این "گسل" هم نتوانست زلزله ایجاد کند/ کمدی و دستان خالی سیما
خصیصه جدی فیلم "کمدی" یا به قول برخی "طنز"؛ باید نقادی باشد. هرچند که بین این دو تا اصطلاح، تفاوت جدی وجود دارد. با این حال هردو موظفند چکش به دست، سرک به جاهایی بکشند که باید اصلاح شود. حالا یا به ضربِ زور یا با تذکر و رفاقت.
کار هنر کمیک، همین است البته به شرطی که همهجوره مفرح باشد؛ حتی مخاطبش را هم بخنداند. بالاخره حرفِ حق زدن، همیشه با جدیت و شعار که به کرسی نمینشیند. اتفاقا اینجاست که باید نیش و کنایه را با چاشنی طنازی، به مخاطب داد. دقیقا کاری که فیلم و سریالهای کمدی، برعهدهشان است. گرچه اگر خودسانسوری و ترسِ فیلمساز و صدالبته آن مدیر بالاسری بگذارد.
هر از گاهی در سینما و به مراتب تلویزیون، از اینجور آثار کمیک هم میبینیم؛ گرچه عمده آنها نمیدانند انصافا قصدشان از ساخت و پخش چیست؟ احتمالا برای کسب درآمد در گیشه است با کلی حرفهای روشنفکرانه فیلمساز و چند منم منمکردنهای الکی!
اما در تلویزیون عکس سینما، از زمین تا آسمان فاصله است. بالاخره قاب سیما به اعتبار اینکه مخاطب عام و خاص دارد، باید ساخت کمدی اینقدر سرگرمکننده باشد و بیننده را مجذوب کند که نهایتا بتواند دوکلام حرف جدی هم بزند. وگرنه چه کسی حوصله منبر رفتن اینجور سریالهای مثلا کمدیِ "بیرمق" را دارد.
پس اولین شرط، داشتن فیلمنامهای با قصهی خوشنوشتِ مفرح است و دیگری نیش زدنی همراه با جسارت.
فکر میکنم در بین سریالهای چند وقت اخیر تلویزیون، شاید بیش از همه این «گسل» است که خیلی دوست دارد جسور باشد، البته تا جایی که میشود فهمید، این نیز در پخش حسابی، قلع و قمع شده!
اما در مورد همینی که از سریال باقیمانده و درحال پخش است، میتوان نوشت ...
فارغ از بحث ساختاری و تحلیل قوت فیلمنامه که به آن هم میرسیم اما «گسل» اتفاقا جسارت ندارد. یعنی در پرداخت سوژه، دوباره دست به عصا میشود و زیادی احتیاط میکند. خیلی خودمانیتر شاید مردم بگویند که «سوژه زیرآبی رفتن و پولشویی و هرچه هست؛ همه را گردن بقیه میاندازد و مدیریت را تر و تمیز نشان میدهد. به قول دوستان انگار که نه انگار در این بساط دولتیها خلافی هم هست!»
این چند خط، لحنِ عامیانه ماجراست و خب بیربط از این سریال کمدی هم نیست. مخاطب دنبالِ نقد تند و تیز است که اگر واقعا مشکلی وجود دارد، دقیقا موشکافی کند و به زبانی طنازانه که اتفاقا به برخیها برخورد، سراغ مسألههای موجود سیاسی برود.
و دوباره چه ایده جالبی که دست به شوخی با سیاسیون ببرد و بدون اینکه بخواهد سراغی از چهرههای واقعی بگیرد اما قصههای مشابه را در ماجراهایی متفاوت به نمایش درآورد. بنابراین حیف از این سوژههای سیاسی و اجتماعی که از دست فیلمساز دور باشد.
«گسل» البته در واکاوی و تیکه انداختن به این و آن، محتاط است؛ خیلی خیلی محتاط! ولی تا به همین جای کار آنهم در تلویزیون، بد نیست. نشان داد که طنز صرفا بزن و بکوب نیست و از طرفی برعکس معضلات اجتماعی، گویا سعهصدر سیاسیون بیشتر است و میتوان از خجالتشان نیز درآمد. پس میشود طنز سیاسی هم ساخت.
قبول کنیم که تا به الان هرچه از آثار کمدی دیدهایم؛ یکسری نقدهای پرحاشیه و چه بسا بادغدغه نسبت به سوژههای کف کوچه و خیابان بوده که بهتر است اسمش را اجتماعی بگذاریم. جالب اینکه تا فیلمساز گوشه چشمی به این موضوعات نشان میدهد، سریع مدعی پیدا میکند و فیلمساز بینوا، کلی اعتراض و احیانا فحش و بد و بیراه میشنود!
«گسل» حتی با این رویکردش در طنزگویی به افراط میرود و قسمت طنزش به لحن انتقادیاش میچربد. صد البته که قصهگفتن این وسط لازمه کار است و باید مخاطب را حریص در دیدن و پیگیری ماجرا کرد ولی نه اینقدر فانتزی که باورکردن همهچیز بویژه آن شاکله سیاسیاش، سخت شود.
چنانکه یکجا قصه سریال، جدی است و جایی دیگر کاملا شوخ و شنگ. حد وسطی انگار ندارد. گرچه دیالوگهایش عمدتا بامزه، فانتزی و هموزن است که از قضا به شکل جالبی هم بین بازیگران رد و بدل میشود. این از بازی گرفتنهای کارگردان است و رلهایی که خوب از کار درآمدهاند. حرفی در این قسم ماجرا نیست.
ولی این حرفزدنها و حتی قصه مثلا عاشقانه فانتزی، که وصله ماجرای اصلی «گسل» است باید به نقد جدی ماجرا، کمی عمق بدهد؛ اما نمیدهد. انگار این وسط جای برخی کارکترها یا داستانکها خالی شده و مدام از این شاخه به آن شاخه میپریم ولی هیچ حرف جدی تندی در لفافه و حتی لحظات کمیکش، دیده نمیشود.
بالاخره فانتزیکردن سریال حدی دارد و از حد که بگذرد، سریال و قصه و همه را نابود میکند. آن وقت چه توقعی از مخاطب داریم که حرف این جماعتِ منتقد که همان فیلمساز است را باور کند؟!
ایضا اینجور تمهای فانتزی لااقل در چشم مخاطب ما شکستخورده است؛ طنز بیش از حد رئال یا زیادی فانتزی، چندان باب میل مخاطب نیست؛ لااقل تجربههای اخیر سریالسازی در این دو موفق نبوده است. هردوتا اینقدر غیرواقعی میشوند که ملت پس میزنند.
دقیقا اگر دقت کنید «پایتخت» یا «لیسانسهها» و یکی دوتای دیگر خارج از این فضا ساخته شدند یعنی میشد باورشان کرد. البته فانتزی و قصه شیشهای تولید کردن، ابدا بد نیست ولی باید دید آیا به قصه و حرف جدی که قرار است در لابلایش زده شود، میچسبد یا نه.
در یک جمعبندی کلی باید گفت؛ «گسل» سریالی است نسبتا مفرح که برخی امثال آن را دوست دارند و برخی نه. از این جور سریالها تا بخواهی ساختهایم و همچنان هم میسازیم! پس کار شاق و عجیب و غریبی نیست. حیف از حرفهایی که به اسم نقد اجتماعی و سیاسی قرار بود بزند اما در بیانش الکنِ الکن است. زبان برندهای ندارد!
انتهای پیام/