مریلا زارعی: از فضای کمدی فاصله گرفتهام؛ اما سرحالتر از گذشته هستم
به گزارش گروه رسانههای دیگر آنا از اعتماد، زارعی در «یک زن، یک مرد» دو نقش را برعهده داشت، او در این نمایش هر شب هم در نقش مرد این نمایش حاضر میشد و هم در نقش زن داستان. تصویر آن روزهای بازیگر سینما، مرور پرفراز و نشیب حضور او در عالم هنر را باورپذیرتر میکند.
بهانه گفتوگو با این بازیگر، اینبار فیلمی اجتماعی است که برای نخستین بار به مساله طلاق عاطفی میپردازد. فیلمی که امضای پوران درخشنده را پای خود دارد و در موضوع، جزو نخستینهای سینمای ایران قرار میگیرد. زارعی در این فیلم نقش زنی را بازی کرده که با تصویر واقعی او فاصله زیادی دارد.
با توجه به سابقه پوران درخشنده در ساخت فیلمهای اجتماعی و موضوعی که در «زیر سقف دودی» به آن پرداخته است، به نظر میرسد در این فیلم با طرح مساله طلاق عاطفی قرار بود سبکی از زندگی را نقد و بررسی کند، فیلم اما در عمل نتوانسته به سوژه چندان نزدیک شود. به نظرتان «زیر سقف دودی» فیلم موفقی است؟
به نظر من کاملا طبیعی است. اما اجازه میخواهم قبل از ورود به بحث در پاسخ به پرسش شما به نکتهای اشاره کنم. از زمانی که فیلمساز تصمیم به ساخت قصهای میگیرد تا زمان اکران و ارتباط با مخاطب چندین مرحله وجود دارد که گاهی این مراحل و الزامات و محدودیتها، فاصله بین آنچه هدف اصلی فیلمساز بوده و آنچه روی پرده عرضه میشود را زیاد کند. یعنی از ایده تا عمل ممکن است فیلمنامه یا فیلم دستخوش تغییراتی شود. طبعا سوژهها و موضوعات خاص و ملتهب بیشتر از دیگر موضوعات، تحت تاثیر این تغییرات قرار میگیرند. «زیر سقف دودی» با توجه به مضمون و جامعه هدفش که به گفته متخصصین و جامعهشناسان یکی از مشکلات مبتلا به خانوادههای ما است از این قاعده مستثنی نیست.
از طرف دیگر فیلمساز مستقل دایما با یک ترس عظیم دست به گریبان است. ترس از دست دادن سرمایه به دلیل بایکوت شدن فیلم یا عدم نمایش آن در اکران گستردهاش. پس خیلی نمیتواند بیمحابا به قصه ورود کند و همین امر عاملی میشود در جهت عدم نزدیکی کافی به سوژه مورد نقد که البته با توجه به تحقیقات اولیه و پژوهشهای خانم درخشنده و جزییاتی که در دسترس بود، میتوانم بگویم تعدد مشکلات مطرح شده و ظرف زمانی محدود فیلم به تمرکز فیلمساز لطمه زده که البته این صلاحدید صاحب اثر یعنی خانم درخشنده به عنوان کارگردان فیلم بوده که دلایلشان قطعا قابل احترام است.
پس از ابتدا قرار بود به موضوع طلاق عاطفی به عنوان یک آسیب اجتماعی فراگیر در جامعه با جزییات بیشتری پرداخته شود، درست است؟
با توجه به پژوهشهای خانم درخشنده و متن نهایی فیلمنامه تصور اینگونه بود. به هرحال باید بگویم ایجاد چالش در جامعه و پرداختن به یک سوژه ملتهب خواسته هر فیلمساز دغدغهمندی است اما به اعتقاد من در این فیلم بهخصوص، گرایش و علاقه خانم درخشنده یعنی مسائل مرتبط با جوانان و نسل بعدی باعث شده فیلم «زیر سقف دودی» بیشتر از آنکه روی بحث طلاق عاطفی متمرکز باشد نمایشگر تاثیر این پدیده بر فرزندان است. به همین دلیل ظرایف و جزییاتی که قبل از شروع در مورد طلاق عاطفی، موضوع گفتوگوهای ما بود، ناخواسته در نتیجه حاصل شده که روی پرده به نمایش گذاشته شده، کمرنگتر است. به گمانم، «زیر سقف دودی» ضمن ارایه تاثیرات طلاق عاطفی روی نسل بعدی با اشارههایی به نکاتی روانشناسانه برای تماشاگر حکم تلنگر را دارد.
در گپ و گفتهایتان با خانم درخشنده درباره چه مسائلی حرف زدید؟ به کدام وجه این مساله پرداختید و چقدر از ایده اولیه دور شدید؟
ببینید طی تحقیقات انجام شده در حال حاضر بخش عمدهای از خانوادهها در جوامع شهری و مدرن درگیر این معضل هستند. دلایل بروز و ظهور چنین معضلی هم قطعا ریشههای فراوانی دارد که بارها و بارها متخصصین و کارشناسان دربارهاش گفتوگو کردهاند اما آنچه مدنظر خانم درخشنده بود عریان کردن این موضوع روی پرده نمایش در مقابل چشم مخاطب بود آن هم در جامعهای که علاقهمند به پنهانکاری یا کوچکانگاری مشکلات است. حالا با چنین سوژه ملتهبی که مرکز ثقلش در آن سوی خطوط قرمز تعریف شده، واقع شده است، یعنی همان ارتباط زناشویی بین مرد و زن، قطعا فیلمساز در بیان موضوع با دست و پای لرزان حرکت میکند. به هرحال هر چقدر هم بدانی و تحقیق کرده باشی به دلیل ناامنی سرمایه در وضعیت فعلی، نمیتوان خیلی جسورانه به این حوزه ورود کرد. به نظرم همین شرایط کارگردان را مجبور کرده است که از دور بایستد و به سوژهاش نگاه کند.
