هشدار درباره بازی بزرگ در آسیای مرکزی
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری آنا، با وجود ارتباطات غیر رسمی روسها با گروه طالبان، بهدنبال وخامت روابط مسکو و واشنگتن احتمال استفاده واشنگتن از گروههای تروریستی برای نفوذ به کشورهای آسیای مرکزی و تهدید روسیه و چین وجود دارد، بنابراین مسکو اوضاع را از نزدیک بررسی خواهد کرد. مقامهای روسی در این راستا اعلام کردهاند اگر حکومت افغانستان و آمریکا قادر به مقابله با داعش نیستند، مسکو برای مقابله با آن از گزینه نظامی استفاده خواهد کرد.
مطابق خبرهای منتشره، اوایل هفته پیش بود که جنایت دیگری از سوی طالبان و داعش در میرزااولنگ افغانستان رقم خورد که داعیه افزایش ناامنی درمنطقه را شدت بخشید. در این راستا با آقای سید رضا هاشمی، تحلیلگر ارشد امور کشورهای مشترکالمنافع گفتوگویی ترتیب دادهایم که در ذیل متن این گفتوگو را میخوانید.
با توجه به حضور و فعالیت همزمان طالبان و داعش در افغانستان و اقداماتی مانند جنایت میزرا اولنگ در ولایت سرپل، وضعیت امنیتی منطقه و نقشه حضور گروههای تروریستی و تندرو را در افغانستان و آسیای مرکزی را چگونه ارزیابی می کنید؟
وضعیت امنیتی در منطقه آسیای مرکزی زیاد خوب نیست. وضعیت در سوریه و عراق به ضرر جریانهای تروریستی در حال ادامه است و به نظر میرسد که آنها نیروهای افراطی خودشان را به خصوص آنهایی که مقیم در منطقه آسیای مرکزی هستند را به سمت آسیای مرکزی هدایت میکنند و میخواهند جریان بازی را به سمت کشورهای آسیای مرکزی بکشانند.
پایگاه اصلی نیروهای داعش و طالبان در افغانستان و شمال پاکستان است و آنها در صدد این هستند که به سمت آسیای مرکزی از جمله تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان بروند. خبرهای زیادی در این زمینه رسیده است که در مرز تاجیکستان جمعیتی در حال سازماندهی هستند که از افغانستان به سمت تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان بروند، همچنین خبرهای زیادی در این باره منتشر شده که در مرز تاجیکستان جمعیتی بالغ بر 4 تا 5 هزار نفر نیروی آموزش دیده حضور دارند و بنابر اظهارات مقامهای روسی هر دو ماه تقریبا 150 نفر آموزش میبینند و 2 هزار و 500 نفر هم نیروی آموزش دیده در نزدیکی مرزهای ترکمنستان حضور دارند که نتیجه این اقدامات نشان دهنده این است که جریان تکفیر به دنبال این است که جریانات آسیای مرکزی را از نظر امنیتی دچار تحول کند.
به اعتقاد بنده بازی بزرگی میان سه قدرت چین و روسیه از سویی و آمریکا از سوی دیگر در آسیای مرکزی تجلی یافته است و منبعد شاهد افزایش اقداماتی نظیر انچه که در روستای میرزا اولنگ افتاد، خواهیم بود که لازم است روسیه و چین مسئولیت منطقهای و بینالمللی خود را در این زمینه ایفا کنند.
اما درباره موضوع امنیت در آسیای مرکزی لازم است به یک تاریخچهای از روابط میان غرب و روسیه بپردازم که معتقدم تمام تحولات در آسیای مرکزی تابعی از تقابل میان کشورهای غربی به رهبری آمریکا با کشورهایی چون روسیه و چین است. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، آمریکا به این فکر بود که ایدئولوژی کمونیسم به عنوان اصلیترین عناصر تولید قدرت دیگر از بین رفته و روسیه به عنوان بازمانده اتحاد شوروی دیگری نمیتواند مانعی بر سر راه سیاستهای یکجانبهگرایی آمریکا در عرصه جهانی باشد. رویکرد سیاست خارجی بوریس یلتسین پس از فروپاشی و گرایش گسیخته و غیر منسجم آن به سوی غرب هم بر تقویت این تفکر شدت بخشید و آمریکا را به این نتیجه رساند که روسها در حال حرکت به سمت غرب بوده و در راستای سیاستهای سلطه جهانی قرار خواهند گرفت.
