ماجرای منع آوازخواندن بسطامی از سوی شجریان / هیچ کس مانند گلپا در آواز نوآوری نکرد
به گزارش گروه رسانه های دیگر آنا، متولدان دههی پنجاه و دههی شصت به خوبی او را به یاد دارند. موهای همیشه مرتب و شانه کردهاش، کتوشلوار همیشه شیکش و البته صدای رسایش. چهرهی او هنوز هم در ذهن بسیاری از ایرانیان هست؛ با اینکه سالهای بسیاری است که دیگر جایی در تلویزیون ندارد و جای او را خوانندگان یک شبه گرفتهاند. بهرام گودرزی که آن روزها مُدل مویش معروف بود و بسیاری سعی در تکرارِ تیپش داشتند؛ هنوز هم همان صلابت و شیکیِ آن دوران را دارد. گودرزی اگر روزگاری در تلویزیون زیاد دیده میشد، حاصل سالها تلاش و یادگیریش نزد بزرگان هنر ایران را به خود میدید. او از نوجوانی آواز خواندن را شروع کرده و پلههای ترقی را یکی یکی بالا آمده است. او در آواز خواندن گویش خودش را دارد و شبیه به کسی نمیخواند. گودرزی مانند خودش میخواند. او و خوانندگان همنسلش از آفتِ تقلید به دور ماندند و توانستند خودشان باشند؛ نه تکرارِ استادانشان.
به هر روی گودرزی این روزها از رسانهها دور است و چند سالی هم از آخرین اجرای صحنهایش گذشته است. با این حال، گودرزی همچنان سرحال و با صلابت است و مُدل موهایش هم همان طور باقی مانده است. با او هم کلام شدیم تا از گذشته و اکنون برایمان بگوید.
در ادامه حاصل ساعتی همصحبتی با بهرام گودرزی را میخوانید:
* شما محضر استاد ادیب خوانساری را تجربه کردهاید؟
در سالهای 1356 - 1357 کلاسی بود که استاد ادیب خوانساری در آن آواز تدریس میکرد. در آن کلاس کسانی مانند آقای گلریز و خانم هنگامه اخوان حضور داشتند. گاهی استاد شجریان هم به این کلاس میآمدند که تجربههایی کسب کنند. استاد ادیب مدتی هم در رادیو کلاس آواز داشتند. ادیب سبک خاص خود را در آواز خوانی داشتند. وجه مشترکی بین سبک خودش و تاج بود که بسیار دلنشین میخواند.
* یعنی شما در مجموع محضر استادانی مانند مهرتاش، کریمی، قوامی و ادیب را تجربه کردهاید. هیچ کدام از این استادان مانند هم نمیخواندند و آوازشان کاملا متفاوت بوده است. شما هم پس از درس گرفتن در نزد این استادان، در نهایت شبیه هیچ کدامشان آواز نمیخوانید و راه خودتان را رفتهاید.
میخواهم که مثل خودم باشم و نمیخواهم شبیه کسی بخوانم.
* خوانندگان نسلهای بعد از شما نتوانستند شبیه به خودشان باشند. آنها در همان مرحلهی تقلید از استادانشان ماندهاند. علت این امر چیست.
آقای ایرج بسطامی روزی کاستی به من داد تا آوازش را بشنوم. در آن کاست جایی که شجریان آواز خوانده بود را بسطامی با اُکتاو اجرا میکرد. صدای استاد شجریان خیلی وسیع است اما بسطامی توانسته بود اُکتاوِ صدای شجریان را هم بخواند.
آن زمان بسطامی میگفت، استاد(محمدرضا شجریان) هنوز اجازه نداده که بخوانم، هر وقت اجازه بدهد میتوانم بخوانم. تعجب من این بود که چرا آقای شجریان به ایشان گفته که نخواند؛ در حالی که بسیار زیبا آواز میخواند.
* نخستین آشناییتان با زندهیاد بسطامی چگونه شکل گرفت؟
در سالهای خیلی دور در باغی در سمت کرج مهمان بودم و آنجا آواز میخواندم. کسی پیش من آمد و گفت خوانندهای اهل کرمان اینجاست و میخواهد اگر شما اجازه بدهید بیاید و دقایقی آواز بخواند. دیدم آمد و با لهجه شیرین کرمانی سلام داد. از او پرسیدم پیش چه کسی آواز خواندهای، گفت پیش «آقا». گفتم «آقا» کیست؟ گفت «استاد». نمیخواست اسم بگوید. من اصرار کردم و در نهایت گفت استاد شجریان.
ویلننواز گروه ما از این خواننده کرمانی پرسید که چه میخوانید و از کجا بنوازم؟ خواننده جوان به او گفت از هر جا دلت میخواهد بنواز.
وقتی این را گفت من هم یاد جوانیهای خودم افتادم که به نوازندگان میگفتم از هرجا دلت میخواهد بنواز. چون من هم به صدای خودم خیلی اطمینان داشتم و میدانستم از هرجایی که بنوازند میتوانم آواز بخوانم.
ویلن نواز ما آقای محسنی بود که از شاگردان رحمتاله بدیعی بود. من را کنار کشید و گفت، الان پوستی از سرش میکنم که هیچ وقت فراموش نکند.
به نوازندگان برمیخورد اگر خوانندهای به آنها میگفت از هرجا دلت میخواهد بنواز.
به هر روی آقای محسنی نواختن را از جایی شروع کرد که شاید جای صدای قمرالملوک وزیری بود.
اما در کمال تعجب دیدم که درآمد را خواند، زابل را خواند، مویه را هم خواند. به «مخالف» که رسید پیش خودم گفتم دیگر اینجا را نمیتواند در اوج بخواند و «مخالف» را حتما بم میخواند. اما «مخالف سهگاه» و بعد «مغلوب» را هم خواند. من و همهی موزیسینهای حاضر در آن مجلس انگشت به دهان شده بودیم. آوازش که تمام شد او را بوسیدم و میکروفن را گرفتم و گفتم، تا زمانی که ایشان اینجا هست، من دیگر آواز نمیخوانم.
این جوان ایرج بسطامی بود. به او گفتم تو با این صدای بسیار خوب، چرا آواز نمیخوانی، چرا فعالیت جدی نداری؟ گفت «آقا» اجازه نمیدهد.
خیلی به او اصرار کردم که به تلویزیون بیاید یا اینکه برایش استودیو و گروه فراهم کنم که بیاید و آواز بخواند، اما نپذیرفت. تنها حرفش هم این بود که تا «آقا» اجازه ندهد، نمیتوانم فعالیت جدی داشته باشم.
بعدها که ایرج بسطامی به طور حرفهای آواز خواندن را شروع کرد، صدایش رو به سوپرانو شدن رفته بود. اما آن صدایی که در دوران جوانیاش از او شنیدم چیز دیگری بود.
* بین زمانی که شما ایرج بسطامی را در آن مهمانی و در آن باغ دیدید، تا زمانی که او فعالیت هنریش را به طور جدی شروع کرد چقدر فاصله زمانی بود.
آن مهمانی در اوایل سالهای دهه شصت بود. اما آقای بسطامی فعالیت جدی هنریش را از اوایل دهه هفتاد و با همکاریِ پرویز مشکاتیان شروع کرد. باز هم تاکید میکنم که آن آواز هنوز در گوشم سوت میکشد و هنوز هم وقتی یادش میافتم مو به تنم سیخ میشود.
* یکی از انتقادهایی که به محمدرضا شجریان میشود درباره شیوه تربیت شاگردانش است. بیشتر کسانی که شاگرد ایشان بودهاند، معمولا مقلدِ او در آوازخواندن میشوند.
انشاءالله که استاد شجریان زودتر خوب شوند و سلامتشان را به دست بیاورند. او از دوستان قدیمی من است و جایگاه والایی در هنر موسیقی ایران دارد.
کسانی پیش من آمدهاند که صدایشان از شجریان هم بهتر بوده است. اما میبینم که سعی در کُپی کردنِ شیوه آوازی شجریان دارند. وقتی به این هنرجویان میگویم چرا شجریان را کُپی میکنی و چرا مثل خودت نمیخوانی، میگویند که ما اینگونه یاد گرفتهایم و از بچگی از شجریان تقلید کردهایم. جالب است بدانید که این هنرجویان هیچ طور دیگری هم نمیتوانند بخوانند. حتی شعرهایی که استاد سرکلاس درس داده را هم نمیتوانند تغییر دهند.
* راه چارهای برای این هنرجویان هست که بتوانند از این تقلید فرار کنند.
نخستین راهش انتخاب شعری متفاوت است. شعری با قالب و وزنی دیگر. اگر قالب شعر را عوض کنید چیز دیگری در میآید. در مرحله دوم، خواننده باید سعی کند خودش باشد. باید مثل خودت بخوانی و به انتقادهای دیگران توجه نکنی. اگر صدای واقعی هر خوانندهای در وجودش جا بیافتد، خیلی زود آن صدا در میان مردم شنیده میشود. مگر شجریان از همان روز اول جایگاه امروزش را داشته است؟
خواننده باید آنقدر روی خودش کار کند تا به صدا و سبک خودش برسد.
حتی خوانندگان پاپ هم باید از تقلید پرهیز کنند.
* شاید یک راه دیگری هم مطالعه فُرمهای مختلف آوازخوانی است. مثلا خواندن قوامی، تاج و ظلی و دیگران را باید مورد مطالعه قرار داد.
در فوتبال هم وقتی میخواهند با حریفی بازی کنند، مسابقههای پیشینِ آن تیم را بررسی میکنند و شیوه بازیش را تحلیل میکنند تا بتوانند به بهترین شکل مقابل حریف قرار گیرند. در آواز هم همینگونه است. باید به آوازهای مختلف و به سبکهای مختلف گوش کرد و آنها را بررسی کرد.
هنرجویان زیادی پیش من میآیند و میگویند که میخواهیم فقط در سبک فلانی بخوانیم. من هم میگویم بروید و پیش خودِ همان شخص سبکش را یاد بگیرید. به این هنرجویان هم میگویم که در نهایت در آواز به جایی نمیرسی، چرا که نهایت کارت تبدیل شدن به کُپیِ همان خواننده است.
چیزی که من به شاگردانم یاد میدهم، آنها را مُقلد بار نمیآورد. آنها هرگز شبیه به هیچ خوانندهای نمیشوند؛ حتی شبیه به خودم هم نمیشوند.
* از میان نوازندگان و آهنگسازانی که با آنها کار کردهاید، کدام یک تواناییهای خاصی داشتهاند.
مجتبی میرزاده موزیسین عجیبی بود. شهریار فریوسفی هم نوازندهی بسیار قدرتمندی بود. فریوسفی هرگز یک آهنگ را دوبار در استودیو نمیزد. یک بار برای ضبط میرفت و همان یک بار هم بهترین اجرا را داشت.
یادم هست که روزی آهنگی داشتم و میخواستم به آقای میرزاده بدهم تا نُتش را بنویسد. وقتی موضوع را با او در میان گذاشتم، گفت آهنگ را با دهان اجرا کن. بلافاصله قلم را برداشت و هرچه که من میگفتم را نُت میکرد. بلافاصه بعد از نوشتن آهنگ، سازش را برداشت و آهنگ را اجرا کرد. این برای من باور کردنی نبود.
* از میان خوانندگان نسلهای بعد از خودتان و نسل جدید خوانندگان موسیقی ایران، صدای کدامشان را میپسندید.
هر گلی بوی خودش را دارد. من همهی هنرمندان را دوست دارم. حتی خوانندگان پاپی که درست میخوانند را هم دوست دارم. من میگویم هر سازی مینوازی بنواز، اما درست بنواز. هر چه میخوانی بخوان، اما درست بخوان.
* اگر بخواهید از میان خوانندگان امروز یک نفر را نام ببرید، آن یک نفر کیست.
سالار عقیلی را دوست دارم. هنرمند با شخصیت و با اخلاقی است و آنچه من در یک هنرمند جستجو میکنم، در او هست.
آقای قربانی هم هنرمند خوبی است.
* از میان خوانندگان هم نسل خودتان صدای کدمشان را گوش میکنید.
در میان همدورههایم، من، مرتضی جوهری و هوشمند عقیلی آواز خوان بودیم. بقیه خیلی آواز نمیخواندند و بیشتر تصنیفخوان بودند. آقای محمد منتشری هم بود که صدای خوبی دارد و هنوز هم آواز میخواند. استاد شجریان بودند که الان در بستر بیماری هستند و برایشان آرزوی سلامت میکنم.
از نسلهای پیش از ما هم آواز گلپایگانی را دوست دارم. ایشان در آواز نوآوری آورد. آوازها را از جایی شروع میکرد که کسی فکرش را هم نمیکرد.
او آواز را از درآمد شروع نمیکرد و گوشهها را به ترتیبی که در دستگاهها هست، نمیخواند. هر آواز را از جایی شروع میکرد که جذابیت و زیبایی آواز را صدچندان میکرد.
* مهمترین ویژگی که در آواز خواندن شماست و آن را از دیگر خوانندگان متمایز میکند، چیست.
من همیشه میخواهم خودم باشم. من بهرام گودرزی هستم. اگر بد میخوانم، اگر صدای بدی دارم، همین است و خودم هستم. تکیهام بر وجود خودم هست.
اگر خوانندهای میخواهد آوازی بخواند بهتر است برای آن زمانی که در اختیار دارد، بهترین گوشهها را انتخاب کند. مانند استاد گلپایگانی. شعری با مطلع «پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکی است» را خوانده بود که از گوشه «مغلوب» شروع کرده بود. این آواز پس از گذشت حدود 50 سال، هنوز هم شنیدنی است. هیچ کسی مانند اکبر گلپایگانی در آوازخواندن نوآوری نکرد. آن زمان آوازخوانهای بسیاری مانند، قوامی، بنان، شهیدی و خوانساری در اوج بودند. اما گلپا آوازِ «مستِ مستم ساقیا» را خواند که به یکباره این آواز بر سرِ زبانها افتاد.
* چه شد که در دو دههی اخیر حضورتان در تلویزیون کمرنگ شد و دیگر اجرایی در این رسانه نداشتند.
تا سالهای 1370 اوضاع موسیقی در صداوسیما خوب بود. اما پس از آن موسیقی پسرفت کرد. من کارهای زیادی برای ائمه اطهار خواندهام. اما باز هم از من میخواهند که کارهای مناسبتی بخوانم. در حالی که من کارم را در این زمینه انجام دادهام و بهتر است که فضاهای دیگری را بخوانم.
در سالهای گذشته توجهی به من و همنسلهای من نشده است. ما هم خودمان را کنار کشیدیم.
* الان فعالیت هنری دارید.
گاهی اجراهای اُرگانی دارم. شاگردانم را هم دارم.
* آخرین آلبومی که منتشر کردید چه زمانی بود.
سال 1366 بود که «درد عشق» با آهنگسازی احمدعلی راغب را منتشر کردیم. این اثر را «سروش» منتشر کرد.
* آثار دیگری که دارید کدام است.
آلبومهایی با آهنگسازی استاد خرم و محمد میرزمانی بود که آنها را هم اوایل دهه شصت منتشر کردیم. آخرین کارم در تلویزیون هم اثری بود با نام «منو از یاد نبر» که حدود چهار سال پیش آن را ضبط کردیم.
* آخرین کنسرتی که داشتید کی بود.
سال 1365 بود. با آقای تاجبخش و آقای ابراهیمی کنسرتی داشتیم.
* دهه شصتیها شما را با آهنگهای انقلابی به یاد میآورند که در زمان دفاع مقدس خواندید و آنها را بارها و بارها در تلویزیون اجرا کردید.
روزی که هفت بمب به تهران خورد، در پارک ملت داشتیم ضبط میکردیم. همه فرار میکردند اما ما مشغول کار بودیم. در آن دوران ما هم با تولید آثار حماسی در پیِ کمک به میهن بودیم.
* مهمترین قطعهی حماسی که خواندید کدام است.
قطعهی «بلند آسمان» بود. «بلند آسمان جایگاه من است / دل پاک حق جان پناه من است». قطعهای دیگر بود که اوایل انقلاب با هزینه خودم و به شوق انقلاب آن را خواندم.
منبع: تسنیم
انتهای پیام/