جسارت ترجمه قرآن را در خود ندیدهام/ حیثیتم را برای جلوگیری از چاپ «شهید جاوید» گذاشتم
به گزارش گزارش گروه رسانههای دیگر آنا، به مناسبت فرا رسیدن ایام عزاداری سیدالشهدا(ع) مناسب دیدیم که با پدر شعر آئینی کشورمان، استاد محمدعلی مجاهدی به گفتوگو بنشینیم. در ابتدا از زحمات و همراهی سیدجواد شرافت، مدیر آفرینشهای ادبی حوزه هنری قم که در تهیه این گزارش ما را یاری کرد، قدردانی میکنیم.
استاد محمدعلی مجاهدی، پدر شعر آئینی کشورمان علاوه بر عرصه شعر و شاعری، سالها در حوزه ممیزی آثار مختلف فعالیت کرده است. وی در دوران جوانی و هنگامی که تنها سه سال از ورودش به شغل معلمی میگذشت و در قم سکونت داشت، جذب کارهای اداری شد و مسئولیتهای سنگینی را برعهده گرفت. البته این کارها برای استاد ما به ازای مالی در پی نداشت و ایشان باید کتابهای ۱۴ چاپخانه در قم را بررسی میکرد و به آنها اجازه چاپ میداد؛ در اصل ایشان کارشناس بررسی کتابها بود؛ رئیسی که مرئوس بود. آن زمان وزارت فرهنگ و هنر در قم از هم جدا نبود و وظایف فرهنگ و هنر برعهده آموزش محل بود. در ادامه این سخنان با استاد درباره فعالیت حرفهای ایشان در عرصه اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به ویژه عاشورای حسینی به گفتوگو نشستهایم که متن آن از نظرتان میگذرد؛
ـ طی مدتی که در عرصه ممیزی مشغول به فعالیت بودید چه کتابهایی را بررسی میکردید؟ آیا در این باره کتاب خاصی مد نظرتان است که خاطرهای درباره آن داشته باشید؟
کتابهای مختلفی را بررسی میکردم. یکی از این کتابها «شهید جاوید» بود. زندگی من مدیون سیدالشهدا(ع) است. جوان ۲۲ سالهای بودم. صالحی نجفآبادی یکی از مدرسین حوزه علمیه بود که کتاب «شهید جاوید» را برای بررسی نزد من آورد. کتاب دو قسمت و شاید بیش از ۱۰۰۰ صفحه بود. وی به من گفت که مدت هفت سال برای نگارش این کتاب که درباره واقعه عاشورا و پیام حسینی است کار کرده است و اکنون که دو، سه ماه بیشتر به محرم باقی نمانده است، من اجازه دهم که این اثر به چاپ برسد.
من به ایشان گفتم که مسئولیتهای دیگری هم برعهده دارم و این کتابها را در ساعات فراغت بررسی میکنم و ریالی هم بابت این کار دریافت نمیکنم. ۳۰ کتاب دیگر روی میزم بود. ایشان خیلی اصرار و صحبت کرد. از آنجا که کتاب مربوط به امام حسین بود، کار را پذیرفتم. اسم کتاب شهید جاوید بود. کتاب را شب به منزل بردم. آن شب را هیچ گاه فراموش نمیکنم. شاید ۲۰ صفحه بیشتر از کتاب را نخواندم، احساس کردم سقف منزلمان دور سرم میچرخد که یک عالم شیعی این گونه درباره امام حسین(ع) قلم زده است. وی منکر آن شده بود که امام را شهید کردهاند و درباره علم امام نیز تشکیک جدی داشت.
روایات را تخطئه میکرد و به صورت مستمر سوالات منحرف کننده طرح کرده بود و از سوی دیگر به آیات قرآن استناد میکرد و اینکه خود را در معرض هلاکت قرار ندهید. حتی از علمای سنی هم بعید بود این طور با شدت و حدت همه چیز را زیر سوال ببرند. در همین احوال بودم که خوابم برد.
پدرم عاشق امام حسین(ع) بود. ۴۰ سال زیارت عاشورایش ترک نشد. پریشان به خوابم آمد و گفت «چرا خودت را باختهای؟ محکم بایست. باید انتخاب کنی. سپاه عمر و امام حسین(ع) هر دو هستند.» همه موضوعات را در خواب با من مرور کرد. در برابر استناداتی که آن عالم به آیات قرآن کرده بود، پدرم مطالبی را به من میگفت تا سوالاتی را با وی مطرح کنم.
آن عالم بسیاری از روایات را به دلیل ضعف سند رد میکرد و روایت معروفی را که امام حسین(ع) در حالی که سر به نیزه تکیه داده بود به خواب رفت و جدش را در رویا دید که به ایشان فرمود «ان الله شاء ان یراک قتیلا؛ خدا میخواهد تو را کشته ببیند.» پدرم به من گفت که از این عالم بپرسم که خواب حضرت ابراهیم(ع) مهم بود یا خوابی که امام حسین(ع) دید؟ حضرت ابراهیم هم در خواب دید که باید فرزندش را قربانی کند. وقتی بیدار شد، نگفت خواب دیدهام. خواب و بیداری برای آنان یکسان بود. حضرت اسماعیل(ع) نیز نگفت که پدر خواب دیدهای، بلکه گفت از خدا بخواه بر این امتحان صبور و بردبار باشم.
ابراهیم(ع) با دیدن این خواب، خنجر بر حنجره پسرش گذاشت. در کربلا، پیامبر(ص) به امام حسین(ع) در خواب گفتند که خدا میخواهد تو را کشته ببیند. صورت اعلیتری از این واقعه را در قرآن کریم داریم که خداوند آن را تایید میکند. پدرم در خواب گفت که وی همصحبت خوبی ندارد.
برای من مسجل شده بود که نباید به ایشان اجازه دهم کتاب را آن هم در دوران خفقان چاپ کند. باید به او جواب میدادم. وقتی ایشان برای گرفتن جواب آمد، به او گفتم که صفحاتی را خواندهام و سطح کتابش والاست و باید کسی آن را مطالعه کند. به او پیشنهاد کردم که حیدرعلی قلمداران آن را بخواند. قلمداران از جمله کسانی بود که جمعیتی را به دور خود جمع کرده بود و از وهابیت برایشان میگفت و از آنها حمایت میکرد.
آن عالم از این پیشنهاد خوشحال شد و گفت که اتفاقاً با قلمداران جلسات هفتگی دارند! این را که گفت دیگر حجت بر من تمام شد. به قلمداران که مدیرمسئول دبیرستان ملی فرهنگ واقع در خیابان راهآهن بود زنگ زدم و موضوع را گفتم. قرار شد وی کتاب را بخواند. به او گفتم که عجله نکند و تا یک هفته فرصت دارد. فردای آن روز قلمداران را در جلوی اداره دیدم. گفت این کتاب را تا به صبح خوانده و نخوابیده است. در تاریخ اسلام، نه در آثار اهل تسنن و نه کتب شیعیان، کتابی به این خوبی، پاکی و ارزشمندی نوشته نشده است.
بعد از رفتن قلمداران، مولف نزد من آمد. به او گفتم «واقعاً باور کردی که سطح کتابت والاست؟ من برای اینکه به ظن خود برسم که درست تشخیص دادهام یا خیر، خواستم این کار صورت گیرد که حجت برایم تمام شود. حس کرده بودم که شمّ وهابیگری داری و به همین خاطر خواستم قلمداران کتابت را بخواند.» وقتی صحبتم با او تمام شد گفتم «نمیتوانم اجازه دهم این کتاب چاپ شود. تو با خون امام حسین(ع) بازی کردهای.» آن عالم ناراحت شد. گفت جواب من را بدهید. نامهای نوشتم و به او دادم. در نامه نوشته بودم که کتاب شهید جاوید بررسی شد و چون مفاد آن مغایرت اساسی با قانون اساسی و مذهب رسمی کشور که جعفری است دارد و علم امام و پایههای قانون اساسی را متزلزل کرده است، قابل چاپ نیست. این کار را کردم تا به کار جنبه ملی، مذهبی و قانونی داده باشم.
