نشست تاریخ شفاهی کتاب با حضور مدیر نشر پرتو برگزار شد
به گزارش گروه فرهنگی آنا از روابط عمومی خانه کتاب، دومین نشست از سری دوم سلسله نشستهای «تاریخ شفاهی کتاب» چهارشنبه 30 فروردین با حضور جمشید اسماعیلیان، مدیر انتشارات «پرتو» و نصرالله حدادی در سرای اهل قلم موسسه خانه کتاب برگزار شد. حاج بیتالله رادخواه، (مشمعچی) مدیر انتشارات «تهران- تبریز» و داریوش اسماعیلیان فرزند جمشید اسماعیلیان نیز در این نشست حضور داشتند.
در ابتدای این نشست جمشید اسماعیلیان گفت: متولد هفدهم مهر 1315 در شهر دهاقان؛ جایی بین شهرضا و بروجن استان اصفهان هستم. چهار برادر و یک خواهر دارم. مادرم زود از دنیا رفت و من در آن زمان کم سن و سال بودم. فرزند سوم خانواده بودم و پدرم کشاورزی می کرد. شیخ اسدالله، برادر بزرگم در نجف درس خواند و می خواست طلبه شود و استادش آیت الله خویی بود. فرزند دوم عزیزالله، فرزند سوم من بودم، فرزند چهارم الیاس و فرزند پنجم خواهرم بود. عموی من هم در نجف کتابفروشی داشت بود و از پانزده سالگی به نجف رفته بود.
وی ادامه داد: از شیخ اسدالله تاثیر گرفتیم و به سمت کتابفروشی رفتم. ما در شیراز بقالی داشتیم و از 18 سالگی بیکار بودم و به شیراز رفتم. در دهاقان به مدرسه «سیروس» می رفتم. تا کلاس ششم ابتدایی درس خواندم. در سن 27 سالگی ازدواج کردم. بعد از دو سال پسر بزرگم به دنیا آمد. در سال1346 به قم رفتم و کتابفروشی را شروع کردم و در خیابان حرم کتابفروشی دایر کردم و با الیاس و اسدالله شریک بودم. الیسا با من چهار سال فاصله سنی داشت.
این پیشکسوت ادامه داد: در آن دوران ما از کشورهای مصر، عراق، کویت، لبنان و سوریه کتاب میآوردیم و آنها را اُفست میکردیم و به کشورهای بیروت و عراق و... صادر می کردیم و به جای آن کتاب های عربی وارد می کردیم. کتابفروشیها و کتابخانههای بزرگ قم از مشتریان ثابت ما بودند و به نوعی کتابهای عربی طلبههای قم را ما تأمین میکردیم. آثاری مانند الکامل عزالدین اثیر، تاریخ طبری، فرهنگ المنجد، صحیح بخاری و تاریخ یعقوبی و به طور کلی بیشتر آثار تاریخی را افست میکردیم.
وی افزود: بزرگانی چون محمد محیط طباطبایی، آقای محمدی گیلانی، مرحوم خزعلی و آیتالله جوادی آملی از ما کتابهای عربی میخریدند. تعدادی از آنها پیش ما حساب دفتری داشتند. با کتابخانه آیت الله مرعشی و دارالتبلیغ مبادله کتاب انجام می دادیم.
اسماعیلیان افزود: تا سال 1349 در قم بودیم و سپس به تهران آمدیم. زمانی که در قم بودم امورات زندگی ما از طریق کتابفروشی تامین می شد. در سال 1350 به تهران آمدیم و در خیابان ناصر خسرو وکوچه حاج نایب کتابفروشی دایر کردیم. در آن زمان بیشتر مغازه ها هنوز خیاطی بودند و کم کم به کتابفروشی تبدیل شدند. ما از سال 55 دیگر کتاب وارد نمی کردیم بلکه بیشتر به سمت افست رفتیم. با الیاس در همه امور شریک بودم و از نظر فکری بسیار به هم نزدیک بودیم. به طوری که در تصمیم گیری برای چاپ کتاب با هم مشورت می کردیم. الیاس فردی بی خیال بود ولی در همه کارها استاد و بسیار شوخ طبع بود و از همه امور اطلاع داشت .
مدیر انتشارات پرتو ادامه داد: آن زمان که ما کتاب اُفست میکردیم آن را با تیراژ 2 هزار یا 5 هزار جلد منتشر میکردیم؛ حتی قبل از انقلاب قرآن با خوشنویسی طاهر خوشنویس با تیراژ 10 هزار نسخه چاپ کردیم. من اولین بار این نوع جلد را در بیروت دیدم و در تهران کتاب با جلد پلاستیکی را با تیراژ بسیار بالا چاپ کردم که بسیار مورد استقبال قرار گرفت. به عنوان مثال ما رساله امام خمینی (ره) را با تیراژ یکصد هزار نسخهای چاپ کردیم.
وی عنوان کرد: وقتی میبینم که این راه توسط نوادگان من و برادرانم ادامه پیدا کرده احساس خوبی دارم، اما وقتی احساس خوب من کامل میشود که آنها در این مسیر به موفقیت برسند که متأسفانه در شرایط فعلی آینده این مسیر برایم مبهم است. وقتی نمی توانم به کتابفروشی بروم احساس خوبی ندارم. زمانی که چشمم را از دست دادم نمی توان مطالعه کنم و از این بابت ناراحت هستیم. من عاشق مطالعه هستم.
وی در خصوص آینده گفت: کتاب در ایران آینده خوبی ندارد. در گذشته کتاب نسبت به کالای های دیگر بسیار ارزان بود اما امروزه بسیار گران است. اگر دوباره به دنیا بیایم مورخ می شویم و علاقمند به ادبیات و تاریخ هستم. کتاب خوب، کتابی است که در آن عشق باشد.
انتهای پیام/