وظیفه دانشگاه جستوجوی راه آینده جهان است
همه میدانیم دانشگاه چیست. این مفهوم برای ما مصداق معلوم و معین در خارج دارد. ما در دانشگاه و با دانشگاه زندگی کردهایم اما اینکه دانشگاهها کی و چرا به وجود آمدند، چه تحولی پیدا کردند، اکنون چه وضع و مقامی در جهان و در کشور ما دارند، مسئلهای است که کمتر به آن اندیشیدهایم. باید درباره دانشگاه قدری بیشتر اندیشید.
سه نکته برای ورود به بحث به عنوان مقدمه وجود دارد: دانشگاه گرچه جای آموزش است، اما صرفا شان آموزشی ندارد و نباید آن را با مدارس قدیم اشتباه گرفت. آکادمی افلاطون، مدرسه جندی شاپور، الازهر مصر، نظامیه بغداد، مدارس مهمی بودند که گاهی به مسامحه آنها را دانشگاه میخوانند، اما در ذات و حقیقتشان دانشگاه نبودند و به این نام هم نامیده نمیشدند.
اسم دانشگاه قدیمی نیست بلکه ترجمه زیبا اما نه چندان مناسب اونیورسیته است. لفظ اونیورسیته یا یونیورسیتی (University) در قرن دوازدهم به کار رفته و در قرن هجده و نوزده مصادیق خاص پیدا کرده است. بنیانگذاران دانشگاه به معنی جدید فیلسوفانی مثل کانت و هومیولت بودند که طرح دانشگاه را درانداختند و نظام و سازمان و غایت آن را بیان کردند. البته استنباط نشود که دانشگاه جعل و ابتکار اشخاص هر چند بزرگ باشد، مثلاً شخصی مثل کانت بتواند بر حسب سلیقه و بنا بر رأی شخصی طرح دانشگاه دراندازد و این دانشگاه جهانی شود. دانشگاه با پدیدآمدن دانش به وجود آمده و از ابتدا در کار دگرگون کردن جهان بوده و خود نیز دگرگون شده است. جهان کنونی جهان دانش و دانشگاه است و بدون دانش و دانشگاه نمیتواند دوام داشته باشد.
دانشگاه یک سازمان و نظام است. این سازمان و نظام با جامعهای تناسب دارد که در جهان جدید قوام یافته است، پس راه دانشگاه، راه جامعه است. اینکه آیا همواره این راه درست و عادلانه است و به کدام مقصد میرسد و چرا همه جهان کوشیدهاند که نظم آن را بپذیرند و با آن سیر کنند، چیزی است که اهل تحقیق درباره دانشگاه باید در باب آن حکم کنند و البته چون دانشگاهها در مناطق مختلف جهان مراتب دارند، حکم هر مرتبهای و دانشگاه هر منطقهای، جداست.
آنچه اجمالاً میتوان گفت اینست که کار دانشگاهها در همه جای جهان دشوار شده و تکلیف آیندهاش کاملاً روشن نیست. دانشگاه در ابتدا، کارش آموزش علوم بود و البته در طرح دانشگاه دعوی و داعیه این بود که عقل باید آن را راه ببرد. فیلسوف آلمانی کانت کتابی به اسم نزاع دانشکدهها نوشت. در آن کتاب به خصوص بر نزاع دو دانشکده فلسفه و الهیات تأکید کرد و گفت: «اگر طبق رسم دانشکده الهیات مقدم است، درست آن است که دانشکده فلسفه مقدم باشد.»
منظور کانت از دانشکده فلسفه، دانشکده فلسفهای که امروز گفته میشود، نبود بلکه او به رعایت قواعد عقل نظر داشت و مرادش از دانشکده فلسفه دانشکدهای بود که علوم عقلی و نه نقلی در آن تدریس میشود. همه علوم عقلی و همه علومی که دقیق است شامل ریاضی، فیزیک، شیمی، بیولوژی، زمینشناسی و جغرافیا و ... (علوم انسانی که در آن زمان تازه داشتند به وجود میآمدند) به دانشکده فلسفه تعلق داشتند.
اندکی پس از تأسیس دانشگاهها علاوه بر آموزش، پژوهش نیز بخشی از کار دانشگاه شد و در دهههای اخیر به تولید تکنولوژیهایی که مستقیماً وارد بازار میشوند، رو آورده است و از طریق پیوند با مؤسسات دانشبنیان که به صورت ضمیمههای دانشگاه درآمدهاند، وحدت علم و تکنولوژی را تصدیق کرده است. مؤسسات دانشبنیان که شاخههای روییده از درخت دانشگاه هستند کمتر به بازار تعلق دارند و بیشترین پیوندشان با دانشگاه است. دانشگاه آینده چه میتواند باشد؟
اکنون مسئله دانشگاه علاوه بر جستجوی مهمترین مسائل برای پژوهش، باید این باشد که جهان به کجا می رود. وقتی کانت طرح دانشگاهش را درمیانداخت، اروپا نظری خیلی روشن و خوشبینانه به آینده داشت. آینده صلح، علم و آزادی بود و اروپا با اعتقاد به این آینده پیشرفت میکرد. اکنون جامعه بشری چنین دیدی ندارد. نمیگویم بشر مأیوس شده و آینده را بد و تاریک میبیند، اما آینده جهان روشن نیست.
اگر کسی فکر میکند این نظر بدبینانه است و میداند جهان به کدام سمت میرود و مثلا از 1970 تاکنون، یعنی در چهل سال اخیر به سوی سلامت رفته یا جهان در این مدت سلامت و صلح و آرامش و صداقت بیشتری پیدا کرده است، خیلی خوب است که افق امید و جلوههای این کمال را نشان دهد تا شاید امیدی که در قرن هجدهم در اروپا بود دوباره تجدید شود.
من در نظر فلسفی خود افق جهان را روشن نمیبینم. نمیخواهم تاریکاندیش و بدبین باشم اما چه کنم که هیچ متفکری آینده را روشن نمیبیند. از یاد نبریم که تجدد به یک اعتبار طرح آینده و سیر در راه آن است و یکی از وظایف مهم دانشگاه به عنوان مظهر تجدد این است که ببیند آینده چه خواهد شد؟ دانشمندان بزرگ قرن نوزدهم، اوایل قرن بیستم و مخصوصا ریاضیدانان و فیزیکدانان بزرگ که بیشترین ارتباط را با فلسفه داشتند (اعم از اینکه فلسفه خوانده یا نخوانده بودند) به این مسائل توجه داشتند. پلانک فیزیکدان بزرگ معاصر حدود 60 سال پیش کتابی نوشت با این عنوان که علم به کجا میرود و توضیحات درخشان درباره علم و آینده آن داد.
دانشگاه جدا از جامعه نیست بلکه روگرفت و مظهر جامعه و حتی روشنترین مظهر آن است. به عبارت دیگر دانشگاه آینه جامعه است و هرچه در جامعه وجود دارد باید بتوان جلوهای از آن را در دانشگاه دید. دانشگاه در جهان علم و تکنولوژی وظیفه رهبری جامعه و برنامهریزی برای آینده را به عهده دارد. این برنامهریزی، برنامهریزی علم نیست. البته کار دانشگاه بیشتر کار علم است اما علم هر چند که ستون جهان امروز است نمیتواند با نظم اخلاقی، حقوقی، اجتماعی، فرهنگی و بهطور کلی با نظام جهان تناسب و پیوند نداشته باشد و مستقل از شرایط راه خود را برود، زیرا در این صورت به یک سازمان اداری که آموزش و پژوهش هم از جمله وظایف اداری آن است، تبدیل خواهد شد.
دانشگاه باید در عین وفاداری به علم، آموزش و پژوهش به عالم خاصی که در آن واقع شده است و همچنین به آینده بشر بیندیشد. ادای این وظیفه دشوار است و روز به روز دشوارتر میشود اما ادای وظیفه را نباید سهل انگاشت.
*رئیس فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران
انتهای پیام/