سیدرضا صائمی: گاهی عقده دیده شدن منجر به فرهنگ دریده شدن میشود
به گزارش خبرنگار فرهنگی آنا، در ماه های اخیر متاسفانه شاهد بیحرمتی برخی چهرههای سیاسی با خبرنگاران بودیم اما توهین بازیگران سینما و تلویزیون از قشر فرهنگی کشور به جامعه خبری موجب تاسف بود.
در ادامه توهین چند بازیگر سرشناس سینما و تلویزیون به اهالی رسانه، این بار بهناز جعفری، بازیگر سینما و تلویزیون در نشست رسانهای سریال رمضانی «زیر پای مادر» به کارگردانی بهرنگ توفیقی، با توهین با اصحاب رسانه و تحقیر آنان برخورد کرد. این ماجرا بار دیگر موجب خشم اهالی رسانه شد.
به همین دلیل با سیدرضا صائمی، کارشناس رسانه گفتگو کردیم و به ریشهیابی این ماجرا پرداختهایم.
* به نظر شما وجود این همه رسانه و گستردگى فضای مجازی به وضعیت خبرنگاری آفت زده است؟
گسترش شبکههای اجتماعی و رسانههای مجازی تقدیر تاریخی- اجتماعی عصر ما است و از آن گریزی نیست. توسعههای فضای مجازی در واقع به بسط فضا و کارکردهای رسانهای جامعه کمک کرده که یکی از آنها ظهور شهروند- خبرنگار است، اما این فرصت تازه، تهدیدهای تازهای را هم به همراه داشته که باید مورد آسیبشناسی قرار بگیرد. در ذیل همین آسیبها میتوان به چالشها و حاشیهسازیهایی اشاره کرد که فعالیت رسانهای مجازی برای فعالان حرفهای رسانهای ایجاد کردند. شهروند خبرنگاران یا کاربران عادی این رسانه گاهی به دلیل فقدان سواد و مهارت رسانهای به اعتبار و اعتماد رسانهای و حرفه خبرنگاری ضربه میزنند و به ایجاد نوعی تشتت خبری منجر میشوند. به نظر میرسد که به واسط ظهور و حضور رسانهها مجازی در تجربههای زیسته و روزمره مردم باید به گسترش و ارتقا دانش و بینش رسانهای در جامعه پرداخت و این ظرفیت تازه را با ظرافتهای حرفهای و اخلاقی آمیخت تا از دامنه و عمق این آسیبها کم شود.
* در این شرایط پیش آمده بیشتر مشکل از سوی خبرنگارها است یا از سوی هنرمندان؟
به نظر من هر دو صنف خبرنگار و هنرمند در شکل گیری و دامن زدن به سوتفاهمهای پیش آمده موثر بودهاند. هم برخی خبرنگاران تازه به رسانه رسیده فاقد سواد و هوش رسانهای لازم هستند و هم بسیاری از هنرمندان فاقد هنر ارتباطی با رسانهها بوده یا شان خود را فرارسانهای میدانند. متاسفانه جامعه ما دچار بحران ارتباط و تعامل اجتماعی است و این مساله صرفا به اهالی هنر و رسانه محدود نمیشود. به اعتقاد من باید به یک بازاندیشی علمی در اینباره پرداخت و موانع و چالشهایی را که منجر به ایجاد تنش بین این دو قشر میشود را بازشناسی کرد و به راه حلهای رهایی بخش و عملی رسید.
* چقدر هنرمند نیاز به رسانه دارد و چقدر رسانه نیاز به هنرمند دارد؟ این ارتباط دو سویه را چطور ارزیابی میکنید؟
واقعیت این است که هم رسانه هنر است و هم هنر، رسانه و این دو، رابطه دیالکتیکی با هم دارد و بخشی از هویت حرفهای هم را تشکیل میدهند. در واقع این دو حرفه هم سنخیت ماهوی با هم دارند هم نزدیکی و همکاری حرفهای. لذا نمیتوان آنها را بینیاز به هم دانست. بر همین مبنا با این استدلال که اگر خبرنگاران نبودند هنرمندان شناخته نمیشدند به همان اندازه مخالفم که اگر هنرمندان نبودند، خبرنگاران سوژه نداشتند. هر دو این حرفهها ماهیت و کارکرد تعاملی داشته و از دیالوگ و دیالکتیک با هم و با جامعه نضج گرفته و رشد میکنند. هر دو اینها به هم نیازمند و وابسته بودند و این همافزایی در نهایت منجر به رشد و اعتلای فرهنگ خواهد شد لذا هیچکدام از دیگری بینیاز نیست و نیاز هر کدام به دیگری هم به معنی فقدان استقلال رسانهای نیست. باید حد و مرزها این دو روشن باشد و حریم و حرمت هر دو حفظ شود.
* چقدر بر این باور هستید که میزان سواد هنرمندان از اصحاب رسانه بیشتر است؟ آیا واقعا این درست است که هنرمندان همه اصحاب رسانه بیسواد خطاب میکنند؟
سواد و بیسوادی را نمیتوان با نوع شغل و حرفه محک زد. در هر حرفهای ممکن است آدمهای بیسواد و باسواد وجود داشته باشند. قطعا هنرمندان بیسواد کمتر از خبرنگاران بیسواد نیستند و چه بسا هنرمندان موفق و مطرحی که یا دانش تئوریک در حیطه کاری خود ندارند یا قدرت بیان لازم اما در ارتباط با این موضوع دو مساله مهمتر از همه است؛ اول اینکه سواد و تحصیلات مطلقا ربطی به شعور آدمها ندارد و آنچه که منجر به جنجال و جدالهای اینچنین میشود بیشتر به اخلاق حرفهای و منش و رفتار و شخصیت فردی آدمها ارتباط دارد تا سوادشان. دوم اینکه آنچه مشکل آفرین میشود نه سواد و بیسوادی که نقدناپذیری در جامعه ما است. آستانه تحمل و صبوری پایین آمده و بسیاری نقد را برنمیتابند. متاسفانه شاید بیشتر به واسطه حضور شبکههای اجتماعی در سالهای اخیر فرهنگ سلبریتی هم در بین هنرمندان ما پررنگ شده و قالبا تجلیل را بر تحلیل ترجیح میدهند. معضل اصلی ما نه بیسوادی که نقدناپذیری است ضمن اینکه بیش از سواد و بیسوادی این کمسوادی و میان مایگی است که آسیب میرساند به قول قیصر امین پور «نه آنقدر بزرگم که کوچک بیابم خود را نه آنقدر کوچک که خود را بزرگ، گریز ار میانمایگی درد بزرگی است»
* در این شرایط وظیفه رسانههای ما در مقابل این اتفاق چیست؟ آیا باید واکنش نشان دهند؟
یکی از وظایف رسانهها در کنار اطلاع رسانی و آگاهی بخشی، نقد و نقادی است و قطعا با توجه به اینکه این مساله چندین بار در حال تکرار شدن است باید در رسانهها مورد نقد و بررسی قرار گرفته و آسیب شناسی شود اما رسانهای شدن این مساله به معنای دامن زدن به آن نیست. برجسته سازی افراطی، خود میتواند به ایجاد سوتفاهم بیشتر دامن زده و به جای گرهگشایی، گره افکنی کند اما نمیتوان صورت مساله را هم پاک کرد. واکنش رسانهای میتواند 2 معنا داشته باشد یکی واکنش منتقدانه که از طریق قلم و نگارش و آسیب شناسی موضوع به شکل مکتوب باشد که خب این خود یک کنش رسانهای هم محسوب میشود و کنشگری آگاهانه و نقادانه از جمله ویژگیهای فعالیتهای رسانهای است و واکنش دیگر میتواند واکنش معترضانه باشد که به نظر من این مساله باید صورتی مدنی داشته و از طریق مجاری قانونی طی شود. حق انتقاد و اعتراض را نمیتوان از اصحاب رسانه گرفت اما آنها هم باید حرفهای عمل کنند تا در نهایت طر ح مشکل به تسویه حسابهای شخصی، تقلیل پیدا نکند ضمن اینکه هر دو قشر باید بدانند باز هم با هم سر و کار دارند، باز هم گذرشان به هم میافتد و باز هم به کمک هم نیازمندند. لذا همه اقدامات در نهایت باید منجر به رفع برخی بیاخلاقیها و ایجاد فضای پر از اعتماد متقابل و همدلی شود تا شانیت فردی و حرفهای هیچکدام از طرفین، ضایع نشود.
* علت این برخوردها از سوی هنرمندان از کجا نشات میگیرد؟ آیا میتوان گفت به علت مطرح شدن بیشتر است؟
برخی از این دلایل را باید در شخصیت و منش فردی افراد پی گرفت و آن را به کل جامعه هنری تعمیم نداد. چه بسیار هنرمندانی که رابطه خوبی با خبرنگاران دارند. هر چند باید به این مساله هم توجه داشت که گاهی برخی از همین رفاقتها بین خبرنگار و هنرمند بیش از آنکه به نفع آنها تمام شود به دوستی خاله خرسه شباهت پیدا میکند که آسیبزا است، لذا تعیین و تشخیص مرز بین رفاقت و کار حرفهای باید لحاظ شود و هنرمندان هم بدانند که نشستهای خبری و مطبوعاتی حضور در باشگاه هوادران نیست که برایشان سوت و هورا بکشند اگرچه نباید «هوووو» هم کرد. باید بپذیریم که نقد و پاسخگویی لازمه و ویژگی ذاتی فعالیتهای رسانهای است و در نهایت این نقدها هرچند ممکن است تلخ و گاهی گزند باشد؛ اما در نهایت به بهبود کارنامه هنرمندان و هنر این کشور کمک میکند. از سوی دیگر ما شاهد نوعی هژمونی بازیگری در کشورمان هستیم که موجب میشود ویترین بودن بازیگران در دکان سینما احساس نوعی حق وتو را به آنها بدهند و برخی را دچار این سوتفاهم کند که بازیگر هر جا که میرود باید قدر ببیند و در صدر بنشیند. متاسفانه رواج فرهنگ سلبریتی به شکل غلط در جامعه ما و فقدان فرهنگ درست هواداری هم به ایجاد برخی توهمات خودشیفیتهگانه در برخی هنرمندان شده که آنها خود را نه فقط فراتر از خبرنگاران که فراتر از همه مردم ببینند. گاهی عقده دیده شدن منجر به فرهنگ دریده شدن میشود. واقعیت این است که ادب هنرمند به از هنر او است.
* اساسا فضای مجازی چقدر به این اتفاق دامن میزند؟
فضای مجازی هم در ایجاد برخی بحرانها و هم در دمیدن بر آتش آن موثر است؛ اما یادمان باشد این به ظرفیت این فضا ربطی ندارد به بیظرفیتی برخی کاربران آن مربوط میشود. متاسفانه تاخیر فرهنگی در استفاده از تکنولوژی در جامعه ما به ایجاد مصائب فردی و اجتماعی زیادی منجر شده است. به اعتقاد من نه فضای مجازی که آدمهای واقعی که از این فضا استفاده میکنند باید مورد نقد قرار بگیرند. نه فقط در ارتباط با این اتفاق که اساسا در ارتباط با اتفاقی به اسم فضای مجازی و شبکههای اجتماعی نیازمند دو چیز هستیم. سواد رسانهای و اخلاق رسانهای.
* آیا واکنشهایی که بلافاصله از سوی دیگر هنرمندان پخش میشود منطقی است؟
به نظر من واکنش سریع از سوی برخی هنرمندان حتی اگر جانبدارانه و صنفی و متعصبانه هم نباشد صحیح نیست و بیشتر به ایجاد فضای دو قطبی و اختلافات دامن میزند. هنرمند باید هنرمندانه برخورد کند و هنر آن است که ابتدا نسبت به رخداد شناخت و اشراف پیدا کنیم و بعد با ارزیابی جوانب مختلف ماجرا موضعگیری کنیم. از سوی دیگر همانطور که خبرنگاران از همکاران خود حمایت میکنند هنرمندان هم دست به این کار میزنند اما نباید این حمایتها به ایجاد فضای دو قطبی و شکاف بیشتر بین خبرنگار و هنرمند منجر شود. ترمیم این شکاف بیش از تشدید آن هنر است که اساسا هنرمندان و خبرنگاران هر دو برای وصل کردن آمده اند نه فصل کردن!
انتهای پیام/