دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
13 خرداد 1397 - 12:01
مهدی صفرزاده*

فرصت بازگشت

شب‌های مهربانی دوباره آمدند و من به رحمت خداوند امیدوارم و به کرامت مطلقش ایمان دارم و می دانم خداوند مانند ما انسان‌ها نیست که دل کوچکی داشته و بخشش برایش سخت و دشوار شود. پس ای قدر متعال در این شب‌ها، من را با بهترین دوستانت هم‌نشین کن و از خویش مران که بی تو حیرانم و سرگردان.
کد خبر : 284704

به گزارش خبرگزاری آنا، همین‌طور که با فشار پایت را روی پدال گاز زندگی گذاشته‌ای، بی‌پروا گاز می‌دهی و با سرعت جاده دنیا را می‌پیمایی و حتی به‌سرعت گیرها توجهی نداری و با عجله و بدون توجه به هشدارها پیچ‌ها را در هم می‌شکنی و جلو می‌روی، یکجا ناغافل ماشینت به صخره‌ای برخورد می‌کند و اگر کمربند ایمنی نبسته باشی سرت محکم به شیشه می‌خورد و هم شیشه می‌شکند و هم سر تو.


البته خوب است گاهی سرمان به سنگ بخورد، پس حیف تو، حیف ما. مایی که از یاد برده‌ایم روزی را که خداوند فرمود؛ «تبارک‌الله احسن الخالقین» مایی که به خاطر نمی‌آوریم نمایندگان خدا بر روی زمینیم و بدون ترس، بی‌دغدغه و هیچ عذاب وجدانی پا به‌پای شیطان و تحت فرمان او حرکت می‌کنیم و شده ایم غلام حلقه‌ به‌ گوشش بی‌پروا در مسیر گناه گاز می دهیم و تا زمانی که سرمان به سنگ نخورد، از حرکت باز نمی‌ایستیم.


نمی‌دانم چه چیزهایی می‌توانند کمربندهای ایمنی زندگی‌مان شوند. اما شاید نماز، روزه، انس با قرآن، محبت و دوستی اهل‌بیت و... ایمنی‌بخش خوب و مطمئنی برای حمایت از ما در حوادث زندگی شوند که البته قطعاً هستند و فکر نمی‌کنم هیچ‌کدام از ما در این امر شک و تردیدی در خود بروز دهیم.


اما در این تصادفات حتی اگر سرمان هم نشکند، آسیب و صدمه به‌وسیله نقلیه‌مان حتمی است. پس درهرصورت باید به دکتر مراجعه کنی اما در اینجا به دکتر ماشین‌ها یا همان آقای مکانیکی خودمان. خودت نمی‌توانی به‌تنهایی از پس این خرابی برآیی، چراکه هر امری متخصص خود را می‌طلبد می‌رویم و می‌گردیم تا بهترین متخصص شهر را بیابیم. حالا به نظرتان بهترین متخصص سامان دادن به این وسیله حرکتی که همان دل ماست چه کسی است؟


آیا کسی جز اویی که ما را پرورش داده است، می‌تواند شیشه‌های شکسته‌ دلمان را به هم پیوند بزند و دوباره صاف و صیقلی اش کند و همچون روز اول آن را تحویل سینه‌مان دهد؟


آیا کسی واردتر از آفریدگارت برای بند زدن چینی دلت می‌شناسی؟


آیا غیر از او کسی هست که بعد از بارها له کردن دل‌باز با آغوش باز پذیرایت شود و بگوید بیا بنده من بیا، دلت را اوراق نمی‌کنم بیا، صد بار اگر توبه شکستی بازآی. این درگه ما درگه نومیدی نیست. فقط بیا و دلت را دست من بسپار.



می‌گویم چهطور بیایم با وجود این که می‌دانم حتی اگر دلم را تعمیر کنی باز هم آبرویم که رفته است، همه می‌فهمند و از فردا با انگشت‌ نشانم می‌دهند. از همه مهم‌تر این‌که خاطره این تصادف وحشتناک هیچ‌گاه از ذهنم پاک نخواهد شد و کابوس شب‌هایم خواهد شد. پس چه فایده؟ چه فایده که دلم را به‌ دست تو بسپارم؟ بگذار این هم‌ روی دردهای دیگرم... روی زخم‌های دیگرم... و او صبورانه و با مهربانی پاسخ می‌دهد: تو بیا و دلت را بیاور، من قول می‌دهم که رنج‌های دیگر را نیز از تو دور کنم.


می‌گویم: چطور ممکن است؟ اما بازهم به‌ آرامی جواب می‌دهد: بیا... با دلت بیا... بخواه و بیا. تو یک قدم به سمت من بردار، من صد قدم به‌سوی تو خواهم آمد. با آن‌ همه عظمت، جلال و شکوهش و با اینکه به بازگشت ما و به آمدنمان نیازی ندارد.


