افتخارم این است که دانشجویانم از من بهترند
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، با وجود همه هماهنگیها به دلیل ترافیک کمی با تأخیر به دانشگاه شریف رسیدیم. بعد از معطلی جلوی در دانشگاه با سرعت خودمان را به پژوهشگاه نانو رساندیم. زنگ زدم و دست پاچه گفتم خانم دکتر، طبقه چندم بودید؟
حس دانشجوهایی را داشتم که به کلاس دیر میرسند، توقع داشتم استاد اخمی کند و بگوید یک ربع دیر آمده اید!! اما در کمال تعجب با چهره خندانی روبرو شدیم که با لبخند، سلام گرمی کرد و مادرانه گفت: راه را گم کرده بودید؟ تمام استرسمان فروکش کرد، ما را به اتاق زیبای کار خودش راهنمایی کرد و شروع کردیم به گفتگو.
ایرجیزاد رئیس سابق دانشکده فیزیک شریف و رئیس فعلی پژوهشکده نانو دانشگاه شریف ابتدا از خودش برایمان گفت.
من ورودی سال 1352 دانشگاه صنعتی شریف در رشته فیزیک هستم. بلافاصله بعد از فارغ التحصیلی در سال 1357 در دانشکده فیزیک شریف مربی شدم، مدتی نگذشت که انقلاب شد و بعد هم انقلاب فرهنگی و بسته شدن دانشگاهها اتفاق افتاد. بعد از بازگشایی دانشگاهها، فوق لیسانس قبول شدم و همان موقع از طرف دانشگاه شریف برای ادامه تحصیل بورسیه شدم و بعد از لیسانس در دورانی که دانشگاهها تعطیل بود ازدواج کردم البته من در دبیرستان دروس فیزیک تدریس میکردم. پس از ازدواج دارای دوفرزند شدم و برای ادامه تحصیل فوق لیسانس به توصیه اساتید دانشگاه ساسکس انگلیس فوق لیسانس و دکترا را با همراهی همسر و فرزندانم گرفتم و یک سال هم پسادکترا بودم. بعد از اینکه دکترا و پسادکترا را گرفتم به عنوان استادیار دانشگاه شریف برگشتم و از سال 70 تا الان در دانشگاه هستم.
وی با اشاره به اینکه باید برای ادامه تحصیل دانشگاهی مناسب به هرجهت انتخاب میکردم گفت: دلیل اینکه دانشگاه ساسکس را انتخاب کردم این بود که هم امکانات آزمایشگاهی خوبی داشتم در رشتهای که من میخواستم و هم امکانات زیست خوبی داشت یعنی خوابگاه خیلی خوب در داخل دانشگاه داشت. این دانشگاه در خارج شهر بود و امکان نگه داری بچهها در مهدکودک و تحصیل مدرسه در آن وجود داشت. به توصیه اساتید خودم در دانشکده و با توجه به شرایط خانوادگی به آنجا رفتیم که از نظر آب و هوا خیلی بهتر از بقیه شهرهای انگلیس بود.
در دوران تحصیل برایتان مشکلی از نظر حجاب پیش نیامد؟
من از خانوادهای مذهبی سنتی بودم و وقتی وارد دانشگاه شدم در آن زمان خیلی از دانشجویان حجابی نداشتند، اما من روسری داشتم و پس از آن جو دانشگاهها تغییر کرد و خیلی از دانشجویانی که روسری سر نمیکردند به روسری و لباس پوشیده گرایش پیدا کردند، بعد انقلاب شد و قطعا گرایش به حجاب بیشتر شد بعدش هم در داخل کشور حجاب الزام بود، من که معتقد بودم و پایبند بودم، دلیلی نداشت در خارج از کشور تغییر رویه بدهم. البته آنجا شاید برایشان عجیب بود که یک خانم جوان پوشش داشته باشد. حتی من یادم است یک روز میخواستم به کارگاه بروم اینطور بود که هر چه میخواستیم بسازیم خودمان نقشه میکشیدیم و به کارگاه میرفتیم و کنار تکنسین میایستادیم یادم است میخواستم در کارگاه تراشکاری بکنم تکنسین من را نگاه میکرد و با تعجب میگفت: میدانید طبق قانون ایمنی روسری به دلیل اینکه امکان رفتن به قطعات متحرک دارد ممنوع است؟ وقتی به من گفت: با این روسری میخواهی این کارو بکنی من مثل خانمهای شمالی روسری را پشت سرم بردم بستم و بعد گفتم حالا چه طور؟ گفت: حالا اکی است و بعد کلاه گذاشتم روی روسری و عینک زدم، اجازه داد من پای ماشین تراش باشم.
البته خارجیها به اعتقادات فرد مادامی که مغایر با قوانین و مسائل ایمنی نباشد خیلی احترام میگذارند در نتیجه من با حجاب مشکلی نداشتم و خودم هم سعی میکردم حجابم را زیبا بکنم یعنی آنجا میدانید در انگلیس روسری تیره سر کردن متوجه شدم نشانه عزاداری است هیچ وقت روسری مشکی سر نمیکردم. از رنگهای روشن استفاده میکردم یا کت و دامن بلند میپوشیدم سعی میکردم که ظاهرم هم زیبا هم پوشیده باشد هیچ وقت با کسی مشکلی نداشتم و آنها نیز ما را پذیرفته بودند. حتی ما که گوشت معمولی نمیخوردیم و حلال میخوردیم اگر میهمانی ترتیب میدادند یا غذاهای سبزیجات برای ما میگذاشتند یا حتی گوشت حلال پیدا میکردند و در واقع فرد را با اعتقادات و ظاهری که دارد میپذیرند.
نوع پوشش شما در نمره دادن اساتید به شما تاثیری نداشت؟
نه به هیچ وجه؛ البته رفتارهای ما هم توهین آمیز نبود این خیلی مهم است یک وقت آدم میبیند که بعضی از بچههای خیلی مذهبی بعضی رفتارها را داشتند، چون متوجه نمیشدند جنبه توهین دارد و آنها توهین آمیز برداشت میکردند. من یادم است اوایل ما در در گردهمایی علمی کنفرانسها شرکت نمیکردیم. هر کنفرانسی یک شامی دارد و آن از دید کنفرانس خیلی مهم است، چون اغلب ارتباطات بین المللی علمی رد و بدل کردن دانشجو ایده و ... در آن شام هست یک سوشیال ایونت محسوب میشود، ما اوایل شرکت نمیکردیم و میگفتیم، چون مشروب سرو میکنند نباید برویم، ولی من یادم است سال آخر به این نتیجه رسیدیم با نرفتنمان به این گردهمایی علمی که محل تبادل علمی بود ضرر میکنیم، ما میتوانیم برویم و مشروب نخوریم و بگوییم برای ما آب بگذارند یا روی میز ما مسلمانان کنار هم باشیم کل میز آب باشد، ولی همین که برویم و در بحثهای علمی شرکت کنیم فایده اش بیشتر است.
من یادم است آن اوایل انقلاب بود که بعضیها خیلی در دانشگاههای خارجی تندروی میکردند، ولی حداقل من مشکلی نداشتم و موقعی که دانشجو بودم مسئولیت سه آزمایشگاه را به من داده بودند یعنی اینقدر کار میکردم که شخصیت علمی من را به عنوان یک مسلمان پذیرفته بودند و حتی قبل از این که دکترا بگیرم به من پیشنهاد پستاک دادند که حقوق میدادند.