آن زمان شهید مطهری در حوزه بود. به عالم گفتم کسی در حوزه هست که از تو بهتر میفهمد. ایشان هر هفته روزهای سهشنبه در دارالتبلیغ برای طلبههای خارجی درس میدهد. کتاب را نزد او ببر، اگر تایید کرد، برای من پیغام بدهید که مسئولیت کار به عهده ایشان است و من دستور چاپ را صادر میکنم. میتوانید نزد علامه طباطبایی نیز ببرید. هر کدام از آنها تایید کنند من حرفی ندارم.
اگر در زندگیام قرار باشد به کاری افتخار کنم، همین مسئله است که حیثیت خود را در معرض آن قرار دادم. دو هفته بعد، کاری با علامه طباطبایی داشتم. نزد ایشان رفتم. علامه کتاب را دیده بود. به من گفت «این افراد چه کسانی هستند که نزد من میفرستی؟» گفتم «چه کسی؟» گفت «نویسنده شهید جاوید. پیام شما را داد.» علامه نسبت به من محبت داشت. به او گفته بود که کتاب را میخوانم. سپس به او گفته بود «محوریت حرف تو امام است. بیا با هم بحث کنیم. یکی دیگری را متقاعد میکند.»
این موضوع گذشت. سه سال بعد، از خیابان عبور میکردم که این کتاب را در پشت ویترین انتشارات دارالفکر دیدم! آن را خریدم و به منزل آمدم. متوجه شدم دو سوم مطالب را حذف کرده است. باب مستقلی در ۳۸ بند داشت که اشتباهات تاکتیکی امام حسین(ع) را به صورت دستنویس در ۳۸ مورد به صورت فهرستوار بیان کرده و بسیاری از مطالب را تلطیف کرده بود.
با اینکه دو سوم کتاب اول حذف شده بود، این کتاب سر و صدایی عجیب به پا کرد. دو نفر روی کتاب تقریظ نوشته بودند که به دلیل آن که مردم برای ضرب و شتم آنها به خیابان ریخته بودند، فرار کردند. مراجع قم فروش کتاب را حرام اعلام کردند. مطالبی در این کتاب آمده بود که گفتن آنها را صلاح نمیدانم.
ـ اتفاقاً موضوع تحریفزدایی بحث خوبی در ایام محرم است. لطفاً بیشتر توضیح دهید. بعد از آن چه اتفاقی افتاد؟
نزد شخصی به نام امیرشاهی از یکی مسئولان رفتم. به او گفتم «به یاد دارید کتابی با این مشخصات را برای ممیزی و صدور مجوز چاپ به من دادند. این کتاب اکنون از کتابخانه ملی تهران مجوز چاپ کرده است. من یک گزارش محرمانه برای وزیر فرهنگ تهیه میکنم. آن را با چنین سابقهای بفرستیم و بگوییم که ما اجازه چاپ ندادهایم و ببینیم چه میشود». او هم قبول کرد؛ این در حالی بود که نمیدانستیم دست در سوراخ زنبور میکنیم. متن را نوشتیم و به دفتر وزیر فرستادیم. وی شوهرخواهر شاه بود. بعد از ارسال نامه، امیرشاهی را خواستند. ۴۸ ساعت از او خبری نبود. بعد از اینکه نزد ما برگشت، مانند افراد لال حرف میزد. معلوم نبود چه بر سرش آوردهاند. به من فهماند که دیگر حرفی از این کتاب نزنم. بعد از آن به طور کل، اجازه صدور مجوز را از قم گرفتند و گفتند این استان صلاحیت این کار را ندارد.
