رضا ساکی: لاکچری چه بلایی دارد بر سر فرهنگ و ادب و سبک زندگی ما میآورد
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، رضا ساکی لرترین کنشگر طنزپرداز اجتماعی ایران است با انبوهی از دغدغههای ملی. کسی که بلد است موثر باشد و موثر و کنشگر بودن را به دیگران هم یاد میدهد. ساکی به واسطه اینکه از اهالی رسانه است و خودش سایت خبری گُلوَنی را راهاندازی و اداره میکند و در رادیو و گاهی هم تلویزیون برنامههایی را تهیه، سردبیری و اجرا کرده، یک مطالبهگر و طبعا منتقد جدی اجتماعی است. رضا ساکی نمونه یک کنشگر حقیقی است. با او درباره کنشگری به جای شوآف و لاکچریبازی گفتوگو کردهایم؛ باشد که این پیشنهاد قبول خاطر مخاطبان ما بیفتد و تلنگری هم به «برخی» سلبریتیها باشد.
جناب ساکی برای ما از «گُلوَنی» بگویید.
31 فروردین 94 مجوزش را از هیات نظارت بر مطبوعات گرفتیم؛ تقریبا دو ماه دیگر سه ساله میشود. یک پایگاه خبری هنری مستقل است.
همه میگویند مستقل هستند.
نه، ما واقعا مستقل هستیم. همه خرجهای این سایت را خودم انجام میدهم. هرکسی هم سندی دارد که دائم به ما کمک کرده بیاورد. هیچ وابستگی دولتی و حتی خصوصی نداریم.
کسانی بودهاند که کمکهایی کردهاند و پروژههایی هم داشتهایم، ولی به خودمان وابستهایم.
از وجه تسمیه گلونی هم بگویید لطفا.
گلونی همان سربند لُری است که زنان و مردان به دور سر میپیچند و ریشهای 3000 ساله در لرستان دارد و ردش در مفرغهای لرستان هم هست.
یعنی سایت شما سیاستگذاری منطقهای دارد؟
نه، ولی میخواستیم یک اسم بومی ایرانی هم معرفی کنیم. از ختافه و رئال زاراگوزا که سختتر نیست! الحمدلله جا افتاده است. طنز مینویسیم، خبرهای تولیدی خودمان را داریم و در هر قسمت نگاه خاص خودمان را داریم.
اخبار شما تولیدی است؟
روزی 16،15 خبر و گزارش تولیدی خودمان را داریم.
سویه محیطزیستی هم دارد...
بله، ما محیطزیستی- میراث فرهنگی و گردشگری هستیم. خیلی روی اینفوگرافیک و عکسخبر کار کرده و سعی کردهایم خودمان را با این فضای جدید خبری وفق دهیم. بلافاصله که شروع کردیم با اینفوگرافیکی شناخته شدیم که درباره یوز ایرانی و بحث آب بود.
در تولید نمیتوانیم با آنهایی که به آب کُر دولت یا دیگر نهادها وصل هستند رقابت کنیم، اما سعی میکنیم با رویکرد خاص خودمان از آنها جلو بزنیم. همه چیزمان هم واقعی است؛ الکسای ما واقعی است.
الکسای چندم هستید؟
الان که با شما صحبت میکنم 11 هزار و خردهای هستیم. اما این عدد حلال است؛ یعنی هیچ جایی را نمیبینید که برای ما یوزر بیندازد و خودمان هستیم. صفحه اینستاگرام ما 19 هزار نفر عضو دارد بدون هیچ عضو فیکی.
و دیده میشود... .
بله، واقعا هم دیده میشود. این را میگویم برای آنهایی که میخواهند وارد کار خبری شوند بدانند که ما آگهی تئاتر میگذاریم؛ یک صفحه 200 هزار نفره هم میگذارد. بعد رفقا میگویند ما از گلونی بازخورد میبینیم. میگویم این به خاطر آن است که 19 هزار عدد واقعی کمی نیست. ما اکانت فیک نخریدیم چون من و همه دوستان سعی میکنیم در فضای رسانهای، واقعی باشیم. خودمان را که نمیخواهیم گول بزنیم. سه سال است این پایگاه را به همراه همسرم و دیگر دوستان افتتاح کردهایم و جان خود را روی آن گذاشتهایم به خاطر اینکه تاثیرگذار باشیم. تاثیرگذاری هم با آدمهای واقعی اتفاق میافتد. یعنی اگر 10 آدم واقعی داشته باشی خبرت را دست به دست کنند خیلی هم زیاد است.در حوزه محیطزیست نمیگویم مرجع ولی اگر کسی بخواهد از اخبار محیطزیستی مطلع شود به سراغ گلونی میآید.
ژست هم ندارید؛ این هم مهم است. ژستهای محیطزیستی هم الان وجود دارد.
ما چون خودمان محیطزیستی هستیم پز نمیدهیم و خودمان هستیم.
یک بخش مدیا داریم که کل صوت و تصویر و سخنرانیها آنجاست. یک فروشگاه گلونی هم داریم که محصولات فرهنگی و هنری و لباس اقوام و چیزهایی که ممکن است وجود نداشته باشد آنجا قرار میگیرد. مثلا شما یک مینای لری بخواهید بخرید باید به یاسوج بروید و در بقیه فروشگاههای اینترنتی که همگی به درد لاکچریفروشی دچار هستند؛ مثلا قندانی گذاشته که قیمتش 50 هزار تومان هم نیست اما 500 هزار تومان میفروشد و مشتری هم دارد. حالا با همین لاکچری میتوانیم وارد بحث خودمان هم بشویم که این لاکچری چه بلایی دارد بر سر فرهنگ و ادب و سبک زندگی ما میآورد. بیچاره کرده ما را لاکچری؛ اینکه همهاش دوست داریم پز دهیم و... .
لاکچریبازی؟
بله، لاکچریبازی. فقط کافی است در این مملکت فکر کنند چیزی لاکچری است؛ همه میروند میخرند. الان پویش راه افتاده که مثلا من صنایعدستی ایرانی میخرم. من چند سال است که در برنامه رادیوییام هم این را میگویم که وقتی به شهری سفر میکنید از کسبوکارهای کوچک آن شهر حمایت کنید. یک نفر جلوی خانهاش لواشک میفروشد... .
نکته بسیار درستی است؛ این کسبوکارهای کوچک رونق اقتصاد منطقه است.
شما وقتی طرفهای لنگرود و لاهیجان میروید در فصل بهارنارنج، بهارنارنجها را چیده که کاملا تولیدی خودش است و مثلا میفروشد پنج هزار تومان. میگوید گران است خانم؛ میگویم اتفاقا اینجا باید خرج کنی. من هرجایی سفر میروم امکان ندارد نخرم. گلیم خریدم، خودم داشتم کادو دادم. میگویم اگر ما از او بخریم، فروش بیشتری میکند و اگر چرخ گلیم این بچرخد ممکن است عروس خودش را هم مشغول به کار کند و با همین خرید کوچک کار بزرگی اتفاق بیفتد. در فروشگاه اینترنتی قرار نیست عسل را از خرمآباد کیلویی 25 هزار تومان بخریم و کیلویی 110 هزار تومان بفروشیم. یعنی نگاه ما نباید اینگونه باشد که فقط جیب خودمان پر شود. پس اینجا هم سعی کردهایم لاکچریبازی درنیاوریم.
از تبار پایگاه خبری گلونی زیاد هستند و من میخواهم بگویم با احترام به همه رسانههای رسمی که اصلا باید وجود داشته باشند، ممکن است ما چیزهایی تولید کنیم که «فرهیختگان» فرصت نکند یا این دید را نداشته باشد. میخواهم بگویم فکر نکنید چون ما کوچک هستیم و خبرمان کم است پس کیفیتمان هم پایین است. نه، شما بهتر میدانید خیلی از آدمها هستند که با همان صفحه اینستاگرام خودشان کارهای بزرگ انجام میدهند. میگوید بسما...؛ 200 میلیون پول جمع میکند و خانوادهای را نجات میدهد. پس باید دنبال این بگردیم که کجا ممکن است حرف خوبی زده شود.
حرف خوب را ممکن است یک بنگاه بزرگ و حرفهای مثل «فرهیختگان» بزند؛ اما یک بنگاه کوچک هم میتواند حرف خوب بزند. به هر حال کمک کردن به دیدن ما هم میتواند به رونق بازار ما هم کمک کند.
مثل رونق بازار کسبوکار است دیگر.
دقیقا، بله. در گلونی ما به اندازه کافی از خجالت برخی سلبریتیها و شاخهای مجازی درآمدهایم. تاکید میکنم روی کلمه برخی.
بحث لاکچری و سلبریتیها جای خوبی است برای وارد شدن به موضوع اصلی. شما هم یکی از کسانی هستید که خیلی خوب وسط میدان نقد این فضای سلبریتیزدگی هستید. اصلا اول از این واژه شروع کنیم؛ پیشنهاد دیگری برای جایگزینی آن دارید یا همین خوب است؟
نه، همین خوب است. ما با همین هم مشکل داریم. حالا فارسیاش هم بیاید... .
نه منظور فقط فارسی نیست... .
نه با خود واژه که مشکلی نداریم. اول این را بگویم خیلی از رفقای خوب و صمیمی ما از همین سلبریتیها هستند. ما همیشه از برخی و بعضی سخن میگوییم. ما روزنامهنگارها خیلی از این دو واژه استفاده میکنیم؛ چون نمیخواهیم کلی حرف بزنیم.
نکته بعد این است که چون خودم سابقه کارهای محیطزیستی و کنشگری یا تسهیلگری دارم - حالا اگر بشود اسمش را این بگذاریم- خودم و دوستانم همه داخل میدان بودهایم و الان هم هستیم و سابقه کارهای میدانی داریم. من از این جهت همیشه نقد کردهام و خیلی بد هم فحش خوردهام. خب اینکه نقش اینها الان مهم است ولی آیا نقش خودشان را خوب بازی میکنند؟
پس شما ابتدا تایید میکنید که اینها مهم هستند؟
صددرصد اینها مهم هستند. بالاخره اینها الان در کانون توجه مردمند. ما تعارف نداریم.
چون الان رویکردی داریم که میگویند اینها اصلا اهمیت ندارند.
نه، به نظرم مهم هستند و برخیهایشان شاید قدر خودشان را نمیدانند.
پس از همین زاویه میشود وارد شویم که اتفاقا مهم هستند و چون مهمند ما هم از آنها مطالبه داریم.
در همه جای دنیا هم اینطور است. به هر حال کسی که عکسش روی بیلبوردهای شهر تهران است و کسی که دائما در تلویزیون و سینما حضور دارد، خب مردم او را میشناسند و وقتی محبوب و معروف میشود اگر حرفی بزند تبدیل میشود به مرجع مردم.
مثلا گفتهام ما وقتی یک کار محیطزیستی و اجتماعی انجام دهیم، شما چطور میتوانید ما را کمک کنید؟ برخیهایشان که اصلا در این فضا نیستند و وقتی زنگ میزنی و میگویی من کمک میخواهم، میگویند چقدر پول میدهی؟ میگویم کنشگری است؛ من اگر پول داشتم که وضعم این نبود. اصلا همه عشق این کار به این است که بدون پول انجامش دهی. یعنی این موضوع را نباید فراموش کنیم که کارهای حوزه اجتماعی حال و برکتش برای این است که تو بگویی من رفتم با چهار نفر بدون اینکه یک قران خرج کنم مثلا این کار را انجام دادم، یا مثلا خرج خورد و خوراک خودمان را درآوردم. من و رفیقم که از جیب میگذاریم برای کار محیطزیستی؛ یعنی اینکه وقتی از همه جا ناامید شدهاند یا نخواستهاند بروند در آن سیکل قرار بگیرند خودشان پول گذاشتهاند.
مقداری هم عادت است دیگر؛ یعنی وقتی تلویزیون ما یک جاهایی عادت داده آقا و خانم سلبریتی را که برای هر برنامه و اقدام وتبلیغی پول بگیرد، خلاصه همه چیز تجاری شده انگار.
یک زمانی شما در یک برنامه تلویزیونی شرکت میکنید که هزار و یک شرکت و اپلیکیشن اسپانسرش است. بنابراین خود من هم باشم میگویم چقدر میدهید تا بیایم؛ چون اسپانسر پول را میدهد. ولی در کارهای عامالمنفعه؛ یکجاهایی باید حواسمان باشد که ما باید کمک کنیم. بعد میگوییم خب چقدر در صفحه شما میماند؟ میگوید من سه روز این را اینجا قرار میدهم و 10 میلیون تومان میگیرم. من اگر 10 میلیون تومان داشته باشم، نه من؛ بلکه هر کنشگری 10 میلیون تومان پول داشته باشد با آن100 میلیون کار میکند. بعد بدهم برای اینکه تو آن را در صفحهات بگذاری؟
خب این آدم طرفدار دارد، یکمیلیون فالوور دارد، حرفش را میخوانند و او را میبینند. کار مهمی که سلبریتیها میتوانند انجام دهند این است که توجه بدهند. یعنی هر روز بیا یکسری توجه پیرامون و اجتماع خودت بده.
اصلیترین کار فضای فرهنگی و هنری همین است دیگر. چون اصولا و لزوما نه میتوانند قانونگذار باشند نه مجری؛ توجهها را جلب و شاخکها را تیز میکند.
نمیخواهم بحث تئوریک و مفهومی کنم ولی مفهوم سلبریتی و برخی مصادیق آن با پول ارتباط مستقیم دارد یا خیر؟
برخیها دارند، برخیها هم نه. برخی اصلا در این حال و هوا نیستند که البته باز به خودشان مربوط است. ما الان اینجا ننشستهایم که به کسی زور بگوییم که چون سلبریتی و مشهور هستی، حتما باید محیطزیست یا فرد بدسرپرست را کمک کنی. نه اصلا او میگوید من دوست دارم از صبح تا شب عکس خودم و زنم را بگذارم و ویدئو بگذارم و با فالوورهایم حال کنم. این درست است. این یک مرحله است. مرحله بعد در صفحه پابلیک است. شما باید یادتان باشد که زمانی در وبلاگنویسی مد بود که با اجازه به اشتراک میگذارم. هنوز ابتدای فیسبوک بودیم و این فرهنگ جا نیفتاده بود که من وقتی چیزی را پابلیک منتشر میکنم یعنی در اختیار عموم است. اجازه میگرفتیم. آقای ساکی اجازه بهاشتراکگذاری دارم؟ بعد صورت خودمان را میکندیم که چرا... الان دیگر همه این را میدانند؛ وقتی پیج من پابلیک است و بالای آن نوشتهام رضا ساکی، روزنامهنگار؛ وقتی دارم به هر کسی اجازه میدهم من را فالو کند و به من دایرکت بدهد یعنی چیزهایی که مینویسم و کارهایی که میکنم در اختیار عموم گذاشتهام دیگر. پس وقتی خودت و زندگیات را پابلیک میکنی، آنجا خودت را در معرض نقد من روزنامهنگار قرار میدهی؛ آنجا دیگر حریم خصوصی نیست.
خیلی جای خوبی است. بگذارید بیشتر روی این مساله حریم شخصی بایستیم؛ چون در مورد سلبریتیها این موضوع چالش برانگیزتر است.
فرق است میان قضاوت و نقد کردن. یکسری افراد عادت دارند هر چیزی بنویسی کامنت میگذارند آقای ساکی قضاوت نکن، تنها خدا در جایگاه قضاوت است. آقاجان قضاوت این است که تو زنت را طلاق بدهی و من بگویم چرا این کار را کردی، شما که با هم خوب بودید. این قضاوت است؛ اما نقد کردن با قضاوت فرق دارد. شما میگویی من خواننده هستم؛ در برنامه دورهمی هم حضور پیدا میکنی، ترک هم بیرون میدهی و قرار است من فردا بیایم بلیت کنسرت تو را هم بخرم. بعد اگر گفتم تو داری فالش میخوانی؛ من روزنامهنگار که با استاد دانشگاه صحبت کردهام و میگوید این آقا فالش میخواند، اینکه قضاوت نیست؛ این نقد است؛ یعنی تو خودت را در فضای نقد قرار دادی.
نکته بعد این است که میگویند چرا حسادت میکنید؟ اصلا حواسشان نیست که حسادت باید از جنس هم باشد. مثلا من و شما میتوانیم به هم حسادت کنیم؛ چون هر دو روزنامهنگار هستیم. مثلا من بگویم خانم شمیرانی چرا در «فرهیختگان» است. اما من و شما میتوانیم به علی دایی حسادت کنیم؟ چه حسادتی به او میتوانیم داشته باشیم؟
حتی من معتقدم همصنفان هم میتوانند و اصلا باید نقد کنند. گیرم که شاعری حرف درستی زده یعنی اگر شاعری مثل علیرضا بدیع به آقایان میگوید شما اشعار دزدی دیگران را به جای شعر مولانا جا زدهای، دارد حسادت میکند به مولانا یا آن خواننده یکشبه؟
علیرضا بدیع که من گزارشش را هم خواندم و دورادور او را میشناسم و نوشتم که وقتی علیرضا بدیع شاعر شعر خوب گفته آشنا و مسلط است؛ اینکه دیگر نمیآید حسودی کند. تو که خودت با شعر این عاشقی کردی. مثلا دوست مشترک ما استاد بنده دکتر اسماعیل امینی به چه چیزی باید حسادت کند؟ او که به اندازه کافی اشعارش را خوانندههای مطرح خواندهاند، استاد دانشگاه است و هیچ شهوتی برای دیده شدن ندارد.
یعنی انگار نه خود سلبریتی تحمل نقد دارد نه بعضی از طرفدارانشان. بیشتر مشکل ما همین جاست.
یک نکته دیگر هم که وجود دارد این است که حرف شما هم درست است. من شهروندی هستم که یک پیج دارم که درباره دولت روحانی یا تیم پرسپولیس یا مربیگری علی منصوریان حرف دارم؛ نزنم؟ حتما باید بزنم. اما آنجا حرفی که من رضا ساکی در صفحهام درباره مثلا پرسپولیس میگویم، معلوم است که نظر عمومی است، ما که اصلا نظر تخصصی بلد نیستیم بدهیم. اگر کسی ادعای نظر تخصصی کرد آنجا میشود یقهاش را گرفت که مثلا شما که مهندس عمران یا سینماگر هستید چرا درباره شعر فردوسی این حرف را میزنی؟ درباره نظر عمومی تو کسی نمیتواند حرفی بزند ولی آن را تبدیل به نظر تخصصی نکن؛ چون ما متخصصان شاهنامه در کشور داریم و آن را آنها باید در این باره بگویند. اما اگر نظر عمومیات این بود که مثلا ابیات شاهنامه فاشیستی است، این هیچ عیبی ندارد. تو بهعنوان یک شهروند حتما حق داری که این را بگویی. مردم هم باید بپذیرند که رضا ساکی دارد نظر عمومیاش را میگوید. اما اگر یک جایی ادای متخصص را درآوردم آنجا باید یقه من را بگیرید. پس میخواهم بگویم تفکیک اینها شاید خیلی سخت باشد و ما راه درازی داریم؛ برای اینکه اینستاگرام فضای خیلی بدی دارد و متاسفانه در یکسال اخیر تبدیل شده به بدترین فضای مجازی کشور ما.
قبول دارید وقتی برخی سلبریتیها در بیوی خودشان نوشتند من را قضاوت نکنید و این یک برش از زندگی من است، یک مقدار از اینجا هم شروع شد این قضیه.
صددرصد.
مگر میشود به قول شما پیج من پابلیک باشد و همه بیایید ببینید و این اجازه را بدهم، بعد بگویم من را قضاوت نکن؛ آن هم در فضایی که میدانم این موضوع وجود دارد.
اینکه همه چیز را در این فضای عمومی قرار دهیم بعد نتوانیم جمعش کنیم خیلی بد است. من میگویم آقا یا خانم سلبریتی شما صفحه خصوصی خودت است و اصلا هم دوست نداری وارد مسائل سیاسی و اجتماعی و محیطزیستی شوی؛ دمت گرم، فقط هم میخواهی عکسهای خودت را بگذاری و بیزینست را انجام دهی. واقعا هیچ کس حق ندارد تو را قضاوت کند چون ما نمیدانیم چقدر درآمد داری و ممکن است واقعا یک مشکلی در زندگیات باشد که مجبور باشی پول دربیاری. اما میگویم اگر از صدتا پست یک پست را به کارهای عامالمنفعه اختصاص دهی، جای دوری نمیرود. نکته بعد در مورد بعضیهایشان این است که آقا کمک که نمیکنی، حداقل به کنشگر لگد نزن و اینطور قضاوت نکن که چون داری این کار را میکنی با دولت هستی، چطور در آن دولت کار میکردی، در این دولت هم داری کار میکنی. مگر من چون مثلا طرفدار آن دولت بودهام حالا باید از کارم استعفا بدهم؟ مردم دارند کارشان را انجام میدهند. من و شما روزنامهنگار هستیم؛ امروز اینجا، فردا در جایی دیگر؛ ما کارمان را انجام میدهیم.
صحبت از کار عامالمنفعه شد؛ این کار همیشه در همه زمانها بوده؛ چه قبل از اینکه پدیده سلبریتیگری را داشته باشیم، چه بعدش، همیشه این سوال بوده که کجا حقیقی است و کجا ژست است؟ مقداری هم درباره این موضوع بگویید و اینکه اصلا چه اشکالی دارد؛ چون برخی میگویند اصلا ادا باشد؛ چه اشکالی دارد، تا باشد از این اداها. مگر ما لاکچریبازی نداریم؛ این را هم داشته باشیم؛ آن هم خیلی جاها ادا است. مخصوصا در فضای سلبریتیها خیلی زیاد است. حالا قضایای زلزله یا هر جای دیگر... .
من فکر میکنم ما از دوران ادا گذشتهایم. یعنی این موضوع یک زمانی برای ما خوب بود و برای اینکه مثلا محیطزیست را از فضای لوکس دربیاوریم و مردم فکر نکنند این روشنفکربازی است که از آب میگویند از فضای ادا عبور کردهایم. واقعا در کشورمان در مرحلهای هستیم که نیاز به عمل داریم. مثلا خانم میترا حجار میآید در برنامه دورهمی و آن حرفها را در مورد محیطزیست میزند و فارغ از ارادت و رفاقتی که با ایشان دارم، من بعد از برنامه در فضای مجازی که بررسی کردم، یعنی شما میتوانی بفهمی مردم دنبال چه میگردند.
آنجا هم گوگل ترند شروع میشود میترا حجار و محیطزیست، میخواستم ببینم مردم با چه کلیدواژههایی جستوجو میکنند. خب این حرف او، به فالوورهایش میچسبد و روی آنها تاثیر میگذارد و کامنتهایی که بقیه میگذارند. چرا؟ چون ایشان داخل میدان است و حرفی هم که میگوید برخاسته از دل خودش است؛ یعنی نرفته مثلا بگوید ساکی من دارم میروم فلان برنامه، چند جمله محیطزیستی بگو تا بگویم. مردم دیگر اینها را میتوانند بفهمند که این حرفها دغدغه خودش است یا دغدغه دیگری است.
تعارف نداریم. کشور ما با مشکلات متعددی مواجه است؛ کارتنخواب داریم، بدسرپرست داریم، مساله آب و ریزگردها را داریم. چه کسانی میتوانند در این زمینهها کمک کنند؟
همه کشورهای دیگر هم این مشکلات را دارند و اتفاقا آنجا سلبریتیهای خوبی دارند که جلو میروند، کمک میکنند، به مردم توجه میدهند و سفیر میشوند. ما سفیرهایی داریم که خوب هم کار میکنند. برخی سفیرها را هم داریم که هر روز باید به او بگوییم تو نمیخواهی سفیر باشی؛ از وقتی سفیر شدی اوضاع ما بدتر شده است.
امروز جامعهشناسان و اساتید ارتباطات میگویند نقش شما مهم است؛ شما میتوانید، مردم دارند به شما توجه میکنند، شما میتوانی توجه بدهی. اگر به یک بنیاد خیریه کوچک توجه دادی، خیلی اتفاقات خوبی رخ میدهد. اما برخیهایشان هنوز وارد نشدهاند و اگر هم وارد میشوند مقطعی است و یادشان میرود. فکر نمیکنند که در یک دوره طولانی مدت باید کمک کنند؛ از کار کردن خسته میشوند یا شاید تحمل کامنتها را ندارند.
نقدی که ما به جریان سلبریتیها داریم این است که نظر شخصی من این است که حیف است که یکمیلیون و 500 هزار نفر فالوور داشته باشی و خدمتی به کشورت نکنی.
من 24400 نفر دارم که واقعی هم هستند. میبینم با این تعداد گاهی اوقات چه کارهایی توانستهام انجام دهم. مثلا ما کمپینی داشتیم راجع به قلعه فلکالافلاک در بحث میراث فرهنگی؛ ما آن را با تعداد اعضای کم خودمان انجام دادیم. یا مثلا میبینیم استاد پرستویی که از این جهت خیلی قابلاحترام است وقتی توجه میدهد به چیزی، میبینید چه اتفاقی میافتد؛ همه خبرگزاریها مینویسند پرویز پرستویی نوشت فلان. خیلی وقتها هم فقط توجه میدهد و هیچ نظر کارشناسی هم نمیدهد.
اصلا زمانی ما آرزو داشتیم که به جای میلیونها تومان تبلیغات و به جای این همه بیلبورد و تیزر، با یک پست، توجه یک میلیون نفر یا 500 هزار نفر را بتوان جلب کرد.
بله. الان چرا چرخ تئاتر دارد خوب میچرخد؟ یکی از دلایلش این است که از یک جایی به بعد همین بازیگران سلبریتی شروع به تبلیغ تئاترها کردهاند. شما وقتی تئاتر دوستانتان را در صفحه خودتان میگذارید از آنها پول میگیرید؟ تئاتر را چه کسی تبلیغ کرد؟ خود دوستان دارند تبلیغ میکنند دیگر. شما باور میکردید یک روزی مثلا در فضای اینستاگرام کلیپهای حرفهای برای تئاترها منتشر شود؟ یک زمانی تئاترها پوستر هم به زحمت داشتند در همین سالهای اخیر. الان ویدئوهای معرکه بیرون میآید. ببینید چقدر فضای تئاتر حرفهای شد. به خاطر اینکه هر کدام از بچههای سینما و تلویزیون که تئاتر خوبی را میبیند در صفحهاش میگذارد. من هم میبینم و میگویم حتما این تئاتر خوبی است و میروم نگاه میکنم. در مسائل دیگر هم کمک کنید. ما در بعضی جاها واقعا به این کمک نیاز داریم.
یک مقدار حوزه مسائل اجتماعی انگار مهجور است. مثلا اگر بحث سیاسی باشد، خیلیها سریعتر ورود میکنند.
مثلا آقای جهانگیری معاون رئیسجمهور یک چیزی درباره دهه شصتیها گفته است. سریع همه شروع به نوشتن کردند. نکته این است که اصل کنش خیلی خوب است ولی خب در این یکسال گذشته برای دهه شصتیهای بیکار هم کاش یک پست فارغ از این جو خبری میزدید. روزانه من که یک عضو کوچک هستم با 24 هزارنفر- آدمی که سلبریتی هم نیستم و تنها برنامهای در رادیو دارم و چهار نفر هم ممکن است من را دنبال کنند- این همه پیام دارم که مثلا ما مال فلان کارخانه هستیم و پول ما را نمیدهند آقای ساکی فلان کار را انجام بده. با خودم میگویم خدایا آنها دیگر چه حجم دریافتیای ممکن است داشته باشند و مردم دست به دامنشان میشوند؛ آنها هم حتما میدانند که مثلا «فرهیختگان» این مطلب را بزند ممکن است اتفاقا همین فردا پول ما را بدهند، ولی ما همه قبول داریم توجهی که سلبریتی میتواند بدهد شاید از دست حتی رسانههای ما هم برنیاید. یعنی حتی گاهی وقتها ممکن است مثلا شما بنویسید و پولشان را بدهند، ولی یک سلبریتی بنویسد و پولشان را ندهند ولی حالشان بهتر شود و بگویند ایول... .
چند نفر از سلبریتیهای مشهور را که از دوستانم هستند، میشناسم که هم خودشان وقت میگذارند و هم یک فرد امین را برای مدیریت اکانتشان گذاشتهاند. خب این خیلی خوب است؛ باید به اینها تبریک گفت. پیامها را میبینند، توجه میدهند، حواسشان جمع است. حتی ممکن است مسئولی مثلا جواب تلفن من و شمای روزنامهنگار را بعد از دو روز بدهد ولی وقتی یک چهرهای در تلگرام به او سلام کند، بلافاصله جواب او را بدهد. خب آن چهره اگر 10پیام برای او فوروارد کند، میتواند اتفاق خوبی برای آن افراد بیفتد.
واقعا برخی پیجشان صرفا فشنپیج نیست و کارآمدی دارد.
حالا من میگویم مخاطبها نیز مراقب باشند؛ حتما درآمدزایی از طریق فضای مجازی و پیج یک اصل است. جالب است در همین بحث گلونی خیلیها به من گفتند تو هم آمدهای پول دربیاوری؟ گفتم اصلا با صدای بلند اعلام میکنم هر کس که نتواند از عرصه فرهنگ و هنر پول دربیاورد کار احمقانهای میکند. پدر من میلیاردر بوده است یا خودم میلیاردر هستم؟ حتما باید فکر درآمدم هم باشم تا بتوانم گلونی را سر پا نگه دارم. پس هزینه نگهداری سایت را من از کجا میدهم. چرا سریع انگ میزنی که اگر راست میگویی خودت را وقف فرهنگ و هنر کن. میگویم اصلا هرکسی بیاید بگوید من وقف هستم، اشتباه میکند و تا درصد بالایی دروغ میگوید؛ چون نمیشود. هزینه هاست و دامین و نگهداری را از یک جایی باید بدهی. باید یک فردی برود تبلیغ بگذارد. اصلا حتما باید این کار را انجام دهد. آقای رضا کیانیان از یک محصول ایرانی حمایت کرد. خیلی کار خوبی است. خب اگر تو به من نگویی بروم جنس خوب بخرم پس چه کسی باید بگوید؟ این بدبختها و بیچارههای سلبریتی واقعا آدم دلش برایشان میسوزد؛ جنس ایرانی خوب تبلیغ میکنند، یقهشان را میگیرند؛ تبلیغ نمیکنند، یقه میگیرند. ای کاش کاربران و مردمی که این گفتوگو را میخوانند مقداری از این یقه گرفتن فاصله بگیرند.
من هم تعداد کمی را فالو میکنم و هم خیلی کم کامنت میگذارم. دلیل هم دارم؛ چون کامنت گذاشتن آداب دارد. یعنی من اگر بخواهم کامنتی برای دوستانم بگذارم، حتما همه چیز را تعطیل میکنم و متمرکز میشوم در آن کامنت. کامنت گذاشتن خیلی باید با حساسیت درستی انجام شود. باور کنید بین گل صورتی و گل قرمز و برای قلب گذاشتن و اینکه برای چه کسی قلب بگذارم، کجا قلب نشانه عشق است، کجا نشانه دوست داشتن است؛ تفاوت وجود دارد. آن هم از طرف ما که ممکن است در محیط کاری ما را بشناسند. همه اینها ممکن است سوءتفاهم ایجاد کند. کامنت گذاشتن خیلی مهم است. چه کامنتی بگذارم که روحیه بدهم. مردم ما در حال راه رفتن در خیابان کامنت میگذارند و واقعا یک جاهایی قضاوت میکنند. من یک چیزی نوشته بودم که مثلا باید اینطور باشد؛ کامنت گذاشته که تو خودت خیلی میدانی که این را نوشتهای؟ من هم اغلب کامنتها را لایک میکنم. یک روش شرمندهسازی دارم؛ مینویسم دست شما درد نکند. نباید با عصبانیت حرف بزنیم. مثلا کلاس طراحی رادیویی گذاشته بودم، کامنت گذاشته بود اگر برنامه تو آن است برو برنامه خودت را درست کن. نوشتم من ممکن است 10 تا فیلم ساخته باشم و هشت تای آن بد باشد، اگر دوتایش خوب باشد همانها را میتوانم آموزش بدهم. بعد به من پیام داده که آقای ساکی ببخشید من اخراج شدم و چند روز است که اسنپ میروم و اعصابم خرد است. بعد فکر کرده بود من نشستهام در خانه و مدام کلاس آموزشی میگذارم و پول درو میکنم. به او گفتم تو باور میکنی کلاسی که من میگذارم بعد از اینکه پول موسسه را بدهم چقدر برای خودم میماند؟ خوب است 80 تومان برای خودم بماند؟ اینکه دائم یقه بگیریم و کامنت بگذاریم درست نیست. این موضوع را هم بگویم؛ بسیاری از دوستان سلبریتی من که قبلا فعال بودهاند اگر امروز کار نمیکنند به خاطر همین کامنتها و فضاست. چون کامنت را هم که ببندند، من به شوخی میگویم فحش معمولی در کامنت؛ فحش بیادبی در دایرکت. یکی از کارهای تخصصیای که در این سالها انجام دادهام، درست کردن فیلتر کامنت رفقای سلبریتیام است. اینکه انواع و اقسام لغتها را به آن بدهم و چیزهایی که با آن ممکن است قضاوت شوند دیگر کسی نتواند آن را کامنت کند. خیلی وقتها هم زیر کامنتهای من مینویسد 100 کامنت ولی وقتی باز میکنم میبینم 20 کامنت است. 80تای آن کانترش افتاده ولی پابلیک نشده چون فحش بودهاند. فضای مجازی هنوز هم میتواند باعث جهش بزرگی برای ما شود.
و خیلی وقتها هم هست.
دقیقا. مگر رادیو، بهداشت ما را ارتقا نداد، مگر رادیو گردشگری را رونق نداد، مگر رادیو ما را با شاهنامه آشنا نکرد یا مگر رادیو ما را با شرع آشنا نکرد؟ الان فضای مجازی در جاهایی فوقالعاده کار میکند. قبل از اینکه این فراگیری باشد خیلی از کارهای ما روی زمین مانده بود، اما ما که روزانه درگیر هستیم، اعتقاد داریم هنوز کارهای بزرگی میتوانیم انجام دهیم که ندادهایم. مثل همگراییهایی که در سالهای اخیر در عرصه سیاسی انجام شد. بیاییم کار کنیم. من فکر میکنم گاهی وقتها بهعنوان شهروند، کارهای بیشتری میتوانیم انجام دهیم و این دوستان همچنان محل نقد هستند و نباید ناراحت شوند. طرفدارانشان هم باید بدانند که ما روزنامهنگارها و افرادی که با شناسنامه نقد میکنیم، هر جای فضای مجازی من رضا ساکی هستم و شما هم زهرا شمیرانی. عکسم هم عکس خودم است و هیچ موقع چیزی جز عکس خودم نگذاشتهام. چون میخواهم بگویم اینجا که وارد شدهای رسمی است. یک نفر آمده کامنت گذاشته که آقای ساکی جواب من را بده. به او گفتم پستت که صفر است، کسی را هم که فالو نکردهای، عکس و ایمیل هم که نداری؛ من هم شماره موبایلم را وارد کردهام هم ایمیلم را؛ من چرا باید جواب شما را بدهم؟
مدام به دنبال این هستیم که افراد را اسطوره کنیم و بگوییم سلطان است و چون سلطان است دیگر حق نداری او را نقد کنی. اتفاقا از وقتی فهمیدم سلطان است بیشتر به دنبال نقد او رفتم. برخیها؛ چه در عرصه سیاست، چه در سایر عرصهها سعی میکنند برای خودشان اسطورهسازی کنند تا بگویند طرف ما نیایید و دوستان سیاهی لشکر سر شما میریزند. من اگر گفتم حمید هیراد فالش میخواند، وقتی بود که یک استاد موسیقی دانشگاه تهران هم این حرف را زده بود.
در حوزههای انتقادی هم نقد جدی به برخی از این دوستان سلبریتی وارد است. خیلی خوب است اتحاد و حمایت، ولی انگار من چون طرف همصنفی خودم است با اینکه او به وضوح دارد خطا میکند و من هم به او معترض هستم ولی چیزی نمیگویم، چون منافع مشترک صنفی داریم. در حالی که اتفاقا برای منافع مشترک باید نقد کرد.
من برایم عجیب است؛ یک آدم بیاید بنشیند روی صندلی دورهمی، بگوید خواننده هستم و نام من را مردم انتخاب کردهاند؛ من به شوخی گفتم بنان آن زمان که زنده بود میگفتند یک بنان بگذار! اسمش بنان بود. میگفتند بنان بگذار. بنان همه جا بنان بود. میآیی میگویی من انتخاب کردهام و فلان هستم، از مردم خواهش میکنم من را قضاوت نکنید. فالش خواندن تو از جنس قضاوت نیست، از جنس نقد است.
یا اینکه شعر 12 نفر را برداری و در ترکهای بعدیات هم باز ادامه بدهی؛ احتمالا چون با خودش گفته خب صدایی از کسی هم در نمیآید.
بله، اینکه شعر 12 نفر را برداری و یک تکه از شهریار برداری بگذاری این دیگر قضاوت نیست، نقد است. جای قضاوت کاملا مشخص است.
اتفاقا بقیه همصنفیها برای دفاع از حیثیت من خواننده و من شاعر، باید صدایشان در بیاید و آنجایی که صدایشان در نمیآید عموما این سلبریتی، وجاهتش هم زیر سوال میرود.
به اندازه تمام عمرم من این مدت کامنت حسود دریافت کردم؛ حسود، تو حسودی.
کسی که میخواهد وارد فضای حرفهای شود، باید حرفهای وارد شود. یک نفر آمد و گفت آقای ساکی مادر من یک فرد معمولی است؛ نه ردیف میشناسد، نه دستگاه. آشپزخانه داشت آشپزی میکرد این صدا را شنید؛ گفت مادر این چرا اینطور میخواند. وقتی از استاد دانشگاه در این باره پرسیدم و درباره فالشخوانی آقای خواننده نوشتم، به من گفت ما ایرانیها این نغمه همایون یا بیات اصفهان را در روضهخوانیها شنیدهایم. یعنی تو اگر مذهبی باشی، این آواها را شنیدهای، موسیقی لسآنجلس پسند باشی باز اینها را شنیدهای. اصلا بیات اصفهان و ماهور آنقدر در گوش ما ایرانیها است، که اصلا ما کاری به او نداریم. آن استاد گفت میدانی چرا آن مادر این را گفته؟ چون در گوشش بوده است؛ اینها نغمههایی است که در گوش ما هست و فالش خواندن آن، اتفاقا کار سختی است. الان چطور این نوحههای یزدیها چند سالی است آمده که من خودم زمزمه میکنم؛ قرعه به نامت زدند... ؛ ملودیهای آشنایی هستند که از بچگی شنیدهایم. این را دیگر فالش بخوانی خیلی بد است.
نه دیگر؛ اسمش میشود نوآوری!
تفاوت کسی مثل محمد معتمدی و امثال این آقا همین است.
به ما گفتند تو داری غر میزنی. من رفتم گفتم فصل زرد علی زندوکیلی؛ شعر از محمد سلمانی که در غزل معاصر ما، همپای «سایه» است؛ پس غزل سر جای خودش، صدای تربیت شده هم وجود دارد. بعد آهنگساز و پس از آن در همان بیت اول کار سخت را انجام میدهد. چرا ما علی زندوکیلی را معرفی نکنیم که دارد خوب میخواند؛ نه آدمی است که بگوید اسم من را مردم انتخاب کردهاند، نه از شعر کسی برداشته. محمد معتمدی، علیرضا قربانی و... .
قرار نیست سوار بر موج اینستاگرام شویم و بعد از برنامه بیاییم کامنت بگذاریم... .
ما خوشحالیم که بعد از این همه سال بعد از استادان ما حافظ ناظری، همایون شجریان، علیرضا قربانی، سالار عقیلی؛ چقدر قدرت در موسیقی سنتی داریم. بعد اینها چهکار کردهاند؛ شعرهای وطنی خواندهاند. بعد چرا ما به اینها توجه نکنیم... .
و حتی پاپ.
بله و حتی پاپ. پس یکی از کارهای ما روزنامهنگارها و مردم این است که باید بدانند هر کسی در عرصهای اسطورهسازی میکند و هرکسی میخواهد بگوید با توجه به فضای مجازی، اینکه من بنشینم و به قول علیرضا بدیع، شعر را این طرف و آن طرف کنم که نشد. حرف خوبی زد آقای بدیع، گفت در این مملکت هستند کسانی که کتاب میخوانند و نهفقط شعرهای قدیمی را میخوانند؛ بلکه شعر جدیدیها را هم میخوانند. وقتی من میآیم در برنامه میگویم من کتابهای باباطاهر عریان را دارم، خب این یعنی چه؟
این بیسوادی دارد ما را میکشد. بیسوادهای نوع دوم. کتابی که چندسال پیش چاپ شد در ستایش بیسوادی، حرفی است که اندیشمند آلمانی در دهه 90 گفته است. بیسوادهای نوع دوم کسانی هستند که خودشان را باسواد جلوه میدهند. حتما شما در اینستاگرام میتوانید باسواد شوید.
چون به ابزار مسلط هستید.
اما باید چهکار کنی؟ مردم باید حواسشان باشد که اساتید و آدمهای معتبر هم در اینستاگرام هستند و فقط این پیجهایی که حاشیه ایجاد میکنند و با خانمش در آسانسور عکس میگیرد، نیستند! واقعا اینستاگرام چیز عجیبی است. همیشه با بچههای روزنامهنگار و رفقا حرفمان این بوده که آیا ما واقعا در اینستاگرام باید عکس غذا بگذاریم؟ چون من بچه دهات هستم، دهات رفتهام، خرمآباد و لرستان که میروم به خاطر کارم و کارهای محیطزیستی جاهای مختلف رفتهایم با عشایر. به خدا برخیها در این مملکت ممکن است با دیدن قورمهسبزی در اینستاگرام من اذیت شوند. بعد سلبریتی لایو میدهد؛ در قابلمه خورش کرفسش را باز میکند که دارد قلقل میزند.
از آن طرف هم صدای چهچهه همسر خوانندهاش میآید!
این همان فضای لاکچریبازی است؛ یعنی اصلا مساله آن قورمه یا کرفس ساده داخل خانه نیست؛ از همین شروع میشود و بالا میگیرد.
بله دیگر. دوستان باید یک چیزی را متوجه باشند؛ برای حضور در فضای مجازی، یک مقدار سواد رسانهای و کار روزنامهنگاری را باید بدانند؛ اینکه چطور باید بنویسند.
حرفی داشته باشند که بگویند؛ چون گاهی چیزی ندارند بگویند و این چیزها را منتشر میکنند.
خیلی از سلبریتیها را نگاه کنید؛ مطالبی که مینویسند پر از غلط املایی، پر از «ی» عربی. میگویم 10 سال پیش با آن کیبورد شما کجا بودید که ما وبلاگ مینوشتیم و پوستمان برای همین مساله کنده میشد. الان که فارسی زبان رسمی گوگل است و کیبورد نیمفاصله مخصوص ما منتشر کرده؛ آن را فعال کن، قشنگ بنویس، تیتر بگذار، چپچین و راستچینش را درست کن، مطلب از اینطرف شروع شود؛ مطلب چپکی، فلان، هشتگها را داخل زده... خب کلمه به کامنتت بده، افراد را بلاک کن؛ هیچ عیبی هم ندارد. خیلی فرسایشی شدهایم. باید بتوانیم زودتر به این سمت برویم تا مخاطبها بدانند هدف ما از نقد کردن این فضا، کمک به کشورمان است و همچنان عقیده داریم فضای مجازی و آگاهیهایی که در مورد همه چیز به ما میدهد میتواند باعث جهش ما شود. ما خودمان هم نباید هرکسی را فالو کنیم. این همان بیسوادی است.
این خیلی مهم است که هرکسی را فالو نکنی.
سلبریتیها کاملا میتوانند به ما کمک کنند. من چندین مثال دارم که از سلبریتیها کمک گرفتهایم. پویشهای مختلفی ما در محیطزیست داشتهایم؛ هر جا که خوبان و دغدغهمندانشان آمدند ما موفق شدیم. خانم حجار، خانم هانا کامکار، داریوش فرضیایی، عمو پورنگ، بسیار صفحه محترمی دارد و این آدم فقط برای کودکان کار میکند.
اصلا برخی صفحات میتوانند الگو شوند.
من میدانم داریوش فرضیایی چطور کامنت میگذارد. حتی برخی نمیفهمیدند که چرا از مادرش میگذارد. او دارد محبت به مادر را به بچهها یاد میدهد؛ همین. حتی بزرگترها. بروید کامنتها را بخوانید؛ طیف وسیعی از کامنتها مربوط به بچههای 15،14ساله است. این خیلی ارزش دارد که کسی مثل داریوش فرضیایی فقط برای بچهها کار میکند.
در محیطزیست صفحه محمد درویش، در ارتباطات صفحه دکتر یونس شکرخواه، صفحه احمد بحری محیطبان، با کاری که کرد و بهعنوان محیطبان شغل و چگونگی کارش را معرفی کرد، چه اتفاقی افتاد؛ مردم به محیطبانی علاقهمند شدند و تازه اینستاگرام و فضای مجازی به مردم فهماند که اینها دارند چه کار میکنند.
دقیقا ذائقهسازی میکند. این رسانهای که آنقدر در دسترس و فراگیر است... .
ما چقدر توانستهایم از این طریق شغلهای مختلف را معرفی کنیم و چقدر توانمند بودهایم در اینکه میشود کار کرد و برای مرزنشینان پویش راه انداخت، میشود مردم را نسبت به آب حساس کرد و میتوان مردم را آشتی داد و این را به مردم فهماند که محیطزیست امروز ما و فعالان محیطزیست ما دارند فرااستانی کار میکنند. دلشان برای جاهای مختلف میسوزد. تالاب میقان که امسال آتشسوزی بزرگی در آنجا رخ داد نهتنها از اراک بلکه از همه شهرهای همجوار رفتند و کمک کردند.
میتوانیم بگوییم وطندوستی چیزی فراتر از اینهاست.
فراتر از اینهاست و اینجا ما شوخی نداریم و میتوانیم بگوییم وقتی میگوییم فعال محیطزیست، یک چیز لاکچری نیست. دوستان ما سال قبل در منطقه کوهدشت وقتی رفتند آتش را خاموش کردند و برگشتند، دستانشان سوخته بود؛ چون با دست آتش را خاموش کرده بودند. پس مردم میفهمند اینکه میگویند فعال محیطزیست از همه چیز خود میگذرد اینگونه است. ما اینها را تا حالا ندیده بودیم. در رسانههایمان هم فرصت نداشتهایم که اینها را نشان دهیم؛ سعی کنیم به همدیگر کمک کنیم تا برکت کار بیشتر شود. همگرایی ملی در بحثهایی که طی این چندسال پشت سر هم ایستادم که مثالش هم زیاد است، همه ناشی از فضای مجازی بوده است. خود ما کاربرها باید رفتارمان درست باشد. همین الان با خودمان بگوییم من مثلا از این مصاحبه فهمیدم که قضاوت کردن با نقد کردن فرق میکند؛ از این به بعد این مساله را رعایت کنم، هر جایی هم کامنت نگذارم، هر کسی را هم فالو نکنم. دنبال آدمهایی بگردم که درست و حسابی هستند و من هم کمک دهم.
مساله دوگانگی است؛ وگرنه مساله خوب و بدش نیست.
مردم وقتی هفته کتابخوانی میشود به ما میگویند کتاب خوب معرفی کن، اما اگر چیزی به خواننده مورد علاقهشان بگوییم به آنها برمیخورد. یکی از وظایف ما در عرصه فرهنگ و هنر این است که کتاب خوب، خواننده خوب و فیلم خوب به شما معرفی کنیم. چطور به من میگویی کدام کمدی امسال خوب است بروم ببینم، اما چرا اگر گفتم او خواننده خوبی نیست نمیپذیری؟ تخصص من در فرهنگ و هنر این است، مثلا رفیقت تخصص گردشگری دارد، از او بپرسی من کجا بروم؟ چطور حرف او را قبول داری؟ پس حرف ما را هم قبول کنید. به روزنامهنگاران اعتماد کنید و بخواهید علاوهبر کتاب خوب، خواننده خوب و حتی سلبریتی خوب به شما معرفی کنند. این را هم از ما بپذیرید و خون جلوی چشم بعضی از شما را نگیرد.
بپذیریم مثل همه چیز که خوب و بد دارد، سلبریتی هم خوب و بد دارد.
بله، خوب و بد دارد. مردم یادشان باشد؛ ما میدانیم چون دائم یادداشت میکنیم و یادمان هست که خیلیها که در سالهای قبل بودند و الان کسی نمیداند کجا هستند. شاید به دوسال هم نرسد. همیشه برایم سوال بوده که چرا به خسرو شکیبایی میگویند خسرو. چرا مردم گفتند قیصر، و حتی وقتی مرد، تیتر زدند قیصر رفت؟ چرا قیصر را به اسم کوچک صدا کردند؟ به خاطر اینکه اینها خودشان هستند. چرا همه به قیصر میگفتند قیصر؟ چون قیصر خودش بود. یک آدم بود به نام قیصر امینپور؛ هم شعرش خودش بود و هم شعرش شبیه خودش بود. آن یکی هم شد خسرو. دروغ نمیگفتند. همان آدمها بودند با همان معایب و حسنهای خودشان. اینها به اسم کوچک در بین مردم ماندند. وقتی قیصر از دنیا رفت، افرادی را دیدم برای او گریه کردند که هیچوقت به ذهنم نمیرسید. هنرمندان ما باید بشوند مثل قیصر و خسرو. این نکته را هم فراموش نکنید که خیلی از همین سلبریتیهایی که ما امروز درباره آنها صحبت میکنیم، دوسال بعد ممکن است نباشند؛ این اتفاق در عرصه هنر بارها رخ داده است.
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/