دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
محمدرضا زمانی خطیبی*

جزوه نویسی و تاکید بر خوانش مطلق اساتید

یکی از مهم ترین مشکلات برخی دانشجویان سرعت در نوشتن و بالاخص فهم مطلب همراه با نگارش آن است و این رویه یکی از مهم‌ترین روش‌های دانشگاه‌های کنونی ما بشمار می رود. در اینجا باید پرسید آیا دانشگاه و دانشجو می‌تواند صرفا با جزوه و جزوه‌نویسی به تعالی علمی برسد؟
کد خبر : 224351

نسبتا مشهود است که متاسفانه امروزه جزوه نویسی جز لاینفک مراکز علمی و آموزشی ما شده و در همین حال اگر دانشجویی جزوه ای ننویسد در حقیقت از کلاس درس جا خواهد ماند.


برای فهم بیشتر مساله جزوه نویسی نخست باید فهمی اجمالی از کاری به نام جزوه نویسی داشته باشیم و بپرسیم جزوه چیست و جزوه نویس در نوشته هایش دقیقا مشغول به چه کاری است؟ و سپس بهتر است به روشی بر محوریت دیالوگ اشاره و آن را راه گشا و جایگزین مناسبی بجای روش جزوه نویسی دانست.



جزوه نویسی؛ خوانش مطلق اساتید از متن


اغلب آنچه ما بعنوان جزوه می بینیم و می نویسیم و بهتر است بگوییم غالب آنچه امروزه در دانشگاه هایمان مرتکبش می شویم به معنای نوشتن اجمالی از درس و بحثی است که استاد گزیده کرده و خوانده و اکنون در سر کلاس می گوید و دانشجویان هم گفته های اساتید را بر روی نوار خام کاغذشان، ضبط می کنند و می نویسند و این دور ترم ها و سالها طول می کشد.


اما این گفتن و نوشتن بیش از اینکه گریبان دانشجویان رشته های فنی مهندسی و علوم پایه و همچنین رشته های تجربی را بگیرد گریبانگیر رشته های علوم انسانی شده که بیش از دیگر رشته ها نیاز به دیالوگ و بحث دارد و معانی در شاخه های مختلف علوم انسانی، مانند ریاضیات و تجربیات از قوام و اطلاق بیشتری برخوردار نیستند و شاهد نسبیت بیشتری در رشته های انسانی هستیم.


باید از اساتید دانشگاه هایمان و بالاخص اساتید محترم در حوزه علوم انسانی که روش جزوه نویسی را متد اصلی کار خود قرار داده اند پرسید: چرا به رغم اینکه می دانید اساسا علوم انسانی (به معنای تخصصی آن) از «دیالوگ» های برجای مانده سقراط و بزرگان آتن (در دوره آثار افلاطون) بوجود آمده و در واقع مدون شده؛ باز هم روش اصلی تان در تدریس، جزوه نویسی است؟ آیا جزوه نویسی به این معنا نیست که من معتقد به این گزیده ای هستم که برای شما دانشجویان می گویم و شما نیز لاجرم باید همین گزیده های من را بفهمید و این نظر را بنویسید؟


آیا بهتر و عقلانی نیست که منابعی دقیق و راه گشا برای اندیشیدن حول محور موضوع؛ انتخاب کرده و دانشجویان را پس از مطالعه، در کلاس به دیالوگ و چالش فکری سوق دهید؟



«فبک» فلسفه برای کودکان و نوجوانان


در اواخر سالهای ۱۹۶۰، وقتی متیو لیپمن در دانشگاه کلمبیا واقع در نیویورک در رشته فلسفه مشغول تدریس بود، متوجه شد که دانشجویانش فاقد قدرت استدلال و قضاوت هستند. او به این نتیجه رسید که برای تقویت قدرت تفکر این دانشجویان دیگر بسیار دیر شده ‌است و قدرت استدلال باید از همان کودکی تقویت شود. (ویکی پدیا)


لیپمن مدون رشته مهم فلسفه برای کودکان و نوجوانان است که در سال های اخیر این رشته با عنوان «فبک»، در کشورمان با قدرت در حال فعالیت است.


توجه به فلسفه برای کودکان و نوجوانان نشان می‌دهد نه تنها روش جزوه نویسی و جزوه نویس کردن دانشجویان ما از اساس کاری نادرست و منفعلانه ای است و دانشجو با این روش بجای جوشش فکری و حصول پرسش هایی عمیق صرفا سطحی از فهم که استاد می گوید را می نویسند و به معانی ظاهری و کلمات نوشته شده دست می‌یابد.


ثانیا این روش در سنین بالا که فرد انفعال سال های کودکی اش را بیشتر در درونش به همراه دارد و دیگر نای شنیدن و دیالوگ ندارد مانند خواندن و یاد دادن شعری به یک طوطی می ماند که اگر هم آن زبان بسته مطلبی یاد بگیرد حفظی طوطی وار خواهد بود.


فلسفه برای کودکان و نوجوانان اساسا کودکان را از سنین ابتدایی شکل گیری شاکله اندیشیدنشان، به دیالوگ و بحث و استدلال سوق می دهد و لذا برای اصلاح وضعیت جزوه نویسی دانشجویان و حافظه ی کوتاه مدت و فرارشان لازم است از سنین کودکی مسیر گفتگو و فلسفیدن را به کودکان امروز و دانشجویان فردا بیاموزیم و در واقع امروز بکاریم و فردا آماده محصولی خوشحال کننده باشیم.



حضور دیالوگ در تاریخ آموزش ما


تاریخ گواه این مدعاست که ما در مراکز علمی‌مان در این سمت از کره خاکی روشی محکم بر مبنای دیالوگ و گفتگو داشته و اکنون نیز در برخی از این مراکز برای نمونه در شهرهای قم، تهران، نجف، بناب و... همچنان چنین متدی متداول است. روشی که در حوزه های علمیه علوم دینی مان با عنوان «مباحثه» از آن یاد می‌شود.


در این روش طلاب علوم دینی غالبا بار آموزشی شان در گفتگو و مباحثات بود و کسب علم بیش از اینکه محصول نگارش و یا حتی خوندن صرف متن باشد حاصل بحث، دیالوگ و به تعبیری اصیلش مباحثه می شد، گویی این مباحثات مطالب را برای ذهن و فهم طلاب تثبیت می کرد.


اکنون و در پایان این نوشته کوتاه باید از خودمان بپرسیم؛ مُباحثات حوزوی ما کجاست؟ چرا این روش که به استناد تاریخ نتایج بسیار خوبی داشته را از نو احیا نمی کنیم و در دانشگاه هایمان نیز ادامه نمی دهیم؟ و بار دیگر از مطلق گویی مطلق نوشتن و کارهایی مانند جزوه نویسی به چنین رویکردی رو نمی آوریم؟ آیا معانی چند صفحه ای را به مباحثی عمیق از زوایای مختلف ترجیح داده ایم؟ و در اخر باید پرسید حوزه های ما چرا به تاریخ و نتایج مثبت حاصله از این روش نمی نگرند و سیستم پیشین را محقق نمی کنند تا صرفا حافظانی از متون دینی نداشته باشیم و طلاب ما خروجی تحلیلی داشته باشند؟


* گروه اندیشه


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب