صیاد؛ سپهبدی که به مرام بسیجی بر شهادت بوسه زد.
وقتی سرگرد بود، تصمیم گرفتند فرماندهی قرارگاه مقدم غرب کشور را به او بسپارند و مجبور شدند دو قپه دیگر به او بدهند که دیسیپلین ارتش رعایت شود. در کردستان با بروجردی روی وحدت سپاه و ارتش در دل جنگ با ضد انقلاب غوغایی کرد که دوست و دشمن بیدار شد.
فرمانده کل قوا، بنی صدر، اما دو قپه سرهنگی را از او پس گرفت، چون اعمال و افکارش مغایر اهدافش بود. و صیاد دوباره رفت در عالم مظلوم جنگیدن، تا که شهید رجایی مجدداً میدانش داد و شد فرمانده نیروی زمینی ارتش. پا به پای پاسداران به طریق قدسیان برای فتحی مبین، الی بیت المقدس جنگید تا که رسید خرمشهر.
من در نفسهای آخر جنگ همراهش شده بودم- بیت المقدس٢- میخواست قلمم را روانه مرام ارتشیهای گمنام کند. آبشناسان، نصرت زاد، شیرودی، شهرام فر و...
به گمان من منافقین در فرمول خودشان اشتباه نکرده بودند که او را از ادامه تعالی نظامی انقلابمان محروم کردند. وقتی از برنامه هایش صحبت می کرد، دانستم افق نگاهش تا به کجا قد کشیده. دشمن می داند چه مغزهایی را از کار بیاندازد. و من در دل تدوین زندگی شهید بروجردی در کردستان با ورقی از ژرف نگریاش همراه شدم .
و حال که زندگی شهید باقری را کنکاش میکنم، افکار او در خوزستان را نیز خواهم یافت.
اگر دشمن او را از ما گرفت، اندیشهاش را که نگرفت.
پس خدایا؛
به ارتشیهای ما توفیق ورود حرفهای به نگاه نظامی آمیخته به مرام بسیجی او.
به مدعیان نظم در عالم بینظمی، نظم، ایمان و انضباط او،
به اهل دین ما نگاه عمیق معرفت حسینی در دل تخصص نظامی او،
به سیاست مداران ما بکارگیری استراتژی در بحران جنگ او،
به فرماندهان ما همدلی یک فرمانده ارشد با سربازان او،
به استراتژیست های نظامی ما ریسک پذیری تغییر در بکارگیری آفند و پدافند در شرایط مختلف او،
به قلم های متعهد، سرانجام بخشیدن به اندیشه های ناب او،..
و به مورخین ما ورود به لایههای پنهان زندگی او،
عطا بفرما.
* نویسنده ادبیات جنگ
انتهای پیام/