برایمان بگویید که چه شد با وجود اینکه خانم بودید و معمولا خانمها رییس دانشکده نمیشوند، اما رئیس دانشکده فیزیک شدید؟
اوایل که به ایران آمدم خیلی درگیر این بودم که آزمایشگاههایی را که دوست داشتم بسازم و به طبع امکانات خیلی کم بود. یادم است واقعا چهار پنج سال بکوب کار کردم تاتوانستم آزمایشگاهم را بسازم و تجهیزات را بخرم اول معاون پژوهشی دانشکده شدم و یادم است در دورانی که معاون پژوهشی بودم خیلی فعالیت میکردم نه برای خودم بلکه برای همکاران که از نظر پژوهشی دانشکده بالا برود. بعد یادم است که یک دورهای که قرار بود استادی را برای ریاست دانشکده انتخاب کنند رئیس قبلی ما خیلی فرد محترمی است آقای دکتر انواری که وقتی رئیس دانشگاه هم بودند به من گفتند ما میخواهیم شما را برای ریاست دانشکده کاندید کنیم و خوب است که یک خانمی برای اولین بار در دانشگاه شریف رئیس دانشکده شود من آن موقع استادیار جوانی بیش نبودم؛ ابتدا هاج و واج گفتم مگر میشود؟ مگر من میتوانم؟ گفتند چرا که نه؟ ما هستیم کمک میکنیم و مثل کسی که لب استخر باشد و هلش بدهند، بالاخره مرا راضی کردند. من کاندید شدم و رای آوردم یعنی توسط خود اساتید انتخاب شدم انتصابی نبودم و یادم است که همان موقع اساتید خودم یعنی آنهایی که استاد زمان دانشجویی خودم بودند به من گفتند حاضریم کمک کنیم و ما را معاونت بکن معاون آموزشی همسرم بود که همکارم هم هست آقای دکتر ارفعی، معاون پژوهشی مان دکتر منصوری بود که بعدا معاون وزیر شدند خلاصه یک خانم رئیس دانشکده استادیار دو تا از معاونینش استاد تمام بودند البته دوران خیلی پرکاری برای من بود و شاید یکی از دلایلی که من را انتخاب کرده بودند این بود که دوران پرکار دانشکده بود و دانشکده از یک ساختمان سه طبقه به یک ساختمان 6 طبقه میرفت و با این جابه جایی آزمایشگاههای تحقیقاتی زیادی باید ساخته میشد و همه اینها حجم کار زیادی داشت و میگفتند یک خانم از پسش برمیاد.
قبل از زن بودن توانایی من برای ریاست دانشکده دیده شد
دلیل اینکه رئیس دانشکده کردند این بود که فکر میکردند که من در توسعه دانشکده و در اداره دانشکده این قابلیت را دارم ودومین هدف این بود که دانشکده فیزیک یکی از دانشکدههای پیش رو نه تنها در علم است که یکی از بهترین دانشکدههای کشور است بلکه از نظر نوع تفکر اساتید و پختگی و سطح اجتماعی یکی از دانشکدههای پیش روی دانشگاه است و من یادم است آن موقع میگفتند برای ما خوب است که ما یک خانم را رئیس کنیم و کمک هم کردند، البته ممکن است سختی هم باشد یکی دو نفر خوششان نیاید، ولی در مجموع کمک کردند. من آن موقع تجربه زیادی نداشتم و جالب اینجاست از آن زمان تا به حال هیچ خانمی رئیس دانشکده شریف نشده است. من سه سال رئیس دانشکده بودم بعد از آن رئیس مرکز آموزش ریاضی و علوم شدم بعد از آن این پژوهشکده نانو را راه اندازی کردند و از حدود سال 1383 تقریبا 14 سال قبل رئیس این مرکز هستم، هر چه استعفا میدهم میگویند نه. واقعیت این است که فکر میکنم خانه دومم است یا یک وقت خانه اولم اینجاست من دختر 18 ساله بودم که به دانشگاه شریف آمدم و همین جا ازدواج کردم همسرم، در دانشگاه همکارم بود و یکی از دخترانم اینجا درس خواند یک جورایی انگار اینجا خانه من است. در نتیجه واقعا هر تکه اش مشکل داشته باشد حاضرم حل بکنم. معمولا در جامعه ما کسی که خوب کار میکند کسی که خالصانه کار میکند همیشه برایش کار هست ممکن است در پوزیشن خیلی بالایی از نظر اجرایی نباشد، ولی در موقعیتهای مشاورهای موقعیتهای معاونتی رئیس دانشکده و ... همیشه سیستم از این افراد میخواهد که باشند این است که ما هستیم.
از آشنایی تان با همسرتان برایمان تعریف کنید:
سال سوم دانشگاه لیسانس که بودم به من یکی از استادان گفت: دستیارش شوم یک ترم دستیار آموزشی در آزمایشگاه فیزیک مدرن شدم بعد این استاد از کار من خوشش آمد گفت: دستیار آزمایشگاه تحقیقاتی باش. از سال سوم دستیار ازمایشگاه تحقیقاتی شدم همان جا همسر من که 4 سال از من بزرگتر بود و دوران سربازی اش را در دانشگاه طی میکر، یکی از دستیاران بود. ما در آزمایشگاه تحقیقاتی مدتها با هم کار میکردیم البته هیچ چیزی به زبان نمیآوردند تا اینکه یک دوست مشترک مان به من گفت که آقای ایکس از شما خواستگاری کرده نظرت چیست؟ من بهش گفتم چرا خودش نگفت، گفت: احتمالا خجالت کشیده و مطمئن نبوده که جواب مثبت میگیرد، من موافقت کردم و به طور جدی 4 ماهی با هم صحبت میکردیم آن موقع ما خیلی انقلابی و اسلامی بودیم خیلی شرط و شروط اعتقادی داشتیم. بعد از 4 ماه به توافق که رسیدیم ایشان به طور رسمی خانواده را فرستادند و ما خیلی ساده ازدواج کردیم.
مراسم مفصلی نداشتیم آن موقع تازه استخدام شده بودم ایشان هم همین طور پول زیادی نداشتیم یک جایی را اجاره کردیم و قصدمان این بود که هیچ چیزی از خانواده هایمان نگیریم در نتیجه با مینیمم وسایل خانه و من یادم است که فقط میهمانی خانه گرفتیم لباس عروسی مان را خودمان دوختیم سرویس طلا نداشتیم و آن موقع 14 سکه بیشتر مهر نکردیم و یک مهیمانی بود. پدر من برایش عجیب بود که 14 سکه مهریه ام شد، چون آن موقع رسم نبود 14 سکه پیشنهاد کردم و هیچ چیزی از پدرم جهاز نخواستم من پدرم فقط یک ساعتی را قبول کردم به عنوان هدیه و وسایل ابتدایی هم با حقوقی که خودم به عنوان دستیار میگرفتم همسرم از 18 سالگی تهران آمده بود روی پای خودش بود و تازه سربازیش تمام شده بود و در دانشگاه مربی بود با همان حقوقش پس اندازش مخارج میهمانی را داد و من یادم است یک حلقه بیشتر نگرفتیم 500 تومان شد نه سرویس طلا نه سالن فلان آرایش هم یکی از اقوام خانه انجام داد مجانی هم بود. نمیدانم آیا این کار خوب است یا نه. شرایط سال 58 که ما ازدواج کردیم اصلا همه روشنفکران این طوری ازدواج میکردند یعنی یک موج ضد تجمل گرایی و یک موج اعتقادی بود. استدلال من این بود که پدرم با زحمت زیاد من را به دانشگاه فرستاده بود و خانواده همسرم با زحمت زیاد همسرم را به تهران فرستاده و شده مهندس چرا باید برای ادامه زندگی باز هم خانوادهها را به زحمت انداخت؟ خودمان زحمت میکشیم و برای هر تکهای که پول جمع کردیم برنامه گذاشتیم خرید کردیم اضافه کردیم به زندگی مان لذت بردیم. متاسفانه الان دختران میخواهند همه چیز ابتدای زندگی را داشته باشند برای چی بدوند که یکی را دو تا کنند دو تا را سه تا کنند من در 35 سالگی وقتی دو تا بچه داشتم، دکترا گرفتم و خانه نداشتیم و اجاره نشین بودیم. خانه برادر بودیم، ولی الان میگویند تا خانه و ماشین نداشته باشی تا جهاز نباشد ازدواج نمیکنیم. فرق کردیم جامعه خیلی فرق کرده، ولی ما این طوری نبودیم.
