تبعات اجتماعی نوسانات بازار ارز
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، خبرنگاران اقتصادی و سیاسی کار خودشان را میکردند، به اقتضای حوزه فعالیتشان التهاب اخبارشان هم بالا و پایین میشد. همه چیز مثل یک فیلم کوتاه در حال سپری شدن بود و هر لحظه وضعی متفاوت با لحظه قبل داشت و جز آنهایی که معروف به دانهدرشتها هستند، کسی نمیدانست در آینده چه اتفاقی میافتد. یکی از صرافها هم همین را میگفت، هرچند که او برای دانهدرشتها هم قدرت پیشبینی زیادی قائل نبود و میگفت این وضعیت و این بیثباتی در هر لحظه قابل پیشبینی نبود، قبل از عید میدانستیم ارز گرانتر خواهد شد اما با این سرعت لحظه به لحظه، خیر.
کنار خیابان پیرمردی روبهروی یکی از صرافیها طبق معمول هر روزهاش کفش واکس میزد و به گفته خودش یکی دو روز است که نقلمکان کرده و آمده اینجا که صف طولانیتر است. او میگفت: «من که ابزار کارم همین فرچه و این بسته واکس است و آنقدری هم تو گاری دستیام ذخیره دارم که تا وقتی قیمت دلار بیاد پایین مجبور نشوم واکس با دلار 6 هزار تومانی بخرم. چند روزه که این جا صف بستهاند برای خرید و فروش دلار، خیلیها دلال هستند و مثل خیلیهای دیگر پولدارند و کفشهایشان برق میزند. من هم کارم این است، وضع مشتریها بد نیست.»
سرگرم کارش بود و یکی در میان جواب من را میداد، معلوم بود که مزاحم کارش شده بودم و فقط پرسیدم مردم، چه میگویند، این همه التهاب از کجاست؟ گفت: «نمیدانم، خیلیها اصلا نمیدانند چه خبر است و تحت تاثیر یکسری پیامهای تلگرامی اینجا صف ایستادهاند. به نظر من این وضعیت را بدتر میکند، من نمیدانم اقتصاد چیست اما میدانم که این کار وضع را بدتر میکند و خودشان هم در صف بهم همین را میگفتند اما اینکه چه اصراری داشتند که صف بایستند و بازهم دلار بخرند، خدا میداند.»
کمی پایینتر آمدم، چهارراه استانبول یک پسر و دختر جوان، شبیه همانهایی که انگار اولین خریدهای دونفرهشان را تجربه میکنند، داشتند قدم میزدند و در دستشان هم چند نایلون بود که مشخص بود بخشی از خریدهایشان را انجام دادهاند. نزدیک شدم و خواستم بپرسم که این دو جوان درباره وضعیت فعلی دلار که از فضای مجازی تا واقعیت را درگیر خود کرده است، چه تحلیلی دارند. بعد از سلام و احوالپرسی انگار که منتظر بودند فقط یک نفر بیاید و خارج از دایره دونفرهشان بشنود که چه دلمشغولیهایی دارند، لب باز کردند و بیوقفه و مملو از گلایه شروع به حرف زدن کردند. گفتم شما که تازه اول راه هستید، چه شد که اینقدر ناامید و گرفتار به نظر میآیید. مطمئن شده بودم که نامزد هستند و چند وقت دیگر هم عقد میکنند. پیش از خرید اصلی که با خانوادههایشان میآیند، آمده بودند که چندجایی را نشان کنند و قیمتی بگیرند تا روز اصلی سردرگم نباشند و آنچه میخواهند را انتخاب کنند و بخرند.
آقای جوان گفت: «صبح آمدیم اینجا که هم یک نگاهی به کارت عروسیها بیندازیم و هم حلقه ازدواج انتخاب کنیم تا وقتی خانوادهها آمدند دچار مشکل نشویم و زیاد نگردیم که خستهکننده باشد اما مشکلی که ایجاد شد این بود که قیمت دلار و طلا انگار روی همه چیز تاثیر گذاشته بود. ما صبح که وارد بازار طلا شدیم تا دو سه ساعت بعد که خارج شدیم هر گرم طلا 10هزار تومان گرانتر شده بود و این برای ما باورپذیر نبود! تعدادی از طلافروشها اصلا قیمت نمیدادند و میگفتند احتمالا گرانتر هم میشود. خیلی عجیب بود و به ما فشار آمده بود، ما اول راه زندگی هستیم حتی چند شب پیش بهخصوص در ایام عید روی تکتک هزینهها به جمعبندی رسیده بودیم و بودجهای در نظر گرفته بودیم اما حالا تمام معادلات ما بههم ریخته است. صبح با لبخند و خوشحال آمدیم و حالا این عصبانیت عاید ماست.»
وسط این توضیحات بود که خانم جوان وقتی عصبانیت همسرش را دید شوخی بامزهای کرد و گفت: «من که مهریهام 14 تا سکه است، مشکلی نداری.» بعد از این هر سه خندیدیم و پسر میگفت که من چطور این موضوع را به خانوادهام بگویم، پدر پیر و بازنشسته من متوجه نمیشود که ماجرا از چه قرار است و دلار و طلا اینقدر همه چیز را بههم ریخته است. من هم حسابی عصبانی شده بودم، دختر جوان میگفت این شروع کار ماست، میگویند ازدواج کنید اما با کدام تسهیلات با کدامانگیزه؟ چند وقت دیگر قسط مسکن، اجاره خانه، قسط وام ازدواج و این نوع مخارج هم اضافه میشود.
با این گرانی شرایط سختتر خواهد شد. من و همسرم در انتخابات به دو نامزد مختلف رای دادیم، شعارهای آقای روحانی قشنگ بود اما چیزی که عایدمان شد شکستن تمام کاسهکوزهها بر سر دولت قبل بود، خودشان چه کردند؟ از زمان ریاست احمدینژاد هم اوضاع بدتر است.
گفتوگویمان که تمام شد هنگام برگشت به روزنامه، جمعیتی به وسعت اتوبوس انگار که سالهاست یکدیگر را میشناسند، شروع به بحث جدی در همین ارتباط کرده بودند و آنجا مشخص شد که شاید خیلیها نمیدانند که این نوسانات دقیقا یعنی چه، مثل من که خبرنگار اجتماعی هستم اما همه متفقالقول بودند که همه چیز سختتر خواهد شد. زوجهای جوان، کاسبان و هر شغل و فرد و شهروند دیگری سوای دخالت حداقلی یا حداکثری دلار در زندگی و معیشت شخصیاش، با التهابات روانی ناشی از بازار که خواسته و ناخواسته به او منتقل میشود، آینده سختی خواهد داشت. بازار ارز به گفته یکی از کسبه میدان فردوسی، نیازمند یک گروه روانشناس است، در کنار تمام دلالها وسرمایهدارها.
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/