ایران به روایت بزرگان ادبیات ایران
به گزارش گروه رسانههای دیگر آنا، شاید اگر نبود، همه برخورد ما با غزل عاشقانه میشد همانهایی که حافظ و سعدی قرنها پیش گفته بودند؛ آنهایی که نه عکس و نه فیلمی از خودشان در خاطرمان داریم، آنهایی که روایت زندگیشان را ضد و نقیض شنیدهایم و به جز همین غزلهای عاشقانه چیز دیگری نمیدانستیم. اما در همین قرن خودمان کسی آمد که هم برایمان از عشق نوشت و شعر عاشقانه گفت، هم اشعارش را با صدای خودش خواند. «سیدمحمدحسین بهجت تبریزی» برای کمتر کسی ناشناخته است.
شهریار، عشق را در غزلهایی با نثری روان و سلیس برایمان نوشت و خواند؛ حالا حتی اگر عاشق هم نبوده باشی، «حالا چرا» را که میخوانی دلت میخواهد عاشق باشی، اصلا عاشق میشوی!
بهانه گزارش ما این است که شهریار شاعر ترک زبان روزگارمان، با اینکه غزلهای فارسیاش هوش از سرمان میبرد، اما منظومه «حیدربابایه سلام» کهاز معروفترین اشعار اوسترا که به زبان ترکی آذربایجانی گفته،منظومهای که در آن کوه کوچک حیدربابا را مورد خطاب قرار داده در آن توصیفهایی بینظیر از طبیعت و مردمان منطقه دارد.
حالا به سراغ نویسندهها و شعرایی رفتیم که ردِ پای زادگاهشان را میتوان در میان آثار و کلماتی که بر کاغذ ردیف کردهاند، دید.
نمایی از کوه حیدربابایه
بار دیگر شهری که دوست میداشتم
هوشنگ مرادی کرمانی
با اینکه بسیاری از ما هوشنگ مرادی کرمانی را با «قصههای مجید» و بیبی اصفهانی میشناسیم. اما مرادیکرمانی در روستای سیرچ در استان کرمان به دنیا آمده و با علاوه بر کتاب «شما که غریبه نیستید» که خاطرات خودش است، کتاب «بچههای قالیبافخانه» را هم که درباره زندگی کودکانی است که به دلیل وضعیت خانوادهشان مجبور هستند در سنین کودکی در قالیبافخانه کار کنند. خودش میگوید برای نوشتن این داستان، ماهها به کرمان رفته و در کنار بافندگان قالی نشسته تا احساس آنها را بهخوبی درک کند.
مرادی کرمانی در خاطرات خودش روایتی از زندگی در یک روستای گرم و خشک را به تصویر میکشد، با او از شرایط درس خواندن باخبر میشوید، با او همراه میشوید و تا بالای تپه برای آرد کردن گندمها میروید. کافی ست کتاب را در دست بگیرید تا حتی یاد بگیرید چطور میتوان در چنین روستایی زندگی کرد!
نمایی از روستای سیرچ در کرمان
جلالآل احمد
جلال آلاحمد که اصالتا اهل طالقان است، در تهران به دنیا میآید و در آسالم گیلان از دنیا میرود، در تمام کتابهای جلال ردپایی از زندگی روستایی را میتوان دید. او با نوشتههایی دقیق و صریح و با حذف کردن هرچیزی که در متن اضافه به نظر میآمده؛ به صورتی فشرده و کوتاه حرفش را میزند و شرایط و اوضاع را مورد نقد قرار می دهد. در «مدیر مدرسه» سیستم آموزش وپرورش و کل جامعه را زیر ذرهبین انتقادی خود میبردیا در «زن زیادی» داستانهایی از زنانی را مینویسد که ارزش پایینی در قرن سیزدهم دارند.
سیمین دانشور
سیمین دانشور که نخستین زنی است که به صورت حرفهای در زبان فارسی داستان نویسی کرده است و یکی از پرفروشترین آثار ادبیات فارسی ایران را نیز نوشته است. «سووشون» زبان ساده و بیان روانی دارد و دانشور که خود شیرازی است در متن از واژههای شیرازی استفاده کرده که همین موضوع به گیرایی و جذابیت اثر اضافه کرده است. اصلا لازم نیست دور برویم، کافیست جایی را به یاد بیاورید که زری و یوسف به زمینهای کشاورزی سر میزنند و یوسف به کسانیکه در حال درو هستند، میگوید «شلخته درو کنید تا چیزی گیر خوشهچینها بیاید» همین یک جمله ما را به شرایط و اوضاع اجتماعی آن زمان میبرد.
محمود دولت آبادی
محمود دولت آبادی متولد دولت آباد سبزوار است و سرگذشت یکی از طولانیترین رمانهای جهان در یکی از روستاهای سبزوار میگذرد. «کلیدر» رمانی حماسی از شجاعت و مردانگی است و به شرح سختیهایی میپردازد که بر خانواده کلمیشی گذشته است و شخصیت اصلی آن «گلمحمد» مخاطب را تا انتهای جلد دهم و تا پایان سه هزار صفحه میکشاند.
دولتآبادی 15 سال برای نوشتن رمان زمان گذاشت و خودش میگوید «کلیدر از جهت کمی و کیفی، کاملترین کاری است که من تصور میکردهام که بتوانم و شاید بشود گفت. در برخی جهات از تصور خودم هم زیادتر است.»
در کلیدر همراه خاندان کلمیشی در نزدیکیهای سبزوار زندگی ییلاق و قشلاق را از نزدیک میبینیم، با مهمانیها و احترام گذاشتنهایشان همراه میشویم. حتی با فروشنده دورهگردی که به شهرها سر میزند و اخبار را هم به گوش دیگران میرساند، از اوضاع مملکت باخبر میشویم. دولتآبادی با کلیدر علاوه بر اینکه ما را به دل سرگذشت یک خانواده میبرد، بلکه دستمان را میگیرد و تا دشتها و روستاهای سبزوار هم میبرد.
خانواده کلمیشی در کتاب کلیدر که داستان زندگیشان واقعی بود
فرهاد حسنزاده
فرهاد حسنزاده از آن دست نویسندههایی است که بیشتر آثارش در حوزه کودک و نوجوان است، با این حال فضای نوستالژیک و خاطرهانگیزی که کتابهایش دارد، آنها را بزرگسالان هم جذاب میکند. حسنزاده متولد آبادان است و زندگی در این منطقه که باعث شده او آشنایی نزدیکی با جنگ داشته باشد، روی آثار او تاثیر داشته و کتابهایی چون «هستی» و «عقربهایکشتی بمبک» نمونههایی از آثار اوست که ردپای جنگ و حال و هوای آبادان را در آنها به خوبی میتوان احساس کرد. او در «عقرباهای کشی بمبک» ما را با چهار نوجوان آبادانی همراه میکند که در روزهای پر التهاب جنگ هستند و از ماجراجوییها و و رابط عاطفی آنها برایمان میگوید. البته در جایجای کتاب هم لهجه آبادانی را میتوانید ببینید.
غروب آفتاب در آبادان
احمد محمود
احمد عطا نام اصلی اوست که در اهواز به دنیا آمده است. پدر و مادر دزفولی او باعث شدند او هم خودش را بیشتر دزفولی بداند و در برخی کتابهایش از جمله «همسایهها» برخی واژههای دزفولی را استفاده کند. کتابهای احمد محمود از «زمین سوخته» که تجربه شخصیاش از جنگ است تا «همسایهها» و «مدار صفر درجه» همه در اهواز و زادگاهش میگذرند و داستانی از مردمان شهر را نشان میدهند. در «زمین سوخته» با نویسنده در کوچه کوچه اهواز میرویم، با او خراب شدن خانههایی که روزگاری زندگی در آنها جریان داشته را میبینیم و شهدا را از زیر آوار بیرون میکشیم، با او به خونهای حمید که روی زمین خشک شده، خیره میشویم و با او اشکها میریزیم. احمد محمود در این کتاب جنگ را از زبان راوی اول شخص تعریف میکند و اگر روزی در اهواز بودید، با همین کتاب میتوانید به میدانها و خیابانهای مختلف سر بزنید.
نمایی از پل کارون در اهواز
سعید تشکری
نویسنده مشهدی که چند سالی است با بیماری اماس دست و پنجه نرم میکند، رمانی به نام «مفتون و فیروزه» دارد که محصول گفتگو و ملاقاتهایش با افراد بسیار زیادی است که در جریان انقلاب اسلامی در مشهد نقش داشتهاند، البته ماحصل این گفتگوها به شکلی ارائه شده که مخاطب در فضای داستانی امروزی قرار میگیرد.
نمایی از شهر مشهد
منیرو روانیپور
منیرو روانیپور که همسر پسر پهلوان تختی است، در بوشهر به دنیا آمده و بیشتر داستانهایی که نوشته در جنوب ایران میگذرد. در آثار او از جمله «اهل غرق» و دیگر داستانهای کوتاهش حضور عناصری چون طبیعت جنوب ایران، دریا، زنان بومی، ماهیگیری و طلسمها را میتوان به وضوح دید. این فضای داستانی را ابتدا در مجموعه داستان «کنیزو» به تصویر میکشد و در ادامه در داستانهای دیگر او به راحتی میتوان با حال و هوای جنوبی و زنان آن روزگار زندگی کرد.
نمایی از شهر بوشهر
محمود گلابدرهای
سیدمحمود قادری گلابدرهای متولد شمیران بود و در کتاب «سرنوشت بچه شمرون» که زندگی پسربچهای را روایت میکند که پس از فوت پدر تصمیم میگیرد شغل پدرش را ادامه دهد، پدرش سلمانیدورهگرد بوده و حالا این پسر است که ما را با تجربیات خودش در منطقه شمیران همراه میکند و تا کوچهپس کوچهها این منطقه میبرد.
رضا امیرخانی
امیرخانی متولد سال 52 در تهران است. از او کتابها و آثار زیادی منتشر شده که بیشتر آنها جز شناخته شدهها هستند. شخصیتهای داستانهایش در طهران قدم میزنند، طهرانی که روزگاری ماشین در آن خیلی نبوده و باغهای تجریش به خاطر نداشتن آب، ارزان بودهاند. با امیرخانی در «منِاو» و «قیدار» به راحتی میتوان در خیابانهای طهران قدم زد و از محلهای به محله دیگر رفت. برای مثال در «منِِ او» شخصیتهای داستان در خیابانهای بازار، محله سنگلج و باغهای شمیران و تجریش پرسه میزنند و خاطرات کودکیشان در آنها شکل میگیرد.
نمایی از طهران قدیم
زویا پیرزاد
پیرزاد نویسنده ایرانی ارمنیتباری است که در آبادان به دنیا آمده است. او با رمان «چراغها را من خاموش میکنم» شناخته شد و توانست جوایز بسیاری را هم بدست بیاورد. رمانی که از زبان زنی ارمنی در منطقه آبادان در دهه 40 شمسی روایت میشود و در آن علاوه بر اینکه یکنواختی زندگی این زن را به تصویر میکشد، بلکه گوشهای از تفکرات اجتماعی و اواضع آن زمان را نیز نشان میدهد.
شهر در اشعار شاعران
بررسی آثار شعرا به این شکل کار سختترین است، بیشتر از این جهت که شعرای زیادی هستند که حال و هوای زادگاهشان را میتوان در شعرهایشان پیدا کرد. شاید شاخصترین آنهاسهراب سپهریباشد، سهراب کاشانی بود و کاشانی ماند! او با اینکه به فرهنگ مشرق زمنی علاقه زیادی داشت و سفرهایی را به کشورهای هند و پاکستان داشت و مدتی را نیز در فرانسه زندگی کرده بود، اما رد پای کاشان و حیاط خانهشان را بیشتر از هرچیزی در اشعارش میتوان دید. استفاده از عبارات کاشانی از مشخصههای اشعار اوست، او در شعر بلندش میگوید «اهل کاشانم...» و جایی در همین مینویسد «رفتم تا زن...» که در زبان کاشونی زن گرفتن را به زن رفتن میگویند. حال و هوای روستای مشهد اردهال را هم در شعرها، هم در نقاشیها و هم در نوشتههای این هنرمند میتوان دید و حس کرد.
علی اسفندیاریکه به نیما یوشیج معروف است، در دهکده یوش از توابع شهرستان نور استان مازندارن به دنیا آمده بود، او را پدر شعر نوی فارسی مینامند، کسی که آگاهانه بنیادها و ساتارهای شعر کهن فارسی را بر هم زد. از او دفتر شعری به نام «روجا» منتشر شده که نیما اشعارش را به زبان مازندرانی گفته است. او که دغدغه زنده نگه داشتن این زبان را داشته و علاوه بر انتشار همین دفتر شعر، برخی از لغات تبری را هم در دیگر اشعارش به شکلی ماهرانه به کار برده که وارد زبان فارسی شدهاند، دُرست مانند کلمه «داروگ». با اینهمه روجا را می توان یک فرهنگ نامه تبری دانست. نیما در این اشعار علاوه بروصف تاریخ خانوادگی و رنج و دلتنگیهای خود، از طرفی؛ تصویری واضح از شرایط اجتماعی حاکم بر مازندران، اقوام، شخصیتها و اماکن گوناگون، حتی حیوانات و گیاهان ارائه میدهد و از طرفی دیگر تلاش میکند تا مردم را از خواب غفلت بیدار کرده و با ایستادگی در برابر اربابان و زورگویان، حق خود را از آنان بگیرند.
نمایی از خانه نیما در یوش
مهدی اخوان ثالثکه با نام هنری «م.امید» معروف است، در مشهد به دنیا آمده و در زمان مرگ هم وصیت میکند او را در کنار آرامگاه ابوالقاسم فردوسی در شهر طوس به خاک بسپارند. در اشعار اخوان ثالث صلابت و سنگینی شعر خراسانی را به طور کامل میتوان حس کرد، با اینحال بیشتر فضای اساطیری است که در اشعار او دیده میشود، شعر بلند «خوان هشتم» داستان مرگ رستم و خیانت برادرش است و در آن رسم پهلوانی را با ادبیات خراسانی و اساطیری سروده است.
«در کوچهباغهای نشابور» نام دفتر شعری است که ازمحمدرضا شفیعی کدکنیمعروف شد. او که متولد کدکن از توابع تربت حیدریه در خراسان است، دفتر شعرش را به نام یکی از مناطق خراسانی نامگذاری کرده است و در اشعارش ردپای کوچه باغهای عاشقانه خراسان را میتوان دید.
نمایی از کوچه باغهای نشابور
عمران صلاحیدر تهران و از پدری اردبیلی به دنیا آمده است، تاثیر پدر بر روی پسر تا جایی بوده که در میان سرودههایش، رد پای زبان ترکی را میتوان دید و از سرزمین پدری چند شعر ترکی در دفترهای شعر او برجای مانده است.
رسول یوناندر یکی از دهکدههای نزدیکی دریاچه ارومیه به دنیا آمده است و همین تولد در آن منطقه باعث شده در میان دفاتر شعر او مجموعه شعر ترکی به نام «جاماکا» نیز دیده شود.
منوچهر آتشیشاعر بوشهری که در شهرستان دهرود به دنیا آمده، در میان اشعارش فضای جنوب و طبیعت وحشی آن به وفور دیده میش
سلمان قنبر هراتیدر روستایی در نزدیکی تنکابن مازندران به دنیا آمده و بعدتر در لنگرود به تدریس مشغول میشود. نکتهای که درباره هراتی وجود دارد، این است که شاید درباره خطهای که خودش در آن زاده شده، شعر نگفته باشد؛ اما جزو شاعران جنگ محسوب میشود و اشعارش در این زمینه شهرت دارند.
حامد عسکریشاعر و ترانهسرای بمی است که پس از زلزله بم در دیدار شعرا با رهبری شعر «داغ داریم نه داغـی که بر آن اخم کنیم/ مرگمان باد اگر شکوهای از زخم کنیم» را خواند که بیار مورد توجه قرار رگفت. در همین شعر جایی عسکری مینویسد:
« ننویسید کـــه بـــم تلـــی از آواره شده است
بم به خال لب یک دوست گرفتار شده است
مثل وقتی که دل چلچلهای میشکند
مرد هـــم زیر غــــم زلزلهای میشکند
زیر بارِ غــم شهرم جگـرم می سوزد
به خدا بال و پرم بال و پرم میسوزد
مثل مرغی شده دل در قفسی از آتش
هــــر قدر این ور آن ور بپرم مـــیسوزد»
منبع:مهر
انتهای پیام/