دو روز بعد از این ماجرا، روز جمعه بود. ما در کوچه ارگ و در خانهای استیجاری مستقر بودیم. صبحانه میخوردیم که دو نفر مرد درشتهیکل و ناشناس آمدند و من را بردند. به مدت ۱۸ ساعت من را مورد بازجویی قرار دادند. هر چه در جواب سوالاتشان مینوشتم پاره میکردند. به من میگفتند «از کجا تغذیه میشوی و پول میگیری. حدودبگیر چه کسی هستی؟» گزارشهایی را که نوشته بودم، برای آنها فرستاده بودند. به من گفتند که کتابی را که تو از آن حرف میزنی، در مدت سه سال چاپ شده است. اگر در آن زمان به چاپ میرسید، ریشه کمونیست تا الان از میان رفته بود. آنان میخواستند ریشه امام و امامت از این کشور خشکانده شود. میگفتند که نتیجه کاری که امام خمینی(ره) در سال ۴۲ کرد و خونها ریخته شد، چه بود؟ امام حسین(ع) هم همین کار را کرد. آنان به من میگفتند تو به عنوان امین دولت به این موضوعات فکر نکردی که نامه محرمانه به وزیر نوشتی که از نشر کتاب پیشگیری کند؟
آنان من را مورد ضرب و شتم قرار ندادند، ولی ای کاش این کار را میکردند. بیحرمتی میکردند. گاهی صدای شکنجه به گوش میرسید و خیلی به من سخت میگذشت. به لطف امام حسین(ع) توسل کردم و به نحو معجزهآسایی از آنجا خلاص شدم.
ـ آیا موارد دیگری نیز در این باره پیش آمده است؟
مورد دیگر درباره اطلاعیه آیتالله گلپایگانی درباره آتشسوزی مسجدالاقصی توسط اسرائیل بود که اجازه چاپ آن را صادر کردم و باز هم من را بردند. در آخرین مرحله من را به ساوه تبعید کردند و دو، سه ماهی مرخصی استحقاقی طلب داشتم که در این مدت از آنها استفاده کردم. بعد از سه ماه برگشتم و به مشهد رفتم. به امام رضا(ع) گفتم «با دل شکسته از مکتب شما دفاع کردم. چرا باید این طور شود؟» بعد به محضر شیخ جعفر مجتهدی رفتم که پس از آن ۱۸۰ درجه وضعیت من تغییر کرد و در عرض سه روز به گونهای ورق برگشت که تمام کسانی که در این رابطه من را مورد اذیت قرار داده بودند، یا از کار برکنار شدند یا به مکان دیگری منتقل شده بودند. من را به محل کارم برگرداندند و با تلگراف به مسئولان بالادست من نوشتند که حکم پیشین بلااثر است.
درباره امام حسین(ع) لازم است هر چه داری به میدان بیاوری تا سرافراز بیرون بیایی.
ـ درباره فعالیت ادبی خود و دو کتابی که جایزه کتاب سال را به خود اختصاص دادهاند بگویید.
دو، سه سال هر دو هفته یک بار، جلسات حافظشناسی، گنجینهخانی عمان سامانی و تفسیر عرفانی مثنوی معنوی را در کنار بحثهای مهم درباره شعر آئینی در حوزه هنری تهران برگزار میکردم. در این باره موضوعاتی را که شاید کسی کمتر به آنها پرداخته بود را مطرح کردم و به دنبال آنها رفتم و کارهایی که صورت گرفت سبب شد که بستر برای تالیف چنین آثار مغفول ماندهای فراهم شود، مانند «شکوه شعر عاشورا» که پیرامون عاشورا تالیف و منتشر شد.
سپس کار جامع تحقیقی درباره شعر مهدوی انجام دادم که با عنوان «سیمای مهدی موعود(عج) در آئینه شعر فارسی» به رشته تحریر درآمد. هر دو اثر در سال بعد به عنوان بهترین کتاب انتخاب شدند. برای اثر دوم که مهدوی بود، در دوره وزارت احمد مسجدجامعی، ۲۵ سکه به من جایزه دادند. در این اثر شعر مهدوی را از نظر موضوعی تعریف کردهام. درباره شعر آئینی نیز تعریف جامعی به دست دادم و زیرمجموعه شعر آئینی را عنوان کردم. کار جدیدی بود.
ـ کار در حوزه شعر آئینی به چه صورت بود؟ آیا پیش از این سابقهای وجود داشت و مطلبی نوشته شده بود؟
شروع کار در این حوزه مشکل بود؛ چرا که سابقه کاری چندانی وجود نداشت. گاهی ملهم میشدم و گاهی به بنبست میرسیدم. در شکوه شعر عاشورا به وجود مقدس پیامبر(ص) رسیدم و سه حرکت حذفی و تنزیهی و تشویقی درباره شعر را که در برخی از متون متقن تاریخی آمده است و همه قبول دارند ارائه کردم. اینکه در قرآن کریم آمده است که «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغیلَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبینٌ» به آن معنی که شاعری دون شأن پیامبر است را بیان کردم. بعد از تحقیقات متوجه شدم که ایشان در تمثلات و تمثیلاتی که از شعرای عرب میآوردند، عالمانه و عامدانه، مصرع اول را که میخواندند، در مصرع دوم اجزای مصرع را پس و پیش میکردند که وزن عروضی را از دست بدهد. در دو، سه روز ذهنم به هم میریخت که اگر حضرت شعر نسرودهاند این اشعار چیست؟
در حال خاصی بودم که به من گفتند به کتاب «العین» احمد فراهیدی مراجعه کنم. وقتی مراجعه کردم، دیگر همه چیز روشن شد که واحد شعر در ادبیات عرب بیت است، نه مصرع. حضرت که تمثیلات را می خواندند، شعر نمیخواندند. در یکی از موارد که ابوبکر به پیامبر(ص) اشکال میگیرد که شعر این است نه آنچه شما میخوانید، دوباره پیامبر اکرم(ص) شعر را به همان صورت خواندند. متوجه شدم که حضرت برای تهییج مسلمانان در جنگ با دشمنان، در برخی از غزوات رجزهای کوتاهی میساختند و با صدای بلند میخواندند و همآوایی میشد تا مثل رگبار بر سر دشمن ببارد.
در «العین» دیدم که فراهیدی میگوید انواع شعرهایی که از پیامبر بر جا مانده است و نقل کردهاند معمولاً دو رکن عروضی یا سه رکن از هشت رکن عروضی را دارد که نمونههای آن را در کتابش میآورد. بنابراین پیامبر شعر نگفتهاند، بلکه نقدش اشعاری را که شاعران میخواندند میکردند تا اصلاح شوند. البته اگر ایشان وزن شعر را نمیشناختند چطور میتوانستند این کار را انجام دهند؟ ایشان به این حوزه اشراف داشتند که در کتاب «شکوه شعر عاشورا» به این موضوع اشاره کردهام.
ـ در کارهای تحقیقاتی شما لطایف کلام وجود دارد که اگر بخواهیم نمونه آن را پیدا کنیم، باید یک کتابخانه را بگردیم؛ به این معنی که بر اساس تجربه یا الهام سرودهاید. همچنین شما در حوزه شعر آئینی، پژوهش و آموزش همواره حضور پدرانهای داشتهاید و لقب پدر شعر آئینی به شما اطلاق میشود. هر گاه شما شعر آئینی از شاعر جوانی میشنوید، به وجد میآیید. در این باره رویکرد پدرانه دارید و خوف و رجایی که در شاعران باید باشد و گاهی در مسیری حرکت میکنند که به بیراهه هم میروند، در سخنرانی و نوشتارهای شما دیده میشود که میتوان از آنها درس گرفت و امیدواریم که اساتید دیگر هم مانند شما نه فقط از زمان و توان، بلکه از اعتبار و آبروی خودشان، همان طور که شما در تحریفزدایی کتاب شهید جاوید انجام دادید، مایه بگذارند. به مناسبت ایام محرم چه توصیهای به شعرا و مادحین دارید؟
تصور کنید یک چشمه پرآب از صدر اسلام به صورت خودجوش، معارف زلال اسلام و فرهنگ ناب عاشورایی و حسینی را ارائه کرده و در یک بستر تاریخی ۱۱۰۰ ساله در جریان بوده است. این جریان ۱۱ قرن بسترهای تاریخی را درنوردیده تا امروز به دست ما رسیده است. قهری است که این جریان هر خس و خاشاکی را که در سر راهش بوده، همان گونه که آب جاری و سیار است، هر چه بیشتر از عمرش میگذرد، حجمش بیشتر میشود و میبینید که مطالب گزافه، خرافه، انحرافی و غیرمستند در آن بیشتر میشود. در اینجا وظیفه پژوهشگر متعهد در چنین مقطع تاریخی چیست؟ آیا باید مانند گذشتگان از کنار این مسائل در نهایت بیدردی عبور کرد یا به رسالت تاریخی خود در این برهه خطیر عمل کنیم؟ به هر حال باید این زلال را که دیگر همان زلال اولیه نیست و با مطالب دیگر آمیخته شده است، پالایش و پیرایش کنیم و مطالب مستند و دست اول قابل اعتماد را از مطالب متقن روایی و تاریخی بیرون بکشیم، سپس مسائلی را که در سده چهارم از نظر موضوعی در شعر آئینی به ویژه در شعر ولایی حضور پیدا کرده است، به صورت موضوعی فهرست کنیم.
باید شعر عاشورایی در زبان فارسی را به یک پازل تبدیل کنیم و قطعات آن را کنار هم بگذاریم و ببینیم این موضوعات از چه زمانی در منابع متقن تاریخی سدههای آغازین هجری ورود یافته و آیا در این عرصه عمر یازده ساله، ۱۰ ساله، یا سه سده یا یک سده دارد. اگر واقعاً از عمرش ۲۰۰ یا ۳۰۰ سال میگذرد و منبع قابل اعتمادی ندارد، مشخص میشود که مطالب آمیخته است و باید آنها را کنار گذاشت. در این عرصه باید زحمت کشید.
انسان اگر در برابر شهدای فداکار عاشورا و وجود نازنین سیدالشهدا(ع) احساس مسئولیت میکند، باید بیاید آنچه که در توان دارد را به منصه ظهور برساند. اگر اهل پژوهش است، باید در این حوزه کار کند؛ اگر اهل آفرینش و سرایش است، بیاید از موضوعاتی که مورد تایید است و پشتوانه ولایی و تاریخی محکمی دارد استفاده کند. انتشارات دارالحدیث تاریخ عاشورا را در سه جلد به نام موسوعه امام حسین(ع) منتشر کرده است و برای مثال از این موضوع سخن رانده که دامادی حضرت قاسم(ع) از سده ۹ یا ۱۰ هجری وارد تاریخ ما شده است و قبل از آن اثری از این مطلب نیست؛ یعنی از مطالب دخیل و حاشیهای است که وارد متن شده که مثلاً این مسئله در سال ۱۰۰۰، ۱۱۰۰ یا ۱۲۰۰ اولین بار توسط کدام مولف، مقتلنویس و مورخ عنوان شده است. مقتل فارسی روضةالشهدا از نظر سبک نگارشی جزء کارهای فاخر است و ارزش ادبیات کلامی والای آن را نمیتوان تعیین کرد، اما این اثر از نظر محتوایی مشکل دارد.
خیلی از مطالبی که به متن عاشورا وارد شده است، اولین بار و بیشتر از سوی کاشفی سبزواری در مقتل فارسی روضةالشهدا عنوان شده است. در آن زمان چاپ نبوده و در هر شهری چند نسخه دستنویس در اختیار هیئات و محافل مذهبی میگذاشتند و روضةالشهداخوانی میکردند که بعد به هیئات دیگر تعمیم داده شد که یادی از سیدالشهدا(ع) باشد. حرف باید پشتوانه داشته باشد.