به نظر شما دخترهای امروز چقدر شبیه شما و امثال شما هستند؟
این که ازدواج کم شده، ولی نیاز به ازدواج هست در نتیجه راه حلش چیست؟ سطح توقعات را باید پایین بیاوریم نه این که ازدواج سفید بکنیم یک روزی با این باشیم یک روز با آن باشیم نه. اگر یک خرده سطح توقعات پایین بیاید چه دختر و چه پسر احساس کنند با هم میخواهند زندگی را بسازند در نتیجه میشود چرا نمیشود. شما فکر میکنید هزار تا سکه مهر باشد عاقبت طرف نتواند بدهد یا ندهد اعصاب هم خورد بکند خوب است؟ یا مثلا طلاق بگیرند حالا نمیدانم البته شاید یک وقت طلاق خوب باشد، اما بیشترین صدمه را زن در طلاق میبرد. دلیل برای طلاق چیست؟ اگر دوست نداشتند چرا ازدواج کردند؟ الان کسی عشقهایی که در کتابها هست را ندارد. خیلی اوقات آدم عشق را میتواند بسازد.
دختران و پسران در زندگی بنا را بر تقویت نکات مثبت هم بگذارند
قطعا دختر و پسری که با هم ازدواج کنند ابتدا با هم تفاوتهای فرهنگی دارند. یک برادر و خواهر عین هم نیستند چه برسد دو خانواده اگر بنا را بر این بگذارند که نکات مثبت هم را بگیرند و تقویت کنند نکات منفی را تضعیف کنند و فراموش کنند به یک عشق تبدیل میشود. اگر همدیگر را کنار بگذارند آیا موقعیت بهتری پیدا میکنند؟
وضعیت فعلی دختران دانشجو و توانمندی شان را چه طور میدانید و اینکه مهمترین تفاوتهای دختران نسل امروز که شما با آنها کار میکنید با نسل خود شما چیست؟
ما حاصل تحولات اجتماعی مان که تقریبا با تحولات بین المللی همگام هستیم حضور خانمها هست و افزایش توانمندیهای آنها از نظر سواد علمی و استقلال اقتصادی است. تقریبا همه خانوادهها دخترشان را برای تحصیل به دانشکده میفرستند و انتظار همه خانمها این است که بعد تحصیل شغل داشته باشند و روی پای خودشان از نظر اقتصادی باشند در نتیجه در دانشگاهها حتی در دانشگاههای صنعتی مثل شریف موقعی که من دانشجو بودم ده درصد شاید کمتر دانشجوی دختر داشتیم. الان جمعیت دخترانمان بالای 30 درصد است در این پژوهشکده نزدیک 50 درصد دانشجویان دکترا خانمها هستند در نتیجه این نشان میدهد که خانمها تلاش زیادی برای ورود به دانشگاه و افزایش سواد علمی شان کردند و احساس خودباوری شان تقویت شده البته این جریان تبعاتی نیز داشته است از جمله بحث ازدواج هست اگر که خانمها جلوتر از آقایان از نظر موقعیت اجتماعی باشند در جامعه ما که چیزی شبیه به سنتی و مدرن هستیم و مخلوطی از این دو را داریم منجر شده که خانمهای مجرد تحصیل کرده تعدادشان افزایش پیدا کند. ما میبینیم که خیلی از پژوهشگران حتی اساتید ما هم ازدواج نکردند و یا اینکه سن ازدواج خیلی عقب میافتد و این که تعداد بچه و زمان بچه آوری کاهش مییابد. یکی دیگر از دغدغههای خانم تحصیل کرده این است که چگونه زندگی شغلی و موفقیت شان را با موفق بودن به عنوان یک مادر هماهنگ کنند این روند در واقع فقط شامل کشور ما نمیشود بلکه جهانی هم هست. من عضو کمیتههای مختلفی در سطح بین المللی هستم که مسئله اصلی شان همین است و دنبال این هستند که توصیههایی پیدا کنند که خانم هم موفق علمی هم موفق شغلی باشد هم مادر خوبی باشد و هم هسر خوبی باشد و رضایت در ازدواج را داشته باشد. پس در مقایسه با زمان ما الان درجه خودباوری استقلال دختران خیلی بیشتر شده است.
توانمند علمی دختران امروز رانسبت به نسل خودتان چگونه برآورد میکنید؟
از نقطه نظر علمی کلا میزان تلاش حتی در دانشگاههایی مثل دانشگاه شریف برای یادگیری دانشجویان کم شده و یکی از دلایل آن عدم اطمینان از یافتن شغل مناسب و در شان در آینده است و شاید هم یک مقدار خستگی باشد که تحصیل قبل از دانشگاه مثل کنکور برایشان ایجاد کرده است. این بی انگیزگی و این نگرانیها الان دختر و پسر نمیشناسد و یک مقدار دانشجویان ما دچار سردرگمی هستند یعنی در کل من میبینم نسبت به زمان ما کمتر برای تحصیلشان تلاش میکنند و شاید هم دلیل دیگر این باشد که امکاناتشان بیشتر شده یعنی با اینترنت خیلی سریعتر به آن چیزهایی که ما مدتها وقت صرف میکردیم و در کتابخانه لابه لای کتابها میگشتیم میرسند.
بیشترین شاگرد اول کلاسها دختران هستند
از جنبه دیگر اگر سطح سواد را بخواهیم بسنجیم که آیا دختران ما شاگرد اول میشوند؟ من به جرات میتوانم بگویم بله یعنی الان بعضی از دختران در سر کلاس به مراتب از نظر نمره و مرتب بودن به موقع و چاپ مقاله بهتر از پسران هستند در کل دختران در حوزههای علمی تلاشهای زیادی داشتند. اما به دلیل عقب افتادگی تاریخی که زنان مخصوصا در کشورهایی مثل کشور ما در حوزههای علمی داشتند زنان دیرتر از مردان دانشگاه رفتند زنان در دانشگاهها نتوانستند به مراتب بالا برسند حتی ما تعداد استادهای زن پرفسورهای زن مان در حوزههایی مثل حوزه فیزیک مهندسی خیلی کم است. این عقب ماندگی تاریخی هم چنان وجود دارد. در نتیجه شما نگاه میکنید که مثلا در این دانشگاه شریف اگر 30 درصد دانشجویان خانم هستند در سمت استادی این عدد 30 به ده درصد میرسد یعنی در کل ایران هم همین طور است. هر چه مرتبه علمی بالاتر میرود حضور و مشارکت خانمها کمتر میشود این پدیده فقط خاص ایران نیست در همه کشورهاست و جالب اینجاست هر چه کشور صنعتیتر شود مشارکت خانمها در ردههای بالای علمی هم کمتر میشود، اما یک موج دیگری در دنیا پیش میآید و این موج این است که خانمها به کارهای رده بالای علمی اجتماعی درگیر شوند.
