اسارت کربلاوار و شهادت عاشورایی شیر بیشۀ ایران اسلامی «شهید محسن حججی» بار دیگر قصۀ آسمانی «مدافعان حرم» را میان ما خاکیان عُزلت گزیده به فریادی بلند طنینانداز کرد.
در هیاهوی اشکها و رشکها، تحیرها و تحسینها و... اما زمزمههایی هم به گوش میرسید که بهراستی سرحدات ما کجاست؟ و جوانان وطن از کدامین جغرافیا، ساحت امنیتی و کرانۀ کرامت ملّی دفاع میکنند؟
ایران ما سرزمینی اساطیری است که کهنه کتاب حیات تاریخی، آن مشحون از اسطورههای الهامبخش است. ایران هیچگاه تنها یک گسترۀ جغرافیایی با سرحدات مصرح نبوده که اگر اینگونه بود لابهلای کشورگشاییهای فاتحانه و اشغالهای جابرانه به سطوری مستور بَدل میشد.
از پگاهان تاریخ تا جمهوری اسلامی ایران این قبض و بسط سرزمینی بیوقفه ادامه داشته است که اگر اینگونه بود زیر سُم ستوران اسکندرها و چنگیزها به افسانهای فراموششده مبدل میشد.
ایران همیشه در بطن هارتلند و قلب تنیدۀ ژئوپلیتیک گیتی بوده و تقدیر تاریخی جغرافیای آن باعث شده تا هزار زخم ناسور بر جان شیرینش داشته باشد و پس از تلاقی این رود خروشان با بحر عظیم و عزیز معرفتی اسلام به جریان جاری و نامیرایی مبدل شود.
جاودانگی ایران ما همواره از آن جهت بوده که بیش از آنکه یک جغرافیا با سرحدات محدود باشد یک «منظومۀ معرفتی» بوده است.
جمهوری اسلامی ایران هرگز یک دولت - ملت در قوارۀ مضیق و کلاسیک نبوده و اصولاً چنین باوری را هم برنتافته است که اگر سِنخ و سیاق حاکمیتی و حکومتداری از جنس پذیرش و تمکین از قواعد آمرانه و ظاهراً معمول میبود و خود را در قالب ساختار- کارگزار تعریف میکرد، اکنون از سوی صاحبان سلطه و آمریت در نظام بینالملل «دولت یاغی» قلمداد نمیشد. دولت یاغی که دولتهای طاغی تاب گفتمان سازی و الهام بخشی او را ندارند. دولتی که واقعیتها را میداند ولی از آنجایی که الزاماً برای آنها حقانیت قائل نیست از تمکین آنها سرباز میزند.
اینیک واقعیت است که ایالاتمتحده و دیگر بازیگران بزرگ، ساحت اقتصادی و قابلیتهای فنّاورانه بسیار نیرومندتری دارند.
اقتصاد آمریکا بزرگترین شاکله اقتصاد جهانی را به خود اختصاص داده و نیرومندترین ارتش جهان را در حوزههای جوی، بری و بحری دارد و با دهههای متمادی الیناسیون «ازخودبیگانگی» فرهنگی جوامع هدف، داعیهدار فرهنگ پیشرو بشری است و...
اما آیا این واقعیتها برای آمریکا تولید حقانیت در قول و فعل خواهد کرد؟
قرنهاست که نگاه بُزدلانه و منفعلانه از سر خوف و رجا به واقعیات، آستانبوسی و چاکری درگاه ظالمان را در پی داشته است. این یک واقعیت است که این بردگان تن داده به بردگی هستند که اربابان جابر و خدایگان های مطلقالعنان را میآفرینند.
هزینه – فایده برآمده از واقعیات حُکم میکند به تمکین از کدخدایی که دهکدۀ جهانی را مسخر خویش ساخته است. ولی نشئگی برآمده از مُخدر واقعیات برای مردمان و رهبرانی که نمیتوانند زوزۀ کرکننده بمبهای فروآمده بر صنعا، تعز، بنت الجُبیل و مارون الرأس و ضجۀ زجرآور مادران و کودکان بینوا را نشنوند.
مردمان و رهبرانی که بنایی برای تجاهل نسبت به ظلمها، جفاکاریها، نابرابریها، تباهیهای اخلاقی و خشونت فروشی و... ندارند که ظاهراً واقعیتهای ساری و جاری نظام بینالملل است ولی ابداً نسبتی با حقانیت و البته ارتباطی با عدالت ندارند.
ما قریب به چهل سال است که واقعیات را میبینیم ولی بنا داشته و داریم که محک عیارسنج ما در فهم و ارزیابی امر واقع، نسبت آن با حق و عدل باشد و این همان منطق علوی خیبرشکنی است که در قاموس ذهنی واقعیت باوران نمیگنجد چراکه بهزعم آنان از استدلال عینی برآمده از هزینه – فایده ارتزاق نمیکند.
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود
آخر کدامین عقلانیت محاسبهگری حُکم میکند که مجتهدی که در منطق محاسبه گرانه حائز کمترین برخورداری مادی بود چه شانسی برای بر هم زدن بنیاد یکی از نیرومندترین رژیمهای سیاسی عصر خود داراست؟
فریاد رسا و الهی او اما نفخ صوری بود که میلیونها جان عاشق را در سماعی عاشقانه به خیابانها کشانید و طومار حیات یک امپراتوری فاسدِ چند هزارساله را درهم پیچید.
حیرت و خشم درهمتنیده کدخدایان فارغ از خدا را پایانی نبود.از شرار خشمشان جنگی درگرفت که هزار دیو تنورهکش بر سامان اهورایی ما خروشیدند ولی هماندم مسیحایی پیر خمین بود که کرور کرور سیاوش عطشناک عاشورا را یکشبه رعنا کرد و رستم زمانه کرد تا خط سرخ حسینی به سرخط خونرنگ هزارهزار عباس واکبر عاشق و لبیکگو جاویدان بماند.
جنگ صلیبی شوالیههای متکبر و مستکبر پس از ۸ سال نه فقط مطامع آنان را تأمین نکرد که بر جریدۀ عالم دوام ما را حک کرد.
قصه پُرغصه حیلت سازیهای این سامریهای زمانه پایانی نداشت و هر دم شعبدهای از آستین آنان به درمیآمد اما زمانی که ناخدای سفینه شما در این بحر متلاطم پیر خمین و خلف خداجوی او باشند از توفان چه باک؟
ما با پایان جنگ تثبیت و تحکیم مرزهای جغرافیایی خویش را به جهانگیرترین فریاد به گوش جهانیان رسانیدیم.
از فردای خاتمۀ ظاهری دفاع مقدس و جنگ سخت، استراتژی استحالۀ فرهنگی و تحلیل بردن بنیادهای ایدئولوژیک و تئوریک این سامان حقانیت جو و گریزان از واقعیات مجعول در دستور کار صاحبان زر، زور و تزویر قرار گرفت.
و همزمان جرس بیدارباش قافلهسالار بصیر ما نیز به صدا درآمد که شکل جبهه، خاکریزها، ابزارهای آن تغییریافته ولی غایت مندی شوم آن در به تمکین واداشتن امالقری و استحالۀ ارکان معرفتی آن از دستور کار خارج نشده است.
تفاخر و زیبایی – شورانگیز این نهیب رهبر فرزانه انقلاب زمانی بیشتر جلبتوجه میکند که بدانیم هشدارهای حکیمانۀ رهبری مقارن زمانی است که جوزف نای و دیگر ایده پردازان قدرت هوشمند و جنگ نرم هنوز بهتمامی و جمعبندی نظری نرسیده که چشمان بیدار او ابرهای تیرۀ حادثه را رصد کردهاند. بگذریم از دولتهای لبیک گوی بیعملی که هرگز آنگونه که بایدوشاید نهفقط بهاندازۀ حساسیت رهبری که بهقدر وسع هم در این وادی نکوشیدند و همین بود که باز ایشان با آزردگی، مستقیماً مردم، جوانان و فرهیختگان را مخاطب قرارداده و شخصاً به تبیین مفهومی جنگ نرم و تقسیم کار ملّی در مواجهه با آن پرداختند و طبق معمول محکمترین دخیلهای خود را بر دلهای عاشق جوانان وطن گره زد که آنان را افسران جوان جنگ نرم خواندند. افسونهای وسواس الخناس جنگ نرم هم به فرجام نامبارک مطمح نظر نظام سلطه نائل نشد، گرچه زخمهای ناسور بسیاری بر جان و جهانمان نهاد.
آخرین پردۀ نمایش کدخدایان تبهکار، آزاد کردن هیولای آدمیخوار و عافیت سوز *تکفیرگرایان سلفی* از چراغ جادوی فتنه بود. این کمان کین کشیدنهای پیاپی و عداوت های تمام ناشدنی، از آنجایی بود که مرزهای ما را ایدئولوژی ما و جانهای شیفتهای که دل در گرو آن داشتند تعیین کرده و میکند.
عَلم مرزهای ما در ضاحیه و عرسال، صعده و صنعا، حلب و لاذقیه و در عراق عرب و ... بر دوش شجاعانی است که از تاریکی درون غارهای محصورکنندۀ واقعیت باوران عدالت گریز، گریزانند.
اندیشه مطرود و منفور سلفی گرایی جهادی با جادو و تدلیس ابلیسهای زمانه قامت راست کرد و با توحش و شمشیرهای آخته به سرحدات معرفتی ما در جهان اسلام و خاصتاً ژئوپلیتیک شیعه تاختند. دعوای آخرالزمانی کارگزاران شیاطین با مسلمین و دلدادگان تشیع علوی بالا گرفت. آتش خشم عصیان آسای این جماعت که مصداق «ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم» هستند کران تا کران باغ باورها و سرحدات معرفتی و حتی جغرافیایی ما را آماج خویش ساخت. اما بیشۀ شیرپرور ایران اسلامی که دهههاست با زوزۀ کفتارها و پرواز کرکسها مأنوس بوده با تردید و هراس بیگانه است. اینجا منزلگاه منتظران عاشق و سلحشوری است که از چشمهسار عاشورا ارتزاق میکنند.
سقوط دومینووار شهرهای عراق و سوریه یکی پس از دیگری سوار بر امواج توحش داعش و دیگر قداره کشان تکفیری با صحنهگردانی و حمایت محور غربی- عربی و مساعدتهای صهیونیستها و ترکها، طلیعههای نبردی آخرالزمانی و ناگزیر را هویدا کرد.
این بار تلاقی کفر و تکفیر توأمان سرحدات استراتژیک و کرانههای ایدئولوژیک ما را آماج شرارههایی شوم خویش کرده بود.
موجودیت جمهوری اسلامی ایران و کیان دیرینۀ آن به مجاهدت مجاهدان جوانی گرهخورده است که از تبار آب، آیینۀ و آسمان هستند و با تمام افقهای مشرقی نسبت ناگسستنی دارند.
*مدافعان حرم* نهفقط صیانت گران سرحدات جغرافیایی که دردانههای نامیرای تبار سلحشوری هستند که عباس وار از علقمه ها درمیگذرند، سر و دست نثار دوست میکنند و به بانگ بلند «کلنا عباسک یا زینب(سلامالله علیها)» میگویند.
در بزنگاهی تاریخی نبض منافع ملّی و باورهای معامله ناپذیر ایدئولوژیک ایران اسلامی در شامات و بینالنهرین میزند. شیران امالقری را هراسی از شعبدههای صهیون، کید آمریکا و زوزههای کفتارهای تکفیری نبوده و نیست. حججی جوان با سیمای آسمانی و آرام و رگهای بریدۀ گردنش جلوهای بود از کرور کرور جانهای عاشق و شجاع که سر تمکین ندارند ولو آنکه سرشان را تقدیم آستان دوست کنند.
و حال اسماعیل به قربانگاه رفته ما سرداده و سرفراز به ایران اسلامی باز می گردد.
* معاون فرهنگی و دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمانشاه
رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
انتهای پیام/