رویکرد سیاست خارجی یلتسین گرایش به سمت غرب بود که از سال 1991 تا سال 2000 این سیاست ادامه داشت. اما پس از گذشت این زمان او به این جمعبندی رسید که این سیاست پاسخگوی منافع اصولی کشور روسیه نیست. بعد از این جریانات یلتسین با اراده خود و مشورت نخبگان از قدرت کنارهگیری کرد و تیم ولادیمیر پوتین به قدرت رسید که سیاست او کاملا مغایر با سیاستهای یلتسین بود. او سیاست خود را بر مبنای حفظ نفوذ و ثبات قدرت در «خارج نزدیک» بنا کرد.
لذا بر این اساس، اشتباهی که غربیها مرتکب شدند این بود که با فروپاشی ایدئولوژی کمونیسم فکر کردند همه چیز تمام شد و رویکرد یلتسین این رویکرد را تقویت کرد. اما با آمدن تیم آقای ولادیمیر پوتین در سال 2000 میلادی و اقدامات موثر داخلی او و همچنین ایجاد انسجام و تمرکز در ساختار قدرت، اوضاع تغییرکرده و غربیها را غافلگیر کرد. میشود گفت که ناسیونالیسم روسی به عنوان یک عنصر بسیار قوی جایگزین ایدئولوژی کمونیسم شد و این نکته، نکته مهمی است.
آمریکاییها بعد از روی کار آمدن پوتین به این نتیجه رسیدند که درست است که ایدئولوژی کمونیسم از بین رفته ولی ناسیونالیسم روسی به خوبی توانسته است جایگزین ایدئولوژی کمونیسم اتحاد شوروی شود. بنابراین غربیها به این نتیجه رسیدند که چون روسها تمام عناصر قدرت را در درون خودشان دارند،حتی اگر با خاک هم یکسان شوند میتوانند در مدت 10 سال تبدیل به یک تهدید جدی برای آمریکا شوند. به زعم بنده، بعد از اینکه این جمعبندی انجام شد غربیها به دنبال این موضوع رفتند که روسیه را تجزیه کنند اقدامات زیادی را به کار بستند که اصلیترین آنها را میتوان سیاست گسترش ناتو به شرق، موضوع سپر دفاع موشکی و انقلابهای رنگی در کشورهای گرجستان، اوکراین و قرقیزستان و تحریمهای سختگیرانه اقتصادی بیان کرد. در نتیجه این اقدامات پوتین نیز اقدام به اتخاذ سیاست واکنش متقابل کرد که این سیاست از ناحیه غرب و آمریکا همچنان در حال پیگیری است.
روسیه در مقابل غرب چه سیاستهایی را به کار برد؟
روسیهی پوتین از حالت انفعالی و تدافعی(البته به جز دوره ریاستجمهوری مدودف که این موضوع در جای خود باید بررسی شود) خارج شد، بهعنوان نمونه در زمانی که دیمیتری مدودف، رئیسجمهوری روسیه بود در موضوع لیبی خیلی انفعالی رفتار و باعث شد لیبی را از دست بدهند اما در موضوع سوریه خیلی جدی وارد شدند و میبینیم که الان آنها ایستادگی کردند. در اوکراین یک قدم جلوتر رفتند و شبهجزیره کریمه را ضمیمه روسیه کردند. استدلال آقای پوتین این است که باید سیاست تهاجمی را در قبال کشورهای غربی در پیش گرفت و الا تقابل با کشورهای غربی پاسخگوی منافع ملی روسیه نخواهد بود.
از مواردی که به عنوان سلاح غرب در مقابل روسیه بیان کردید کدامیک در موقعیت دفاعی روسیه تاثیرگذارتر بود؟
همه اینها تاثیرگذار بود و چون موضوع ما در زمینه آسیای مرکزی است نمیخواهم وارد قضیه سپر موشکی و تحولاتی که در اوکراین رخ داد، شوم. اما غرب علاوه بر اقداماتی که برشمردم تا کنون دست به اقدامات زیادی زده است. کشورهای اروپای شرقی و مستقل مشترکالمنافع را تشویق کرد تا عضو ناتو شوند. توسعه فعالیتهای تروریستی در منطقه قفقاز به خصوص در استانهای داغستان و چچن و گسترش ترانزیت مواد مخدر به داخل روسیه اقداماتی هستند که با هدایت غربیها در حال رخ دادن است. این حلقه با توسعه تروریسم در منطقه آسیای مرکزی در حال تکمیل شدن است.
این موضوع روسیه بود، ولی از طرف دیگر آمریکاییها از ناحیه چین نیز نگرانیهای زیادی دارند؛ بحران کرهشمالی از این ناحیه قابل ارزیابی است که ما وارد این موضوع نمیشویم.
در منطقه آسیای مرکزی چین بهطور مستقیم از تحولات منطقهای تاثیرپذیر است به چه معنا؟ ما در منطقه غرب چین استانی به نام سینکیانگ داریم. بیشتر جمعیت این استان مسلمان هستند و نژادشان اویغور است و چنانچه افراطگرایی اسلامی در منطقه آسیای مرکزی توسعه یابد، طبیعتا این استان مسلمان نشین سریع و مستقیم تحت تاثیر این تحولات قرار خواهد گرفت. ضمن اینکه این را هم اضافه کنم که حضور اویغورها و مسلمانان چینی در داخل جریان داعش و طالبان بهشدت افزایش یافته است و این برای چینیها نگران کننده است. بنابراین، چنانچه تحولی در آسیای مرکزی رخ دهد قاعدتا روسیه و چین بهطور مستقیم تحت تاثیر آن قرار خواهند گرفت. با توجه به این پیشزمینه، در اوضاع کنونی هم در افغانستان و هم در آسیای مرکزی اوضاع اصلا مطلوب نیست و به نظر بنده، توسعه افراطگرایی و شبیه آنچه در عراق و سوریه است، در حال رخ دادن است.
گسترش نفوذ تروریسم در این منطقه به خصوص با کاهش نفوذ آنها در کشورهای مانند عراق و سوریه چه تاثیری بر محیط امنیتی منطقه به خصوص همسایگان دارد؟
طبیعتا عواملی در درون منطقه وجود داشته که زمینه را برای ظهور گروههای افراطی همچون داعش مساعد کرده است. اولین و اصلیترین عامل، اراده سیاسی آمریکا در راستای فشار هرچه بیشتر بر دو کشور چین و روسیه است. دومین عامل این است که این کشورها در همسایگی افغانستان هستند که کانون توسعه تروریسم و منشا تولید و قاچاق مواد مخدر در دنیا است. سومین عامل، این است که در کشورهای آسیای مرکزی نارضایتی عمومی از دولتهای مستقر وجود دارد و این نارضایتی بستر را برای توسعه تروریسم فراهم میکند. چهارمین عنصر، ذخائر انرژی زیاد در منطقه و به ویژه در کشوری همچون ترکمنستان است، که این انرژی باعث شده است تا بخش قابل توجهی از اقتصاد روسیه حمایت شود و چینیها نیز هم اکنون از حجم قابل توجهی از این انرژی بهره می برند و روز به روز هم این بهرهبرداری در حال افزایش است. بنابراین، غربیها بهدنبال ایجاد اختلال جدی در تامین انرژی روسیه و چین از آسیای مرکزی هستند. پنجمین عامل، بیثباتی و نداشتن اقتدار حکومتی است که به ضعف امنیتی در نقاط مختلف آسیای مرکزی منجر شده است. ارتشهای این کشورها توانایی مقاومت در برابر جنگجویان جسوری چون داعش ندارند و اگر تروریسم در منطقه توسعه یابد و آنها جایگاه خود را تثبیت کنند، بعید میدانم که ارتشهای این کشورها توانایی جنگیدن داشته باشند و چالشی جدی به وجود خواهد آمد. ششمین عامل حمایت و تبلیغ گسترده عربستان در زمینه وهابیت است. عربستان سعودی به شدت در زمینه تبلیغ وهابیت فعالیت میکند و سرمایه کلانی را در این زمینه خرج کرده است و از طریق ارتش پاکستان بودجههای زیادی را برای گسترش تروریسم هزینه کرده است.
ارتش پاکستان بارها این موضوع را رد کرده است و منکر حمایت از گروههای تروریستی شده است.
طبعا کسی که از تروریسم حمایت میکند نمیآید این موضوع را بهطور علنی اعلام کند. این موضوع چیزی نیست که قابل کتمان باشد.
یعنی شما معتقد هستید در پس پرده، ارتش پاکستان از گروههای تروریستی حمایت میکند؟
معتقدم نمیتوان به اقدامات آمریکا، عربستان سعودی، ارتش پاکستان و تاحدود زیادی اقدامات مستشاری کشور ترکیه با توجه به موقعیتی که در آسیای مرکزی دارد، بی توجه بود.
عامل بعدی که منطقه را برای هرگونه فعالیت افراطی آماده کرده است مخالفت دولتها با فعالیت سیاسی مسلمانان در آسیای مرکزی است. بعد از فروپاشی، به جز قرقیزستان (که آن هم بعد از انقلابهای رنگین، اوضاع داخلی برای مردمش سختتر شده است) همه روسایجمهوری کشورها بازماندگان از دوره اتحاد جماهیر شوروی هستند و اعتقادی به مشارکت سیاسی احزاب مسلمانان ندارند. آخرین عامل اینکه که بیشترین جمعیت منطقه آسیای مرکزی از فساد و خودکامگی حکام کشورهای منطقه و عدم گردش نخبگان ناخرسند هستند. این هشت عامل به نظر من زمینه را برای توسعه تروریسم در منطقه و آسیای میانه کاملا مساعد کرده است.
علاوه بر این، من باید نکتهای را بیان کنم و آن این است که در قسمتهای شمالی تاجیکستان، جنوب شرق ازبکستان و جنوب قرقیزستان، منطقهای به مساحت تقریبا 22 هزار کیلومتر قرار گرفته که به «وادی فرغانه» معروف است. بیشترین تراکم جمعیت در آسیای مرکزی در این منطقه قرار دارد. طبق اخبار غیر موثق بیشترین افرادی که از منطقه آسیای مرکزی به داعش پیوستهاند، در همین منطقه وادی فرغانه زندگی میکردهاند. بنابراین با این پیش فرض زمینه توسعه تروریسم دروادی فرغانه بسیار مساعد است. نکتهای که باید به آن اضافه کنم آن است که از این وادی فرغانه و کشورهای تاجیکستان، ازبکستان و قرقیزستان تعداد زیادی از اتباع به کشور روسیه مهاجرت کردهاند و در آنجا به مشاغل پست نظیر کارگری مشغولند. این جمعیت در روسیه تحقیر میشوند و این نارضایتی انگیزهای شده است برای اینکه داعش از آن استفاده کرده و این افراد را جذب گروه خودشان کند تا در مقابل سیاستهای روسیه اقدام کنند. این موضوع هم روسیه را به شدت تهدید میکند.
مهمترین مکانیسم و الزامات راهبردی که برای کاهش نفوذ تروریسم در این منطقه از سوی قدرتهای منطقهای و جهانی نیاز است چیست؟
من باید نکته مهمی را بیان کنم و آن این است که روسیه روابط خوبی با چین دارد و به هیچ قیمتی نمیخواهد این رابطه برهم بخورد. اما روسیه به نظر میرسد دلخوریهایی جدی از از رویکرد چین در تحولات سیاسی منطقه داشته باشد. چین در بازههای زمانیای که غربیها به سمت شرق فشار میآوردند، همواره خودش را پشت روسها مخفی و در تحولات سیاسی منطقه همیشه بهعنوان متغیر درجه دو به روسیه کمک کرده است. نیروی فعال روسها بودهاند که خودشان را همیشه جلو انداخته اند و در مواجهه با آمریکاییها اقدام کردهاند. در حالی که چین در تحولات اقتصادی منطقهای بسیار فعال عمل کرده است. تا حدی که هم اکنون مشغول احیای جاده ابریشم در راستای سیاستهای خود است. اما روسها این موضوع را بهخاطر نوع رابطهای که با پکن دارند، تاکنون به روی چینیها نیاوردهاند. ما میشنویم که حتی آنها به صورت غیر رسمی گلهگذاریهایی را مطرح میکنند که بهعنوان نمونه چین در کشور جیبوتی پایگاه نظامی دارد. کشور جیبوتی کشوری است مشرف بر بابالمندب و طبعا چین با این موقعیت میتوانست نقش فعالتری در خاورمیانه هم در موضوع سوریه و عراق و هم در موضوع یمن ایفا کند. اما باز کشور چین در این تحولات نقش تعیینکنندهای را بازی نکرد.
یکی از دلایل اینکه تاکنون روسها اقبالی به این نشان ندادند که با توسعه تروریسم و افراطیگری در منطقه آسیای مرکزی مقابله کنند، همین موضوع چین است. یعنی در واقع به این جمعبندی رسیدهاند که دستکم چینیها در منطقه آسیای مرکزی که منافعشان به شدت تعقیب میشود، بهعنوان یک متغیر درجه اول وارد عمل شوند. فلذا در آسیای مرکزی روسها تا کنون خیلی با احتیاط عمل کردهاند. به غیر از این، ملاحظه جدی که در مقابل چینیها دارند درباره موضوع قفقاز است. بیشتر انرژی روسها درباره موضوع جلوگیری از تروریسم در منطقه، معطوف به قفقاز است. استانهای فدرال جنوبی روسیه همچون چچن، داغستان و ... بهشدت آماده این هستند که به منافع ملی روسیه ضربه بزنند. توسعه قاچاق مواد مخدر در این منطقه بهشدت افزایش یافته است و روسیه یک دغدغه جدی دیگر که دارد این است که آنها به شدت نگران انتقال نیروهای افراطگرای آموزش دیده از مناطق آسیای مرکزی و روسیه به داغستان و چچن هستند.
روسیه بهطور کامل بر منطقه و آسیای مرکزی اشراف اطلاعاتی دارد و میداند که در آنجا چه اتفاقاتی میافتد و به خوبی میداند که نیروهای داعش و طالبان در شمال پاکستان و منطقه وزیرستان شمالی تقویت و حمایت میشوند و بعد به داخل افغانستان میآیند و در افغانستان آموزشهای نظامی به آنها داده میشود و آماده این میشوند که به داخل آسیاسی مرکزی رسوخ کنند.
سومین موضوع این است که اساسا رویکرد بینالمللی روسها حرکت در چارچوب قواعد و مقررات بینالمللی است. روسها مایل نیستند همانند آمریکا بدون اجازه دولت مستقر وارد قلمرو آنها شود. تجربه سوریه هم موید همین مطلب است. فلذا تا کشورهای آسیای مرکزی از روسیه درخواستی نداشته باشند اقدامی نخواهد کرد.
در هر صورت، این سه موضوع باعث شده است که روسها هنوز اقدام جدی نسبت به مقابله با تروریسم در منطقه آسیای مرکزی نداشته باشند. اما به نظر میرسد که هم روسیه و هم چین باید مسئولیت منطقه و بینالمللی خودشان را در قبال آسیای مرکزی ایفا کنند وگرنه، برداشت من این است که ابعاد خطرناک این موضوع به قدری زیاد است که هم منافع روسها و هم منافع چینیها را به شدت تحت تاثیر قرارخواهد داد.
روسیه و چین چه راهکارهایی میتوانند برای مقابله با تروریسم و افراطگرایی در منطقه آسیای مرکزی داشته باشند؟
بنده چند راهکار کلی را میتوانم پیشنهاد کنم؛ نخستین راهکار این است که این دو کشور باید حمایت جدی و عملی خودشان را از اسلام معتدل در منطقه به عمل آورند، در صورتی که تاکنون در منطقه آسیای مرکزی مخالف این دیدگاه رخ داده است. نمونه بارز آن، کشور تاجیکستان است که در حال حاضر متاسفانه اقداماتی را به عمل میآورد که به جای اینکه اسلام معتدل در منطقه آسیای مرکزی جا بیفتد و توسعه یابد تا مانعی در مقابل توسعه تروریسم، افراطیگری، وهابیت و سلفیگری باشد، متاسفانه ما میبینیم که اقدامات دولتهای آسیایی مرکزی تا حدود زیادی در راستای توسعه تروریسم و افراطگرایی بوده است. روسیه و چین باید فعالیت جدی انجام دهند و مکانیزمی اتخاذ کنند تا دولتهای این کشورها اجازه دهند احزاب معتدل منطقه در ساختار سیاست و حکومت منطقه مشارکت نمایند.
روسها در گام دوم میتوانند در چارچوب پیمان امنیت دستهجمعی، اقدامات جدی به عمل آورند. آنها پیمانی دارند در منطقه مشترکالمنافع که در صورت وقوع تهدید علیه هر یک از این کشورها، از یکدیگر حمایت کنند. اما به نظر من روسها منتظر ورود یک اتفاق هستند که این اتفاق بروز پیدا کند و این کشورها با مشکل جدی امنیتی مواجه شوند و رجوع کنند به روسها برای اینکه روسها به مبارزه با تروریسم بپیوندند.
موضوع سوم که میتواند اتفاق بیفتد همکاریهایی است که چین و روسیه در چارچوب سازمان همکاریهای شانگهای می توانند با کشورهای آسیای مرکزی انجام دهند. این پیمان یک پیمان بسیار مهم منطقهای است که به صورت جدی اینها باید دست به اقدام عملی بزنند تا بحران در آسیای مرکزی رسوخ و توسعه پیدا نکند و این موضوع در افغانستان در نطفه خفه شود. طبعا اگر این موضوع در افغانستان شکل بگیرد، جمع کردن آن بسیار سخت خواهد بود. کشورهای آسیای مرکزی هم خدمتتان عرض کردم که از لحاظ نظامی خیلی ضعیف هستند و در برابر بحرانهای منطقه نمیتوانند مقاومت کنند، فلذا اگر پیمان شانگهای از همین الان اقدامات عملی را انجام ندهد، به نظر میرسد در آینده بسیار دیر خواهد بود.
اقدام چهارم و راهکار بعدی که روسها میتوانند نسبت به آسیای مرکزی انجام دهند، این است که با دستور پوتین، رئیسجمهوری روسیه یک گروه راهبردی با عنوان «گروه راهبردی روسیه و جهان اسلام» تشکیل شده است. ریاست این گروه را رستم مینیخانوف، نماینده رئیسجمهوری روسیه برعهده دارد که مسلمان و اهل تاتارستان است و پیشتر نخستوزیر تاتارستان بوده است و بهنظر میرسد که روسها می توانند در این چارچوب در منطقه اقدامات خیلی موثری را انجام دهند. نمونه آن این بود که آنها یک اقدام جدی را در اجلاس «گروزنی» انجام دادند که در آن نمایندگان کشورهای اسلامی را دعوت و در آنجا بهطور رسمی اعلام کردند که داعش هیچ تناسبی با اسلام ندارد. این موضوع ضربه مهلکی برای داعش بود. بنابراین، این گروه خیلی میتواند در مبارزه با توسعه تروریسم موثر باشد.
پیشنهاد من این است که این گروه راهبردی باید در اسرع وقت با علما و شیوخ آسیای مرکزی وارد مذاکره و تعامل دوجانبه شود و با هم در راستای آگاهسازی عمومی مردم همکاری کنند. درواقع باید در میان توده مردم در منطقه آسیای مرکزی به خصوص وادی فرغانه آگاهسازی انجام شود تا هرچقدر میتوانند در برابر تروریسم خودشان را مصون و محفوظ بدارند.
انتهای پیام/