اجازه بدهید با آن بخش از حرفهایتان که یکی از دلایل دور ایستادن فیلمساز از موضوع را وجود خط قرمزها میدانید، مخالفت کنم. به نظرم در دوران کنونی فیلمسازان ما تا اندازه زیادی توانستهاند از سد خط قرمزها عبور کنند. به نظر میرسد فاصله فیلمساز از موضوع به خاطر شکستن خط قرمزها نیست، شاید بخشی از اجتناب در پرداختن به جزییات، متوجه جامعهای است که از نقد گریزان است و تمایلی به تماشا کردن زندگی خودش آن هم روی پرده سینما را ندارد.
بله به ظاهر این طور به نظر میرسد که از برخی ممیزیها عبور کردهایم اما در یک فضای بیخطرتر یعنی چه؟ یعنی اینکه اینقدر که در فیلمهای طنز و مفرح راحتی در بیان و کلام و رفتار میبینید در فیلمهای جدی این موقعیت را ندارید. پس ممیزیها بر سر جای خود باقی است و حتی گاهی بستهتر و تنگنظرانهتر به بعضی موضوعات نگاه میشود. اما بخش دوم سوال شما یعنی اشاره به این نکته که جامعه ما از نقد گریزان است و به همین دلیل ممکن است برای تماشای بخشی از زندگیاش به سینما نرود باید بگویم کاملا با شما موافقم اما ریشه این نقدناپذیری را در متولیان و مسوولان میبینم.
وقتی خودمان بنا را بر اصلاح نمیگذاریم قطعا علاقهای به نمایش شفاف و واضح مشکلاتمان روی پرده سینما نداریم. یعنی از طرح مشکل فرار میکنیم. سینماگر مصلح وظیفهاش از همین جا آغاز میشود که البته به جای به رخ کشیدن معضلات و ایجاد تنش و فضای خفقانآور در مخاطب، همانند پزشکی با تیغ جراحی به سراغ دملهای چرکین میرود. تا در نهایت شاهد بهبودی و درمان باشد. چنین اثری برای رسوخ در نظر مخاطب به زمان نیاز دارد و البته حمایت متولیان امر.
یعنی فکر میکنید همچنان ممیزیها از موانع جدی بر سر راه فیلمساز است؟
قطعا؛ ممیزیها همچنان بر سر جای خود باقی است. مدیران و مسوولان سینمایی انگار هنوز وجاهت و موقعیت لازم را برای دفاع جامع از آثار جدی و دغدغهمند با رویکرد انتقادی و البته مصلحانه ندارند یا اینکه هنوز عزمی برای این فضا جزم نشده است. ساخت فیلمهای منتقد با موضوعات خاص نیاز به حمایتهای مادی و معنوی مسوولان دارد. فیلمهایی که جلوتر از مخاطبشان ایستادهاند و قصد روشنگری دارند و البته نه تحقیر.
اما متاسفانه مدیران با عدم تشخیص درست فیلمساز مغرض از فیلمساز دلسوزِ با بایدها و نبایدهای تعریف شده برای کلیه آثار فیلمساز را به عقب برده و باعث میشوند تماشاگر با دیدن آثار روی پرده با لبخندی از روی تمسخر و تاسف از سالن سینما خارج شود که این هم اتلاف سرمایه است.
منظورتان از اینکه مدیران ما موقعیت و وجاهت لازم را در دفاع از آثار جدی و دغدغهمند ندارند، چیست؟ ضعف مدیریت فرهنگی را در چه چیزی میبینید؟
بنده اصلا قصد بیاحترامی ندارم ولی آنچه از بیرون به نظر میرسد خیلی واضح است مدیران و مسوولان باید از مجوزهای صادر شده حمایت کنند و پشت فیلمساز بایستند تا فیلمساز بتواند با امنیت کامل و با جسارت به درون موضوعات رخنه کند.
مدیران با این نگاه باید در جایگاهی قرار بگیرند که با استدلالهای محکم بتوانند مخالفین و معترضین به بعضی آثار هنری را قانع به تخفیف مواضعشان کنند و اجازه حرکت آرام اثر سینمایی را در میان مردم بدهند. در غیر این صورت با این تکیهگاههای لرزان آنچه از سوی سینماگران به پرده میرسد هرچقدر هم که لکنت داشته باشد قابل تامل است.
با این تفاسیر فکر نمیکنید به جای همین پرداختهای نصفه و نیمه بهتر است فیلمسازان سراغ موضوعات حاشیهساز نروند تا اثرشان لکنتدار نباشد؟!
ابدا و اصلا. چرا که اگر قرار باشد کسی به رویه پیش رو تن بدهد قطعا سینمای جدی و مصلح ما مدفون خواهد شد. به اعتقاد من حتی اگر در این شرایط پر از استرس و نگرانی و غیرقابل پیشبینی، فیلمی را بیخطر به سرمنزل مقصود یعنی اکران برسانی حتی در اندازه یک تلنگر ضعیف و خفیف، باز هم مغتنم است. مثل فیلم «هیس دخترها فریاد نمیزنند» اثر قبلی خانم درخشنده که در جشنواره فیلم فجر فقط در دو رشته کاندیدای دریافت جایزه شد و در نهایت سیمرغ بهترین فیلم از نگاه مردمی به ایشان تعلق گرفت. این آدرس مهمی بود. مردم از فیلم استقبال کرده بودند. بازخوردهای مردمی نشاندهنده تاثیر فیلم روی آنها بود. خانم درخشنده در این فیلم به خوبی روی لبه تیغ راه رفت و تاثیر خود را گذاشت.
چطور میشود خانم درخشنده که تمام آثارش در حوزه سینمای اجتماعی است، در ساخت «هیس دخترها فریاد نمیزند» راه رفتن روی لبه تیغ را بلد است اما در «زیر سقف دودی» نمیتواند از سد ممیزی و سانسور بگذرد؟
ببینید، خانم درخشنده کارگردان باتجربهای هستند. عمدهترین ویژگی که شخصیت ایشان را برای من محترمتر میکند این است که بیش از آنکه سعی کند خودش و آثارش را در جهت سیاست هزینه کند، خود را وقف مردمش میکند. یعنی به واقع علاقهمند است به جای آنکه تریبونی برای مسوولان باشد برای مردمش قدم بردارد. نگاهش هم از این جهت دلسوزانه و مادرانه است. نه قصد مبارزه دارد نه یارکشی نه جنگ و دعوا، بلکه به مانند یک مادر به سوژهاش نگاه میکند و به همان اندازه در تعریف یا تشریحش با مهربانی و عطوفت رفتار میکند. همین نگاه باعث میشود حتی اگر قرار بر گام نهادن روی لبه تیغ باشد به سلامت این مسیر را طی کند و موانع را پشت سر بگذارد. اما در مورد فیلم «زیر سقف دودی» صادقانه باید بگویم به نظرم کمی محتاطانه به مساله ورود کردهاند که البته به ایشان با توجه به شرایط موجود حق میدهم و در همین اندازه هم تلاششان مغتنم است.
چطور حضور و مشارکت در ساخت «زیر سقف دودی» برایتان جذاب شد؟
خانم درخشنده تحقیقات بسیاری در ارتباط با بحث طلاق عاطفی و ازدواج سفید که این روزها بهشدت رواج پیدا کرده در اختیار داشتند. سابقه همکاری و مصاحبتمان باعث شد از زمان شکل گرفتن ایده با هم در تماس باشیم. بالطبع بعد از نگارش فیلمنامه گفتوگوهای ما بیشتر شد تا زمانی که کار کلید خورد. یا بهتر است بگویم تا زمانی که دیگر عوامل به کار ملحق شدند. قطعا نظرات مختلفی هم با پیوستن دیگر عوامل به کار واردشد. در این مرحله گاهی اوقات بنا به مقتضیات صحنه یا مواجهه بازیگران با نقش، عناصری کم یا اضافه میشد که در ادامه این روند ماحصل همه این تلاشها به اتاق مونتاژ میرسد. جایی که کارگردان در کنار مونیتور به همان اثری میرسند که روی پرده قرار است با مخاطب زلفی گره بزند. اینکه بگویم درحال حاضر آنچه روی پرده نمایش داده میشود همان چیزی است که در شکلگیری ایده ذهنم را درگیر کرده بود یا اینکه بگویم طی این مراحل ما را از هدف اصلی دور کرده یا نزدیک قطعا به آینده موکول میشود. زمانی که فیلم از روی پرده پایین میآید و ما هم بهتر میتوانیم با حفظ فاصله مثل یک مخاطب بدون تعصب کارمان را نقد کنیم. در حال حاضر فیلمی روی پرده است با نام «زیر سقف دودی» که در ادامه آثار کارگردانش قصد تذکر یا ارجاع به درون مخاطبش دارد اما باید بگویم تصور میکنم نکات و موضوعات مورد بحث ما در همان ابتدای کار تندتر، صریحتر و نقادانهتر از فیلم روی پرده بود.
یعنی امکان نقد تندتر و صریحتر فراهم بود؟
میدانید، من شخصا اینگونه فیلمسازان را به مانند صخرهنوردی میدانم که قرار است صخرهای عظیم بدون اتکا را فتح کنند و از سطحی صیقلی و سخت بالا بروند. این صخره عظیم همان سوژه ملتهب و حساس است که فیلمساز مجبور است برای مطرح کردنش قلابی را پرتاب کند و به نخستین نقطه اتکا تکیه زده و بالا برود. حال گاهی به مدد شرایط گوناگون این قلاب به ارتفاع بالاتری گیر میکند گاهی هم نه. هرچه هست خانم درخشنده قلابش را پرتاب کرده تا یک معضل مهم اجتماعی را تشریح کند.
از نظر شما فیلمساز در «زیر سقف دودی» نقطه اتکای محکمی برای انداختن قلابش انتخاب کرده بود یا اینکه میتوانست بلندپروازی بیشتری در این کار داشته باشد؟
ببینید، اگر قلاب را کمی دورتر یا بالاتر هم میانداختند در شرایط فعلی خیلی احتمال داشت با توجه به ظرف نقد و طرح مسالهای که در جامعه وجود دارد فیلم در قوطی برود و فیلمساز متضرر برای جبران خسارت مالی و معنوی احتمالی تن به یک سوژه معمولی بدهد تا هم خسارتش را جبران کند هم به حیات حرفهایاش ادامه دهد. در آخر هم با جملاتی از این دست که میخواستم بگویم من هم بلد هستم با هزینه کمتر و درآمد بیشتر فیلم بسازم خودش و مخاطبش را گول بزند. پس به نظر من تا همین اندازه هم در شرایط فعلی دست مریزاد دارد.
قبول دارید جامعه هم این روزها تحمل شنیدن نقد را ندارد. ؟ زمانی «واکنش پنجم» و «دو زن» جامعه مردسالار را نقد میکرد و این نقد از سوی جامعه شنیده میشد. یا اینکه اصغر فرهادی در دورانی ویژگیهای منفی جامعه از جمله دروغ و بیاخلاقی را به مخاطب نشان میداد و او را با خود همراه میکرد، اما در چند سال اخیر فیلمهای اجتماعی کارکرد خود را از دست داده است. به نظر میآید در دولت نهم و دهم که اهمیت مباحث اخلاقی در جامعه بیشتر شده بود، فیلمسازان راحتتر جامعه را نقد میکردند و جسورتر بودند.
