دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
25 شهريور 1396 - 16:38

«آشویتس خصوصی من» نقد شد/ شعر حسن همایون متاثر از سینماست

در نشست نقد کتاب «آشویتس خصوصی من» عنوان شد: شعر امروز ما به شدت متاثر از سینما است. شعر حسن همایون هم تاثیرگرفته از سینماست. منطق هنری سینما با شعر متفاوت است.
کد خبر : 212757

به گزارش گروه فرهنگی آنا از روابط‌عمومی این رویداد، در این نشست که در کتاب‌فروشی علمی فرهنگی برگزار شد، حجت بداغی منتقد و برگزار کننده نشست‌های این کتاب‌فروشی توضیحی درباره این نشست‌ها داد و در ادامه درباره‌ی «آشویتس خصوصی من» گفت: کتاب «آشویتس خصوصی من» همان‌طور که از اسم‌اش هم معلوم است،‌ کتابی‌ وابسته به امر سیاسی است. وابستگی به امر سیاسی به این معنی نیست که شاعر لزوما مانند خسرو گلسرخی شعر سیاسی بنویسد. منظور از شعر سیاسی، این است که در اشعار وابسته به امر سیاسی، استعاره به تعویق می‌افتد. از طرفی سعی می‌شود، تا جای ممکن استعاره‌ها به یک امر واقع و دلالت‌گر نزدیک شود. برخلاف شعر تغزلی که تا جای ممکن سعی می‌کند هرچیزی در شعر پدید می‌آورد را طوری برخورد کند که تا جای ممکن تاویل‌ها بیش‌تر شود. برای بررسی این‌گونه شعر، سه نفر را در نظر گرفته‌ام یکی احمد شاملو به ویژه در شعر‌های «در اینجا چهار زندان است» و «نازلی»، دیگری رضا براهنی در شعر «ظل‌الله» است و شخصیت دیگر هم آلن گینزبرگ است.


این منتقد در ادمه با بررسی شعر‌هایی از رضا براهنی و احمد شاملو و آلن‌ گینز‌برگ، تاکید کرد: هر سه این شاعران، در شعر‌هایی که وابسته به امر سیاسی خلق کرده‌اند، سعی می‌کنند استعاره را به تعویق بندازند و شعر حسن همایون هم در «آشویتس خصوصی من» از جهاتی به شعر‌هایی از این شاعران شباهت دارد. مثلا شعر «آن مرد روزنامه‌نویسی بود/ با ستونی پانصد کلمه‌ای برای هر روز/حالا سال‌هاست در زندان با خروار خروار...» به راحتی می‌توانیم این‌ها را پشت هم بچینیم. و از این وضعیت تقطیع خارج‌اش کنیم و با متنی مواجه شویم که کاملا در ساحت هنری – نه اطلاع‌رسانی و خبری- قرار دارد و کار سیاسی انجام می‌دهد. یعنی کاملا دارد از حقوق یک قشر خاص گرفتار سرنوشتی خاص به شکل خلاقانه و هنری حرف می‌زند. در این‌جا صرفا اطلاع‌رسانی نمی‌کند، که فلان روزنامه‌نگار را در فلان تاریخ زندانی کردند. او سعی می‌کند به بیانی هنری و ساحت هنر این مساله را پیش بکشد. استعاره‌پردازی‌ها را از متن می‌گیرد و نحو زبان را تا جای ممکن به نثر نزدیک نگه می‌دارد؛ در عین حال شعری‌ست که می‌توان ادعانامه کسی دانست که در زندان فریاد می‌کشد. تن زدن از استعاره‌پردازی در سطر‌ها و به کار گرفتن منطق نثر در نوشتار و تلاش برای تحقق شکل دادن یک ساختار استعاری، مهمترین خصیصه‌ای است که در «آشویتس خصوصی من» پیدا کردم. این ویژگی از همان شعر آغازین کتاب که در قبرستان روایت می‌شود، تا شعر‌های دیگر به وضوح دیده می‌شود. همچنین دیگر ویژگی این اثر، تن زدن از «صفت‌سازی» است. شاعر «آشویتس خصوصی من» تا جای ممکن از صفت‌سازی پرهیز می‌کند. در زبان به هر چیزی که صفت دهیم، گرفتن معناهای ضمنی از آن کار سختی می‌شود. صفت به متن جهت می‌دهد و هدایتش می‌کند.زمانی شاعر تا جای ممکن صفت‌ها را برمی‌دارد و سعی می‌کند از طبیعی‌ترین شکل ارتباط برای توصیف صحنه‌هایش استفاده کند و می‌گوید، چیزی بیش‌تر از آن‌چه می‌خواهم به شما ارائه کنم را تصور نکنید. مثلا در همان شعر درباره روزنامه‌نگار زندانی، که همه چیزش را گرفته‌اند و با تصویر‌سازی فوق‌العاده معناسازی می‌کند و این‌طور نیست که بگویم چون شعر استعاره ندارد و صفت‌پردازی نکرده است پس معنای بزرگی تولید نمی‌کند. شاعر با حذف این امکان‌های زبان کاملا موضع خودش را مشخص می‌کند و می‌گوید من آدمی هستم که با امر واقع و روزانه جهان در ارتباط هستم. شعرش را از تمام امکان‌های کلام خیال‌انگیز تا جای ممکن تهی می‌کند و ما با متنی طرف هستیم که شاعر دغدغه‌هایش را خارج از زیبایی‌شناسی بازی‌های مرسوم زبانی به مخاطب منتقل می‌کند.


فریاد ناصری شاعر و منتقد نیز درباره «آشویتس خصوصی من» گفت: وقتی من اول‌بار کتار را خواندم همین خالی بودنش از استعاره و مجاز و... خیلی اذیتم کرد. یعنی اصلا تا یک جایی خواندم و نتوانستم ادامه دهم. آن را کنار گذاشتم و فکر کردم چرا باید این کتاب را بخوانم؟! بعد از مدتی دوباره شروع کردم به خواندن و نشانه‌هایی چیده شده حول متن را پی گرفتم. نشانه‌ها را کنار هم گذاشتم و دیدم موتیف‌هایی زیاد در شعر‌های حسن همایون تکرار می‌شود. یکی از آن موتیف‌های تکرار شونده مشت گره کرده بود. هم‌چنین تاریکی، حفره، کارد هم از دیگر موتیف‌های شعری این مجموعه بود. مثلا در شعر «بی‌خوابی عمیق» می‌گوید:« پلک بر هم می‌گذارم/ فرو می‌روم در شعرهایم/ دستم بیرون مانده با انگشت‌های گره کرده...» شعرهای این مجموعه بر اساس منطق نثر شکل گرفته و پیش می‌رود و بر همین اساس است که این دست موتیف‌ها در شعر‌هایش موثر واقع می‌شوند. از طرفی وقتی می‌بنیم گاه در شعر‌های عاشقانه‌ی مجموعه «آشویتس خصوصی من» نثر از منظق نثر فاصله می‌گیرد و زبان پر‌رنگ‌تر می‌شود و مثلا ترکیب «بلبشوی جنگل» را به کار می‌گیرد.


او متذکر شد: وجهی دیگر شعر‌های این مجموعه ابهام آن است. مثلا در شعر «اشتیاق پنهانی» نوشته است: «از کت و دامن آویزان بر جارختی/ زن‌های بی‌شماری را در می‌آورد/ لباس را رها می‌کند/ با آن‌چه پنهان دارد/ کارد را فرو می‌برد/ در میان حفره‌های سرخ نشسته در سیاهی/ تاریکی‌ها را رها می‌کند/ با آن‌چه پنهان دارد/ کلمه‌ها را به هم می‌ریزد/ به خیالی می‌تواند پنهان کند جنایتش را/ شعرها را رها می‌کند/ با آن‌چه پنهان دارد.» این شعر در بند، بند و سطر‌هایش چیز مبهمی ندارد اما وقتی این سه بند کنار هم می‌نشیند، آن ابهام تازه خودش را نشان می‌دهد. اگر چه استعاره در سطر‌ها حذف شده است اما متن در کلیت به سمت استعاری پیش می‌رود.


ناصری تصریح کرد: اکثریت شعر‌های کتاب در منطق نثر شکل می‌گیرد و پیش می‌رود. می‌پرسیدم آن «مشت گره کرده»، «تاریکی»، «چاقو» دیگر موتیف‌ می‌خواهند چه کار کنند؟ بعد دیدم هیچ کار نمی‌کنند. از قضا در شعر‌هایی می‌بنیم آن «مشت گره کرده» به عنوان نماد خشم و عصیان هیچ کاری نمی‌کند، و در حال فروریختن است. به نظر من در این مجموعه ما با یک استعاره کلی از وضعیت امروز روبرو هستیم. وضعیتی که امکان گذر از آن میسر نیست و فقط می‌توانیم تبیین و توصیف‌اش کنیم. می‌توانیم بگوییم چگونه است اما نمی‌توانیم سردربیاوریم که در نهایت بعد از این وضعیت باید چه کار کرد؟ یا قبل آن چه بوده است و چه شد به اینجا رسیدیم؟! شعر‌های «آشویتس خصوصی من» از نقطه‌ای درگیر وضعیت کنونی شروع می‌شود و در نقطه‌ای درگیر همین وضعیت پایان می‌یابد؛ قبل از این وضعیت و بعد آن برای ما روشن نیست برای همین است که مشت گره کرده فرو می‌ریزد. انگار شاعر نمی‌تواند از این وضعیت خلاصی کند و نه این‌که شاعر نمی‌تواند، نشانگر این است که جامعه ایرانی نمی‌تواند از این وضعیت بغرنج گذر کند.


وی در بخشی دیگر از سخنان‌اش با طرح این پرسش که آیا نثر به کار گرفته در شعر‌های «آشویتس خصوصی من» بازتولید همین وضعیت بغرنج نیست، تصریح کرد: در شعر‌های این مجموعه ، از بیان و نثری استفاده شده است که شبکه‌های تلویزیون و فضا‌های رسمی نیز استفاده می‌کند. ما از بیان و نثر و زبانی استفاده می‌کنیم که جریان‌های رسمی و فضای رسمی هم از آن بهره می‌گیرند و گویی زبان ما در گسترش رسانه‌ها و فضای رسمی تسخیر شده است و ناگزیر آن‌چه برای جریان منتقد وضع موجود می‌ماند، گزارشی از این وضعیت است و شاید به همین دلیل است که شاعر مجموعه «آشویتس خصوصی من» برای تمایزگذاری با جریان رسمی، سعی می‌کند جغرافیای زیست فکری‌اش را روشن کن و آن را گسترده را نشان دهد و در پی‌نوشت‌ها و پیشانی‌نوشت‌ شعر‌های مجموعه به شاعران نویسندگان و آهنگسازان منتقد استناد می‌دهد. متن می‌خواهد بگوید من با این‌ نشانه‌ها حرف می‌زنم. این‌ها نشانه‌های مرزهای گسترده حرف من است. وقتی شاعر از نثری استفاده می‌کند که جریان‌های رسمی هم از همان استفاده می‌کنند، از این فکت‌ها هم ناگزیر کمک می‌‌گیرد.


او در بخشی دیگر از صحبت‌هایش با استناد به شعرهایی از مجموعه «آشویتس خصوصی من» گفت: وضعیت‌هایی که حسن همایون توصیف می‌کند، جایی کار می‌کند و موثر است که وارد نوعی از نثر و نوشتار می‌شود که تهی از هر چیزی حرف می‌زند و آن‌جا که آشکار به بیانی سیاسی – اعتراضی می‌رود و گل درشت از «فرخی یزدی» و «اوین» و «شاعر لب‌دوخته» حرف می‌زند، اجرا و بیانی موثر ندارد. به حسن همایون پیش‌نهاد می‌‌کنم به آن شعر‌هایش که فکر می‌کند، موثر است و عملا حرف می‌زند، چندان توجهی نکند. بلکه توجه‌اش به شعر‌هایی باشد که متن حرف می‌زند. آن‌جایی که آگاهی شاعر بر متن غلبه می‌کند از تظاهرات و این مسائل حرف می‌زند؛ اصلا حرف نمی‌زند و هیچ کاری نمی‌کند. متنش اثری ندارد. از قضا آن‌جایی که فکر نمی‌کند دارد حرف می‌زند متن‌اش به قوت حرف می‌زند. در آن شعر‌هایی که تمایز می‌گذارد بین خودش و طبیعت و دیگر عناصر موفق است. این‌که انسانی توانایی شناخت سنگ و گیاه دارد؛ به طو‌ر کلی این نوع سطرها و بندها در کتاب «آشویتس خصوصی من» کم نیست؛ اما من فکر می‌‌کنم حسن همایون خودش نمی‌خواهد این‌ها اصل کتابش باشد. حسن توجهش به آن سمت فریبنده است. سمتی که به تو می‌گوید. شاعری معترض به وضعیت اجتماعی هستید. مثلا در شعر « روایت اپیزودیک مردی عاشق به یک بندر» که شعیر عاشقانه است، به شکل خلاقانه‌ای همه چیز را نقد می‌‌کند. در این شعر آمده است:« زنی را که دوستش دارم / بندری تنهاست در جنوب سرزمینم / سینه‌اش گاه غم دارد گاه نفت خام / می‌آیند می‌برند همین‌جور /اما تمامی ندارد/ مدام آه می‌کشد» در ذهن من آمد این شعر نقیضه چندچیز در ذهن ما ایرانی‌هاست. مثلا نقیضه « وقتی من بچه بودم غم بود اما کم بود». این شعر بیان طنزی دارد و در این حال سیاسی هم هست و آن جمله‌های شعاری که می‌خواست بگوید؛ لبش را دوختند و کشتند و زدند. این‌جا به بیانی خلاقانه میان یک شعر عاشقانه سر و کله‌اش پیدا می‌شود. «سینه‌اش گاه غم دارد/ گاه نفت خام/ می‌آیند می برند همین‌جور» غارت‌شدگی، از دست دادن، همه چیز در این هست در یک شعر کوتاه و عاشقانه است. در حالی که حسن همایون آنقدر فکر نمی‌کند این شعر به نسبت دیگر شعرهایش سیاسی باشد.


فریاد ناصری در پایان تاکید کرد: شعر امروز ما به شدت متاثر از سینما است. شعر حسن همایون هم تاثیرگرفته از سینماست. منطق هنری سینما با شعر متفاوت است. اگرچه مجازها و استعاره ها در هر دو کار می‌کنند اما آن‌چه آنجا کار می‌کند با شعر متفاوت است. به اعتقاد من استفاده از تکنیک‌های سینما در شعر یک مبحثی است. گم شدن در آن فضای سینمایی یک مبحث دیگر است . آسیب شعر حسن همایون دو چیز است. یکی دقت نکردن به آن منطق نثری؛ یکی غرق شدن در سازه‌هایی که ارجاع‌های زیادی دارد. نقاط قوت‌اش دقیقا آن‌جایی است که زبانش فارغ از هر آن‌چیزی به شکل کاملا برهنه حرف می‌زند. و هیچ چیزی را نمی‌خواهد گل درشت کند. او آن‌جا مولفق است که انسانی مرده دنبال تمایز خویش با طبیعت است. انسانی که پی جدا کردن استخوان‌هایش از علف‌ها ست و فردی شکنجه شده، دفن شده در طبیعت و حالا بلند شده و می‌گوید من انسانی بودم که نه سنگ بود و نه گیاه. این‌ها استخوانهای من است. این دست شعر‌ها نقطه قوت آثار حسن همایون است.


حجت بداغی در پایان گفت: هدف ما از این نشست‌ها، بد و خوب گفتن نیست ما ارزش‌گذاری نمی‌کنیم بلکه سعی می‌کنیم در این نشست‌ها مباحثی را بگیوییم که به کار شعر و نویسنده برای تجربه‌های بعدی‌اش بخورد.


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب