جشن دلتنگی؛ آدمکهای نفرین شده
«جشن دلتنگی» به کارگردانی پوریا آذربایجانی به موضوع آسیبهای فضای مجازی و به خصوص اینستاگرام میپردازد که در نگاه کلان، موضوع بروزی است که شاید چند سال دیگه اصلا مصرفی نداشته باشد اما فیلمساز یک سری آسیبهای یک خطی را انتخاب کرده است تا روایتهای موازی را در جهت یک هدف که مقصودش بوده است، پیش ببرد.
در داستان بابک حمیدیان و مینا ساداتی، روند تغییر نگرش مرد و دلبستگیهایی که برای فضای به دور از گوشی موبایل مطرح میشود، مثلا در جایی زن میگوید برویم و زندگی آدمها را حدس بزنیم در حالی که یکی از آفتهای استفاده از فضای مجازی فضولی در زندگی افراد است و فیلمساز نظریه تازهای ارائه نمیدهد و فقط شکلش را عوض میکند.
روایت دیگر به موضوع چند جوان برمی گردد که معلوم نیست چه کار می کنند و اصلا چرا هستند؟ و محسن کیایی که از دل فیلم های برادرش به این فیلم آمده است و با شخصیت پردازی که در ذهن مخاطب برای فیلم پوریا آذربایجانی نیست، خیلی خودجوش روی سقف ماشین می رود و مانیفست فیلمساز را این بار او روی این موقعیت مطرح می کند و یا به سبک دوستی ها دهه ۸۰ که از طریق یاهو مسنجر شکل می گرفت تا نهایتش به یک دیدار در پارک ملت برسد، آسیب شناسی این اپیزود است.
اپیزود دیگر به مردی است که وقتی می بیند همسرش درگیر شبکه های مجازی شده است، سراغ عشق قدیمی اش می رود، این اپیزود به دلیل تازه بودن داستانش نیازمند پرداخت بیشتری بود و از طرفی آذربایجانی می توانست همین ایده را بسط دهد تا میزان تاثیرگذاری اش را ارتقا دهد، چراکه این آسیب با آمدن شبکه های مجازی، پایه های بسیاری از خانواده ها را سست کرد و این اپیزود نسبت به دیگر اپیزودها هم اجرای بهتری دارد و هم لحن اصلی فیلم در این اپیزود جا می گیرد.
«جشن دلتنگی» در سینمای ناپایدار پوریا آذربایجانی یک هدف خوب دارد و آن هم رسیدن به یک هدف مشخص جشن دلتنگی است که فارغ شدن از شبکه های مجازی است که باید آدمها را به این جشن دعوت کند اما وقتی همه اپیزودها روایت شده است ما نیاز به یک نسخه جذاب تر برای این جشن دلتنگی بودیم که در فیلم به آن نمی رسیم.
منتقد سینما
انتهای پیام/