هر سال دریغ از پارسال. کاملا قبول دارم. این روزها نه مردم نه مسوولان توان و تحمل شنیدن انتقاد را ندارند. استنباط من این است مردم این روزها آنقدر درگیر مشکلات و موانع بر سر راه زندگی روزمرهشان هستند که دیگر کسی ظرفیت نقد شدن برایش باقی نمیماند. وقتی مردم یک شهر از داشتن هوا برای تنفس محروم هستند، وقتی هزار و یک مشکل معیشتی در مقابل رویشان صف کشیده، وقتی در برابر یک بیماری توان طی کردن پروسه درمانی درست و استاندارد را ندارند چطور انتظار دارید گوششان برای شنیدن انتقاد باز باشد؟ پس این کم تحمل بودن در مردم از نظر من قابل توجیه است اما در مورد مسوولان، هرگز. مسوولان ما به نظرم بیش از آنکه نقدپذیر باشند ادای پذیرش نقد را درمیآورند. وقتی بیاخلاقی در مسوولان و سیاسیون یک جامعه رخنه کند قطعا مردم هم به نوعی به تبع الگوهایشان؛ و ورودیهای خود را نسبت به تمام مصلحتاندیشیها مسدود میکنند. طبعا سینما آیینه تمامنمای جامعه است. سینما هم در این سالها با همین نوسانات رفتاری و ظرفیتی مسوولان و مردم، عملکردهای متفاوتی را تجربه میکند. گاهی وقتها نقد روی پرده سینما، شفاف و واضح رخ مینماید دقیقا همان زمانی که مسوولان ظرفیت پذیرش بالایی از خود نشان دادهاند که در ادامه این وضعیت حاصل تاثیرش در رفتار و منش مردم جامعه هم ملموس و محسوس است. گاهی اوقات بنا به سلیقه یا بهتر بگویم نگاه سلیقهای نقدها کمرنگتر یا در آثار فیلمسازان هوشمند در لفافه به روی پرده میرسند. آثاری که با هوشمندی صاحبانش از ممیزیها و سلیقهها به سلامت عبور میکنند. دورانی هم بوده یا هست که به دلیل حساسیتها و فضای ملتهب سیاسی، مسوولان محترم، نخستین و آخرین حرکت پسندیده را متوقف کردن آثار میدانند، البته آثار منتقد که این توقف یا قبل از تولید یا بعد از آن اتفاق میافتد. پس نتیجهگیری این بحث میتواند این جمله باشد شجاعت و جسارت فیلمساز همیشه در ارتباط مستقیم با جسارت مدیران وقت بوده است. اگر در دورهای آثار ارزشمندتر و موثرتری به روی پرده اکران شده مطمئن باشید بخشی از افتخارش برای مدیرانی است که با شجاعت پای مجوزهایشان ایستادهاند.
در دولت نهم و دهم اگر به گفته شما چنین شرایطی حاکم بوده شاید به دلیل این است که در آن مقطع پردهها افتاد و سینماگران برای نشان دادن آن سوی پرده گوی سبقت از یکدیگر میربودند. اما در حال حاضر وضعیت عجیبی رخ داده است. تعامل بین هنرمندان و سیاسیون باعث شده همه در یک رودربایستی بزرگ با هم نتوانند در بیان مسائل صادق باشند که البته من این را از زیرکی و هوشمندی مسوولان فعلی میدانم. لبخند معجزه میکند.
علاقهتان به مسائل اجتماعی باعث شد سینما را به عنوان حرفه اصلیتان انتخاب کنید یا سینما شما را درگیر مسائل اجتماعی کرد؟ اصلا فعالیت در این حوزه خودخواسته است؟
مسائل اجتماعی یکی از بهانههای من برای ماندن در سینماست وگرنه علاقه اصلی من قبل از ورود به سینما حرفه پزشکی بوده است. به دو دلیل اول علاقه شخصی من به مباحث علمی در ارتباط با بدن انسان و دوم وجه موثری که پزشک به عنوان یک ناجی و پدیدآورنده امکان حیات بعد از خداوند برای انسان ایفا میکند. اما تقدیر من را با وجود علاقهام به سوی دیگری پرتاب کرد. تقدیر مرا به سینمایی رهنمون کرد که فقط به عنوان یک مخاطب به آن علاقه داشتم و اصلا شیفتهاش نبودم. اما بعد از تقدیر زمانی که ذهن و روحم با این توفیق اجباری درگیر شد بعد دیگری از این رسانه را برای خودم برجسته کردم. همین بهانه ادامه مسیرم شد. علاقهمندی به وسعت میدان موثر در جامعه و مردم. همین ویژگی باعث شد با تمام سختیها و فراز و فرودها دوام بیاورم وگرنه خصایل شخصیتی من قرابتی با وجوه نمایشگری در حرفه بازیگری ندارد. تاثیر شگرف هنر هفتم در روح و جان مخاطب این انگیزه را به من میدهد تا لباس نقشهای گوناگون را به تن کنم و بابت این کار تریبونی را در اختیار بگیرم تا از زبان مردم با آن سوی میزها و درهای بسته صحبت کنم. اما متاسفانه در حال حاضر سرنوشت فیلمهای اجتماعی به نظر خیلی خوشایند نیست. سینما و در ادامه آن مخاطب به سمت آثار مفرح و طنزی سوق پیدا کردهاند که از بد حادثه خود من هم مخاطبش هستم. تا اینجا بسیار باعث خوشحالی است اما از جایی نگرانی آغاز میشود که به دلیل روند پیش رو دیگر مخاطب علاقهای به دیدن مشکلات و معضلاتش روی پرده ندارد. یا لااقل با زبان بیزبانی میگوید با زبان طنز میتواند قدرت تحمل دیدن وضعیت جامعهاش را داشته باشد. بالطبع به مرور زمان همین به سخره گرفتن مشکلات در فیلمهای اینگونه میتواند به آرامی باعث لوث شدن معضلات شود که در این صورت نه انگیزهای برای رفع آن توسط مسوولان باقی میماند نه دیگر جامعه از انباشته شدن گرفتاریها احساس خفقان میکند. به نوعی تخدیر ذهن و روح مخاطب که به مانند مسکنی باعث میشود غدههای سرطانی در لایههای پنهان جامعه و خانوادهها رشد کند بدون آنکه در دو یا اثری از آن نمایان شود. این است که زنگ خطر را به صدا درمیآورد وگرنه اینکه یک فیلم اینچنینی میلیاردها تومان فروش دارد بسیار شعفانگیز است اما در مورد آثاری که از نظر منتقدان از سطح استانداردی برخوردار نیست میتواند علامت ناگواری باشد. اینکه ما با یک جامعه حواسپرت مواجهیم یا جامعهای که علاقهمند است حواسش را پرت کند یا صورت مساله را پاک کند. اما درنهایت با تمام این فراز و نشیبها همچنان علاقهمند به سینمای اجتماعی هستم و خواهم بود.
شما که خودتان سابقه خوبی در فیلمهای طنز دارید، منظورتان این نیست که فیلمهای کمدی نباید ساخته شود؟!
هرگز. اتفاقا این فیلمها باید ساخته شود. باور کنید خود من گرایش عجیبی به بازی در بعضی از این فیلمها دارم که البته تا حد امکان ساختار مطلوب و استانداردی داشته باشد ضمن اینکه در مبحث بازیگری معتقدم بازی در کارهای طنز و نقشهای طناز و شوخ، کار بسیار سخت و دشواری است اما در نگاه کلان وقتی دوراندیشانه نگاه میکنی، احساس میکنی مسوولان باید صدای این زنگ خطر را بشنوند چراکه با این فروشهای نجومی در مورد فیلمهای طنز دیگر سرمایهگذاران کمتر رغبت به شراکت در آثار منتقد و مصلح خواهند داشت. دیگر سرمایهگذار حاضر نیست به پای ضرر و زیان فیلمساز دغدغهمند بنشیند در نتیجه گرایش به تولید آثار مفرح رفتهرفته زیادتر شد و احساس لزوم داشتن شادی و تفرج همگانی در جامعه، دیگر اجازه مطرح کردن معضل یا نشان دادن تلخیهای حاصل از آن و در نهایت جستوجوی درمان آن را نمیدهد. اینجاست که مدیران باید سوبسیدی را به فیلمساز مصلح بدهند تا در این وانفسای خنده و قهقهه توان قد علم کردن داشته باشد. همین حالا، فیلم «زیر سقف دودی»، مسالهای مبتلابه خانواده را مطرح میکند در حد یک تلنگر، من به عنوان کسی که طی این سالها شاهد میزدگردهای دلواپسان حوزه خانواده هستم منتظر یک اقدام حمایتی یا دلسوزانه در جهت اکران این اثرم. متاسفانه دریغ از یک حرکت. فیلمساز خسته ما هم در این فضای شعارزده و دروغین در بروکراسیهای حاکم پیر میشود و فرتوت، آخر سر هم برای عاقبت بهخیری باید یک فیلم کمدی بسازد تا به افسردگی ختم نشود.
با این توصیفی که از سینمای اجتماعی دارید، هجمههایی که در سالهای اخیر به این فیلمها وارد میشود را رد میکنید؟ گروهی همچنان سینمای اجتماعی را به سیاهنمایی متهم میکنند و برای از پرده پایین آمدن برخی فیلمها هرچه در توان دارند، به کار میگیرند!
گاهی اوقات حجم انتقادات به یک اثر سینمایی آنقدر زیاد میشود که شکل هجمه به خود میگیرد که تاثیرش الزاما به همان اثر مورد نظر ختم نمیشود بلکه فعالیت دیگر سینماگران را هم دچار مشکل میکند به نوعی باعث ایجاد حساسیت در جامعه و گروههای مخاطب فیلمها میشود. با این توصیف طبیعی است که بگویم با این هجمهها موافق نیستم ولو اینکه انتقادات، انتقادات صحیح و قابل تاملی باشد. تعدد و تکثر آن در فضای وسیع رسانهای با توجه به اینکه خاستگاه این مخالفخوانیها کدام گروه یا جناح فکری و سیاسی است باعث میشود یک شور و رغبت غیرمعمول برای تماشای اثر مورد انتقاد در صاحبان تفکر در گروه فکری مخالف به وجود بیاورد. یعنی عکس آن تاثیری که صاحبان این هجمه قصدش را دارند اتفاقا مخاطب بیشتری را متوجه فیلم مذکور کرده و ناخواسته به بیشتر دیده شدن آن کمک میکنند همین مورد هم به شکل مقابلهبهمثل برای آثار ساختهشده توسط صاحبان تفکر و ایدئولوژی خاص، باعث میشود فیلمهای ساخته شده توسط آنها ولو قابل تامل و توجه در معرض تحریم مخالفان قرار گرفته و مخاطب کمتر یا بهتر است بگویم توجه مخاطب خاص را به خود جلب کند. خب چنین فضایی کلا مسموم است. باعث میشود هیچ آماری نتواند بیانگر یک راهکار صحیح برای ارتقای کیفیت آثار باشد. یک جو کاذب استقبال یا عدم استقبال آدرسهای غلطی را رفتهرفته نهادینه میکند که نتیجهاش آرامآرام دو چیز است. آثار سینمایی یا به سمت آثاری خنثی و بیخاصیت حرکت میکنند یا در جهت کاملا مقابل، تبدیل به آثار پیچیده و به نوعی دشوار با مخاطب محدود و خاص میشود که کارگردانانش به امید گوشهچشمی از جشنوارههای جهانی اقدام به ساخت آنها کرده و در آخر با دریافت هر جایزه از این جشنوارهها بیشتر از همیشه در این فضای پر از تناقض حیران میشود و از این سو به آن سو میرود که نهایت حاصلی هم ندارد. اینها همه حاصل دوقطبی شدن فضای سینماست. همانطور که جامعه ما از دوقطبی شدن لطمه خورده. سینما هم از این دوقطبیشدن متضرر میشود. در فضای سیاسی این دوقطبیشدن باعث شده انتخابهایمان فارغ از شایستگی افراد صورت بگیرد. فقط از روی بغض و کینه قطب دیگر، قدرت را به دست افرادی میدهیم که الزاما در دوران تصدی خود نمرات قابل قبولی را در کارنامه ندارند. در سینما هم همین طور میشود هجمهها باعث ایجاد فضای متشتت و کاذبی میشود که تنها حاصلش سردرگمی فیلمساز و مخاطب است.
حضور فیلمسازان جوان را تا چه اندازه در ایجاد فضای متشتت و کاذب موثر میدانید؟ حضور آنها در سالهای اخیر بخش قابل توجهی از سینمای ایران را تحت تاثیر قرار داده است.
نمیتوانم بگویم چقدر ولی برای کمتر شدن سهم جریانهای تازهنفس در به وجود آمدن فضای متشنج نظر خودم را میدهم. من شخصا اعتقادم بر اصالت زمان و تجربه است. یعنی از نظر من فیلمسازی که سالها کار کرده و در این مسیر بارها زمین خورده و دوباره برخاسته و شروع کرده، نقد شده و تشویق شده، بیمهری دیده و در ادامه طعم مهربانی را هم چشیده، فیلم خوب ساخته و گاهی هم فیلم بد، بسیار قابل اعتنا و اعتمادتر از بعضی از فیلمسازان تازهنفس هستند ولو اینکه آثار این روزهایشان به درخشانی و تاثیرگذاری آثار سالهای نخستین فعالیتشان نباشد. چرا؟ به دلیل اینکه نیروهای جوانی که به این عرصه وارد میشوند مخصوصا در سالهای اخیر به علت مناسبات حاکم بسیار آسانتر به صندلی کارگردانی تکیه میزنند و چون مسیر طیشده با زحمت کمتری توام بوده برای نگه داشتن آن بهای زیادی را نمیپردازند. یعنی همان عدم احساس مسوولیت در قبال یک گروه بزرگ که سالهاست سلانهسلانه حرکت کرد و راه را برای جوانان بیخطر کردهاند به همین دلیل با وجود اینکه معتقدم جوانها باید ورود کنند و باید از جسارت و نبوغشان در جوان شدن این هنر بهره برند تصور میکنم باید سکان در دست یک مغز متفکر و فردی مدیر و مدبر باشد. فردی که بتواند این فکر و نیروی جوان را در مسیر درست به جریان بیندازد. وقتی این مغز متفکر وجود ندارد یا اگر هست، ضعیف عمل میکند، یک فیلمساز جوان در کنار گروهی جوان اثری را به نتیجه میرساند قطعا انتظار دارد با محاسبات متصور شده که از بیتجربگی ناشی میشود چشماندازی را ترسیم کند که وقتی به این نتایج نمیرسد یا معترض میشود یا سرخورده در این هنگام است که دیوار جشنوارهاش میشود دیوار طویله و چه بسا در تخیل ایشان تمام زحمتکشان سینما میشوند ساکن کارونسرا و...
این آفت سینماست. وگرنه خامی در نزدیک شدن به موضوعات خاص و برانگیختن حساسیتها و مسدود کردن مسیر برای دیگر فیلمسازان چیزی است که علاج دارد. آفت واقعی در سینما بهایی است که به نیروی مستعد و نابغه و جوان تازهوارد داده میشود که چون مدیریت نشده تبدیل به بیاحترامی به افرادی میشود که با شرایطی دشوار سالها چراغ این سینما را روشن نگه داشتهاند. بهای بیش از اندازه به نیروی تازهنفس به هر نیتی که انجام میشود اگر ظرفیتش تعریف نشده باشد فاجعه به بار میآورد. حکایت آن عزیز میشود که نام فرزندش را «رستم» نهاد ولی بعد خودش هم جرات نکرد صدایش بزند رستم!
خیلی از این جوانان را نوابغ سینمای ایران میدانند، اصلا میتوان نبوغ را به فیلمسازی بسط داد؟
من کارشناس نیستم و در این ارتباط نظر خودم را میگویم. هر فردی در هر زمینهای میتواند دارای یک استعداد غریزی باشد که قطعا بعضی از این افراد به جهت پشتوانه فکری یا خواستگاه زیستی به خوبی میتوانند این نبوغ را در خود مدیریت کنند. حال اگر این نبوغ و مدیریت فردی که در نتیجه هوش و درایت آنهاست در کنار یک فرد متخصص و مجرب قرار گرفته باشد یا سیستم نظاممندی در کنار این نبوغ به عنوان حامی حضور داشته باشد تبدیل میشوند به فیلمسازانی که در مقطعی جریانساز بودهاند و هنوز که هنوز است بعد از گذشت سالها روی پای خود ایستادهاند ولو به سختی. پس به نظر من نبوغ در هر رشتهای معنا دارد و هرچه این نبوغ بهتر مدیریت شود حاصل آن مطبوعتر است.
منظورتان این است نبوغ در کنار تجربه میتواند خودنمایی کند؟!
نه الزاما... ولی در این روزگار آنچه فیلمسازان دارای نبوغ را میتواند سالیان سال در اوج نگه دارد قطعا ابتدا هوش و درایت و آگاهی و در نهایت استفاده از تجربیات دیگران در سالهای سپری شده است که میتواند نتیجه قابل اعتنایی به بار بیاورد؛ وگرنه این خامدستیها از طرف بعضی تازهواردان واقعا میتواند در بعضی حوزهها آسیبزننده باشد.
متوجه منظورتان نمیشوم! یعنی برخی فیلمسازان جوان و تازهوارد سبب لطمه زدن به سوژهها و برخی حوزهها میشوند؟!
به نظرم موضوعاتی که ریشه در باورها و اعتقادات دارد؛ مثل موضوعات مذهبی و ارزشی مخصوصا موضوعات مرتبط با دفاع مقدس یا سوژههایی که به نوعی به ارزشها گره میخورند. چرا؟ به این دلیل که در جامعهای که در صلح به سر میبرد و شرایط آرام و امنی را پشت سر میگذارد خیلی احتمال فراموشی افراد درگیر با این موضوعات هست. با وجود اینکه این افراد بسیار مظلوم و بیادعا هستند و بینیاز از هرگونه حمایتی، اما آنچه لزوم توجه بیشتر به این موضوعات را دوچندان میکند حساس بودن آنهاست از چه جهت؟ یک از جهت روایت و تاثیرگذاری بر تفکر نسلهای بعدی که صرفا شنونده و بیننده خاطرات ما هستند. این موضوعات نیازمند توجه و حمایت بیشتر از دیگر آثارند و قطعا باید به افرادی سپرده شود که هم فهم درک این موضوعات را به جهت ارتباط تنگاتنگ با آنها در گذشته دارند و هم نگهبانان خوبی برای این اصول به حساب میآیند.
اما گاهی اوقات حساسیت زیاد این موضوعات و تعداد کم داوطلبان ساخت این موضوعات، به جهت دشواری کار، افراد و سازمانهای حامی که ابزار حمایت را در اختیار دارند بر آن میدارد که بودجه بزرگتری را برای این نوع از آثار تعریف کرده و در اختیار سازندگانشان قرار دهند که این خود شروع یک داستان تازه و دردسرهای بعدی رستمهای تازهوارد را کلید میزند.
خب دفاع مقدس هم راه خوبی برای ورود به سینما و داشتن انتظارات ویژه است!
خدا نکند حقیقت داشته باشد. امان از وقتی که کسی به دلیل جلوهفروشی یا حمایت بیش از حد معمول از این عناوین استفاده ابزاری کند. آنجاست که باید بگویم زمان قاضی خوبی خواهد بود. به مرور میشود درک کرد که فیلمساز در ساخت اثرش چقدر خلوص داشته یا واقعا رویکرد فکری و اعتقادیاش چیست؟ مگر میشود هنرمند دغدغه یک سوژه خاص را نداشته باشد و صرفا برای یکسری مزایا و برتریها اثری را خلق کند؟ بالطبع اگر خالص نباشد در همان ابتدا زمین میخورد و به نظرم زمین خوردن در ورودهای منفعتطلبانه به موضوعاتی که در آن خون و اعتقاد در هم آمیخته قطعا شدیدتر و دردناکتر از باقی زمین خوردنها خواهد بود.
درباره نبوغ در فیلمسازی حرف زدیم، فکر میکنید در بازیگری هم این نبوغ وجود دارد؟ اصلا بازیگری صرف داشتن نبوغ میتواند مسیرش را ادامه دهد؟
بازیگری هم مثل دیگر عناصر تشکیلدهنده یک اثر هنری قطعا باید با نبوغ به شکل استعداد غریزی همراه باشد. البته گاهی کارگردان با نبوغ و استعداد خارقالعاده خود میتواند حتی بازیگر بدون استعداد را در مسیر مورد نظرش هدایت کند اما در مواردی که کارگردان این نبوغ را در بهکارگیری عناصر تشکیلدهنده اثری هنری نداشته این استعداد و نبوغ به شکل انفرادی در بازیگر بیشتر نمایان میشود. بازیگر اگر به قدر کافی دارای استعداد و نبوغ در پذیرش نقش و فضای مورد نظر کارگردان نباشد همه کوششها بیثمر خواهد بود. البته این نبوغ در بسیاری از افراد معمولی وجود دارد و به شکل یک استعداد بالقوه در درون آنها نهفته و مخفی شده. گاهی در هنگام قرار گرفتن در یک موقعیت ویژه یا در تقابل با نقشهای خاص این استعداد و نبوغ فطری و ذاتی و غریزی کشف میشود و دقیقا بازیگری حرفهای از همین نقطه آغاز میشود. آموختن و تجربه کردن، مطالعه و نگاه کردن به پدیدههای اطراف آرامآرام از بازیگر نابغه و غریزی یک بازیگر آگاه و مسلط به ابزار کار خلق میکند. در آخر این را متذکر میشوم همه اینها در ارتباط با بازیگر با بار مفهومی آرتیست قابل استناد است وگرنه هنرپیشه یا فردی که از راه هنر امرارمعاش میکند قطعا باید در زمینه کسب و کار و تجارت دارای نبوغ باشد تا بتواند سالها در این عرصه هم بماند، هم ارتزاق کند.
بازیگر با پذیرش دشواریهای این حرفه با پوشیدن لباس نقشهای گوناگون و البته سخت در گذر زمان عیار مییابد و همچون الماسی درخشان بعد از سالها در مقابل دوربین یا روی صحنه تئاتر همچنان باصلابت ایفای نقش میکند. آنچنان باورپذیر که دیگر تمییز دادن شخصیت حقیقی او از نقش پذیرفته شده دشوار میشود.
شما تا اینجای کار همه دشواریهای حرفه بازیگری را پذیرفتهاید؟
اگر بشود من را در دسته بازیگران قرار داد، میتوانم بگویم که پذیرفتهام و انشاءالله در آینده هم این پذیرش تداوم داشته باشد. اگر عمری باقی بود میدانید در این جهان اصل بر خواست تو بنا نشده. کارگردان اصلی، پروردگار است که ظرف زمانی و مکانی را برایمان تعیین میکند.
اگر قرار، بر، قرار باشد، اسبابش هم مهیا میشود. فعلا که خداروشکر اسباب این پذیرش مهیا شده یعنی صبر لازم به مقدار کافی در اختیار است و همچنین یک دنیا احترام برای دنیای بازیگری با وجود همه بیمهریهای این روزها که به سبب پراکندهگوییها در فضای مجازی حاکم شده که گاه باعث میشود عطر خوش این هنر به مشام نرسد.
قبل از ورود به سینما، این حرفه همین اندازه برایتان ارزشمند بود؟
احترام من به عالم هنر از احترام به قلم آغاز شده است. از احترام به تفکر که نتیجهاش احترام به ساحت هنر و هنرمند است. احترام به انگشتانی که مینوازد. قلمهایی که رنگ بر روی بوم مینشاند و چشمهایی که میگرید تا مخاطب را آرام کند. این احترام را از خانوادهام فرا گرفتهام و بالطبع با این ضمانت معتبر پا به این عرصه گذاشتهام. همچنان سینما برایم محترم است اینکه میگویم احترام به مفهوم دست بر سینه داشتن و سر به زیر انداختن یا بلهقربانگوییهای بدون اراده یا ناآگاهانه نیست. احترام توام با تحلیل و شناخت سره از ناسره. احترام به هنر مرغوب. در این نقطه که قرار بگیری سینما برایت میشود یک کتاب قطور با صدایی به قدرت فریاد میلیونها انسان که خود را دهها برابر بزرگتر به رخ میکشند و چه عظیم است این هنر و چه گرامی صاحبان و پیران این هنر. همین است که گاهی اوقات نعوذبالله توهم خالق بودن پاهایتان را از روی زمین بلند میکند و ادعاهای عجیب به سراغتان میآید که در این لحظه تنها میخی که شما را همچنان بنده پروردگار هستیبخش نگهمیدارد ایمان است. همان اکسیری که کیمیای وجود است. جان را جلا میدهد و چشمها را نوری مضاعف میدهد برای نگاهی زیباتر و بهتر.
تا اینجا فیلمی نبوده که شما به واسطه آن به سینما پرتاب شوید؟ فیلمی که با دیدن آن سختی حضور در سینما را به جان بخرید.
هر فیلمی که دیدهام برای من جهانی تازه خلق کرده. با هر فیلمی که از آن تاثیر گرفتهام به دنیایی دیگر پرتاب شدهام شاید دلیل تمایلم به تجربهگرایی و انتخاب نقشهای متفاوت همین باشد حتی اگر نتوانسته باشم از عهده آن برآیم. آنقدر با سینما سفر کردهام که دیگر ایستادن در یک نقطه برایم کسالتآورترین کار جهان است. سینما به من سرمشق دیگری میدهد. باید مثل آب جاری بود. ایستادن و تکرار حاصلی جز باتلاق شدن ندارد. این را از دنیای سینما فهمیدم.
در کارنامه کاریتان فیلم یا نقشی را به عنوان نقطه عطف در بازیگریتان میدانید؟
باور کنید اگر نظر خودم را دراین ارتباط بگویم ممکن است متهم شوم به تواضعهای باسمهای برای خریدن تایید از مخاطب. اما بگذارید بگویم که از نظر خودم هنوز کارنامهای شکل نگرفته که نقطه عطفش را تعیین کنم. وقتی هنوز هستیم و کار میکنیم و حرکت میکنیم یعنی هر روز این نمودار در حال تغییر است و تعیین نقاط عطفش موکول به روز پایان میشود اما بنا به اصول حرفهای و نظر متخصصین و منتقدین میتوانم به چند نقطه مهم کارنامه حرفهایام اشاره کنم. نقطه اول بازی در فیلم «دو زن» بود. تجربه آن سالهای من در کنار خانم تهمینه میلانی به عنوان کارگردان من را به شکل جدی به دنیای حرفهای و قابل بحث سینما وارد کرد. با فیلم «دو زن» فهمیدم که علاقهمند هستم بازیگر بمانم و با استفاده از تجربه بزرگان خطای کمتری در زمینه بازیگری داشته باشم. نقطه مهم بعدی بازی در «سربازهای جمعه» به کارگردانی آقای کیمیایی بود. نیر در سربازهای جمعه توانایی تازهای را از من به سینما نشان داد که باعث شد افراد جدیتری در سینما برای بازی در فیلمهایشان به من فکر کنند و نقطه مهم سوم بازی در فیلم «درباره الی» بود. شهره درباره الی در کنار آقای فرهادی من را وارد سطح دیگری از بازیگری کرد و سلیقه بازیگری را در من به یک پله بالاتر ارتقا داد. فهمیدم که باید دقیقتر نگاه کنم. باید هر آنچه در زندگی زیست میکنم در چشمانم ذخیره کنم و نهادم را مثل آیینه صاف و صیقلی برای انعکاس آنچه باید به واسطه من به چشمان مخاطب منعکس شود بعد از «درباره الی» تلاشهای بازیگری من از ناخودآگاه رنگ آگاهی گرفت و باعث شد بتوانم حساستر از قبل به بازیگری نگاه کنم. میل به تجربه کردنها و حضور در نقشهای گوناگون به شرط حضور کارگردانان بزرگ دغدغهام شد. در ادامه این مسیر نقشهای مختلف و تجربه زبانها و لهجههای گوناگون در فیلمهایی مثل «چ» (ابراهیم حاتمیکیا)، «دختر» (رضا میرکریمی)، بازی در فضایی متفاوت از جنس «گزارش یک جشن» (حاتمیکیا) و چشیدن طعم همبازی شدن با بازیگر بزرگی چون پرویز پرستویی برای نخستینبار در فیلم «خرس» (خسرو معصومی) و تکرار آن بعد از گذشت چند سال در فیلم «بادیگارد» و قرار گرفتن در کنار دو تکرار نشدنی آقایان پرستویی و حاتمیکیا، اینها همه و همه برایم دربرگیرنده انبوهی تجربه در کارنامه کاریام است. تجربههایی که هنوز میتواند برایم مرجع خوبی برای به کاریگیری در ادامه مسیرم باشد. قطعا «الفت» فیلم «شیار١٤٣» نتیجه استفاده همه آموزهها در کنار این بزرگان بوده است و یک عنصر تازه وارد در روح و جانم. کشف یک ارتباط عمیق معنوی با نقش باعث شد، «الفت» فیلم «شیار١٤٣» از روی کاغذ به روی پرده نقل مکان کند و جان بگیرد. «الفت» با یک دنیا صداقت، عشق و صبر، «الفت» با یک دنیا بزرگی و عزت نفس، همین است که جایگاه «الفت» در «شیار١٤٣» در قلب مخاطبانش بسیار ویژه است. آنچنان که بعید میدانم تا پایان عمر حرفهایام نظیرش با من تکرار شود.
پیش از اینها لابهلای همه فیلمهای جدی سری هم به کمدی میزدید، چرا در سالهای اخیر سراغ کمدی نمیروید؟
موقعیت مناسبی پیش نیامده وگرنه علاقه من به سینمای کمدی بسیار زیاد است ضمن اینکه در این چند سال اخیر آنقدر در فضای جدی تنفس کردهام که عطر و بوی نقشهای جدی هم دیگر آنچنان که باید به مشامم نمینشیند. اینها را گفتم که بدانید علاقه و انگیزه کار در یک فیلم طنز را دارم اما با شرایط قابل قبول. اگر هم قسمت نشد که همین مسیر را ادامه خواهم داد.
فاصله گرفتن از فضای کمدی به این معنا نیست که این روزها کمی تلخ شدهاید؟
اول اینکه من اصولا موجود شوخ و طنازی هستم، البته طنز از نوع خودم، دوم اینکه این روزهای من اتفاقا بسیار سرحالتر از گذشته است. در تمام این پنج، شش سال اخیر که عمدتا در فضاهای جدی و سخت بازی داشتهام روحیه خودم بسیار بانشاطتر و سرحالتر بوده. شاید هم دلیل اینکه در همین پنج سال اخیر توانستم دو جایزه بازیگری دریافت کنم همین باشد.
یعنی با روحیه بالا نقشهای سخت و شاید کمی غمگین یا عبوستر را بهتر اجرا کردهام. اما در نهایت آنچه تقدیر است خودش رخ مینماید چه در فضای جدی چه در فضای طنز. شما دعا بفرمایید هرچه خیر و صلاحمان هست همان شود. کلام آخر اینکه، بکوش خواجه و از عشق بینصیب نباش/ که بنده را نخرد کس به عیب بیهنری.
انتهای پیام/