دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

ماجرای شرط و شروط داماد محمدرضا پهلوی برای ازدواج با دختر شاه/ زاهدی: مشکل از دولت ما بود

مجلد دوم از خاطرات اردشیر زاهدی به همت انتشارات کتاب سرا منتشر شد.
کد خبر : 16076

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، کاربری به نام «نجوا زمینی» در صفحه گوگل پلاس خود درباره این کتاب نوشت: مجلد نخست آن را همین موسسه حدود ده سال پیش منتشر کرده بود. اردشیر زاهدی در این کتاب خاطراتی را از دهه های ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ نقل و ثبت کرده است. کتاب با مقدمه ها و فهرست اعلام ۴۱۶ صفحه دارد.


زاهدی تنها پسر سپهبد زاهدی، نخست وزیر ایران در پس از دوره پر ماجرای محمد مصدق است. گفته های اردشیر زاهدی که تنها داماد پادشاه و سال ها سفیر و وزیر امور خارجه هم بوده و تا واپسین دم زندگی محمدرضا شاه در کنار وی قرار داشته خواندنی و گاه تاثیرگذار است. چند پاره را از این خاطرات نقل می کنم:
* شرط عروسی
آمدم خانه عمه ام. دیدم میز ناهار را چیده اند. گفتم عمه جان، چه طور است از این غذاها مقداری بفرستیم بیمارستان برای والاحضرت شهناز. عمه ام در کمال سادگی برگشت و به لهجه همدانی گفت: «ببم، ببم، کور نشوم که تو عاشق شده ای. کدام آدم عاقلی برای مریضی که عمل کرده آش رشته و کوفته همدانی می فرستد؟ عشق است که عقلت را گرفته.» فکر کردم دیدم درست می گوید. بعد ماجرای ازدواج با دختر شاه پیش آمد. برای عروسی هم سه شرط گذاشته بودم. وقتی اعلیحضرت شنیده بودند، فرموده بودند کسی که برای ازدواج با دختر پادشاه شرط می گذارد باید قبول کرد که عقل درستی ندارد. (ص ۳۱/ ۳۲/ ۳۸)
* اگر عراق زاهدی داشت
پس از کودتای عبدالکریم قاسم در عراق، رییس مجلس ترکیه از من پرسید: تو پسر ژنرال زاهدی هستی؟ گفتم: بله. گفت: اگر عراق یک آدمی مثل پدر شما داشت این جریان پیش نمی آمد. (ص ۴۸)
* زاهدی می خواست به عراق لشکر بکشد
گفتند با سپهبد زاهدی تماس بگیرید و بگویید آیا قبول می کند بیاید نخست وزیر شود؟ با پدرم در سویس تماس گرفتم. گفت: قبول می کنم به یک شرط که فورا قوای خودمان را وارد عراق کنیم و اردنی ها هم از غرب وارد عراق شوند تا کودتا را خنثی کنیم.
گفت: حاضر است مسئولیت را شخصا به عهده بگیرد تا چنانچه وضع ناگواری پیش آمد اعلیحضرت او را به عنوان این که خودسرانه عمل کرده معزول و محاکمه و حتی اعدام کنند. (ص ۴۹ / ۵۰)
* مشکل از دولت ما بود
به نظر من هیچ یک از جوانانی کهگاه به گاه سر و صدا راه می انداختند، نه گمراه بودند، نه عامل خارجی. مشکل از دولت ما بود که حقایق را با جوانان در میان نمی گذاشت. (ص ۲۷۱/ ۲۷۲)


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب