رابط شریعتمداری و دربار: آیتاللّه شریعتمداری مخالف سقوط رژیم سلطنت بود
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، اول اردیبهشتماه سالروز اقدام تاریخی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم است که اعضای این تشکل روحانی بهاتفاق حکم بر سلب مرجعیت از آیتالله شریعتمداری از مراجع وقت دادند. علت این اقدام اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، همکاری شریعتمداری با صادق قطبزاده معدوم، در طراحی یک کودتا با شرکت برخی عناصر خارجی و پیشتر، همکاری با عوامل کودتای نوژه بود.
در گزارشها و مصاحبههایی به بازخوانی علت سقوط و تقابل آیتالله شریعتمداری با انقلاب اسلامی میپردازیم.
آنچه بیشتر از همه در اوایل انقلاب و قبل آن، اذهان را نسبت به شخصیت آیتالله شریعتمداری مردد میکرد ارتباط وی با دربار و همچنین ساواک بود، نکتهای که بعد از فاش شدن اقدام او در کودتای قطبزاده از لابهلای اسناد ساواک بیرون آمد.
به همین مناسبت مصاحبهای با احمدعلی مسعود انصاری پسرخاله فرح پهلوی همسر محمدرضا شاه انجام دادیم. وی از ابتدای سال 57 تا زمان خروجش از ایران در زمستان آن سال، رابط دربار و شریعتمداری بود و مطالب دو طرف را به هم منتقل میکرد.
احمدعلی مسعود انصاری نفر چهارم از سمت چپ. نفر اول آقای غروی اصفهانی است.
وی علاوه بر این ارتباط، پس از اتمام تحصیلات در رشته اقتصاد تا زمان انقلاب 57 به اموری همچون تدریس در دانشگاه ملی، سرپرستی امور دانشجویان، عضویت در هیئت نمایندگان ایران در بازار مشترک، معاونت مدرسه عالی شمیران را در کارنامه دارد.
مسعودانصاری پس از خارج شدن از امور دانشگاهی به مسئولیتهایی همچون رئیس هیئت مدیره شرکت توسعه کن، مدیرعامل شرکت ایپی سیستم در ایران و مشاور شرکت ادرین ولکر مشغول شد. او پس از انقلاب به خارج از کشور رفت و در سالهای اخیر مشاور مالی و شخصی رضا پهلوی فرزند شاه بود اما در پرتو مسائل مذهبی که به آن اعتقاد داشت به او اعلام کرد که دیگر سلطنتطلب نیست و به افشای پشتپرده مناسبات دربار پهلوی و این روزهای باقیمانده این خاندان پرداخت.
بهدلیل اقامت آقای مسعود انصاری در خارج از کشور، امکان مصاحبه حضوری نبود لذا این مصاحبه بهصورت مکتوب انجام شد. آنچه در پی میآید ناگفتههای مسعود انصاری از ارتباط آیتالله شریعتمداری با دربار و شاه است که برای اولین بار منتشر میشود. همچنین این گفتوگو در نشریه مکتوب چشمه که اولین شماره آن بهصورت دوهفتهنامه منتشر شد، بهچاپ رسیده است.
** از پاییز سال 56 حس کردم که نظام سلطنت در خطر است
*با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، بفرمایید اولین دیدار شما با آیتالله شریعتمداری در چه تاریخی بود و چه شد که شما واسطه دربار و آقای شریعتمداری شدید؟
_ عید 1357 نخستین دیدار من با آیتالله شریعتمداری صورت گرفت. در آن زمان تظاهرات و برخوردها در قم و تبریز انجام شده بود ولیکن هیچکس در حکومت احتمال سقوط نظام شاهنشاهى را نمیداد. از پاییز 1356 احساس میکردم که نظام در خطر است ولیکن با هر کس که مطرح میکردم چه در دربار و چه در خارج از دربار، این موضوع را جدى نمیگرفت.