اما با این‌ وجود باز هم می‌گوید؛ تو فقط بخواه که با دلت بیایی من به تو قول می‌دهم قول می‌دهم این گناه را از کارنامه عملت پاک‌ کنم و آخرین قولی که خداوند به بندگانش می‌دهد و نهایت عظمت و کرم بی‌پایانش را به نمایش می‌گذارد و ما را آن‌قدر خجالت‌زده می‌کند که آرزو می‌کنیم زمین دهن باز کند و در آن فرورویم، این است؛ تو با دلت بیا، من قول می‌دهم که آن عمل زشت تو را به حسنه تبدیل کنم!


و اینجاست که دیگر پاهایمان سست می‌شود و دیگر توان ایستادن نداریم. زبان قفل می‌کند و قلم از نوشتن بازمی‌ایستد و ذهن دیگر یارای تفکر نیست و توانایی درک خود را از دست می‌دهد. چراکه محدودتر از آن است که بتواند چنین بزرگواری بی‌حد، و نهایتی را درک کند و این است آن صخره‌ای که فقط در مرحله اول احساس می‌کنیم که برای ما ضرر تولید کرده، ولی خیلی زود متوجه می‌شویم که این ترمز برای انسان غرق در دنیایی مثل من، چقدر مفید و ثمربخش بوده است.



برای اینکه خداوند به قول‌های سراسر کرمش عمل کند، تنها چند شرط کوچک قرار داده است:


اول اینکه طلب عفو و بخشش تو از خداوند برخواسته از دلت شود و با تمام وجود و خالصانه و بی‌ریا دلت را کف دستت بگذاری و آن را به خدایت عرضه کنی.


دوم این‌که از صمیم قلب پشیمانی خود را ابراز کنی و شیرینی آن گناه را از دلت بزدایی تا بتوانی حلاوت بخشش خداوند و پاک شدنت را بچشی.


سوم؛ به رحمت خداوند امیدوار باشی و به کرامت مطلقش ایمان داشته و بدانی خداوند مانند ما انسان‌ها نیست که دل کوچکی داشته باشد و بخشش برایش سخت و دشوار باشد و یا در راستای انتقام‌جویی از ما برآید و نکته آخر؛ باید حسابی حواست را جمع کنی که مبادا دوباره آن خطا را مرتکب نشوی، چراکه در این صورت خودت را به سخره گرفته‌ای و فرصت بازگشت به آغوش پروردگارت را از دست‌ داده.


یادمان نرود


گناهان ما به سه بخش حق‌الله، حق النفس و حق‌الناس تقسیم می‌شوند که اولی حقی است که خدا بر گردن ما دارد. هم چون نماز و یا روزه قضا و امثال این واجبات. حساب این‌گونه اعمال با خود خداست و اگر ما سعی کنیم تا جایی که می‌توانیم این حق را ادا کنیم، خداوند کرام‌الکاتبین است و می‌بخشد.


دسته دوم ضررهایی است که خودمان به خودمان روا داشته ایم که جبران این نیز با خودت است و بخش سوم شامل حق مردم می شود که از همه مهم تر و بخشش در آن دشوارتر است. چرا که خداوند فرموده است: من از حق خودم می گذرم ولی از حق بنده ام نه. پس باید بسیار تلاش کنیم که اگر حقی به گردن کسی داریم نزدش برویم و حقش را ادا کنیم.


این شب‌ها فرصت مناسبی است برای بازگشتن به اوست، باید در این شب‌ها رنگ خدا گیرم که شب قدر، شب زیبایی‌هاست، شب آسمانی شدن است. شب هم‌نشینی با فرشتگان است. شب توبه و استغفار، شب وعده با خداست و من آمده‌ام با چشمانی اشک‌بار و دستانی تهی و کوله باری از گناه که بر دوشم سنگینی می‌کند.


آمده‌ام تا همیشه نیازم را با بی نیازی وجودش یکرنگ کنم. آمده‌ام تا تسبیح توبه و استغفار را دانه‌دانه بشمارم. آمده‌ام تا وجودم را در اقیانوس بی‌کران رحمت الهی غرق کنم.


آمده‌ام ای خوب‌ترین! ای بهترین! ای مهربان‌ترین! تا در میهمانی بندگانت مرا نیز بپذیری و بخشش گناهان را بدرقه راهم کنی. آمده‌ام تا به چهارده نور پاک، قسَمتدهم و والاترین کتاب را بر سر بگیرم و بالاتر روم. مرا به خویش وامگذار و در این شب، با بهترین دوستانت هم‌نشین کن و از خویش مران که بی تو حیرانم و سرگردان.



* مدیر روابط عمومی دانشگاه آزاد اسلامی واحد همدان


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب