگ و ریشه و تمام وجودش می‌گفت. به نظرم تنها گوینده‌ای که همراه این غول‌ها به دوبله نیامد ولی خودش را به آن‌ها رساند، بهرام زند بود یعنی کار به جایی رسید که رویش حساب می‌کردند و سریال‌های بزرگی را هم به او سپردند، منتهی تمام ناراحتی‌ها و دلخوری‌هایش را می‌ریخت درون خودش.


تنها گوینده‌ای که همراه این غول‌ها به دوبله نیامد ولی خودش را به آن‌ها رساند، بهرام زند بود یعنی کار به جایی رسید که رویش حساب می‌کردند و سریال‌های بزرگی را هم به او سپردند* چقدر جالب است که این نکته را دیگر گویندگان و مدیران دوبلاژ هم درباره زنده‌یاد زند می‌گویند. به تازگی همین ویژگی را سعید مظفری و کوروش فهیمی هم درباره ایشان گفتند.


-ممکن بود از دست منِ نوعی عصبانی بشود، اما فقط کمی اخم‌هایش در هم می‌رفت و باقی ماجرا را در خودش می‌ریخت. نمی‌دانم شاید همین یکی از علت‌های بیماری‌اش شده باشد. بسیار مهربان و دلسوز بود. یک ویژگی دیگرش این بود که اصلا به این فکر نمی‌کرد که من با پرویز ربیعی دوست هستم پس باید در همه فیلم‌هایی که مدیریت می‌کنم، حضور داشته باشد. او رُل را تقسیم می‌کرد تا عادلانه به همه کار برسد و این‌طور نبود که یک گوینده در همه فیلم‌هایی که مدیریت می‌کرد، حضور داشته باشد. بهرام زند، صدای بسیار زیبایی داشت و کار مدیردوبلاژی‌اش بسیار عالی بود. انسان بسیار فهیم و قابل ستایشی بود و ...


* خیلی هم دقیق!


-بله دقیقا! به همین دلیل بهترین‌ سریال‌ها را هم برای دوبله به او دادند مثلا برای سریال «جنگجویان کوهستان» من را صدا کرد. پیش از آن کار، در یک سریال ایرانی به نام «گرگ‌ها» به جای سیاوش طهمورث صحبت کرده بودم. سیاوش طهمورث بازیگر تئاتر بود و من سعی کردم در آن فیلم تا جایی که کار را بلدم، بازی خوب طهمورث را پوشش بدهم و بازی خوب این بازیگر روی کار من هم تاثیر گذاشت. بهرام، خدابیامرز، برای «جنگجویان کوهستان» به من گفت پرویز می‌خواهم این رل را مثل کارت به‌جای سیاوش طهمورث در سریال گرگ‌ها بگویی.


* رل کائوچیو را؟


-بله همان رل را. ما معمولا در کار، گوشی می‌گذاریم و گوینده بسته به توانایی‌اش یک یا چند بار تمرین‌ می‌کند و بعد ضبط می‌کنند. من نقش کائوچیو را در ۲۴ قسمت آن سریال بدون گوشی گفتم؛ از بس که از آن رل خوشم آمده بود و دقت می‌کردم با لب و دهان خودش بگویم. این نقش، یکی از کارهایی بود که خیلی دوستش داشتم.


* آقای زند هم یک خاطره از این سریال داشت که حین دوبله کار، ظاهرا تذکری به شما می‌دهد و شما از این‌که می‌بینید همه دیالوگ‌ها را حفظ است، تعجب کردید.


-بله. دلیلش این بود که خیلی در سینک زدن دیالوگ دقت می‌کرد. آقای محمود قنبری هم همین‌طور است یعنی هنگام ضبط کافی‌است که یک حرف «واو» را نگویم. آقای قنبری بدون این‌که نگاهی به صفحات بیندازد، می‌گوید آقای ربیعی چرا آن «واو» را نگفتی؟ بله این ویژگی بین مدیران دوبلاژ خوب، یک وجه اشتراک است چون دیالوگ را خوب سینک می‌زنند و ملکه ذهنشان می‌شود. بهرام زند را هرچه درباره‌اش بگویم کم است چون شخصیتش ورای این حرف‌ها بود. امیدوارم روحش شاد باشد.


* یکی از سریال‌هایی که آقای زند دوبله کرد و شما در آن رل گفتید، «امام علی(ع)» بود که به جای شخصیت طلحه با بازی مرحوم منوچهر لاریجانی صحبت کردید.


-این هم یکی از خصوصیات مدیران دوبلاژ خوب است که بهرام داشت و در این سریال نشانش داد. این ویژگی هم این است که نقش را به‌ویژه اگر فیلم، فارسی باشد برای گوینده آنالیز می‌کنند مثلا این‌که «بدان این شخصیت مثبت یا منفی است و فلان اخلاق را دارد»، اما یکی از ویژگی‌های منفی‌ من این است که هر نقشی را که می‌گویم به این فکر نمی‌کنم که بعدها ممکن است درباره‌اش صحبت یا گفتگو کنم فقط به این فکر می‌کنم که کار را درست تحویل مدیر دوبلاژ بدهم. بعد از کار هم، نقش را از یاد می‌برم به همین‌ دلیل اگر شما اسم طلحه را نمی‌بردید، به یاد نداشتم که در «امام علی(ع)» جای کدام شخصیت حرف زدم! رل‌هایی را که گفته‌ام خیلی به ندرت به یاد دارم. الان هم وقتی مدیردوبلاژی برای کار دعوتم می‌کند، اسم مدیر و زمان کار را در دفترچه‌ام یادداشت می‌کنم. اسم فیلم را نمی‌نویسم.


* یکی از گویندگانی که آقای رسول‌زاده به دوبله آورد زنده یاد اصغر افضلی بود که او را از تئاتر آورد.


-این‌ را که از کجا افضلی را آورد، نمی‌دانم ولی می‌دانم که آقای رسول‌زاده مثل آقای غزنوی و خیلی‌های دیگر، استادِ افضلی هم بودند.


* با شما از کجا آشنا شدند؟ از تئاتر؟


-نه. من تئاتری نبودم بلکه یکی از دوستانم من را به آقای رسول‌زاده معرفی کرد و پیش ایشان رفتم. پیش از دوبله، از اهالی تئاتر نبودم. البته هنرستان هنرپیشگی رفته بودم اما علتش این بود که به سربازی نروم یعنی پس از دبیرستان، به این هنرستان رفتم. آن‌جا استادان بزرگی درس می‌دادند که باید برای اکثرشان بگوییم خدا رحمت‌شان کند مثلا دکتر نامدار، فن بیان درس می‌داد و در کنفرانس‌های بزرگ دنیا سخنرانی می‌کرد. آقای گرمسیری هم از استادان آنجا بود یا مثلا آقای رهاورد که تجزیه و تحلیل درس می‌داد. آن هنرستان، یک دوره سه ساله بود که من دو سالش را پشت سر گذاشتم اما هرگز در تئاتر نبودم چون به طور کلی علاقه‌ای به بازیگری نداشتم. در چند سال اخیر هم مواردی پیش می‌آمد که از من دعوت می‌کردند ولی در نهایت می‌گفتم آقا خانواده من خیلی از این حیطه خوششان نمی‌آید. اما داستان دوبله رفتنم این است که آقای رسول‌زاده با یکی از دوستان من دوست بود و این دوستی باعث آمدنم به دوبله شد.


* بنابراین، پس از دبیرستان و هنرستان بود که جذب دوبله شدید.


بله. یادش به خیر! در مدرسه، انشاهای خوبی می‌نوشتم. در کلاسی که ۵۲ دانش‌آموز بودیم تقریبا برای بیست و چند نفر از بچه‌ها من انشا می‌نوشتم.


* انشاها را متفاوت می‌نوشتید؟


-سعی می‌کردم این کار را بکنم ولی هرکاری بکنید، معلوم می‌شد انشاها با یک قلم نوشته شده اند. آن زمان ناظمی به نام دکتر وفایی داشتیم که هم‌محلی ما بود و دکترای ادبیات داشت.