ـ استاد از نظر شما شعر عاشورایی با شعر عاشورا تفاوت دارد؟
بله. باید بین شعر عاشورا و شعر عاشورایی تفاوت قائل شد. اگر بخواهید تاریخ قیام کربلا و مطالب مرتبط با این قیام را مرور کنید خواهید دید که به حضرت آدم در بهشت بر میگردد که شهادت سیدالشهدا(ع) را میشنود که قرار است این کار توسط فرزندان وی صورت بگیرد. همین طور در طول تاریخ مطرح شده است که پیامبر اکرم(ص) هم از شهادت ایشان خبر میدهند و حضرت زهرا(س) و جبرییل(ع) نیز خبر میآورد. حضرت امیر(ع) نیز وقتی راهشان به سرزمین عراق افتاد، به سلمان اشاره کردند که اینجا میدان حضور عاشقان لقای خداوندی است. این موضوع مربوط به زمانی است که حضرت سیدالشهدا(ع) به دنیا نیامده یا در سنین کودکی بودهاند. در شعر عاشورا از مطالب غیر مستند هم استفاده میشود؛ زیرا مرثیه است، ولی وقتی میگوییم شعر عاشورایی، نظرمان به همان پیرایشها و گرفتن آلایشهاست که به زلال اولیه دست یابیم و بعد بیاییم از زلالی رفع عطش کنیم که از صافیها عبور کرده و هیچ مطلب اضافهای در آن نباشد. شعر عاشورایی شعری است که به رصد کردن مفاهیم و موضوعاتی که استناد معتبر روایی و تاریخی دارد میپردازد.
ـ بنابراین صحبت چه بسا شعر عاشورا باشد ولی ضدعاشورا بوده و تحریفاتی داشته باشد.
بله. هر شعر عاشورایی، شعر عاشورا هم است، ولی هر شعر عاشورا، شعر عاشورایی نیست. روایات متعددی از فرهنگ عاشورا شده است. از زمان ملاحسین واعظ کاشفی که مقتل را در ۹۰۳ هجری و اوایل سده دهم تالیف کرده و بیش از ۵۰۰ سال از آن میگذرد، تا پیش از پیروزی انقلاب، روایت ماتمی محض از فرهنگ عاشورا باب شد و حضور خود را طی ۵۰۰ سال در تمامی محافل حسینی حفظ کرد.
بعد از آن چه اتفاقی افتاد؟ در اواخر قاجار و بعد از آن قرار شد که با نگاه دیگری بازنگری اساسی روی آن مسائل صورت بگیرد و تاریخ به صورت کلی و شیوه نگارش آن تغییر کرد. قائم مقام فراهانی در رأس تغییرات بود و مغلقگویی کنار رفت و شیوه سادهسرایی باب شد. کمکم زمینه برای ورود محتوایی به مسائل کلانی چون عاشورا و کربلا آماده شد. سپس شاهد بودیم که متفکران دلسوز و متعهدی مانند مطهری در منابری که داشتند و تریبونهایی که سخنرانی کردند، چقدر نسبت به همین آلایشها و مطالب مزاحم به ما هشدار دادند که ما به این سمت و سو نیاییم که از فرهنگ عاشورا یک فرهنگ ضدعاشورا بسازیم. فرهنگ عاشورا سراسر سرشار از حماسه، ادب، گذشت، فداکاری، مروت، مناعت طبع، شهادت، ایثار و ... است.
هیچ کس منکر این نیست که گریستن به مصائب آلالله همان پاداشهایی که حضرات معصومین(ع) به آنها بشارت دادند. اما مسئله این است که در زمان ما که وهابیت بینقاب به میدان آمده است و کیان و اعتبار شیعه را یکجا نشانه رفته، آیا باید مثل گذشته سکوت کرد و از کنار این مسائل در نهایت بیدردی گذشت و حرفی نزد؟ یا نشان دهیم که مطالبی که وهابیت به نام شیعه رواج میدهد و آن مطالب اغراقآمیز است و نسبت الوهیت دادن به حضرت علی(ع) و بانوی دو عالم و حضرت زینب(س) و دیگران با معیارهای اصیل و باورهای مسلم شیعی سازگاری ندارد و جزء مواردی است که باید از فرهنگ عاشورا حذف شود و جوهره قیام امام حسین(ع) را وارد کنیم.