براى آن عده از خوانندگانى که من را نمیشناسند باید گفت که در آن زمان من طرفدار نظام شاهنشاهى بودم. به شاه و فرح بسیار نزدیک و از دید خود مذهبى بوده و بهشکر خداوند در حال حاضر نیز هستم، بر همین اساس بود که در خارج از دربار من را بهنام «مؤمن آلفرعون» و در داخل دربار «عقبافتاده و اُمّل» میشناختند.
در آن زمان آقاى آموزگار (نخستوزیر وقت) به من گفت که منشأ تمام این شلوغىها آقاى هویدا است زیرا آقاى هویدا میخواهد به شاه نشان دهد که او (آموزگار) قابلیت نخستوزیرى ندارد! برای همین بود که از من خواست تا با آقاى هویدا در این مورد صحبت کنم.
بعد از تحویل سال 57، تا 14 فروردین آن سال همراه شاه و فرح در جزیره کیش بودم و هویدا نیز در کیش حضور داشت. در این مدت فرصت را غنیمت شمرده بهصورت خصوصى با هویدا درباره ادعاهای آموزگار وارد بحث شدم و گفتم این تظاهرات و اغتشاشات هر روز گسترش بیشترى پیدا کرده و نظام سقوط خواهد کرد. ایشان اصرار میکرد که "احمد در ایران دو نفر دور هم جمع نمیشوند!".
** هویدا میگفت نمیتوانیم آزادی بدهیم چون کنترل از دستمان میرود
این اظهارات آقای هویدا در حالی بود که در زمان نخست وزیرى وی شاهد بودم که آقاى هویدا و آقاى پروفسور عدل با هم بر سر اینکه چه افرادى باید به مجلس شوراى ملى راه پیدا کنند چانه زده و بر سر آن با هم توافق میکردند و بهعبارتدیگر نمایندگان نه با رأى مردم بلکه با توافق آقایان هویدا و عدل انتخاب میشدند. در همان زمان، اعتراض میکردم آقاى هویدا میگفت "نمیتوانیم آزادى بدهیم زیرا کنترل از دستمان در خواهد رفت". بعد از ملاقات با آقاى هویدا در عید سال 57 در کیش تصمیم گرفتم که در حد توانایی وارد عمل شوم. به شاه پیشنهاد کردم که رابط او و آیتالله شریعتمدارى باشم که شاه در بازگشت از آن سفر در روز 14 فروردین با پیشنهاد من موافقت کرد.
** شریعتمداری شاه را همیشه "اعلیحضرت" خطاب میکرد
دوست بسیار نزدیک و عزیزى بهنام آیتالله محمد غروى اصفهانی داشتم که با ایشان سالى چند بار به مکه مشرف میشدیم. ایشان فرزند آیتاللهکمپانى بود که خداوند افتخار نزدیکى ایشان را به من عطا فرموده است، بر همین اساس مسئله دیدار با آقاى شریعتمدارى را با ایشان مطرح کرده و با هم برای دیدار آیتالله شریعتمداری راهی قم شدیم. بهاحترام آقاى غروى، آقای شریعتمداری من را پذیرفت. ابتدا در جمع عمومى و بعد در جلسه عمومی دیگری در همان روز، ایشان از من و آقاى غروى خواست که دو ساعت آینده ایشان را بهصورت خصوصى ملاقات کنیم.
خواستههاى ایشان از شاه ــ که همیشه وی را اعلیحضرت خطاب میکرد ــ در آن جلسه باز کردن مدرسه فیضیه با مسئولیت ایشان، برگرداندن تقویم به تقویم هجرى و برگرداندن ساعت بود. بعد از آن، آیتالله من را بهصورت تنها و خصوصى در اندرونى و معمولاً بهصرف صبحانه میپذیرفت.
*قبل از سال 57 هم ارتباطی با وی داشتید؟
_ من با آیتالله شریعتمداری قبل از سال 57 ارتباطی نداشتم.
** درخواست شریعتمداری برای عذرخواهی رسمی دولت شاه از او
*این ارتباط شما با بیت آیتالله شریعتمداری تا چهزمانی ادامه داشت؟
_ تابستان آنسال معمولاً هفتهاى چند بار در خدمت ایشان بوده و پیغامهاى دو طرف را به هم میرساندم. در این زمان به خانه ایشان نیز حمله شد و ایشان از این مسئله خشنود نبود و در این مورد به من گفت که چرا دولت از این اتفاق عذرخواهی نمیکند که من ناخشنودی وی را به شاه منتقل کردم و دولت از وی بهخاطر این اتفاق بهصورت رسمی عذرخواهی کرد.
عدهای از اعضای حزب خلق مسلمان و حامیان مسلح شریعتمداری
** آیتالله شریعتمداری خواهان سقوط نظام شاهنشاهی نبود
*در دیدارهایی که با آیتالله شریعتمداری داشتید نقطه نظرات و محورهای صحبتش درباره انقلاب و شاه چه بود. بیشتر چه مطالبی عنوان میکرد؟
_ ایشان سخت با کمونیستها مخالف بود و همیشه سعى میکرد که اقدامات و اصلاحات بهصورت فرهنگى صورت بگیرد تا جلوى نفوذ کمونیستها در جامعه گرفته شود. همچنین خواهان سقوط نظام شاهنشاهى نبود ولیکن عقیده داشت که این نظام باید اصلاح شود حتی به من شکایت میکرد که بىتوجهى به مسائل اخلاقى از حد گذشته است و این مسئله حتماً باید اصلاح بشود براى مثال ایشان میگفت "هفته گذشته که به تهران آمدم عکسهاى لخت روى تابلوی سینماها بسیار ناراحت کننده بود و باید از اینگونه زیادهروىها جلوگیرى شود".
اسم افرادی از زندانیان را در اختیار من میگذاشت که بهدستور شاه اکثر آنها آزاد شدند، چه در بهار آن سال و چه بعد از آن. آقای شریعتمدار میگفت علت ایجاد این شلوغىها نارضایتى مردم از وضع موجود است که محیط را آماده این اعتراضات و جواب مثبت دادن به گفتههاى آیتالله خمینى کرده است.
** میگفت شاه نگذاشته یک سیاستمدارِ قابل، تربیت شود
یکی دیگر از مشکلاتی که وی داشت این بود که میگفت که اعلیحضرت در طول سلطنت خود اجازه نداد تا سیاستمدار قابلی تربیت شود تا بتواند کشور را در زمان بحران اداره کند، چون تربیت دانشگاهى کافى نیست و تمام شدن دانشگاه اول کار است و باید آن دانش با تجربه آغشته شود و جلا بگیرد. علم بدون تجربه کافى نیست. بهواسطه اختناق سیاسى زمان شاه امکان اندوختن تجربه سیاسى وجود نداشت و سیاستمدار باتجربه تربیت نشد.
همراهی شریعتمداری با محمدرضا شاه در سال 1326 در تبریز که منجر به اخراج او از این شهر شد
*ماجرای حزب اسلامی که آیتالله شریعتمداری به شما پیشنهاد داد و قرار بود دبیرکل آن شوید چه بود؟
_ در آن زمان من تجارت میکردم. ایشان عقیده داشت که با توجه به اعتقاداتم من باید تجارت را رها کرده و وارد سیاست شوم و بعد از اینکه اوضاع آرام شد چند ماهى در قم در خدمت ایشان به تحصیل بپردازم و کار من کار سیاسى باشد.
در اوایل تابستان شاید یک و یا دو بار شاه با آیت الله با هماهنگى من مستقیماً صحبت تلفنى کردند و آیتالله به شاه اطمینان داد که تا آخر تابستان مسایل آرامتر خواهد شد. آیتالله در آن زمان به شاه پیشنهاد ایجاد حزب اسلامى با رهبرى من را داد که شاه نیز با آن موافقت کرد. امروز که به این پیشنهاد فکر میکنم متوجه میشوم که ایشان خواهان وارد کردن خواستههاى مذهبى به دربار و حکومت از طریق این حزب و من بود که به تعدیل مسائل حتماً کمک میکرد. قرار شد که در آخر تابستان که مسائل آرامتر میشود این کار شروع شود که نهتنها مسائل آرامتر نشد بلکه شدت نیز پیدا کرد.
در همان اوایل تابستان قرار شد تا آقاى جعفر بهبهانی نیز با آیتالله بهصورت موازى با من درتماس باشد. درهمان زمان من به شاه پیشنهاد کردم که به دیدار آیت الله خمینى از طرف شاه بروم ولیکن شاه موافقت نکرد و گفت این میتواند نشانه ضعف باشد.
مسعود انصاری بههمراه محمدرضا پهلوی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی
در آن تابستان من با شاه در نوشهر بودم و کمتر به دیدن آیت الله رفتم. در اواخر مرداد در سفر خارج بودم که خبردار شدم که آموزگار (هنوز نخست وزیر بود) خواهان دیدن من برای هماهنگی لازم برای دیدار با آیتالله است. در مراجعت من، عمر نخست وزیرى ایشان بهسر رسید و در نتیجه دیگر احتیاجى به وجود من براى آن ارتباط نبود. در بازگشت از سفر به دیدار آیتالله رفتم که ایشان همچنان علاقه به ایجاد حزب اسلامى با سرکردگى من و البته زیر نظر خودش بود.
** شریعتمداری گفت حکومت نظامی را به شاه تبریک بگو
*چرا این حزب اسلامی تشکیل نشد؟
_ روز 17 شهریور براى شروع کار خدمت ایشان رفتم. در خدمت ایشان با حضور آقاى عباسى داماد ایشان نشسته بودم که رادیو اعلام حکومت نظامى کرد. با اعلام حکومت نظامى تصمیم به آن گرفته شد که بهتر است صبر کنیم تا اوضاع آرام شود. ایشان به من گفت "به اعلیحضرت تبریک بگو و بگویید که باید کسى کشته نشود". آیت الله اصولاً با اینکه خواستار برخورد قاطع با انقلابیون بود ولیکن با هر خشونتى مخالف بود.
** شریعتمداری گفت شاه نباید ضعف نشان دهد
آیتالله شریعتمداری برای تعدیل اوضاع، آقایان بازرگان و سنجابى را خدمت آیتالله خمینی فرستاد تا راهحل میانهاى میان شاه و امام پیدا کنند که آنها در بازگشت اعلام جمهورى کردند. بعد شاه آقاى سنجابى را به کاخ برده با او چای خورد که آیتالله به من میگفت "به اعلیحضرت بگویید؛ چرا به این میزان ضعف نشان میدهد؟". در اثر قاطعیت عمل آیتالله خمینى و ضعف عمل شاه با وجود حکومت نظامى هر روز وضع براى نظام شاهنشاهى وخیم تر میشد و یکى از نگرانىهاى مهم آیت الله شریعتمدارى این بود که با سقوط نظام شاهنشاهى مملکت به دست کمونیستها نیفتد. خواست ایشان حفظ نظام با اصلاحات و نفوذ بیشتر مذهبیون در آن بود.
در ماه مهر ایشان به من گفت که "ما گفتیم آزادى ولیکن این هرجومرج است، وظیفه قانونى شاه حفظ امنیت مردم است". البته باز تأکید ایشان بر آن بود که کسى نباید کشته شود. در آن زمان از ایشان پرسیدم که بعضى از اعمال مخالفین اصلاً با اصول اسلامى همخوانى ندارد و ایشان به من گفت از شتر پرسیدند چرا گردنت کج است و او جواب داد؛ کجا در بدن من راست است؟!
*آخرین دیدار شما در چه تاریخی بود؟
_ آخرین بارى که در قم به خدمت ایشان رفتم آذر ماه سال 57 بود. بچههاى بسیارى بهدور خانه ایشان جمع شده بودند و مرتب شعار میدادند بگو مرگ برشاه. بعد از نیم ساعت ایشان ناراحت شده و رو به من کرد و فرمود "احمقها نمىفهمند چه میگویند". بعد از آن من در دهم دىماه از ایران خارج شدم. زمانیکه شاه را در مراکش بعد از پیروزى انقلاب در تبعید دیدم، با اینکه از خجالت قرمز شده بود و سر او پایین بود، اولین جملهاش در واکنش به این موضوع اینبود که به من گفت "تو هم که همیشه پیش شریعتمدارى میرفتى".
حسن شریعتمداری فرزند آیتالله شریعتمداری که در خارج کشور جزو اپوزیسیون جمهوری اسلامی شده است
** فرزند شریعتمداری با افراد پستی چون سازگارا و آهی ارتباط دارد
*در آن زمان با فرزند ایشان هم ارتباطی داشتید؟ بسیاری معتقدند فرزند (حسن شریعتمداری) و داماد آقای شریعتمداری در اتفاقاتی که برای وی افتاد مؤثر بودند. پسر وی را آیا در سالهای اخیر در خارج ملاقات کردهاید؟
_ آیتالله شریعتمداری در ملاقاتهای فراوانی که با ایشان داشتم یک بار حسن آقا را به من معرفی فرمودند. بعد از انقلاب در سالهای اخیر از طریق ایمیل با ایشان در تماس بودم. متأسفانه ایشان را در ارتباط با افراد پستی چون شهریار آهی و محسن سازگارا در برنامههای سیاسی در رسانههای ارتباط جمعی دیدم که آشنایی و دوستی با چنین افرادی را در شأن ایشان نمیبینم. البته چیزی در این باره به وی اظهار نکردم زیرا نزدیکی لازم برای این اظهار را ندارم. در هر صورت صلاح کار خود خسروان دانند. داماد ایشان آقای عباسی را مکرراً در حضور آیت الله و تا آنجا که بهخاطر دارم یک بار هم در خارج از ایران بهصورت خصوصی (قبل از پیروزی انقلاب) ملاقات کردم. ایشان را دوست داشته و دارم. بعد از انقلاب با اینکه خیلی دلم میخواست وی را ملاقات کنم اما این ملاقات را بهصلاح وی ندیدم.
** نظر شریعتمداری درباره امام خمینی
*نظر آن مرحوم نسبت به امام چه بود؟ یادتان هست حرفی نسبت به امام زده باشد؟ چرا وی مانند امام مشی انقلابی نداشت؟
_ آیتالله شریعتمداری در زمانی که با ایشان در ارتباط بودم با امام در تماس بود. فکر میکنم هر هفته با امام تلفنی در تماس بودند. در مورد امام ایشان به من میگفت که آیتالله خمینی در ایران نیست و متوجه مشکلات فراوانی که در داخل با آن مواجه هستند، نیستند. آیتالله شریعتمداری از اینکه با رفتن شاه کمونیستها مملکت را بهدست بگیرند واهمه داشت. ایشان در ضمن نمیخواست کسی کشته شود. قاطعیت عمل امام بعد از انقلاب باعث شد که کمونیستها چه از قماش درباری و چه غیره بعد از رفتن شاه حکومت را در دست نگیرند.
*غیر از آقای شریعتمداری، با روحانیون دیگری هم ارتباط داشتید؟ آخوندهای درباری که با شاه رابطه خوبی داشته باشند چه افرادی بودند؟
_ تنها کسی که من به ایشان نزدیک بودم و ایشان را از صمیم قلب دوست داشته و دارم آیت الله غروی بود که در مورد ایشان عرض کردم و فکر نمیکنم ایشان از آخوندهای درباری محسوب میشد. بقیه آقایان مانند آقای عباس مهاجرانی را در مراسمات میدیدم و ایشان را بعد از انقلاب هم دیدم. خیلی از آقایان مانند آیت الله موسوی اردبیلی را بهدلایل مختلف دیده بودم ولیکن با ایشان نزدیک نبودم و ایشان هم البته از آخوندهای درباری نبود.
منبع: تسنیم
انتهای پیام/