* در کدام محله بودید؟


-در عشرت‌آباد ساکن بودیم ولی به دبیرستان دارالفنون در میدان توپخانه می‌رفتم. خلاصه آقای وفایی به من می‌گفت نویسندگی را ول نکن! ولی من حرفش را گوش نکردم. با این‌که ادبیاتم قوی و ریاضیاتم ضعیف بود، رشته ریاضی را انتخاب کردم. یک بار دکتر وفایی آمد من را از سر کلاس ریاضی برداشت و به کلاس ادبیات برد. تا ایشان از کلاس رفت، کمی شلوغ‌کاری کردم تا از کلاس بیرونم کنند و وقتی بیرونم کردند دوباره رفتم سر کلاس ریاضی نشستم. معلم تاریخ‌جغرافیایمان در مدرسه همیشه می‌گفت درس را تو بخوان! انشای بچه‌ها را هم علاوه بر انشای خودم می‌نوشتم. زنگ انشا، معلم که می‌پرسید بچه‌ها چه کار کنیم، بچه‌ها مرتب می‌گفتند آقا! ربیعی بیاید بخواند. در کلاس انشا با دوستی رقابت داشتم که آن دوست احمدرضا احمدی بود که امروز شاعر بزرگ و پیشرو موج نوی شعر است. همان‌طور که مرحوم نیما یوشیج در شعر نو، پیشرو بود، احمدی در موجِ نو پیشرو است.


وقتی پیش آقای رسول‌زاده آمدم به مرور در دوبله ماندگار شدم. البته از راهنمایی‌های آقای پرویز بهرام هم استفاده کردم و راهنماهای من این دو نفر بودند ولی بیشترین تاثیر را آقای رسول‌زاده روی من گذاشتند.


* پس آقایان رسول‌زاده و بهرام استادان شما در این کار بودند.


-بله همین‌طور است. بگذارید یک نکته مهم را بگویم. مدتی است که رفتاری در جامعه ما باب شده و آن استفاده اشتباه از لفظ «استاد» است. به همین‌ دلیل می‌بینم که این روزها خیلی‌ها استاد هستند! شاید به دلیل سن و سالم شما می‌خواستید در این گفتگو از لفظ استاد برای من استفاده کنید اما خودم را آماده کرده بودم که اگر این عبارت را به زبان بیاورید به شما تذکر بدهم که از آن استفاده نکنید چون استاد مسلم و مطلق در دوبله، فقط چند شخصیت و به تعداد انگشتان دست است مثلا منوچهر اسماعیلی استاد این کار است و وقتی هنگام کار کنارش می‌نشینی، هول و هراس این را داری که از فشار و انرژی‌ای که برای رل می‌گذارد، خدای‌نکرده سکته کند زیرا تمام وجودش را برای کار می‌گذارد. به این می‌گویند استاد! آقای کاملی، مرحوم رسول‌زاده، ناظریان، جلیلوند، والی‌زاده، عرفانی، شهلا ناظریان، زهره شکوفنده و گوینده‌های این‌چنینی‌ استاد هستند، اما امروزه لفظ استاد را در جاهای نابه‌جا به کار می‌برند که متاسفانه بی‌احترامی به استادان واقعی است. من گوینده‌ای هستم که سعی می‌کنم کارم را درست انجام بدهم، اما در مقابل اسماعیلی یا جلیلوند، استاد نیستم. یک‌بار در برنامه‌ای تلویزیونی با آقای شهریاری، ایشان موقع شروع از لفظ استاد استفاده کرد. بلافاصله گفتم لطفا نگه دارید! اگر از این عبارت استفاده کنید، شرمنده شما هستم و از حضور در برنامه معذرت خواهم خواست.


* اولین فیلمی که با مدیریت آقای رسول‌زاده در آن گویندگی کردید، «مردی که زمان را شکست» بود.


-آفرین! از کجا می‌دانید؟ (می‌خندد) بله این اولین فیلمی بود که کار کردم ولی پیش از آن، در فیلم «ابله» داستایوفسکی به مدیریت آقای بهرام در استودیوی آپادانا کار کردم.


* عجب، فکر می‌کردم «ابله» بعد از «مردی که زمان را شکست» بوده است.


-نه. زمان گویندگی در «ابله» تازه‌کار بودم و فقط یکی دو جمله گفتم. در آن شرایط لذت می‌بردیم که چند جمله گفته‌ایم، اما در «مردی که زمان را شکست» رل بزرگ‌تری را گفتم که البته به خاطر ندارم چه رلی بود.


* این فیلم در استودیو شهاب دوبله شد.


-بله. آنجا بود. یک بار زنده یاد سعید شرافت در استودیو شهاب، من را دید. متنی را به دستم داد و خواندم. گفت آفرین خیلی خوب می‌گویی. یکی از ویژگی‌های من این بود که زود برای ضبط حاضر می‌شدم یعنی متن را می‌خواندم و آماده ضبط بودم. یک‌بار آقای رسول‌زاده من را کنار کشید و گفت ربیعی چند سال است داریم با هم کار می‌کنیم؟ گفتم آقا بیش از ده دوازده‌ سال است. ایشان گفت من تو را می‌شناسم و می‌دانم فیلم را که یک بار ببینی برای ضبط حاضر می‌شوی اما این بار اول به درد نمی‌خورد و همیشه دور دوم و سوم است که می‌توانی ریزه‌کاری‌های هنرپیشه را ببینی پس سعی کن چندبار دیگر هم، تکه فیلم را ببینی. من سعی کردم به این نصیحت عمل کنم منتهی پس از مدتی، کار دوبله خیلی ماشینی و سریع شد و الان اگر بگویی می‌خواهم برای بار دوم ببینم، ممکن است صدای بعضی دیگر از گوینده‌ها دربیاید.


آقای رسول‌زاده وقتی می‌خواست فیلمی را کار کند، یک دور گوینده‌ها را دعوت می‌کرد و همه با هم فیلم را می‌دیدند. حین تماشا می‌گفت ربیعی شما باید این رل را بگویی. نه فقط آقای رسول‌زاده بلکه دیگر مدیران بزرگ دوبلاژ هم همین کار را می‌کردند. اوایل که اصلا محال بود، یعنی ممکن نبود که گوینده‌ها فیلم را ندیده، دوبله کنند.


پس از آشنایی با آقای شرافت و دیگر مدیران دوبلاژ هم به دلیل همین ویژگی که زود حاضر می‌شدم، خیلی دعوت به کار شدم و مدیرانی که یک بار با آن‌ها همکاری می‌کردم برای کارهای بعدی هم صدایم می‌زدند.


* یک سوال درباره فیلمی مهم که آقای رسول‌زاده دوبله کرد؛‌ چرا صدای شما در فیلم بن‌هور شنیده نمی‌شود؟


-آن‌موقع که آقای رسول‌زاده بن‌هور را دوبله می‌کرد، من هنوز نیامده بودم.


* جک هاوکینز در بن‌هور بازی می‌کرد که شما در فیلم «پل رودخانه کوای» به جایش حرف زدید. برایم سوال بود که چرا در بن‌هور به جایش حرف نزدید؟


-«پل رودخانه کوای» را آقای منوچهر زمانی دوبله کرد که آن رل را من می‌گفتم.


* شما مدتی هم در رادیو با منوچهر نوذری در ضبط برنامه «صبح جمعه با شما» همکاری داشتید؟


-بله. وقتی آقای نوذری زنگ زد، گفتم آقا شما که می‌دانید من در کار کمدی نیستم. عین جمله ایشان این بود که به خاطر سرعتی که داری، می‌خواهم بیایی و به این ترتیب چندسالی را با ایشان در برنامه «صبح جمعه با شما» همکاری کردم.


* دهه شصت بود و تعدادی از گوینده‌های دوبله مثل حسین عرفانی و شهلا ناظریان هم با شما در آن برنامه همکاری می‌کردند.


-بله. برهه‌ای بود که اکثرا از دوبله به آن برنامه آمده بودیم و فقط چند نفر از بچه‌های سابق رادیو مثل فرهنگ مهرپرور، آقای عبدی و ... در آن برنامه بودند. در رادیو سریال‌هایی هم تولید می‌شد که آقای شیشه‌گران تهیه می‌کرد و با وجود دعوت‌شان، سر آن کارها نرفتم.


* یعنی جنس خودتان را چندان رادیویی نمی‌دانستید؟


-به غیر از این، چندان از کار رادیو خوشم نمی‌آمد. فرق رادیو و دوبله در جمله‌ای است که جلال مقامی در مصاحبه با شما و دیگر مصاحبه‌هایش گفته بود که بزرگ‌ترین استاد دوبلور، بازیگری است که در فیلم بازی می‌کند اما در رادیو، متن را به شما می‌دهند و بسته به متنی که داری، هرجا خواستی بخند یا اگر خواستی کم و زیاد بخند، ولی در دوبله اگر کار را درست انجام ندهی یا کم و زیاد کنی، لو می‌روی و حداقل باید بتوانی ۸۰ درصد بازیِ بازیگر را در بیاوری.


* آقای ابوالحسن تهامی سال‌ها پیش جمله‌ای گفته بود که صدای دوبلورِ فیلم، عکس صدای گوینده رادیو، نباید شخصیت خاصی داشته باشد و این به ضرر گوینده فیلم است که مردم او را با صدای خاصی بشناسند. شما موافق‌اید؟


-بله. ببینید، برخی صداها تغییرناپذیرند.


* مثل صدای آقای خسروشاهی.


-بله. صدایی خاص دارد که خیلی‌ها هم طرفدارش هستند. هرجا می‌رویم وقتی صحبت می‌شود، می‌پرسند جای آلن دلون کی حرف می‌زند؟ و به یاد دارم که سر یک فیلم وقتی یکی دیگر از گوینده‌ها به جای آلن دلون حرف زده بود، صدای مردم درآمده بود.


* آقای قنبری بود.


-بله. آقای قنبری خودش گوینده خوبی است ولی چون صدای آقای خسروشاهی روی آلن دلون نشسته بود، مردم نپذیرفته بودند. صدای آقای خسروشاهی خاص است و روی هر شخصیتی نمی‌نشیند.


* این یک محدودیت است؟


-بله. متاسفانه همین‌طور است. گویندگانی دیگری هم داریم که تا لب باز کنند، مخاطب می‌فهمد که فلان گوینده هستند. من به جای طیف‌های مختلف شخصیتی حرف زده‌ام و یک خوش‌شانسی داشته‌ام. پیش‌ آمده که می‌گویند صدای این گوینده زن یا مرد شبیه فلان گوینده است اما درباره صدای من، موردی نبوده که به آن شبیه باشم و این خوش‌شانسی من است.


من فیلم‌ هندی زیاد گفته‌ام و وقتی دنبال صدای بدمن فیلم هندی می‌گشتند، بلافاصله می‌گفتند ربیعی را صدا کنید. نقش مثبت‌ها را هم غول‌های دوبله می‌گفتند. البته فیلم‌هایی هم بوده که در آن‌ها رل اصلی را گفته‌ام* شما بیشتر شخصیت‌های مکمل یا فرعی را گفته‌اید و کمتر پیش آمده که رل اصلی بگویید.


-شاید به این دلیل باشد که اوایل کارم، رل‌های منفی زیادی گفتم و این ویژگی روی من ماند؛ به ویژه در فیلم‌های هندی. چون من فیلم‌هندی زیاد گفته‌ام و وقتی دنبال صدای بدمن فیلم هندی می‌گشتند، بلافاصله می‌گفتند ربیعی را صدا کنید و نقش مثبت‌ها را هم غول‌های دوبله می‌گفتند. البته فیلم‌هایی هم بوده که در آن‌ها رل اصلی را گفته‌ام. یک فیلم بود که مدیردوبلاژش آقای رسول‌زاده بود که بازیگرش، یک شکسپیرین و نقش مثبت هم بود. آقای رسول‌زاده یک ربع با من صحبت کرد و گفت ببین باید رل را اداره کنی. اولین رلِ اولی بود که می‌گفتم. آقای رسول‌زاده گفت رل‌های دیگر را که می‌گویی ممکن است صدایت بالا و پایین بشود ولی این رل اصلی است و باید مواظب صدایت باشی.


منوچهر زمانی از مدیران دوبلاژی بود که بیشتر اهل ریسک بود و نقش‌های اصلی را به من می‌داد مثلا فیلمی بود که دو هنرپیشه تراز اول داشت یکی رابرت کالپ بود و دیگری الیوت گولد. کالپ را به من داد و گولد را خودش گفت. اگر درست یادم باشد، ناتالی وود هم در آن فیلم بازی می‌کرد.


منبع: مهر


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب