خنده را با مسائل اروتیک از مردم نگیریم/ صحنهای که کارگردان "خجالت نکش" از فیلمش حذف کرد
به گزارش گروه رسانه های دیگر آنا، رضا مقصودی کارگردان و فیلمنامهنویس در 15 اردیبهشت 1340 در تهران به دنیا آمد. او فعالیت در سینما را از سال 1365 با نوشتن فیلمنامه و کارگردانی فیلم کوتاه بالهای بیداری و فیلمنامهنویسی در سینما را سال 1374 با لیلی با من است، آغاز کرد. مقصودی در سال 1374 برنده جایزه سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه برای فیلم لیلی با من است شده است.
فیلمهایی چون خجالت نکش (1396)، من سالوادور نیستم (1394)، اخلاقتو خوب کن (1389)، از رئیسجمهور پاداش نگیرید (1387)، همیشه پای یک زن در میان است (1386)، زخم زیتون (1383)، شیدا (1377)، مهر مادری (1376)، لیلی با من است (1374)، کوچه و موزه (1373) از جمله مهمترین آثار مقصودی میباشد.
کارگردانی فیلم خجالت نکش بهترین بهانه شد تا میزبان مقصودی باشیم. بخش ابتدایی این گفتگو چندی پیش منتشر شد و امروز بخش پایانی آن برای مخاطبین پخش خواهد شد.
*در نوشتنِ یک اثرِ هنری، پیروِ فرهنگِ بومی خودتان و حفظ ارزشهای فرهنگ خودتان مهمتر است یا وجه آرتیستی آن فیلمنامهای که مینویسید؟
واقعیتش من خیلی غیرارادی کار میکنم. اینکه حالا بگویم من دارم فیلمنامهای مینویسم که فرهنگِ بومی را احیاء میکنم.... . اصلاً اینکه من بگویم من دارم این فیلمنامه را مینویسم قصدم احیاء است، این را نمیفهمم! بخشِ بزرگی از خلقِ هنری غیرارادی است، اصلاً ارادی نیست. من در فضایِ سال 65،66 زندگی میکردم، جبهه میرفتم و میآمدم. همینطوری «لیلی با من است» را نوشتم. آیا نشستم و گفتم من میخواهم ارزشهای دفاع مقدس را اینگونه احیاء کنم؟ اصلاً اینطوری نبود، من در آن اتمسفر زندگی میکردم که آن فیلمنامه را نوشتم، اما حواسم است و مراقبم که ارزشهای اخلاقی که خودم به آن اعتقاد دارم و در این جامعه به آن فکر کردم و به آن رسیدم، آسیب نبیند.
*شما را به عنوان نویسنده فیلم«من سالوادور نیستم» میشناسیم. راجع به فیلمی صحبت میکنیم که با استفاده (سوء استفاده) از تعارض فرهنگ ایرانی با اتسمفر خارج کشور، از تماشاگر خنده میگیرد. من به فضای ایدئولوژی حاکم و فضای سیاسی کاری ندارم، اما تا چه زمانی در سینما باید به ایرانیت خودمان، به فرهنگ بومی و ملی خودمان، مستقل از هر تقسیم بندی سیاسی بخندیم؟
براساس فیلمنامههایی که من آنها را قبول دارم مانند لیلی با من است، واقعاً من سالوادور نیستم فیلمنامه من است؟
* صددرصد نه، من فکر میکنم فیلمِی که آقای اطیابی از این فیلمنامه می ساخت، به شما نزدیکتر بود.
من با مسعود(اطیابی) مشکلاتِ خاص خودم را دارم، فیلم «اخلاقت را خوب کن» را باهم کار کردیم، ولی من بعد از ساخته شدن سالوادور فکر میکنم، اطیابی خیلی بهتر بود. در همه جای دنیا فیلمنامه که نوشته میشود در اختیار تهیهکننده قرار میگیرد، در ایران هم این اتفاق میافتد، نمیدانم آیا آنجا تهیهکننده اصرار دارد فیلمنامه حتماً توسط کارگردان تغییر نکند یا که فقط در کشور ما اینگونه است که فیلمنامه تغییر میکند و تهیه کننده نمیتواند از آن دفاع کند. من نمیتوانم به فیلمنامه سنجاق شوم و بروم دنبال آن ببینم چه اتفاقی میافتد؟ من گاهی اوقات در کارهایم میبینم عیناً دیالوگها گفته میشود ولی باز آن نیست! یک وقتی میبینید فیلمنامه را تغییر میدهند، اصلاً شخصیتها، موقعیتها، رفتارها جابجا میشود.
*کمال تبریزی این کار را با فیلمنامههای شما میکرد به عنوان یک فیلمسازِ بِرندِ مولف؟
کمال مثلِ خودِ من فکر میکند، اگر هم این کار را میکرد خیلی پرت نمیزند. اگر یک وقتی این کار را میکرد من راضیتر بودم، خیلی به من آسیب نمیرسید ولی در «من سالوادور نیستم» به من آسیب رسید و نتیجۀ کار راضی کننده نبود. قطعاً اگر من سالوادرو را میساختم، چیزِ دیگری میشد. درست است که ایدۀ اصلی را گرفته، درست هم گرفته، یک شخصیتی با یک فکر دیگری در یک موقعیت و اتمسفرِ دیگری قرار میگیرد، بله من هم همین قصه را گفتم یک آدمی با یک روحیاتی، در این اتمسفر قرار میگیرد اما این کارها را که شما در فیلم دیدی انجام نمیدهد.
*شئونات اخلاقی را رعایت میکند؟
به هر حال تهیهکننده این کار و آن کار یک نفر است و من به شدت برای سیدامیر پروین حسینی احترام قائلم، آدمِ فهیم و باتجربه و باهوشی است ولی من در این زمینه واقعاً بحث دارم.
* در یک مقطعی از فیلم من سالوادور نیستم خیلی انتقاد میکردید؛ جناب پروین حسینی از شما ناراحت نشد؟
هیچ وقت امیر پروینحسینی به من نگفت چرا چنین مصاحبهای کردی؟ یا چنین مصاحبههای میکنی؟ هرگز نگفت.
* شاید خودشان این انتقادها را وارد میدانستند؟
نه من احساسم این است که او هم متوجه شده بود. او بسیار آدمِ مجربی است.
*در این فرآیندِ بداهه پردازانهای رضا عطارانی گل درشت است و کارگردانها هم از شیطنت او برای ساختنِ این فیلم استفاده کرده است.
در فیلمنامه اصلی ما بحث خانواده را داریم، مثلاً صحنههایی داریم که مادر آن خانمی که به دخترش میگوید نقش داماد ما را بازی کن. او میآید در خانوادۀ اینها غذای ایرانی میخورد، مینشینند و گفتگو میکنند یک فضای جالبی برای آنها پیش میآمد و حسِ خیلی خوبی ایجاد میشود، ته قصه شخصیت زن فیلم، به این خانواده علاقمند میشود.
*یعنی فرهنگ ایرانی؟
با این خانواده حال میکرد، آن هم نه به شکلِ شعاری، حسِ خیلی جذابی دارد یا مثلاً آن زن کشمکشی با خودش دارد که شوهر من در این موقعیتی که دارد چه میکند؟! باشد و نباشد، من چه بکنم؟ من بپذیرم در این موقعیت شوهرم برود یا نرود؟ این عذابی که این زن دارد و شخصیتی که در آن قصه، در آن موقعیت قرار میگیرد، درگیرِی عجیبی است و این عذاب در فیلمنامه به تصویر کشیده میشود و متاسفانه اینها در نسخه ساخته شده، دیده نمیشود. اینها بارِ فرهنگیای بود که در کارِ اصلی بود. امیدوارم بتوانم یک روز فیلمنامهاش را چاپ بکنم و در اختیار همه قرار بدهم. شاید یک روز بتوانم آن را طورِ دیگری بسازم.
* یکی از مباحث ما در سینمای کمدی اِروتیسم گل درشت است. من با اِروتیک که به جمعبندیِ اخلاقی بینجامد هیچ مخالفتی ندارم، میخواهم نظر شما را راجع به وجه اروتیک که فقط زبانی است و برای پر کردن حفرههای روایی استفاده میشود سئوال کنم.
چه در ایران و چه در فرهنگهای دیگر، شوخیهای اروتیک وجود دارد و اولین ابزارِ خندۀ مردم در محاورههاست و همیشه وجود داشته؛ من معتقدم در جمعی که همه هستند و در جمعی که قرار است ما مبادی آداب باشیم کمتر از این عبارات به کار میبریم. من چندی پیش فیلمی را با خانوادهام دیدم که واقعاً پشیمان شدم از اینکه چرا آن فیلم را با خانواده دیدم! چون مرتب عرق میریختم و ناراحت بودم که چرا این فضا به وجود آمده؟ چون در جمع نشستیم و داریم صحبت میکنیم من اجازه ندارم هر حرفی را بگویم. یک مقدار جمع عمومی است و در فضای عمومی نباید از این شوخیها و صحبتها بکنیم، این هم بخشِ فرهنگی آن است. یعنی در بخش فرهنگی ما این اجازه را نباید به خودمان بدهیم که هر حرفی را در جمع بگوییم، بخصوص به مسائل جنسی اشاره بکنیم و شوخیهای اینگونه بکنیم. اگر یک زمانی هم گفته میشود خیلی در لفافه، خیلی ظریف گفته میشود. اما به هرحال میتوان دستمایۀ کارِ کمدی و غیرکمدی قرار بگیرد و از کنار آن طوری عبور کنیم که به متن اثر آسیبی وارد نشود یا پرده دَری نکنیم، بیاحترامی نکنیم و ارزشهایی را خراب نکنیم اما به نظر من نمیشود آن را حذف کرد.
معتقدم میتوان وارد این عرصهها شد اما بیادبی نکرد، میشود به آن پرداخت و در مورد آن صحبت کرد، گفتگو کرد اما بیادبی نکرد، پرده دَری نکرد، من نامش را اروتیک یا اروتیسم نگذارم و نام دیگری برای آن بگذارم. چون وقتی این عبارت را به کار میبریم یاد فیلمهایی که گفتید میافتیم، ولی در خجالت نکش واقعاً اینطوری نیست فقط موتورِ حرکتِ قصه است، موقعیت ایجاد میکند، حتی کمدی ایجاد میکند اما بیادبی نمیکند، به کسی اهانت نمیکند، رفتارِ بیادبانهای رخ نمیدهد. سازندۀ فیلم خودش از گفتن آن حرف شرمگین است ولی بشنویم و قصهمان را بگوییم، من خودم این حس را داشتم، من هم بابتش خجالت میکشم، ولی چاره نیست باید بشنویم. میخواهم قصه ام را بگویم و این قصه خیلی مهمتر است.
*از اینجا بحث واقعی ما با شما شکل جدیتری به خودش میگیرد. فیلم «خجالت نکش» فیلم اروتیک نجیبانهای است، فیلم جنسی با حیایی است. شما جزئیات جنسی فراوانی میتوانستید به محتوای اثر اضافه کنید تا از تماشاگر خنده بگیرید و پرفروشترین فیلم تاریخ سینما را بسازید.
آن وقت باید مدام عذاب وجدان بگیرم، یعنی واقعاً خودم اینطوری هستم که وقتی که یک فیلمِ از این جنس میبینیم، نسبت به کنار دستیام هم عذاب وجدان دارم، خیلی ارزش ندارد.
* من به سینمای کمدی خودمان بعد از خجالت نکش امیدوارم شدم که میتواند قصۀ بگوید.
میتوانیم کمدی داشته باشم ولی لزوماً اصلاً به این مسائل وارد نشویم، خنده را با مسائل اروتیک از مردم نگیریم، ما میتوانیم از مردم خنده بگیریم بدون اینکه وارد این حیطهها بشویم.
* سینمای کمدی ما الان خندۀ عمیق مانند اجارهنشینها از مخاطب نمیگیرد.
به دلیل اینکه کمدی را براساس موقعیت طراحی نمیکند، کمدیشان را با پیراهههای بامزه دارند جبران میکنند. یعنی هستۀ اصلیِ قصۀ بایدکمدی باشد. در لیلی با من است هستۀ اصلی قصه کمدی است، یک نفر دارد از جبهه فرار میکند، ولی خودش نمیداند که دارد جلو میرود، هستۀاش بامزه است. در خجالت نکش، خانم خانه نمیداند دارد باردار میشود و دارد کارِ خودش را میکند، وقتی هستۀ اصلی شما کمدی باشد عوامل بامزۀ هم خودبخود دور آن جمع میشوند. میخواهم بگویم هستۀ اصلی را پیدا بکنیم و آنرا درست بچینیم، موقعیتِ کمدیِ جذاب را پیدا بکنیم، بقیه عوامل هم اطراف آن میآیند دیگر نیازی نیست ما از هر دستاویزی استفاده بکنیم. یک جایی در یک صحنه ای در خجالت نکش که همین الان هم خندهدار است، در بخش دوم قنبر میخواهد به صنم بگوید من چه کردم که اینطوری شده است؟ دم در اتاق ایستاده است، به دختر افغانی میگوید اینجا نمان برو چایی بیاور، بعد به صنم میگوید برو داخل اتاق تا به تو بگویم. بعد میروند داخل اتاق و در بسته میشود لحظاتی میگذرد و ناگهان در را باز میشود و قنبر فرار میکند، موقعی که جلوی در هستند و قنبر به صنم میگوید که برو داخل اتاق کارت دارم، دیالوگی که صنم دارد این است که: «باز چیه؟» منتها سر صحنه بچهها پیشنهاد کردند دیالوگِ بیشتری بگوید تا بامزهتر شود، گفتم چه؟ گفتند: صنم بگوید«چیه من اصلاً حوصلَشو ندارما!»این را بگوید که یک مقدار اشاره جنسی درش هست و اشاره به این دارد که تو دوباره میخواهی... این را گرفتیم ولی باز من سر مونتاژ دلم نیامد این را بگذارم. اصلاً نیازی نداریم که حتما این جمله را بگوید، اصلاً بحث من این نیست رازی را به همسرش به صراحت بگوید و بعد ما آن را تبدیل کردیم به اینکه دوربین آهسته عقب میآید و بعد یک انفجار. میخواهم بگویم که یک جاهایی واقعاً نیاز نیست، اشارات آنگونه داشته باشیم و به صراحت به این مسائل اشاره کنیم.
* شما در فیلمتان از صحنههای واقعی سخنرانی رئیس جمهور دولت قبل استفاده کردید. زمانی که او رئیس جمهور شد، شما مخالفش بودید؟
بله به شدت مخالف بودم، از همان ابتدا که آمد مخالف بودم و منتقد او بودم.
*ولی میتوانستید در فیلمتان پوست او را بِکنید ولی این کار را نکردید.
قصد ما این نبود که پوستِ کسی را بِکنیم، قصد ما چیز دیگری است. من در فیلمم اصلاً به او بیاحترامی نکردم، ما قصدمان حمله به وی نبود. اصلاً حملهای نداریم به کسی بکنیم، ایشان یک جملهای را در ورامین بین مردم ورامین گفت؛ من هم آن جمله را آوردم وارد فیلم کردم. البته برای آوردن آن هم چقدر مکافات کشیدیم.
* در فیلمنامه بود؟
بله در فیلمنامه بود، این جمله را وقتی ایشان در سال 90 گفتند من یک جایی یادداشت کردم و گفتم این جمله به درد میخورد و تاریخی است.
* همیشه این کار را میکردید و میکنید؟
یادداشت برداشتن کارِ من است، یعنی همیشه یادداشت برمیدارم. همیشه دفتر یادداشت و خودکار دارم.
* تا به حال جملهای از رئیس جمهور فعلی یادداشت کردهاید؟
[میخندد] آن را بگذارید وقتی ساختم بگویم. آخرِ فیلممان یک اشارهای هم به ایشان کردیم که میگوید برویم ببینیم تکلیفمان چه میشود؟
*چه شد شما از فیلمنامهنویسی که در آن موفق هم هستید....
چرا فکر میکنید من موفق هستم؟ سالوادور یعنی من موفقم؟ اخلاقت را خوب کن، من موفقم؟
*کت جادویی را شما نوشتید.
کت جادویی یک سریالی بود که من در 7 قسمت نوشتم و به تهیهکننده دادم، یک نفر پیدا شد آن را به 13 قسمت تبدیل کرد و داخل آن آب بست، بعد از قصۀ من چه باقی ماند؟ برای همین اصرار کردیم در تیتراژ بنویسید، براساس قصهای از رضا مقصودی. ولی من با آن حال نکردم من اینجا چه کاره هستم؟
* ما با فیلمهایی که شما نوشتید، زندگی کردیم، به زعم شما موفقیت نیست. شریک شدن در خوشی و لذت مردم، موفقیت نیست؟
شما دارید میگویید یک فیلمنامهنویس موفق، یعنی من هم احساسِ موفقیت بکنم، شما از دور نگاه میکنید، دربارۀ سالوادور سوال میکنید و فقط آن نیست فیلمنامههای دیگری هم است، من خجالت نکش را کارگردانی کردم.
*به عنوان یک فیلمنامهنویس که چند سال فیلمنامه نوشتید چه شد از فیلمنامهنویسی به کارگردانی رسیدید؟
من فیلمهای کوتاه کار کردم، دستیار کارگردانی کردم، همه کار در سینما کردم یعنی اساساً ورود من به سینما از طریق ساخت فیلم بود و کارگردانی بود ولی شرایط زندگیام طوری شد که نتوانستم این را ادامه بدهم، همیشه دوست داشتم فیلم بسازم. الان بعضی از همکاران فیلمنامه نویسم دلشان میخواهد فقط فیلمنامه بنویسند، نمیخواهند کارِ دیگری بکنند و فیلمنامه را که واگذار میکنند. حتی دلشان نمیخواهد فیلم را ببینند، اما من میروم سینما فیلمی را که براساس فیلمنامه من ساخته شده میبینم و گریه میکنم که چرا این اتفاق افتاده است؟ یعنی زمانی که من فیلمنامه را مینویسم تالیفی نگاه میکنم. به عنوان یک مولف به مقولۀ سینما نگاه میکنم، در دنیا اینگونه است، فیلمنامه نوشته میشود و تحویل میدهند و میروند، من هم میتوانم این کار را بکنم و کردم و اعتراضهایی که کردم الان فکر میکنم بیخود بوده، طبیعی است که کارگردان نوشتۀ شما را از فیلترِ ذهنی خودش میگذارند و میسازد. این طبیعی است و باید این را بپذیرم البته معنیاش این نیست که من فیلم و اثر او را قبول دارم معنیاش این است که من با این روند کنار آمدم ولی من دوست دارم خالق یک اثرِ هنری خودم باشم. در فیلم من سالوداور نیستم من کجای این داستان هستم؟ به من میگویند شما این فیلمنامه را نوشتید؟ بعد باید بنشینم دعوا کنم. به همین دلیل چون صبغه فیلمسازی داشتم، وارد این مسیر شدم و میخواهم در این مسیر هم ادامه بدهم و نمیدانم چه اتفاقی برایم میافتد ولی الان با ساخته شدن خجالت نکش، دیگر خجالت نمیکِشم اما با ساخته شدن سالوادور خجالت کشیدم.
*فیلمنامۀ خجالت نکش قرار بود سریال تلویزیونی شود؟
قرارنبود، من پیشنهاد دادم مسئولین صداو سیما نپذیرفتند که برای نوروز آن سال کار کنیم، مدیریت وقت تلویزیون دوست نداشت این اتفاق بیفتد.
* چرا الان مدیریت وقت تلویزیون دوست دارد این فیلم را از تلویزیون پخش کند؟
مدیریت عوض شده، مدیران فعلی تلویزیون، بهتر از قبلیها هستند. یعنی ماه هستند، تشخیص اینکه این فیلمنامه خوب میشود یا نه یک بحث است، مساله اینجاست یکی از مشکلات ما این است که کسانی در مورد فیلمنامهها تصمیم میگیرند، آدمهای باسوادی نیستند. یعنی من واقعاً فیلمنامههای خوبی از همکارانم سراغ دارم که رد میشود و در واقع شهید میشود.
*بالاخره در تلویزیون کارشناسان هنری هم وجود دارند.
به نظرم مدیران موثرترند. مضاف بر اینکه، این حرفی که من میگویم برای 6 سال قبل است الان وضع فرق کرده و نمیدانم چگونه است اما آدمهای خوبی هستند.
* از چه نظر خوب هستند؟
احتمالاً بهتر تصمیم میگیرند، (بگذارید ما نانمان را بخوریم، میخندد) من الان قصد ندارم با تلویزیون کار کنم چون تجربۀ آخری که داشتم حدود دو سال پیش بود که سرِ نگارش یک فیلمنامه خیلی اذیت شدیم و تلویزیون در نگارش فیلمنامه خیلی سر به سر ما گذاشت.
* اصلاً تلویزیون نگاه میکنید؟
گاهی اوقات سریالهایی که برای دوستان است و به من میگویند را میبینم، گاهی اوقات اخبار را نگاه میکنم.
* آخرین سریال طنزِ خوبی که از تلویزیون دیدید چه بود؟
یادم نیست.
*سریال پایتخت 5 را دیدید؟
بله دیدم زمانی که پخش میشد ظرف غذایم را میآوردم جلوی تلویزیون و میخوردم و با لذت آن را نگاه میکردم ولی به نظرم فیلمنامهاش مشکل دارد و با نحوه انتقال پیامی هم که داشت، من مشکل داشتم، با حرفهایی که القا میکرد، موافق نبودم و قبول نداشتم، قسمتهای آخر را میگویم.
* یکی از چیزهایی که اتفاقِات خیلی بد در فیلمنامهنویسی آثار کمدی این است که به بهانه خندادندن ملیت و هویتمان را همیشه هجو میکنیم. اصولا من عبارت شهرستانی را واژهای فاشیستی میدانم. خیلی بد است که تا دوربین سینما سراغ شهروندان شهرها و روستاهای کوچک میرود، شخصیت و هویت آنان را به چالش میکشد، خیلی برایم جالب بود که شخصیت قنبر را تحقیر نمیکنید.
قنبر به نظرم آدمِ زیرکی است، شخصیتی که من میخواستم طراحی کنم زمانِ نگارش فیلمنامهام به فکر خودش بود. قنبر آدمی زیرکی است و به چیزهای جزیی فکر نمیکند بچۀ خودش را بغل مرضیه با سبد میبیند، حواسش پی سبد است و این یک ویژگی است. ولی با زیرکی میرود سراغ بچه، کارِ خودش را میکند و به کسی هم نمیگوید من دارم چه میکنم. نباید کسی بفهمد بچه دار شده اما بلند میشود میرود ذروی پشت بام اذان میگوید.
*قنبر آدمِ ساده و پَپهای نیست؟
شما در او سادگی نمیبینید، حواسپرتی در او میبینید، من گاهی اوقات چیزهای عجیبی یادم میرود بعد همسرم میگوید چقدر تو گیجی! میگویم گیجم چون این قضیه که تو گفتی یادم بماند چون برایم اهمیت ندارد، یادم نمیماند، چیزهای دیگری برایم مهم است. برای شخصیت قنبر چیزهای دیگری مهم است. احتمالاً برای شما هم پیش آمده چیزهایی که برای شما مهم نیست یادتان نمیماند و به آن توجه نمیکنید. اگر بخواهیم نتیجه بگیریم قنبر آدمِ حواسپرتی است، بیقید است. برای او چیزهای دیگری مهم است، به نظرم قنبر اینگونه است.
بیشترین عمرِ این قصه در زمانِ آقای احمدینژاد میگذرد. یک طوری میخواستم به این اشاره بکنم که شخصیت قنبر یک طوری احمدینژادی است، شاید احمدینژاد باشد. این آدم زرنگ است و دارد با زرنگی کارهایش را پیش میبرد. واقعیتش میخواستیم در شباهت به احمدینژاد را، دُز کمی از او را داشته باشد، خیلی نَه گُل درشت، ولی مدام جملۀ احمدینژاد را تکرار می کند، من عمداً جملۀ احمدینژاد را آوردم که ما میتوانیم و مدام او آن را تکرار میکند، یعنی قرابتِ بیشتری به او دارد.
* ساختار حاکمیت موضوع فرزندآوری را دنبال میکند، فیلم سفارشی بود؟
اولاً وقتی این سریال نشد فکر کردم این طرح و موقعیت خیلی به دردِ سینما میخورد و میتواند فیلم سینماییِ پُری باشد. من میخواستم بروم وارد فضای کارگردانی شوم، فیلمنامه را نوشتم دادم به تهیهکننده. دنبال اسپانسر بودیم، به بعضی از مراکز دولتی فیلمنامه را دادیم. آنها گفته بودند اگر بخش فرزندآوری آن کمی تقویت شود ما هستیم. من هم آن بخشها را اضافه کردم اما آنها گفتند این کم است ما کاملاً گلدرشت میخواهیم مثلاً شهربانو که چند تا بچه دارد را بردارید و اصلاً وجه انتقادی در فیلم نباشد که چرا او این همه بچه دارد، کاملاً به سمت دیگری بروید. گفتم: اصلاً نمیتوانم.
*ما شهربانو را که این همه بچه دارد وقتی میبینیم، برایمان مشمئز کننده نیست.
من نسبت به این موضوع نقد دارم. این کار غلط است که ما به کسانی که آمادگی بچهدار شدن را ندارند و نمیتوانند آنها را درست تربیت کنند و موقعیتِ مناسبی برای بچه فراهم کنند به آنها بگوییم شما بچهدار شوید، این کار غلط است، یک جای قصه هم است که ما میگوییم شما که خانه، زندگی و سواد دارید باید بچهدار شوید، ما باید برای اینها برنامهریزی کنیم، تشویق کنیم اینها صاحب بچه شوند اما در برنامهریزی کلان کشور به این موضوع دقت نشده است. به هر حال من نپذیرفتم من با فرزندآوری مخالفت ندارم، واقعاً از نظر روحی هم با آن مخالفتی ندارم، داشتن فرزند چیزِ خوبی است
داشتن فرزند چیزِ خوبی است و به عنوان یک نعمت خدا از آن نام برده میشود. همه دوست دارند که بچه داشته باشند ولی من نقد خودم را دارم، این سیاستگذاریهای غلط در کلیۀ امور کشوری همه جا وجود دارد.
ما یک زمانی از این طرف بوم میافتیم، یک زمانی از آن طرف بوم میافتیم. سدسازیها را نگاه کنید. رفتیم سد ساختیم حالا میگوییم برویم سدها را جمع کنیم اشتباه کردیم! فقط در مورد بچه و فرزندآوری نیست که این سیاستگذاریهای غلط اتفاق میافتد، ما به نوعی با فیلم خجالت نکش داریم این امور را هم نقد می¬کنیم کلاً این فرآیند را نقد میکنیم، چرا در برنامهریزیهایمان درست مطالعه نمیکنیم؟ چرا گامهایمان را دقیق برنمیداریم؟ چرا احساسی عمل میکنیم؟ ما درخطریم. برویم فلان کار را بکنیم بعد پشت سرمان یک ویرانه به جا بگذاریم! این هم در فیلم مورد بحث ماست.
* شما به دولت آقای روحانی نقد دارید؟
من به او رای دادم و همچنان پشتیبان وی هستم ولی به دولت هم نقد دارم و الان فقط نقدم به آقای روحانی نیست.
*اصرار داشتید از سه فرزندان قنبر شخصیتهایی باشند که کارکترهای دوران اواخر دهه 60 و 70 ما هستند؟ کارکترهایی که ما در بچگی آنها را میدیدیم، این سه نفر میتوانستند بهتر از این باشند.
نه. من این را می پذیرم که بهتر از این می توانستند باشند، حق با شماست. اما این سه تا نمایندۀ سه نسل نیستند، سه دیدگاه هستند.
*شخصیتهایی در این فیلم بودند که در کسوت بازیگری، قهرمانان دورانِ کودکی ما بودند، یعنی بچههایی بودند که در فیلمها و سریالهای آن زمان بازی میکردند.
تصادفاً آمدند، ولی اصرار داشتم به فراخور قصهها سه دیدگاهِ متفاوت داشته باشند نه دیدگاههای خیلی عمیقِ اجتماعی، مثلاً یکی از آنها خیلی آدمِ به روز وو آزاداندیش است و از قیودِ خیلی چیزها آزاداست و به پدرش میگوید چرا بچهدار شدند؟ اصلاً یعنی چه؟ به چه کسی مربوط است که اینها صاحب فرزند هستند؟ یکی اعتقاد دارد اینها در روستا زندگی میکنند باید مراقب باشند و آن وسطی بینابین فکر میکند.
اصلاً با ورود آنها قصه مسیرِ جدیدی را پیدا میکند تا حالا درونِیاتشان را پنهان میکردند، حالا قصه با وجود آنها مسیرِ دیگری پیدا میکند و زایمان همان شب اتفاق میافتد. مسیرِ کمدی به شکلِ دیگری میشود. حالا قرار است صَنم زایمان کند کسی نبیند، کسی هم صدای او را نشنود و اینها ابزاری برای کمدی شود.
به نظرم درست وقتی اینها میآیند آن اتفاق میافتد. حتی به خاطر اینهاست که آن بچه پشت در قرار میگیرد و بعدا گم میشود. اصلا به خاطر وجود آنهاست که روایت فیلم وارد مراحل دیگری میشود. یک جاهایی بچهها میفهمند، وقتی بچهها فهمیدند دیگر مسیرِ قصه تغییر میکند. بعضیها میگویند دو تیکه است، من میگویم نه دارای دو بخش است، یک بخش قبل از آمدن بچهها یک بخش بعد از آمدن بچهها، این دو بخش کاملاً منفک است. کاملاً دیده میشود و دو بخش بودنش چیزِ بدی نیست. بعضیها میگویند از یکدستی آن را خارج میکند. من معتقدم نه، اصلاً خارج کند، یکدست نباشد، آیا مانع ارتباط بیننده با فیلم است؟
*اشکالِ دو دست شدن یعنی دو پاره شدن از همان عبارات منتقدانه بی سر و ته است.
یعنی چه؟ من واقعیتش متوجه نشدم اصلاً چه اشکالی دارد؟ ما زمانی میتوانیم به روند دراماتیک اعتراض داشته باشیم که مانعِ ارتباطِ راحت و سلیسِ بیننده با موضوع باشیم و نتواند با قصه ارتباط برقرار کند، لحظهای که بچه داخل رودخانه میافتد خیلی جالب است، در سالن سینما فریاد میزنند واووو! این واکنش یعنی فیلم با تماشاگر، ارتباط برقرار کرده است. من چند وقت بدون اینکه مردم بدانند رفتم سالن سینما با مردم فیلم را دیدم، دیدم زمانی که بچه میخواهد بیفتد داخل رودخانه میگفتند الان بچه داخل رودخانه میافتد، بیننده میداند چه اتفاقی قرار است بیفتد با علمِ اینکه میداند ولی فریاد میزند. یعنی همچنان ارتباطش را برقرار کرده و منفک نمیشود. میخواهم بگویم این دوپاره بودن و دو تیکه بودن هیچ چیزِ بدی نیست و حتی میتواند یک امتیاز باشد. من اتفاقاتی که در سالن سینما میافتاد برای من خیلی جذاب بود.
*عدهای هم میگفتند که فیلم سینمایی نیست، ولی منظورشان را نفهمیدم.
یعنی منظورشان این است که من بازیگرِ تلویزیونی استفاده کردم؟ بازیگران اصلی کار که همه سینمایی هستند. از طرفی فیلم ریتمِ تندی دارد، ما انبوهِی اطلاعات را در فیلم جابجا میکنیم، ریتمِ وقایع، در کدام فیلم تلویزیونی اینقدر ریتمِ تند است؟ هر 3، 4 دقیقه یک اتفاقی رخ میدهد.
* شاید منظورشان یک فیلم ونک به بالا و آپارتمانی است.
این شکلی تلویزیونیتر است، ما در فضای روستا، کار کردیم. من خیلی قبول ندارم که تلویزیونی است و من معتقدم فیلم من کاملا سینمایی است.
* این قصه میتوانست در یک آپارتمان در تهران اتفاق بیفتد، مانند خیلی از فیلمهای سینمایی که در یک آپارتمان ساخته میشود.
بله تلویزیون هم این پیشنهاد را به ما داد.
* اما شما در روستا میسازید، علتش چیست؟
علتش قصه است، این قصه در روستا اتفاق میافتد نه در شهر، در شهر شما خیلی چیزها را پنهان نمیکنید. اینطور چیزها در روابط شهری کمتر است. من خودم در روستا زندگی کردم، طراح این قصه خانم جورابلو و همسر بنده و سالها در این فضای روستایی بوده، این قصه آنجا بیشتر شکل میگیرد. آدمها روابطشان خیلی بستهتر است، درنتیجه باردار شدن یک زنِ مُسنِ روستایی بیشتر قابلیت انگشتنما شدن را دارد تا در شهر. مضاف بر اینکه پنهان شدن در شهر خیلی راحت است. آنقدر بزرگ و وسیع است که کسی به کسی نیست اما آنجا همه همدیگر را میشناسند. موقعیتی قصهای ایجاب میکند که ما در روستا باشیم و واقعیتش اینکه من خوشحال بودم که میتوانم از شهر بیرون بیایم من علاقه دارم به اینکه در روستا کار کنم.
*ممنون از اینکه وقتتان را به ما دادید.
انتهای پیام/