تروریسم محیط زیست از انکار تا انفعال
به گزارش گروه رسانههای دیگر آنا، تروریسم محیط زیست از آن دست مفاهیمی است که غرب برای تحقق و استمرارش در کشورهای جهان سوم نیاز به پنهان سازی موضوع در اذهان عمومی جامعه مقصد دارد و تمام توان رسانه ای خویش را توسط رسانههای همدست محلی (در ایران مافیای رسانه ای لیبرال) برای بالا بردن ضریب انکار وجودی آن به خدمت می گیرد. در واقع از متدولوژی «مهندسی پیام» یا همان داستان معروف پادشاه لخت برای انکار تروریسم محیطزیست در اذهان عمومی سود م یبرد. از همین رو تحلیلگرانی که به موضوع مهم تروریسم محی طزیست ورود پیدا م یکنند در فاصله کمی توسط ائتلاف اساتید همدست دانشگاهی، رسانههای همدست و... ترور شخصیتی می شوند تا با منزوی کردن معترضان و افشاگران، توان مبارزاتی آنها را علیه جنگ ژئومتریک و تروریسم محیط زیست خنثی کنند.
تشدید بحرانهای محیط زیستی و منابع طبیعی در کشور در سالهای اخیر اعم از ظهور و نفوذ پدیده ریزگردها در بخش وسیعی از کشور و حاد شدن معضل آلودگی هوا در کلانشهرها و اخیرا شهرها و شهرستانها، تشدید خشکسالی دریاچهها و رودخانههای کشور، لم یزرع شدن توجیه ناشدنی حجم وسیعی از باغها و زمینهای کشاورزی کشور، هجوم بی سابقه محصولات تراریخته به کشور و آفات گسترده در جنگلهای هیرکانی کشور آنهم پس از دوهزار سال و تخریب یکباره حجم وسیعی از جنگلها و مراتع ملی، بالا رفتن ضریب نفوذ سرطان، بدتر از همه زلزلههای زنجیرهای و غیرقابل توجیه اخیر، همه و همه زنگ خطری است بر تروریسم محیط زیست که در سایه نفوذ مدیران ارشد و در سکوت انکار، در حال ریشه دواندن است.
ابعاد مختلف این تروریسم زیستی در گوشه گوشه ایران به این قرار است:
1- ریزگرد خوزستان: از سال 1992 به بعد ترکیه با ساخت 22 سد روی سرشاخههای دجله و فرات از ورود 75 درصد آب دجله و فرات در عراق و سوریه جلوگیری میکند. در ایران به تدریج هورالعظیم میخشکد و اولین بار خوزستان در تابستان سال 88 با پدیده ریزگرد آشنا میشود. سدسازی ادامه دارد و ساخت سد ایلیسو ترکیه حتی اروندرود را هم از بین خواهد برد. دستگاه
دیپلماسی کشور هیچ رایزنی با عراق و ترکیه برای تامین حقابه ایران صورت نمی دهد. ایران می تواند طبق کنوانسیون 1997 سازمان ملل برای منابع آبی از ترکیه شکایت کند؛ اما این کار را نمیکند؟!
2- خشکی دریاچهها و تالابها: از دوره سازندگی به بعد بیش از 800 سد در ایران ساخته میشود و بیش از 600 سد نیز در حال ساخت است! سدسازی به عنوان نماد توسعه مطرح می شود و نان خوبی برای سدسازان دارد! نیمی از این سدها برای مهار آبهای سطحی و سیلاب نیستند، بلکه برای ذخیره آب شهرها، بر مسیر رودخانهها و تالابها و... ساخته میشوند! با وجود کم آبی ایران و خالی بودن بسیاری از سدها، در سال 1390 عملیات اجرایی احداثئ130 سد جدید کلید میخورد. (دقت کنیم در بسیاری از کشورها نظیر آمریکا و آلمان نیم قرن است که سدسازی منسوخ شده و با خشک شدن تالابهای خود اقدام به تخریب سدها کرده اند) خشکی تالابها و دریاچههایی چون گاوخونی، بختگان،هامون، پریشان و ارومیه در نتیجه مستقیم سدسازی بی رویه رخ میدهد. مثا ساخت بیش از 100 سد بر گلوگاههای دریاچه ارومیه، باعث مرگ این دریاچه حیاتی کشور میشود.
-3 آلودگی هوای کلانشهرها: با ورود و فروش بی رویه خودروهای بنزینی و گازوئیلی، روند آلودگی هوا خصوصا در کلانشهرها خصوصا از سال 87 شدت می گیرد. ابتکار مسئول محیط زیست کشور در دوره اصلاحات و دولت یازدهم، بنزین آلوده ساخت داخل را عامل آلودگی اعام می کند. تولید بنزین در داخل متوقف می شود و جریان خاص اقدام به واردات گسترده بنزین خارجی می کند. آلودگی هوا به شکل بی سابقه ای علاوه بر تهران در دیگر کلانشهرها (مشهد، تبریز، اراک و... ) اسفناک تر
می شود. هیچ اراده ای برای تولید و حتی واردات خودروهای برقی یا خورشیدی وجود ندارد بلکه دولت مانع اصلی تولید این خودروها میشود!
4- نابودی زیستی سیستان: از آنسو افغانستان با بستن آب هیرمند روی ایران، خشکسالی در شرق ایران را تشدید کرده است. سرچشمه رود هیرمند در دوره رضاشاه با قرارداد سعدآباد از ایران گرفته شد و از آن زمان تاکنون جنگ خاموش آب بین ایران و افغانستان ادامه دارد. کابل اعلام می کند ایران 850 میلیون مترمکعب آب سالانه خود را که معروف به حقابه 1973 است دریافت کرده است! یعنی افغانستان، سیلابهای فصلی را جزئی از حقابه طبیعی ایران دانسته و از ورود آب هیرمند به ایران به همین سادگی، خودداری میکند و بازهم دستگاه دیپلماسی کشور خواب است!
5- پروژه مرگ درختان، کشت فراسرزمینی و نابودی کشاورزی ایران: از عصر پهلوی جنبش درختکاری غیربومی و سمی(کاج، چمن، کهور، مورت، اوکالیپتوس و...) در ایران آغاز میشود. گیاهانی همگی وارداتی و اصطلاحا همیشه سبز که هیچ تاثیری در پاکی هوا ندارند و بدتر آنکه باعث نابودی و ناباروری خاک میشوند. از دوره سازندگی تمامی پوشش گیاهی خیابانها، کوچهها، پارکها و بوستانهای ایران با این گیاهان جایگزین درختان میوه و متناسب با اقلیم هر منطقه میشود. در خوزستان به خصوص از دهه 80 ، کهور آمریکایی جایگزین نخل و زیتون و پوشش گیاهی بومی میشود و در تشدید فرآیند ریزگردها تاثیر شدیدی میگذارد. در جنگلهای ایران روند تخریب جنگل به بهانه جاده سازی، ویلاسازی، کارخانههای چوب، گاه آتش سوزیهای عمدی و... بشدت ادامه می یابد. ظرف پنج سال گذشته 58 میلیون درخت را در ایران از دست داده ایم که 18 میلیون آنها از بلوطهای زاگرس بوده. به علاوه به بهانه مبارزه با کم آبی، و هدر رفتن آب در کشاورزی، کمربندها برای ریشه کن کردن کشاورزی در ایران و استراتژی «کشت فراسرزمینی » و واردات محصولات کشاورزی به جای کاشت آنها محکم تر میشود. اقدامی که نابودی پوشش گیاهی، تبخیر بیشتر آب از زمین به دلیل پوشش نداشتن، و برهم خوردن سیکل بارندگی در کشور را به دنبال می آورد. به علاوه در بسیاری از مناطق کم آب (مثل یزد) اقدام به تولید محصولات کشاورزی نیازمند آب (مثل کاهو) میشود و وزارت کشاورزی تنها تماشاچی یا حتی مشوق آن می شود.
6- پروژه مرگ جانوران و از بین بردن دام و طیور کشور: به تبع نابودی پوشش گیاهی و از بین رفتن تالابها و دریاچهها، درصد قابل توجهی از گونههای جانوری متنوع ایران، از بین می روند و آلودگی و خشکی هوا و کم بارشی در تمامی ایران گسترده می شود. افزون بر آن، با ورود بیماریها خصوصا بیماریهای ویروسی واگیردار به حوزه دام و طیور و حتی پرندگان وحشی کشور طی سالهای اخیر مواجه بوده ایم؛ موضوعی که در کنار نابودی کشاورزی ایران، تنها با هدف وابستگی کامل غذایی کشور به کشورهای خارجی، بردگی غذایی ایران و کلید زدن قحطی در سالهای آینده صورت می گیرد. برای کشوری مهارناپذیر و به قول غربیها «سرکش » و state reckless که برخلاف عراق صدام، برگ برنده ای چون آب و هوای چهار فصل امکان مرگ میلیونی ملتش را در قدم اول ناممکن می کند.
7- انکار جنگ آب: چنانکه پیداست جنگ آب و تغییرات اقلیمی از دهه 80 به اینسو ضربان و شتاب ویژهای میگیرد. با این حال مسئولان وقت با دروغ بزرگ «گرم شدن زمین و تغییر اقلیم جهانی» افکار عمومی را از سوءمدیریت خود و مهندسی خشکی در ایران منحرف میکنند. جنگ ژئومتریک، مهندسی ذرات، مهندسی متان، پروژه مرگ درختان، جاسوسی زیستی و اثرات پسدمه و جت اسپری که مرتب در آسمان ایران در حال سمپاشی است انکار و تئوری توطئه خوانده میشود، هیچ تحقیقات علمی خودی برای ریشهیابی و مقصریابی تغییرات آب و هوایی ایران صورت نمیگیرد. هیچ ارادهای برای تغییر روند نابودی زیستی ایران شکل نمیگیرد!
چه کسانی مقصر هستند؟! مسئولان محیطزیست؟! وزارت کشاورزی؟ منابع طبیعی؟ وزارت نیرو؟ پیمانکاران سدسازی؟! دستگاه دیپلماسی منفعل؟! دستگاههای اطلاعاتی؟! رسانهها؟! چه کسی پاسخگو است؟!
آنچه مشهود است، همه در پروژه ظالمانه انکار تروریسم محیطزیستی سهیم بودهایم و راه نفوذ را برای مدیران، اساتید دانشگاهی لیبرال و ستون پنجمهای سرویسهای جاسوسی بیگانه هموار کردهایم. بیش از این سکوت در این مکاره جایز نیست که روشنگری و مقابله با تروریسم محیطزیست، دستور کار جدید آتش به اختیاران نظام است.
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/