روند مشارکت خانمها در حوزههای علمی و اجتماعی مثبت است
میدانید الان رئیس جمهورها و نخست وزیران خانمها میشوند. روسای دانشگاهها و نمایندههای مجلس تعدادشان زیاد میشود حتی در کشورهای اسلامی نیز این موضوع را میبینید. پس در نتیجه خانمهایی که توانستند از مشکلات اجتماعی فایق بشوند مسائل داخل خانه و بیرون خانه را حل کنند و به خودباوری برسند. این تلاششان منجر به این میشود که پوزیشن و موقعیتهای بالای اجتماعی را میگیرند و حتی به جایی رسیده که بعضی از همکاران به شوخی میگویند اگر کشور دست خانمها برای اداره بیفتد بهتر است. چون خانمها هنوز با فساد و اینها درگیر نیستند. این است که من روند مشارکت خانمها در حوزههای علمی و اجتماعی را مثبت میبینم و توصیه ام به خانمها این است که با چشم باز وارد این حوزهها شوند. در عین حالی که آن طبیعت زنانه را حفظ میکنند و آن موهبتهایی که خدا در ما گذاشته موهبت مادری، محبت کردن و ... را حفظ میکنیم باید موقعیتهای اجتماعی آنهایی که در سطح و شان ماست بگیریم اصلا خوب نیست که مغازهها را پر از خانمها بکنیم و در سطوح پایین تمام منشیها خانمها باشند، ولی آقایان ریاست کنند. یعنی بحث تعادل خیلی مهم است اصلا خوب نیست سر کلاسها همه خانم یا اقا باشند اگر 50 درصد جامعه ما خانم هستند خوب است که سر کلاسها همین نسبت بالا و پایینش ممکن است رشته به رشته فرق کند رعایت شود هر گونه به هم خوردن تعادل به ضرر هر دو جنس است.
تا بهحال شده نسبت به شما نگاه منفی داشته باشند یا حساسیت و سنگ اندازی در کار برایتان ایجاد کنند؟
به طور طبیعی اگر کار اجرایی بکنید یا این که به نحوی هایلایت شوید جایزهای بگیرید به هر حال اطرافیانی هستند که به دلایل مختلف خوششان نیاید من هم داشتم من هم در دوران کارم چه به عنوان رئیس چه جوایز زیادی که گرفتم افرادی بودند که خوششان نیامد و واکنش نشان دادن این واکنش ممکن است لفظی باشد یا غیرلفظی باشد چنین چیزی بوده و کاری که کردم این مهم است که پذیرفتم همه درجایگاههای مختلف مخالف دارند و حضرت علی هم داشته؛ بنابراین من باید کاری کنم که مخالف من پشیمان شود از مخالفتش اگر فکر میکنم یک چیزی حق است پایدار باشم به خاطر مخالفت هر روز رنگی نگیرم و اگر فکر میکنم که حق با آن است یا بدرفتاری من بوده باید تصحیح شود. مخالفانی بودن که بعد از مدتی کارشان جلو نرفته با بدگویی کردن انتقادات کردن، ولی بعد از یک مدتی بالاخره نتوانستند و ما مشکلی نداشتیم.
یکی از خاطراتی که دانشجویان برایتان رقم زدهاند را بگویید:
برای من جالب است دانشجویان روز تولد من را همیشه یادشان است و از ابتدای تشکیل پژوهشکده جزو یکی از روزهای ایونت وقایع پژوهشکده است که جشن تولد برای من بگیرند. اینکه چه طور این ایجاد شده را نمیدانم و در این جشن تولد یا کیک میارن همراه پفک و بادکنک و هدیه و من یک مجموعه از هدایای دانشجویانم را دارم که وقتی به اینها نگاه میکنم خستگی از تنم در میرود. دانشجویان زیادی داشتم که از من بهتر است و اگر از من بپرسید که چه کردی من به عنوان یک معلم میگویم شاید بهترین دستاوردم این است که دانشجویانی تحویل دادم که از من بهتر بودند از من بهتر خدمت میکنند و از من باسوادتر و شایستهتر هستند.
منبع: دانشجو
انتهای پیام/4028
انتهای پیام/