اگر بخواهیم از میان همه خطبهها، مطالبی را از زمان حرکت امام حسین(ع) از مدینه تا رسیدن به کربلا استخراج و آن را در یک کلمه خلاصه کنیم، اعتراض به وضعیت موجود آن روز که جامعه اسلامی گرفتارش بود است که همه چیز وارونه و با بدعت درآمیخته بود. اگر نام فرزندی را علی می گذاشتند، آن فرزند کشته میشد. اگر خطیبی میخواست از امیرالمومنین(ع) صحبت کند، باید لعن و سبّ علی میگفت. این وضعیت در حالی بود که فاصله میان رحلت که نه، شهادت رسولالله (ص) تا شهادت سیدالشهدا(ع) بسیار کوتاه بود. معاویه و دستگاه اموی در همین ۵۰ سال، تبلیغات دامنهداری انجام دادند.
در جامعه باید کسی بایستد و حقایق را بگوید. اگر غیر از این بود، امروز از اسلام چه چیزی در اختیار داشتیم؟ هیچ. امام حسین(ع) فرمود که برای امر به معروف و نهی از منکر و احیای معارف جدش قیام کرده است. این اقدام امام یعنی اعتراض به وضع حاکمیت و فضای حاکم بر جامعه آن روز که آکنده از تحریف و بدعت بود.
آیا امروز اگر بخواهیم بسنجیم و مقایسهای داشته باشیم، ابعاد فاجعه بیشتر از آن روز نیست؟ یمن در چه وضعیتی است. عراق، سوریه، فلسطین، بحرین و میانمار در چه اوضاعی به سر میبرند؟ افراد را زنده زنده میسوزانند و نالهای از کسی بلند نمیشود. وظیفه من پژوهشگر و شاعر است که در صدر کارهای پژوهشی و آفرینشی خود، مسئله اعتراض را که واژه بسیار چندبُعدی مطلبآفرینی است را در ابعاد مختلف رصد کنم و گلخروش شاعر امروز باید این مسائل باشد.
پیامبر(ص) به حسان بن ثابت فرمودند که شعرای عرب و جاهلیت که در برابر ایشان صفآرایی کرده و شعر اهانتآمیز میساختند و به کودکان مکه و مدینه یاد میدادند که بدگویی کنند، صف میکشیدند و هلهله کرده و پیامبر(ص) را مسخره میکردند را هجو کند تا ابهت پوشالی آنان را در هم بریزد.
در جای دیگر پیامبر(ص) به حسان، ابن رواهه و کعب فرمودند که «اهجوهم» که این عمل حیثیت عرب جاهلی را زیر سوال ببرد. تحمل این عمل برای آنها از تحمل زخم تیر دشوارتر بود. این دستور رسول اکرم(ص) است. از زمان پیامبر(ص) شعر اعتراض باب شد و امروز اگر نتوانیم از یک مسلمان یمنی در قالب یک شعر دفاع کنیم، فردا نمیتوانیم جواب قانع کنندهای در برابر رسول خدا(ص) داشته باشیم.
تعداد آثاری که تاکنون تالیف و چاپ کردهام و برخی مکرر چاپ شده، حدود ۴۸ اثر است. ۱۳، ۱۴ پژوهش و ۲ اثر ترجمهای صحیفه سجادیه نیز دارم. ترجمه عقابالاعمال و ثوابالاعمال نیز در این حوزه است. همچنین ۱۲ مجموعه شعر دارم. گلچین شعر ولایی، اثری است که ذاکران به اشعار آفتزده روی نیاورند تا محتوای قابل قبولی داشته باشند.
ـ استاد به عنوان سوال آخر بفرمایید که آیا به حوزه ترجمه قرآن نیز ورود خواهید کرد؟
احساس می کنم که توانایی افزون میطلبد. میخواهم ورود موفقیتآمیزی به این حوزه داشته باشم. اگر شرایط مهیا شود و احساس تکلیف داشته باشم که از عهده کار برمیآیم، تردید نمیکنم، ولی تا به امروز جسارت این کار را در خودم ندیدهام.
منبع:ایکنا
انتهای پیام/